فعاليت دموكراتهاي آزربايجان و تلاش براي تسلط فرهنگ فارس محوري در آزربايجان -مترجم: دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني
از افشا
نوشته ای که در ان پا گیری محافل فارسی گرای ترکان آذربایجانی را شرح میدهند که بعدا با ارتجاع رضا شاهی و ضدیت با دست آوردهای مشروطیت همراه شدند
_____________________________
فعاليت دموكراتهاي آزربايجان و تلاش براي تسلط فرهنگ فارس محوري در آزربايجان
آزربايجان در اوايل دوره پهلوي بر اساس گزارش محرمانه سال ١٩٢٧ به ارتش تركيه
مترجم: دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني
اين كتاب ترجمه ايست از كتاب "ايران آزهربايجاني تدقيق راپورو" (سال چاپ: ١٩٢٧. آنكارا)
[تيترهاي داخل در كروشه، از آن من است. مئهران باهارلي]
مقدمه
[به قلم دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني]
كتابي كه مطالعه مي نمائيد ترجمه كتابي است به نام "ايران آزهربايجاني تقدقيق راپورو" كه در سال ١٩٢٧ ميلادي توسط يك مامور نظامي كشور تركيه به تركي عثماني نوشته و به فرماندهي ارتش تركيه تقديم شده است. اين كتاب در سال ١٩٢٧ ميلادي در آنكارا به زبان تركي و با الفباي عربي چاپ و با قيد "محرمانه" در دسترس مقامات تركيه قرار گرفته است. كتابها، اسناد و نوشته هاي ماموران دول خارجي از آن جائي كه اطلاعات دست اولي از اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي، اقتصادي مناطق ماموريتشان ارائه مي دهند براي بررسي مسائل تاريخي، سياسي و اجتماعي آن منطقه در آن زمان از اهميت بي نظيري برخوردار است. از اين قبيل كتابها و گزارشهاي خارجي دهها مورد در دست است كه به تدريج در اختيار خوانندگان قرار خواهد گرفت.
آزربايجان به سبب قرار گرفتن در يك موقعيت بي نظير جغرافيائي همواره مورد نظر قدرتهاي بزرگ اروپائي و آسيائي بود كه استقرار كنسولگريهاي آمريكا، روس، انگليس، عثماني، آلمان و فرانسه در آزربايجان خصوصا اورميه و تبريز و شهرهاي غربي آزربايجان اهميت اين مهم را اثبات مي كند. جداي از استقرار مامورين رسمي دول خارجي در آزربايجان، استقرار هئيتهاي به اصطلاح مذهبي ميسيونهاي خارجي كه در اوائل جنگ جهاني اول جز تبليغ دين مسيح هر كار ديگري كردند و باني كشتار آزربايجانيان در غرب آزربايجان در جنگ اول جهاني بوده و فاجعه مشهور جيلولوق را در غرب آزربايجان (اورميه، سلماس، خوي و سولدوز) به ارمغان آوردند، نيز اطلاعات بي نظيري از آزربايجان خصوصا مناطق غربي آن دارند كه بخشي از آنها توسط اين جانب مطالعه گرديده و باقي همت محققين آزربايجاني را مي طلبد. آرشيو وزارت خارجه انگليس، روس، فرانسه و آمريكا و حتي ميسيونهاي مسيحي مملو از اطلاعات جالبي از اوضاع و احوال آزربايجان مي باشد كه استخراج آنان همت همشهريان و محققين عزيز را مي طلبد.
[زدن جرقه خودآگاهي ملي تركي در آزربايجان جنوبي توسط جمعيت اتحاد و ترقي عثماني]
در ميان دول خارجي، دولت عثماني به سبب اشتراكات زياد مذهبي و فرهنگي و با آزربايجانيان داراي موقعيت ممتازي بود. آزربايجان نيز از همان دوران تاريخي خصوصا در زمان امپراطوري تركان صفوي و عثماني در معادلات سياسي-نظامي منطقه نقش مهمي داشته است كه در اين مورد دهها سفرنامه و كتاب تاريخي نوشته شده است (١). مفاد اين سفرنامه ها و گزارشهاي عثماني قبل از قرن بيستم عمدتا ماهيتي مذهبي يعني قرار دادن "سني در مقابل شيعه" بود كه با توجه به عدم رعايت اصل بي طرفي در تحقيق نمي تواند با دقت اوضاع و احوال آن زمان آزربايجان و منطقه را بيان كند. در آنزمان سياست كلي دولت عثماني تصرف آزربايجان به عنوان قلب امپراطوري تركان صفوي و نابودي به اصطلاح رافضيهائي بود كه از سنت نبوي خارج شده بودند!. اين سياست سبب انتقال پايتخت از تبريز به قزوين و اصفهان كه نسبتا دست نيافتني بودند گرديد.
