« عرب ستیزی و اسلام ستیزی ایا درست است؟ | Main | طناب داری که در انتظار خاوری است! حسن زارع‌زاده اردشير» »

گزارش دردناک فروش واستفاده جنسی از کودکان کار دروازه‌ غار 

گزارش دردناک فروش واستفاده جنسی از کودکان کار دروازه‌ غار


سحام نيوز: کودکان کار؛ دو کلمه که وقتی در کنار هم مي‌نشينند آهنگ بيان ترکيب آنها راحت و شيرين است، اما در ميان ماشين‌های پشتِ چراغ‌قرمزها، در اتوبوس‌ها، مترو، خيابان‌ها و بسياری جاهای ديگر تصاوير دل‌آزار و ناخوشايندی را به پيشِ چشم هر کدام از ما مي‌تواند تصوير کند. اين روزها تصور خيابان‌های بدون کودکان کار در شهری که زندگی مي‌کنيم آرزو و خواستی است دور از دسترس.
سايت قانون در ادامه اين گزارش نوشت: اما اين بچه‌های کم‌سن‌و‌سالی که با بسته‌های دستمال، آدامس، گردو، فال، جوراب و بسياری جنس‌های کم‌ارزش و‌ بي‌ارزش ديگر وقتی بالِ پيراهن آدم را بگيرند ول‌کن نيستند و چه خريدار جنس‌هايشان باشيم چه نباشيم، در روز با آنها مواجه خواهيم شد، زندگی کودکانه‌شان چگونه است؟ از کجا مي‌آيند، زندگي‌شان چگونه است، بازی و تفريحشان چيست؟ کجا مدرسه مي‌روند، چرا و برای چه کسی کار مي‌کنند؟

خيلی دور، خيلی نزديک
مترو شوش، خيابان خيام جنوبي؛ کوچه‌های تنگ و باريکی که آدمی را از هياهوی بارکِش‌ها و کارتن‌ها و فضای بازار جدا مي‌کند و روی ديگری از زندگی در اين محله را به نمايش مي‌گذارد. در يکی از همين کوچه‌های تودرتو و بن‌بست، چند جوان دانشجو با حمايت جمعيت خيريه امام‌ علي‌(ع) بسياری از اين کودکان را گردِ هم آورده‌اند تا در دو اتاق کوچک اجاره‌ای مدرسه را تجربه کنند.

بچه‌هايی که هر کدام زخمی بر دست و پا دارند؛ با چهره‌هايی به دور از تقلاهای ساختگی برای فروش جنس‌هايشان؛ با دست‌هايی که گردوشکنی آنها را سياه کرده، قلم به دست مي‌گيرند تا ياد بگيرند که با «ميم» به غير از معتاد مي‌توان مادر هم نوشت؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد، حتی اگر معتاد باشد.
زيور، زينب، فاطمه‌زهرا، علي، امير، سونيا بچه‌های کار هستند، کودکان اعتياد و کودکان زندگی سخت. به گفته عاطفه صحرايی دانشجويی که داوطلبانه برای آموزش اين بچه‌ها هفته‌ای سه روز به اين مرکز مي‌آيد، والدين بيشتر اين بچه‌ها معتاد هستند. «در دروازه غار سخت است که پدر و مادری پيدا کنيد که معتاد نباشند، درآمد کار اين بچه‌ها هم صرف اعتياد والدين مي‌شود.»

وقتی از فاطمه که گوشه لبش زخم بزرگی دارد مي‌پرسم که پدرت چه‌کاره است در جواب مي‌گويد: «چيزی نمي‌کشد!» به نظر مي‌آيد سؤالی که بيشتر در ارتباط با پدر از او پرسيده شده، اين بوده که آيا پدرت معتاد است يا خير؟!
فاطمه مي‌گويد در مترو مولوی دستمال مي‌فروشد، خوش‌شانس باشد روزی دو بسته مي‌فروشد. پولش را هم در پايان روز به پدرش مي‌دهد. زينب گردو مي‌شکند، وقتی سؤال کليشه‌ای دوست‌داشتن يا نداشتن اين کار را از او مي‌پرسم، کودکانه شکايت مي‌کند که اصلاً اين کار را دوست ندارد: «دست آدم درد مي‌آيد، دستم پاره مي‌شود.»
اما به نظر مي‌آيد سلامتی اين بچه‌ها آخرين چيزی است که پدر و مادرها به آن فکر مي‌کنند.

