« يونس پارسابناب - لابلای اخبار و اوضاع بين المللی: روابط "متحدانه " آمريکا و پاکستان در آستانه تحويل و تحول | Main | ارسال پیامک تهدید برای همه از سوی وزارت اطلاعات آخوندی »

خدا دین آزادی های انسانی در بررسی تکاملی ادیان

"

 اگر می بینیم که مذهب هنوز هم تعلیم داده می شود به هیچ وجه به این خاطر نیست که ایده ی مذهب توانسته است ما را قانع کند؛ بلکه به این دلیل است که بعضی از ماها می خواهند طبقات پایین اجتماع را ساکت نگه دارند. مردم ساکت را بسیار آسان تر از مردم پرسر و صدا و ناراضی می توان کنترل کرد و مورد سواستفاده قرار دارد. مذهب مانند تریاکی است که یک ملت را خمارِ رویاهای واهی و پوچ می کند تا بی عدالتی هایی که بر آنها روا می رود را فراموش کنند. برای همینست که حکومت و مذهب چنین متحدان سیاسی قوی ای هستند. هر دو به این تصور واهی نیازمندند که خداوند به آنهایی که سرشان به کار خودشان است، شکایتی نمی کنند و علیه بی عدالتی به پا نمی خیزند پاداش می دهد. و دقیقا هم به همین خاطر است که این بیان صادقانه که خداوند محصول تصورات بشر است بدترین گناه کبیره شمرده می شود.
 
نمی فهمم برای چه وقتمان را با بحث راجع به مذهب تلف می کنیم. اگر صادق باشیم (که دانشمندان باید هم همینطور باشند) باید بپذیریم که مذهب جنگلی است از گزاره های غلطی که هیچ پایه و اساسی در دنیای واقعی ندارند. همین ایده ی خدا اصلا محصول خیالات و تصورات انسان است. کاملا قابل فهم است که چرا انسانهای اولیه، که خیلی بیشتر از ما در معرض خطر نیروهای طبیعی بودند، به خاطر ترس و وحشتشان می بایست به این نیروهای طبیعی شخصیت می بخشیدند. اما در حال حاضر که علت خیلی از این وقایای طبیعی را می دانیم دیگر چه دلیلی وجود دارد برای چنین راه حل هایی. من واقعا نمی فهمم که چطور «خدای قادر و توانا» می تواند کوچک ترین کمکی به ما کند. فرض وجود چنین خدایی تنها منجر به سوالات مبهم دیگری می شود نظیر اینکه چرا خدا جلوی این همه بدبختی و بی عدالتی را نمی گیرد یا مانع سواستفاده قوی ترها از ضعیف ترها نمی شود و یا از وقایع هولناک دیگری که می توانسته جلوگیری کند، پیشگیری نمی کند."
 
پل دیراک، از بنیانگذاران فیزیک جدید و برنده جایزه نوبل

http://en.wikipedia.org/wiki/Paul_Dirac#Religious_views

ما بیشتر از آن که به دلایل رد یا اثبات وجود خدا نیاز داشته باشیم بایستی فکری برای جانشین نمودن تصویر خدا داشته باشیم ، به هر حال فرد معتقد ، به نوعی با تصویر خدایی که در ذهنش ساخته ارتباط برقرار نموده و از این طریق به نوعی هماهنگی با محیط خودش و سایرینی که آنها نیز باور تقریبا مشابهی دارند ، دست پیدا کرده که در صورت تلاش برای حذف تصویر خدا از ذهنش تعادل روانی وی به هم میخورد
به طور مثال شخصی تمام شرایطی را که تحلیل آن برایش مشکل است یا به صلاح و صرفه اش نیست که به واقعیت موضوع نگاه خودآگاهانه داشته باشد را ، به عهده خدا میگذارد ، یعنی اینکه شرکایش از او ثروتمندتر هستند کار خداست و خدا خواسته است ، اگر او از سایر اعضای خانواده اش پول دارتر است نیز خواست خدا بوده به خاطر اینکه وی دل رحم است و به هیچ وجه وصول مطالبات پدرشان بعد از فوت پدر (سایر اعضا بی خبر بوده اند ) هیچ نقشی در پول دار شدن وی نداشته است ! ، اینکه کارگرانش فقیر هستند حتما خدا چنین خواسته ، تازه حق شان هم همین است !؟ ، تنبل ها کار نمیکنند ! ........... و قس علی هذا
خوب خدایی را که این همه توجیه برای این شخص فرضی فراهم میکند اگر بتوانیم با استدلالی محکم از او بگیریم (هر چند که بعید است !) با خلا مواجه میشود و در این