ولي از اوائل قرن بيستم و به قدرت رسيدن جمعيت اتحاد و ترقي در عثماني و روند رو به رشد هويتگرائي در منطقه، آزربايجان موقعيت جديدي يافت كه تا آن زمان دست نيافته بود و آن، آشنائي با نظم جديد حاكم بر آن زمان بود. حضور اعضاي جمعيت اتحاد و ترقي در جنگهاي مشروطيت در اورميه، خوي و سلماس و ارتباط مشروطه خواهان آزربايجاني با اين جمعيت، گوياي اتحاد معنوي مشروطه آزربايجان با مشروطه عثماني بود. پس از مشروطيت و به دنبال اشغال آزربايجان توسط روسها در سال ١٩١٠ م فعاليت فيزيكي جمعيت اتحاد و ترقي در آزربايجان كاهش يافت و هواداران آزربايجاني اين جمعيت نيز ساكت شده و صدها تن از آنها از طريق مسير سلماس به عثماني به وان رفته و از آنجا به استانبول مهاجرت كردند (٢). به همت اين گروه آزربايجاني كه در واقع اولين لابي آزربايجاني در استانبول شدند مراسم يادبود شهادت ستارخان سردار ملي آزربايجان با شكوه هر چه تمام در استانبول برگزار شد. اعلاميه رسمي اين مراسم به نام "جمعيت اتحاد و ترقي عثماني" و "انجمن سعادت آزربايجان" در روزنامه هاي كثيرالانتشار استانبول چاپ شد. در اين مراسم جمع كثيري از مقامات عالي رتبه عثماني و اهالي استانبول شركت داشتند (٣). با اهتمام اين گروه از آزبايجانيان ساكن استانبول، مقالاتي در باره مظالمي كه به آزربايجانيان حين انقلاب مشروطيت و اشغال روسها وارد شده بود در روزنامه "ترجمان حقيقت" چاپ استانبول درج شد.
در اين زمان محمد امين رسولزاده نيز در سلسله مقالاتي تحت عنوان "ايران توركلهري" به توصيف تركهاي ايران و هويت ملي مشخص آنها مي پردازد (٤) و به تدريخ فضاي آشنائي با تركان آزربايجان و ممالك محروسه قاجار شكل مي گيرد.
همزمان با آغاز جنگ جهاني اول و درگيري قواي روس و عثماني در آزربايجان مقامات عثماني براي متشكل كردن آزربايجانيان هوادار خود در مقابل روسها، يكي از مقامات عالي رتبه عثماني و جمعيت اتحاد و ترقي به نام "عمر ناجي" را به آزربايجان فرستاد (٥). وي قبلا همرزم ميرزا سعيد سلماسي در انقلاب مشروطيت آزربايجان بود. وي در اين ماموريت جديد مسئوليتش را به خوبي انجام داد (٦).
غالب آزربايجانيان از جمله "مجدالسلطنه افشار اورمي" و "اجلال الملك" و حتي رجال مذهبي از جمله مجتهد اورميه اي "آيت الله حاج ميرزا فضل الله اورموي" و علماي سلماس و خوي در جنگ جهاني اول در صف متحدين عثماني قرار گرفتند و پاره اي نظير صمدخان شجاع الدوله در صف روسها. نتيجه اين حركت ايجاد يك جو فرهنگي تركي در منطقه بود. از جمله ايجاد مدارسي كه زبان تحصيل در آنها تركي بود (٧). از جمله "مكتب صلاحيه" در اورميه و احياء "مدرسه سعيديه" در سلماس [و] تاسيس نشريات تركي بود (٨).