واحدي، که مسئوليت اداره اين مرکز را بر عهده دارد به قانون مي‌گويد: «بارها پيش آمده که بچه‌ها به مرکز آمده‌اند و جای سوختگی روی پاهای آنها و يا زخم‌هايی روی بدنشان بوده است. يا روی ذغال و منقل پدر و مادرشان پا گذاشته‌اند و يا مورد خشونت آنها قرار گرفته‌اند. اينجا بچه‌هايی داريم که بعد از تولد که واکسن زده‌اند ديگر هيچ واکسنی را نزده‌اند و هيچ‌وقت برای درمان هم به دکتر برده نمي‌شوند.»



گزارش چندرسانه‌ای کودکان کار دروازه‌غار

بچه‌هايی که چيزی برای فروختن ندارند دستشان را جلوی رهگذران پياده‌روها و يا مسافران مترو دراز مي‌کنند. زيور مي‌گويد با برادرش مي‌روند گدايی. پول اين گدايی هم خرج دود پدری مي‌شود که به گفته او «مريض است و در خانه افتاده است.»
يکی از معلمان مرکز عکسی را از يک کودک به ما نشان مي‌دهد که قسمتی از موهايش تراشيده شده است. او مي‌گويد موهای اين بچه‌ها را اين‌گونه مي‌تراشند تا هنگام فروش مواد راحت‌تر تشخيص داده شوند. يک الگوی ساده برای بالابردن فروش مواد از طريق بچه‌هايی که فقط شب که به خانه مي‌روند بايد دست پر باشند تا کتک کمتری بخورند.

اداره کردن اين بچه‌ها و نگه داشتن آنها در کلاس، کاری طاقت‌فرساست. بچه‌هايی که ياد گرفته‌اند در جامعه برای فروختن جنس‌هايشان و يا پول گرفتن از ديگران هر ترفندی را به‌کار گيرند بسيار پرخاش‌گر و تهاجمی هستند. اما يک وعده غذای گرم برای بيشتر آنها انگيزه خوبی است که حتماً کلاس‌ها را شرکت کنند. موهای رنگ‌پريده آنها حکايت از سوءتغذيه شديد اين کودکان دارد. بچه‌هايی که هفته‌ای سه وعده غذای گرم را احتمالاً تنها در همين مدرسه کوچک مي‌خورند، نشانه‌های بارز فقر ويتامين و آهن و بسياری مشکلات سلامتی ديگر را در اندام نحيفشان مي‌توان ديد.



کرايه ‌دادن و فروش کودکان
خيلی از کودکان کار در محله دروازه‌غار، فاقد شناسنامه هستند. يکی از اهالی محل مي‌گويد: «پدر و مادر اين بچه‌ها اکثراً شناسنامه ندارند. بچه‌هايشان را هم در شناسنامه برادر و يا خواهر همديگر ثبت مي‌کنند.»
برای والدينی که خود کودکی مشابه‌ای را از سر گذرانده‌اند، اين بچه‌ها فقط ابزار هستند. با آنها پول مصرف مواد مخدر را درمي‌آورند، خيلی راحت بچه‌هايشان را به همديگر قرض مي‌دهند و حتی مي‌فروشند.
واحدی مي‌گويد: «خيلی وقت‌ها بچه‌ها را به همسايه‌ها و يا فاميل کرايه مي‌دهند تا برای آنها گدايی کنند. اما مشکل بدتر اين است که از آنها هر نوع سوءاستفاده ديگری هم مي‌شود. دختر يازده‌ساله‌ای را در همين مرکز داريم که پيرمرد ۷۰ ساله‌ای در ازای روزی ۵ هزار تومان از او سوءاستفاده مي‌کند. برای خانواده هم تنها همان پولی که به خانه مي‌برد مهم است.»

وقتی اين بچه‌ها از خانه‌ای که هيچ شباهتی به مدرسه ندارد اما معلمانش با عشق به آنها ياد مي‌دهند که با ميم چه کلماتی را مي‌توان نوشت خارج مي‌شوند، راهی کوچه‌ پس‌کوچه‌هايی مي‌شوند که خيلی راحت مي‌توان اعتياد، فقر و هزار معضل ديگر را در جاي‌جای آنها ديد. در گوشه‌ای جوانی در حال تزريق مواد است، زنی جوان اما معتاد بر سر قيمت موادی که خريده جروبحث مي‌کند و کودکان دروازه غار در اين ميان به بازی مشغول مي‌شوند تا فردا يک روز کاری ديگر را شروع کنند

10 مهر 1390
Posted on Monday, October 3, 2011 at 01:45AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>