صورت چه باید کرد ؟؟؟ 

 در مورد افراد فرهیخته و تحصیلکرده اجتماع شاید چنین مواردی کاربرد داشته باشد اما در ارتباط با مردم یک کشور به گونه دیگری بایستی فرهنگی عمومی جابیفتد که بطور مثال وقتی شخصی ناتوانی خودش یا کاهلی اش در رسیدن به چیزی ...را گردن خدا میگذارد و میگوید : "خدا نخواست که چنین شود" یا "خواست خدا نبود" و بدین ترتیب از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند ، اطرافیان او صراحتا به او گوشزد کنند که ناتوانی های خودش را به حساب خدا (صرف نظر از اینکه وجود دارد یا ندارد ! ) نگذارد .
در این صورت میتوانیم امیدوار باشیم جامعه به تدریج به نتایج نامناسب این عادات پی برده و خود را از قید دین فروشان و خدافروشان آزاد کند !خدا چرا در زندگی ما و تحلیلهای ما این گونه وارد شده استو اصولا تاریخ تکاملی ادیان چیست.

  

میگویند مذهب باعث اتحاد و دوستی بین انسانها میشود ولی در عمل این مذهب باعث فاصله و اختلاف بین ادیان مختلف بوده است و حتی در بین یک دین هم باعث تضاد و دشمنی بین انواع مذاهب آن دین است مثلا شیعه و سنی که در عراق و پاکستان علیه هم دیگر بمب گذاری و کشتار میکنند و یا در ایران که حاکمیت شیعه ولایت فقیه -یک مذهب جدید در شیعه اثنی عشری- به اهل سنت اجازه بر پایی نماز جماعت در پایتخت کشورش را نمیدهد نشانه ای از این دشمنی ها و فعالیتهای ضد حقوق بشری است. با باور بمذاهب در ایران مردم دپار باور های ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی میشوند و باور بمذاهب خودش عامای برای ادامه استبداد در داخل کشور است.اکثریت ایرانیان باور های استبدادی دارند که از دین و یا امور ملی نشات گرفته اند و این باور ها سبب ادامه استبداد و زورگویی و فساد در جامعه است.کی این سفسطه ها را خواهیم فهمید خدا میداند اسلام راه حل ما نیست بلکه اسلام مسئله ماست.نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهی حقوق بشری و رفتن بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی برای جبران عقب ماندگی است

 

مسئله این است که پیامبر پرستی و دین پرستی بجای خدا پرستی نشسته است البته اگر خدایی باشد که هر کس دیدگاه خودش را دارد و منظور من بین دینداران است که این حالت اتفاق افتاده است. بنام خدا نمیتوان در اچتماع ادعایی کرد زیرا این خدا و وجودش با عقلانیتی که آزاد و رها و هودکفا و خودمحور است و ماموریتش کشف حقیقت و رفاه و بقای انسانهاست اثبات نشده است. فرامین دینی بنام خدا و از سوی خدا بدون برهان عقلانی تحمیل شده است و باید جلوی این تحمیلات دینی در اجتماع گرفته شود کسی که بنام خدا فرامین صادر کرده منشا استبداد و ترور است
 
جامعه را خالی از دین نمیتوان دید

 
ولی مذهب و عقاید مذهبی نباید بزور بر دیگران تحمیل شود زیرا غیر عقلانی و خلاف ارزشهای حقوق بشری هستند

 

بشر از زمانی که به این نظر مذهبی روی آورد که آزادی، اراده ، مدیرت ، مالکیت ، روح ، معنا، اصل، محتوی این سری مفاهیم دیر آشنا را در زیر یک چتر گرد آورده و آن را به نام« خدا » موسوم کند از همان زمان هم در اهمیتی که برای این مفاهیم قائل بود همان اهمیت را هم به خدا منتقل نمود.

در آغاز تک خدایی پدیده شناخته شده ای نبود. بشر نه خدای یگانه ایی را می شناخت و نه جهان دیگر که ماوای خدایان متعدد او باشد.

اندیشه اولیه فضل و برتری اندیشه ایی مرکب از روح و معنا نبود. برتری قوای طبیعت بر بشر و لذا تلاش در مهار نیروهای مادی و طبیعی از راه آیین های دینی در محدود های جریان داشت که می توان گفت که بشر در این مرحله آشنا به قلمرو های روحی و معنوی نبوده است.