[ظهور پديده ارتجاعي دمكراتهاي آزربايجاني ايران محور و فارسگرا در شرق آزربايجان]
همزمان با فعاليتهاي فرهنگي آزربايجانيان در داخل آزربايجان، جمعي از آزربايجانيان مقيم اروپا تدريجا به فكري روي آوردند كه اساس آن بر محور تثبيت مرزهاي ممالك محروسه قاجار-ايران و رد هر گونه مداخله خارجي مي چرخيد. فعاليتهاي فرهنگي آنان نيز بر اساس فارس محوري به عنوان فرهنگ حاكم و انحصاري ايران و ايرانيان بود. انديشه اي كه در نهايت به شونيزم زمان پهلوي انجاميد. در نامه ١٢ اوت ١٩١٢ پورداود به تقي زاده، سخن از تشكيل انجمني در پاريس مي رود كه در آن آقا ميرزا محمدخان قزويني و كاظم زاده ايرانشهر تبريزي عضويت داشتند. اين كنگره در ١٧٠ كيلومتري پاريس با شركت جمعي از ملتها تشكيل شد (٩) و شركت كنندگان آزربايجاني آن بعدها به عنوان موسسين اصلي سيستم آريا محور و تقديس زبان فارسي در ايران شناخته شدند.
در سال ١٩١٤ كميته هاي ملي ايران به كمك مالي آلمان (١٠) و مديريت سيد حسن تقي زاده در برلين تشكيل شد كه هدف سياسي آن مبارزه و مقابله با روس و انگليس بود و هدف فرهنگي آن به اصطلاح احياء ارزشهاي ايران ساساني بود. با كمك مالي آلمانيها، تقي زاده و يارانش موفق به تاسيس روزنامه "كاوه" شدند كه بعدها پايه هاي فرهنگي رژيم پهلوي و تئوري فارس محوري و پان فارسيسم بر روي نظريات مندرج در اين روزنامه بنا شد. در سالهاي بعد دانش آموختگان كتب فكري كاوه به انتشار مجلات "ايرانشهر" و "فرنگستان" پرداختند. مجله ايرانشهر از مجموع ٢٦٣ مقاله اي كه از سال ١٣٠١ تا `٣٠٦ منتشر كرد، در ٣٠ مقاله به ستايش ايران قبل از اسلام و عظمت شاهان و سلاطين آن پرداخت (١١). مجله فرنگستان نيز كه به مديريت مشفق كاظمي در برلين انتشار مي يافت در ٧٠ مقاله اي كه از سال ١٣٠٣ تا ١٣٠٥ در آن منتشر گرديد موضوع ٣ مقاله را به آزربايجان اختصاص داد كه در اين مقالات بر رد هويت تركي آزربايجان تاكيد و بر روند فارسي سازي اجباري آزربايجان پافشاري شد. هواداران اين طرز تفكر حول فرقه دموكرات شاخه فارس متمركز بود. در آزربايجان اين گروه فكري عمدتا در تبريز متمركز بود و در اورميه و مناطق غربي آزربايجان اكثريت با افراد تشكل اتحاد اسلام هوادار عثماني بود.
دموكراتها روي خوشي به عثمانيها نشان نمي دادند لذا پس از ورود ارتش عثماني به تبريز، بزرگان فرقه دمكرات از جمله خياباني و بادامچي به سبب سوء نيت به عثماني ها دستگير و به قارص تبعيد شدند.
[اقدامات و تاثير جمعيت اتحاد اسلام و فرقه مساوات: اوج شعور و فعاليتهاي ملي تركي در آزربايجان جنوبي]
در اين حين در سال ١٩١٨ فرقه مساوات كه با شعار ترك محوري در آزربايجان شمال ارس به قدرت ميرسيد در بحثهاي نظري به مسئله هويت آزربايجانيهاي جنوب ارس نيز پرداخت. م. ا. رسول زاده ژورناليست و رهبر حزب مساوات و رئيس حكومت جمهوري آزربايجان (١٩١٨-١٩٢٠) در روزنامه آچيق سؤز به تاريخ ٢٠ ربيع الاول ١٣٣٦ قمري به مساله آزربايجان پرداخت. وي در اين مقاله به هويت تركي آزربايجانيان بر خلاف مطالب منتشره در روزنامه هاي ايراني تاكيد مي كرد.
روزنامه آچيق سؤز در سرمقاله مورخ ژانويه ١٩١٨ براي نخستين بار و بي پرده مرزهاي تاريخي آزربايجان را از كوههاي قفقاز در شمال تا كرمانشاه در جنوب، تفليس در غرب و درياي خزر در شرق اشاره نمود. به عقيده آچيق سؤز تقصير دو پاره شدن ملت آزربايجان به گردن توسعه طلبان روس و طبقه حاكم ايران بود كه با سياستهائي كه اتخاذ مي نمودند اين وضع را پيش آوردند. علاوه بر اين به عقيده نويسنده آچيق سؤز اين حق طبيعي مسلمانهاي جنوب قفقاز بود كه قلمرو خود را آزربايجان بنامند و آرزو كرده بود كه يك روز برادرهايشان در جنوب بتوانند به آنها ملحق شوند (١٢).
به تدريج فعاليت هواداران ترك محور آزربايجان جنوب ارس در قالب "فرقه اتحاد اسلام" و "فرقه مساوات" بيشتر گرديد. ميرزا تقي خان رفعت، منشي يوسف ضياء بيگ مستشار فرهنگي عثماني در آزربايجان كه شاگرد نامق كمال و توفيق فكرت بود، با حمايت مادي و معنوي مجدالسلطنه (١٣) روزنامه تمام تركي "آذرآبادگان" را چاپ كرد كه حامي حقوق فرهنگي مردم آزربايجان بود (١٤).
با شكست عثماني در جنگ اول جهاني و خارج شدن نيروهايش از آزربايجان، دمكراتهاي جناح فارسگرا از جمله احمد كسروي تبريزي فرصت يافت كه زبان فارسي را زبان رسمي ميتينگهاي رسمي حزب دموكرات در آزربايجان اعلام كند. عملي كه شيخ محمد خياباني ليدر حزب از آن ناخشنود بود (١٥).
علي رغم اقدامات وسيع دموكراتها عليه هويت ملي در شرق آزربايجان، افراد اتحاد اسلام در بعد نظامي در غرب آزربايجان پيشرفت كردند. در خوي ٣٠٠ افسر ژاندارمي كه در عثماني تحصيل كرده بودند، با الهام از تجربياتشان در دانشكده افسري موفق به تاسيس ژاندارمري مستقل در آزربايجان شدند، چرا كه هر آن احتمال حمله ارامنه و اكراد به شهرهاي ماكو، خوي و سلماس و اورميه وجود داشت. اين دسته هر روز در جنوب خوي در باغ قديم كنسول روس مشق مي كردند. اين قوا با توطئه و اقدامات افراد دموكرات در آغاز تاسيس رژيم پهلوي منحل شد (١٦).
فعاليت دموكراتهاي آزربايجان و تلاش براي تسلط فرهنگ فارس محوري در آزربايجان
در مقابل فعاليتهاي ترك محور در آزربايجان، گروهي از فعالين آزربايجان تشكيلات فارس محوري را تشكيل دادند كه عمدتا اطراف حزب دموكرات گرد آورده بودند. اين گروه حتي موفق شدند در ١٠ فوريه ١٩١٨ نشريه "آذربايجان جزء لاينفك ايران" را انتشار دهند. در آن موقع سيد جعفر پيشه وري در اين روزنامه مقالاتي مي نوشت. اعضاي اين گروه عبارت بودند: از محمدعلي تربيت مدير مدرسه اتحاد ايرانيان باكو، ميرزا محمودخان پرورش، ميرزا عبدالله عبدالله زاده، شيخ باقر شيرازي، اژدر علي زاده، حسين خياط، حسين محمودزاده، ميرحسين مرتضوي، ميراعلي قلي (از عشق آباد كه بعدها مدير اين روزنامه شد)، ميرجعفر پيشه وري، حاجي معلم، جعفرزاده خلخالي، ميرزا آقا ولي زاده، سيف الله ابراهيم زاده، علي اكبر اسكويي بنيانگذار "سنديكاي كارگران ايراني" در باكو (١٧). دم زدن از گذشته تاريخ به اصطلاح ايران باستان آريايي و تاكيد بر آريايي بودن آزربايجان از اهداف اصلي اين تشكل بود.
با بازگشت خياباني به تبريز، جناح ترك محوري فرقه دموكرات جان تازه اي گرفت. وي در اندك مدتي شرق آزربايجان را تحت كنترل خود در آورد و به غرب آزربايجان كه تقريبا به كنترل ارامنه و آسوريها در آمده بود اردوي نظامي فرستاد.