نیروهای برتر مادی که دارای جایگاه اساسی در دنیا بودند در آغاز نیروهای خارجی و مادی بودند. در مرحله بعدی این نیروهای برتر مادی اتمیزه شدند و به نیروهای داخلی و مادی بدل گردیدند.

زمانی که نیروهای اساسی خواه داخلی و خواه خارجی از مادی به نیروهای روحی و معنوی مبدل گشتند از همین زمان بشر پا در مرحله تقسیم کیفی دنیا نهاد. او جهان مادی را به دو نیروی معنوی و نیروی جسمانی مبدل ساخت: قطب بندی به دو نیروی مادی و معنوی.

انتقال نیروهای روحی و معنوی به جهان دیگر یعنی فرا فکنی روح و معنا به جهان روحانی در پایان این مرحله صورت پذیر گشت: موازی سازی با جهان مادی.

در همین مرحله نهایی است که بشر جهان دیگر که ماوای خدایان متعدد بود را به گونه ایی پنداشت که توگویی این جهان ماوای خدای یگانه است: توحید

بنابراین این مراحل را می توان از آغاز چنین در یک جدول طبقه بندی کرد

نیروهای برتر مادی. اما خارجی
نیروهای برتر مادی اما داخلی. اتمیزه شده.
نیروهای برتر معنوی داخلی. تبدیل اتم به روح
نیروهای برتر معنوی خارجی
انتقال نیروهای برتری روحی به جهان دیگر
تک روحانی و تک خدایی

نکته تعیین کننده در همه این موارد این است که بشر نیروهای برتر را به مقام خدایی ارتقاء می داده و به موازات آن از مقام خود کاسته و رفته رفته از اراده، آزادی و مالکیت و معنا و... تهی می گردد

بر این پایه به جرات می توان گفت تاریخ خدا تاریخ سلب آزادی و مسخ انسان است.

خدایی که انسان مدرن امرزوی خدای خود می داند یک خدای سوبژکتیو نیست. بل که برداشت از چنین خدایی است که یک برداشت سوبژکتیو و فردی و آزاد می باشد. سوبژکتیو بودن این ابژه خدایی و غیر تخیلی هرباره باعث می شود که انسان مدرن امروزی تصور فردی خ...ود را از خدای مشترک داشته باشد که در وحدانیت آن با دیگران الزامی در خود مشاهده نمی کند.

این امر - سوبژکتیو بودن برداشت ها از خدای عینی - منجر به کثرت و تعدد برداشت ها از خدای واحد و عینی می گردد که بشر امروزی این کثرت و تعدد را در دفاع از حریم شخصی انسان ها ضروری می داند.

از این گذشته خدای بشر امروزی یک خدای اجتماعی یعنی یک خدا به مفهوم اجتماعی آن نیست. به این معنا این خدا دیگر نظیر خدایان گذشته مظهر سلب آزادی ولذا عبودیت انسان نیست.

انسان امروزی خدایی را که روزی مخلوق قومیت، جامعه و سطح نازل دانش بشری بود و به این ترتیب از سه پایه برخورداربود - تثلیث - به خدایی مبدل نموده است که تنها مخلوق سطح بالای دانش امروزی است.

خدای امروزی یک خدای آکادمیک ، یک خدای دانشی، خدای فیزیک دانان پوزیتیویست، و.. است. یعنی خدایی فراتر از محدودیت های فرهنگی - قومی و یا اجتماعی است.

بشر امروزی به شکل علمی و تجربی به دنبال این خداست و از همین رو هم در هر مباحثه پیرامون این خدا با این بشر چنین مباحثه ایی به یک مباحثه علمی از آخرین دستاوردهای علم و فیزیک، علم نجوم و در اثبات خدا ... مبدل میشود.

بر این پایه بشر امروزی به خوبی میداند

باید از خدای اجتماعی و خدای قومی - فرهنگی گریزان بود.
دین و مذهب و امت به مفهوم یک برداشت و عمل مشترک در چارچوبه یک جمعیت بی اعتبار گشته است

پس بدینسان بشر امروزی در سیر تاریخ خدا مرحله جدیدی از باور به خدا را وارد نموده است. در این مرحله نوین از خداباوری - نو آوری - خدای مدرن هم تنها بر پایه دانشی ایستاده است - یعنی برخلاف گذشته که دارای سه پای علمی، اجتماعی و فرهنگی بود - و هم باور به چنین خدای یک پای مدرن از کانال دین و مذهب پراکتیزه نمی شود.- امت زدایی.