دموكراتها براي اينكه نقش آزربايجان در تاريخ را تصريح كنند، به صورت سمبوليك نام آزربايجان را به آزاديستان تبديل كردند. به نوشته آبراهاميان آزربايجانيان با تغيير نام ايالت به آزاديستان، به انفصال از ايران روي آوردند (١٨). گرچه پاره اي از اعضاي دموكرات اعلان استقلال و جمهوريت آزربايجان از سوي خياباني را كذب محض مي خواندند (١٩).
اساس خواسته هاي خياباني از تهران حول محورهاي زير بود (٢٠):
-آغاز اصلاحات دموكراتيك مانند تقسيم اراضي
-تعيين والي مورد اعتماد مردم براي آزربايجان
-بازگشائي فوري مجلس ملي در تهران
-تشكيل انجمنهاي ايالتي مصرح در قانون اساسي
آزربايجانيان اعتبار دو والي اعزامي از تهران از جمله احمد قوام برادر وثوق الدوله را رد كرده و وي را به تبريز راه ندادند (٢١). از ديگر سو با اقداماتي نظير خريد خط راه آهن جلفا-تبريز از روسها موقعيت سياسي-نظامي خود را مستحكم تر كردند (٢٢). خياباني دموكراتهاي فارسگرا از جمله احمد كسروي را راند. تبعيديان مخالف خياباني در تهران هم پيمان شده و تحت تشكيلات جديدي به نام "كميته تشكيلات" كه مخالف خودمختاري محلي بود گرد هم آمدند. كميته تشكيلات به رهبري محمد تقي بهار فعاليت مي كرد كه ارگان آن "نوبهار" به سردبيري وي منتشر مي شد (٢٣).
اعضاي قديم دموكرات، از جمله سيد حسن تقي زاده نيز كه حول كميته تشكيلات گرد آمده بودند در كنگره بين المللي سوسياليستها در استكهلم (تابستان ١٩١٧) افكار مخالف خياباني را مورد تائيد قرار دادند. سليمان ميرزاي سوسياليست نيز از تائيد اعمال دموكراتهاي آزربايجان امتناع كرد (٢٤).
با همكاري نزديك مخالفان خياباني و جناح فارسگراي دموكراتها، قيام خياباني به شدت سركوب شد و خياباني به قتل رسيد. "شيخ فقر معنوي و استيصال فكري عوام بدبخت را خوب ديده و فهميده بود. قيام او را نبايد حركتي دانست بر ضد فلان وزير يا امير. او مقصودي عاليتر داشت. قيام آزربايجان مقدمه يك نهضت فكري بود. اين چنين فكرهاي تازه را بدين طرز بيان در عمرش نشنيده بود و تصور نكنند كه شيخ گفت و او هم شنيد. گوينده رفت و شنونده نيز خاموش شد" (٢٥).
اقتدار روشنفكران فارسگرا در آزربايجان پس از قيام خياباني
به دنبال سركوب خياباني و تصرف زمام فرهنگي –سياسي- اجتماعي آزربايجان توسط اقتدار فارس محور آزربايجان، تعقيب فعالين ترك محور در اوائل عصر پهلوي نيز شروع شد (٢٦) و در دوره پهلوي فارس گرائي رسما به صورت يك تز دولتي گسترش يافت (٢٧) و فعالين ترك محوري در شهرهاي آزربايجان من جمله اورميه تحت تعقيب قرار گرفتند (٢٨). در نظر مقامات جديد فارسگراي آزربايجان، فعاليتهاي ترك گرايانه نوعي اقدام تجزيه طلبي محسوب مي شد (٢٩).
با پايان جنگ جهاني اول و تقسيم اراضي عثماني و تولد دولتهاي مستقل از امپراتوريهاي بزرگ، گروه فارس گرا كه امورات كشور را كاملا به دست گرفته بود، دكترين جديد "ايران نو" را ارائه نمود كه مشخصات زيرا را دارا بود:
١-مدعي اراضي بودند كه در زمان قاجار به روسيه واگذار شده بود. به دستور وزارت خارجه، والي آزربايجان مامور مي گردد تا اهالي نخجوان و ديگر مناطق آزربايجان آنسوي ارس را وادار به نوشتن تقاضانامه كتبي نمايند، مبني بر اينكه اهالي آنسوي ارس تمايل دارند حاكميت ايران جديد را بپذيرند (٣٠).
٢-اقدام به توقيف اموال سرمايه داران و تجار آزربايجاني جهت استحكام پايه هاي سيستم فكري جديد (٣١).
٣-قلمداد كردن زبان فارسي به عنوان زبان قديمي و اصيل آزربايجان. در راستاي اين اقدامات قرعه به نام احمد كسروي تبريزي در آمد كه وي رساله و تئوري جديد آذري را در سال ١٣٠٤ ارائه داد. گرچه ايشان در طي مقالاتي كه در مجله العرفان مصر چاپ شد (٣٢) به سياسي بودن اين نظر و در نتيجه اشتباه بودن آن اقرار كرد، اما تبعات آن پس از هشتاد سال هنوز هم از بين نرفته است.
اين سياست كه به صورت دكترين رسمي رژيم پهلوي در آمد، سبب گرديد تا به تدريج اطلاق كلمه "تركي" به زبان اصيل مردم آزربايجان در نوشته هاي رسمي و دولتي متروك گرديده و نام آن به "آذري" تبديل شود. در قاموس اينان آذري لهجه اي از زبان فارسي محسوب مي شد. امري كه بر خلاف حقايق علم زبان شناسي و تاريخي است.
ترويج گسترده اين تئوري سبب شد تا پرنس ارفع تبريزي در كتاب خاطرات خود، زبان تركي آزربايجاني ميرزا فتحعلي خان آخوندوف را "تركي قفقازي" و زبان خود را "آزربايجاني" بداند (٣٣). در خاطرات خليل پاشا نيز آمده است كه وي وقتي در تبريز به ملاقات محمد حسن ميرزاي وليعهد مي رود بنا به پروتوكل رسمي محمدحسن ميرزاي وليعهد كه زبان مادريش تركي بود، با او به فارسي سخن مي گويد و پس از اتمام پروتوكل، دو ترك "محمد حسن ميرزا و خليل پاشا" به تركي صحبت مي كنند (٣٤). مجله فكاهي ملانصرالدين نيز اينبار به صورت كاملا جدي سياست فارس محوري در آزربايجان و حتي ممالك محروسه قاجار را به نقد مي كشد.
بنيانگذار حزب توده و از بزرگان كمونيسم در ايران دكتر اراني تبريزي كه در آلمان طرفدار نظام شاهنشاهي و به اصطلاح عظمت آن دوران بود (٣٥) پس از بازگشت به ايران، عليه ترك و زبان تركي آزربايجان مقاله مي نويسد و براي ريشه كني اين زبان در آزربايجان پيشنهادهائي ارائه مي كند. پيشنهادهائي كه هيچگاه نتوانست و نمي تواند عملي شود.
[پيروزي فارس گرايان آزربايجان، تاسيس دولت پهلوي و مواضع دولت تركيه]
با اقدامات نظري گروه فارسگرا و اقدامات عملي رضاخان جهت ساقط كردن تركان از اداره ايران و انقراض حكومت تركان قاجار، دولت تركيه موضوع را جدي مي گيرد. در آخرين سفر سلطان احمد شاه به اروپا، مصطفي كمال آتاترك كه به تازگي به رياست جمهوري تركيه جديد انتخاب شده بود، وزير مختار ايران انوشيروان سپهبدي را كه از طرف مادر منسوب به قاجاريه بود را احضار و به وي گفته بود كه فورا خود را به پاريس رسانده اين پيام محرمانه شفاهي را به سلطان احمدشاه برساند. مبني بر اينكه اگر احمدشاه مايل به بازگشت به تخت سلطنت بود، تركيه مي تواند قواي كمكي در اختيار وي قرار دهد تا از طرف غرب به تهران مراجعه كند. ولي سلطان احمدشاه اين پيشنهاد را به سبب عدم تمايلش به مداخلات خارجي در باز پس گيري حكومت رد مي كند و لاجرم آتاترك با سردار سپه روابط دوستي برقرار نمود (٣٦). نگراني هاي دولت تركيه از آزربايجان و همچنين انقراض حكومت تركان قاجار در ايران سبب شد كه سر كنسول قبلي ايران كه در اصل از اهالي خوي بود، در سال ٢٩ سنبله ١٣٠٢ گزارش دهد كه دولت تركيه قصد تصرف آزربايجان را دارد (٣٧). گزارشي كه تنها از تخيلات واهي سركنسول ناشي شده بود و گزارش رسمي ديگري دال بر تائيد اين ادعا در دست نيست.