با این وجود از منظر بی خدایی و خداناباوری این پرسش مطرح است که چرا بشر امروزی کماکان توانا به گسست با خدا باوری نیست؟

در جواب این پرسش باید گفت برای بشر امروزی گرچه خدای اجتماعی و قومی مرده است اما این بشر کماکان محصور جامعه هایی است که این جامعه ها کماکان مولد خداباوری می باشند

توضیحا این که در این مرحله نوین که مرحله گذار از خداباوری گذشته به مرحله مطلقه فقدان خداباوری است از دیگر سو ما به جامعه هایی بر می خوریم که هنوز که هنوز است نظر به ساختار اجتماعی شان مولد ترس، ناامنی، جنگ، فقر ، کیش فرد پرستی، از خود بیگانی در اشکال مختلف می باشند. در این میان می توان به جامعه سرمایه داری اشاره کرد.

به عبارت دیگر هنگامی که ما به دنیای سرمایه داری امروز می نگریم ما به علل اجتماعی کافی برمی خوریم که بر روح و روان بشر امروزی همان تاثیر منفی در خداسازی را می گذارند که زمانی در گذشته جامعه های پیشین بر روح و روان بشر چنین اثر منفی می نهادند.

از این رو می توان دنیای امروزی را دنیا تصادم اطلاعات انبوه شده از یکسو و ازسوی دیگر جامعه هایی دانست که برخلاف این قوای مثبت دانش امروزی همانند گذشته تاثیر منفی بروی احساسات و روح وروان انسان امروزی می گذارند و او را به سهم خود به خداباوری سوق و جهت می دهند.

 

 لازم است ریشه های مذهب را در تاریخ کاوید

دوره پارینه سنگی//اين دوره از تاريخ 67000 سال طول كشيد. انسان‌ها گله‌اي زندگي‌مي‌كردند و به "گله‌هاي انساني" معروف شدند.

مذهب نخستين آنها انيميسمي بود: اعتقاد به وجود جان در اشياء بي‌جان. به اين اعتقاد به تدريج "جادو" و اعتقاد به نيروهاي ف...
وق طبيعي نيز اضافه شد.

دوره‌ي پارينه سنگي به 40000 تا 10000 سال پيش از ميلاد مربوط مي‌شود. يعني دوره‌اي كه به تدريج بشر براي زندگي دسته‌جمعي و تشكيل اولين اجتماعات مهيا مي‌شود و نخستين تجربيات را در ساخت ابزار و سلاح‌هاي ابتدايي بدست مي‌آورد. در آثار به جاي مانده از آن دوران نقاشيها و كنده‌كاري‌هايي بر ديواره و سقف غارها به جاي‌مانده است كه با استفاده از ابزارها و وسايل ابتدايي كار شده‌اند؛ همچون كنده‌كار روي سنگ، با استفاده از دوده‌ي زغال يا سوخته‌ي استخوان مخلوط با پيه‌ي جانوران و يا با رنگدانه‌هاي كاني همچون گل اخرا و خاك سرخ.

نخستين ترسيمات و تصاوير به صورت انتزاعي بودند و بشر نخستين آنچه را در دنياي پيرامون خود مي‌ديد، ثبت مي كرد.

انسان معتقد بود كه با نقاشي حيوان روي ديوار غار و فرو كردن نيزه به تن او، در شكار موفق خواهد شد. همچنين تصور مي‌كرد كه ترسيم حيوان، داراي قدرت جادويي است و با نقاشي حيوان و حمله به آن در نقاشي در روز شكار نيز، وقتي با حيوان روبرو شد، پيروز خواهد شد.امروز هم کودکان از این مرحله انیمیسیم میگذرند.کودک زیر پنج سال موجودات جهان اطراف خودش را موجودات زنده میبیندو معمولا دو گروه هستند.یک گروه بدون محک همه موجودات را زنده میدانند مثلا کمد ؛ دوچرخه را زنده میدانند و گروه دیگری از کودکان هستند که دارای محک هستند و فقط موجوداتی که حرکت میکنند و یا حرف میزنندمثل دوچرخه و رادیو را زنده میدانند.پس اعتقادات بشر همیشه بازتاب علم او بوده است ولی در ادیان سامی با خدایی و همه عصر و همه مکانی کردن فرامین دینی بنام وحی با استبداد کامل از این فرامین دفاع میکنند و حتی لازم شد آدم هم میکشند.این نهایت پشت کردن به عقلانیت و علم زمانه است که متاسفانه زیر چتر دین باوری انجام میشود ولی ادعای خدا باوری دارند