در همين حين چندين رساله و گزارش در باره ايران و آزربايجان در عثماني تهيه شد، از جمله كتاب "ايران و اوردوسو" (استانبول ١٩٢٧)، "ايران اوردوسو تاريخچهسي" (١٣٢٦)، "ايران آزهربايجاني تدقيق راپورو" (١٩٢٧)، "ايران حودودو"، "ايران اينقيلابي، ايران توركلهري و ايران`ين ايچ اوزو" از اين قبيل بودند.
سياستهاي آسيميلاسيون فرهنگي دولت پهلوي در آزربايجان در دوره اول پهلوي نيز مد نظر دولت تركيه بود. در اين باره اسنادي در دست است.
از ديگر سو، فعالين روشنفكر عثماني كه نگران اوضاع فرهنگي آزربايجان بودند، در سال ١٩٢٣ در استانبول گرد هم آمدند تا در باره اوضاع آزربايجاني هائي كه در معرض حملات فرهنگي رژيم پهلوي قرار داشتند بحث نمايند. اديب مشهور عثماني روشني بيگ در اين جلسه سخن گفت و از رژيم پهلوي به جهت اتخاذ سياستي سركوبگرانه عليه آزربايجانيها انتقاد كرد.
نشرياتي مثل مجله آينده و ايرانشهر به سرپرستي محمود افشار و كاظم زاده ايرانشهر تبريزي به اين سمينارها و نوشته ها پاسخ دادند و دكتر محسني رئيس اداره فرهنگ آزربايجان محصلين آزربايجاني را مجبور كرد تا در قبال سخن گفتن به تركي جريمه نقدي بپردازند. گفتني است محمود افشار يكي از بنيانگذاران پان فارسيسم مي باشد كه به عقيده وي بايستي كشورهاي افغانستان، تاجيكستان و ايران تحت زبان فارسي يكي شوند (٣٨).
بدين ترتيب انديشه سياسي گروه فارس گرا به صورت سياست رسمي پهلوي ها در آمد و مقالات زيادي عليه زبان و هويت آزربايجانيان نوشته شد. نوشته هائي كه تنها در اثر حمايتهاي دولتي توانست دوام آورد و با اتمام عمر رژيم پهلوي و آغاز دوران انقلاب اسلامي عملا اين طرز فكر شوونيسمي، پايگاه دولتي خود را از دست داد.
-------------------------------
كتاب حاضر نوشته اي از آن دوران مي باشد كه در آن ضمن اشاره به موقعيت جغرافيائي آزربايجان، اطلاعات دست اول از جمعيت اقوام غير ترك آزربايجان در سالهاي ١٩٢٧ ميلادي مي دهد كه مي تواند يكي از منابع و ماخذ مفيد در تحقيقات آزربايجان شناسي باشد. نويسنده اين گزارش ماهها در آزربايجان سياحت كرده و نوشته هايش به صورت بالعينه و قابل استناد مي باشد كه اين مساله به اهميت اين گزارش مي افزايد.
در ترجمه اين نوشته اصل بر انتقال امانت دارانه نظر نويسنده بود، اما در جاهائي كه خطاهاي بارز از جمله اشتباه نوشته شدن اسامي جغرافيائي ديده مي شود، املاي صحيح كلمات نوشته شده است.
در پايان از آقاي حسين زاده مدير كتابفروشي فضولي كه با اهتمام و سرمايه وي چاپ و نشر اين كتاب ممكن گرديد و همچنين آقاي رضا حيدرزاده كه ويراستاري ادبي اين ترجمه را با كمال حوصله به خوبي انجام دادند و آقاي مهرداد رحماني اهرنجاني كه صفحه آرائي كتاب را انجام دادند سپاسگذاري مي نمايم. اميدوارم در سالهاي آتي كتابهاي بيشتري راجع به آزربايجان شناسي چاپ و نشر گردد.
دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني- اورميه
اسفند ١٣٨٦ شمسي
tohidmelikzade@yahoo.com
www.tohidmelikzade.blogfa.com
[پاورقيها]
١-از جمله سفرنامه اولياء چلبي و سفر حمله سلطان مراد به تبريز و دفاتر مالياتي دولت عثماني در اشغال چند ده ساله آزربايجان در دوره صفوي.
٢-براون، ادوارد. نامه هائي از تبريز. ترجمه حسن جوادي، تهران. خوارزمي ١٣٥٢، ص ١٥٤.
٣-اميرخيزي، اسماعيل. قيام آزربايجان و ستارخان. تهران. ص ٥١٨
٤-اتابكي، تورج. آزربايجان و ناسيوناليسم ايراني. مجله گفتگو. خرداد ١٣٨٢، ص ٢٣
٥-بيات، كاوه. مقدمه كتاب آزربايجان در موج خيز تاريخ. ص ٧
٦-قدس، محمودرضا. تاثير جنگ جهاني اول در سياست داخلي ايران. تاريخ معاصر ايران. كتاب دهم. ص ٨٦
٧-توفيق، رحمت الله. تاريخچه اورميه. چاپ اول. ١٣٨٢. ص ٦٥
٨-رياحي، محمد امين. تاريخ خوي، ص ٤٨٧ و دكتر ملك زاده ديلمقاني، تاريخ ده هزار ساله سلماس و غرب آزربايجان. ص ٢٦١.
٩-افشار، ايرج. نامه هاي تهران. نشر فروزان. تهران ١٣٧٩. ص ٦
١٠-احمدي. تاريخچه جهموري انقلاب ايران و گروه اراني. حميد احمدي. ١٣٧٩، ص ٧
١١-همان، ص ٦٣
١٢-اتابكي. آزربايجان و ناسيوناليسم ....، ص ٢٥
١٣-مجتهدي، مهدي. رجال آزربايجان، ص ٣٨
١٤-كسروي، احمد. زندگاني من. تهران ١٣٣٨. ص ١١٦
١٥-همان، ص ١١٧
١٦-رياحي، ص ٤٨٩
١٧-اتابكي. ص ٢٤
١٨-آبراهاميان، يراوند. ايران بين دو انقلاب. ص ١٠٤
١٩-كمره اي. ج ٢. ص ٣٩٣
٢٠-آبراهاميان. ص ١٠٢
٢١-تاريخ معاصر ايران. جلد دهم. ص ٩٢
٢٢-همان. ص ٩٢
٢٣-همان. ص ٩٣
٢٤-همان. ص ١٥٩
٢٥-شرح حال خياباني، به قلم چند تن از دوستان. انتشارات سحر. چاپ اول. برلين. ١٣٠٤. ص ٢١
٢٦-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ج ٧. تهران. ١٣٧٥. ص ١٧٩
٢٧-احمدي. ص ٩٢
٢٨-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ج ٧. تهران. ١٣٧٥. ٢٨ سنبله ١٣٤٢. شماره سند ١٢٧٢، كارتن ١٥، پرونده ٣٦، نمره ١٦٢، ص ٤٧
٢٩-همان. ص ١٧٩
٣٠-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ص ٨٥١، شماره سند ١٥٤٤، كارتن ٦٦، پرونده ٧، جمادي الاول ١٣٣٧
٣١-رضا شاه، خاطرات سليمان بهبودي. به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح. چاپ اول پائيز ١٣٧٢. تهران ٤٩
٣٢-كسروي، احمد. زندگاني من. تهران. ١٣٤٨، ص ٣٢١
٣٣-ايران ديروز، خاطرات پرنس ارفع. تهران. ١٣٤٥. چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر. ص ٤٩
٣٤-خليل پاشا، بيتمهيهن ساواش. آنكارا. ١٩٩٥
٣٥-اراني. ص ١١
٣٦-مكي، حسين. زندگاني سياسي سلطان احمدشاه. انتشارات اميركبير. چاپ چهارم. ١٣٧٠. ص ٢٤٤
٣٧-گزيده اسناد ايران و عثماني، ص ١٧٩
٣٨-به ياد بنيانگذار مجله آينده. دكتر جواد شيخ الاسلامي، تهران. ١٣٦٩. ص ٤١٢
Reader Comments