دردوره میان نوسنگی کم کم اعتقاد بجادو از بین میرود. در دوره نوسنگی که در خاورمیانه زودتر شروع میشود این دوران آخر سنگ یعنی در دوره نهایی نوسنگی. اولين بار در مديترانه شرقي از 8000 سال پيش تا 5500 سال قبل از ميلاد ادامه يافت. ولي در شمال ار...وپا و اسپانيا از 5000 تا 3500 جريان يافت. يعني وقتي جوامع شرق مديترانه دوره‌ي نوسنگي را پشت سر مي‌گذاشتند، هنوز در اسپانيا و اروپاي شمالي شروع نشده بود به همین لحاظ چون خاورمیانه زودتر به این وره و یک جا نشینی رسید و کشاورزی در این ناحیه برای اولین بار ابداع شد ادیان تک خدایی هم در این محل پدید آمدند. منابع اطلاعاتی قابل توجه ما انسانها از جهان پس از عصر جادو و در ابتدای تاریخ بشر(ده تا دوازده هزار سال پیش) ناشی از انقلاب کشاورزی و ایجاد فرهنگ یک جا نشینی بوده است.فرهنگ یک جا نشینی توام با انبار کردن غذا بود و ناشی از تولید زیاد غذا که موجب میشد بشر اولیه با استفاده از این مزیت بتواند زندگی خود را راحت تر اداره کند وهم چنین بتواند آینده را هم بهتر پیش بینی کند.این انقلاب کشاورزی توسط آدمیان دارای هاپلوگروه
Y- Chromosome Hyplogroup J
انجام گرفته است که یک سوم جمعیت فعلی ایران را تشکیل میدهد.این افراد از اطراف ساحلی شرقی و پر آب دریای مدیترانه تا سرزمینهای پر آب در غرب ایران وآناتولی زندگی میکردند (منطقه هلال بارور)زندگی میکردند اختراع کشاورزی حدودا دوازده هزار سال پیش اتفاق افتاده است. اعراب و یهودیان هم به این گروه از انسانها متعلقند.اعراب جز زیر گروه جی یک و مردمان ناحیه شمالی تر نظیر ایران و ترکیه و یونان و ایتالیایی ها زیر گروه جی دو هستند.
فرهنگ کشاورزی زاینده مکتبهای دینی تک خدایی است و بهمین علت تمام ادیان تک خدایی غالب در دنیای امروز از انقلاب کشاورزی حاصل شده است و پس از هزاران سال هنوز هم تاثیر گذار هستند
ولی حالا ما در عصر مدرنیته ناشی از عصر روشنگری هستیم .ما مواجه با پی آمدهای انقلاب صنعتی هستیم که از عصر ماشین بخار و ماشینهای مختلف و هواپیما و عصر اتم گذشته ایم و وارد عصر کامپیوتر و انقلاب انفورمانیک هم شده ایم و این انقلاب تا هزاران سال مردم جهان را تحت تاثیر قرار خواهد دادو ما هنوز در تاثیر وزش بادهای اولیه این طوفان هستیم .ما باید آماده باشیم تا بتوانیم این طوفان انقلاب صنعتی که که همه فرهنگها را تحت تاثیر قرار خواهد داد سربلند و پایا بیرون آییم. خدای این ادیان توانستند تا سیستمهای فئودالیته دوام بیاورند و پس از پیدایش دوره سرمایه بچالش کشیده شدند.بنابراین در این دوران لازم است که خدایی که سبب از بین رفتن آزادی انسان بوده است و آن هم ناشی از شناخت ناقص انسان از جهان و دوره نوسنگی بوده است جای خود را بخدایی بدهد که ضد آزادی های انسانی و ضد حقوق بشر نیست.ارزشهای این دوره  جدید مدرنیته بر خلاف عصر فئودالیته دیگر قومیت و وابستگی بخاک و زمین بخصوصی نیست
 این مقاله با الهام و برداشت از نوشته های دوستان فیس بوکی بنده پدید آمده است
Posted on Saturday, October 1, 2011 at 12:09AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>