« تجلیل کنندگان رضا شاه نیروهای وابسته بسرمایه داران جهان خوار هستند | Main | احمد قابل: همه‏ ملت به قيد وثيقه آزادند »

از افشا

نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس حقوق بشر و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است



___________________________________

تضادها های درونی طبقه حاکمه در جمهوری اسلامی!
عبداله باوی


 

با اوجگيری انقلاب مردم ايران در سال 57، امپرياليستها و سرمايه دارانی که با همه وجود به آنها وابسته اند، جهت فرو خواباندن امواج انقلاب تلاش کردند تا به خمينی و دارو دسته اش ميدان دهند تا بتوانند از طريق آنها انقلاب را کنترل و سرکوب کرده و از گسترش ، تعمق و راديکاليزه شدن آن جلوگيری کنند. به واقع شکل گيری جمهوری اسلامی حاصل توافقات خمينی و دارو دسته اش با امپرياليستها و بخصوص با امپرياليست آمريکا بود. آنها در اجرای توافق شان، از فردای به قدرت رسيدن جهت سرکوب انقلاب حرکت کردند که حمله گسترده به خلق کرد در بهار 58 در اين راستا شکل گرفت.

 

 

در سالهای اول پس از قيام بهمن که توده های مبارز و انقلابی در صحنه سياسی فعال بوده و جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بود نظم ضدخلقی خود را بر جامعه کاملأ مستولی نمايد ، خود اين امر تضادهای فيمابين جناح های درونی رژيم را حدت بخشيده و شکاف ميان آنان را آشکار می ساخت. همانطور که چريکهای فدائی خلق ايران بارها در تحليل های انقلابی خود ثابت کرده اند سازشکاريهای قريب به اتفاق نيروهای اپوزيسيون به درک نادرستی از چگونگی استفاده از اين تضاد ها دامن زد. بر اساس اين درک گويا برای استفاده از تضادهای درونی جمهوری اسلامي، بايد روی مبارزه و افشاء يک جناح متمرکز شده و در مورد اعمال ضد مردمی جناحی ديگر سکوت کرده يا آنها را ماست مالی نمود. اما تجربه نشان داد که اين درک که از مماشات گريهای نيروهای مبلغ آن ناشی می شد در خدمت تحکيم پايه های رژيم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی قرار گرفته و ضربات جبران ناپذيری بر مبارزات مردم ايران وارد ساخت.
طبق تئوری های پوچ و مهمل اين اپورتونيستها که هيچگونه رابطه ای با واقعيات نداشت حاکميت به دو گروه کاملأ متفاوت تقسيم می شد که هميشه جناحی نسبت به جناح ديگر "آزاد انديش" ويا "مترقی" بوده و به مردم نزديک ؛همان جناحی که خود مورد ظلم جناح تاريک انديش ديگر قرار گرفته است. به اين ترتيب و بر اساس اين ديدگاه تمام نابسامانی ها و حرکات ضدانقلابی و ضدمردمی اين حاکميت به گردن جناح ديگر انداخته شده و بدين وسيله عملا کل رژيم تطهير و تبرئه و از آماج مبارزات توده ها دور ميشد . آنها با طرح اين تئوری موذيانه اين ايده را در توده ها رسوخ داده وهنوز هم ميدهند که بخشی از هيئت حاکمه جزء نيروهای خلقی بوده و با کمک آن می توان مطالبات مردم را متحقق نمود . به اين ترتيب اين ديدگاه نادرست و ضد مردمي، توده ها را از عمل مستقل خود باز داشته و حرکات آنها را منوط و مشروط به موفقيت اين جناح به اصطلاح مترقی يا اصلاح طلب می نمود. البته سردمداران جمهوری اسلامی هم تا جائی که می توانستند از اين خط انحرافی سود جسته و تسويه حسابهای خود را با مخالفينشان در همين چهارچوب توجيه کرده و مردم فريبی کنند.
يکی از خصلتهای مهم تحليل اين اپورتونيستها و سازشکاران همانطور که بار ها چريکهای فدائی خلق نشان داده اند اين بوده و هنوز هم هست که تحليل شان بجای آنکه بر بررسی جريانات عينی استوار باشد و عملکردهای دولت را معيار قضاوت قرار داده و از روی اقدامات دولت زمينه های عينی استنتاج خود را نشان دهند، ادعاهای افراد را اساس کار خود قرار ميدادند. برای نمونه اين ديدگاه، خاتمی را اصلاح طلب قلمداد می کند آنهم اصلاح طلبی که واقعا قصد دارد در جهت تحقق مطالبات مردم گام بردارد. اما ديگر توجه نمی کنند که همين خاتمی هشت سال رئيس جمهور اين رژيم بوده و در اين دوره نه تنها هيچ اصلاحی به نفع مردم رخ نداده بلکه اتفاقا ظالمانه ترين قوانين بر ضد کارگران ارائه و تصويب شد. براستی در ضديت با خواستهای کارگران و توده های ستمديده چه فرقی بين خاتمی با احمدی نژاد وجود دارد. آيا چون يکی "سيدخندان" است و ديگری نيشخندمی زند، بايد شباهتهای آشکار آنها را ناديده گرفت و فرياد نزد که ننگ بر هر دو باد!

واقعيت اين است که تضاد در بين جناح های درونی جمهوری اسلامی هميشه بوده و خواهد بود. اما آنچه مهم است اين امر است که بدانيم آنها بطور اساسی بر سر چه با هم اختلاف دارند. اختلاف آنها نه بر سر دفاع از مطالبات مردم، بلکه بر سر چگونگی چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان و غارت ثروتهای مردم ميهنمان و بردن سهم هر چه بيشتر از اين خوان يغما می باشد. تضاد بين آنها به اين دليل نيست که يکی مترقی است و ديگری مرتجع. همچنين بايد بدانيم که در شرايطی که مبارزات توده ها حدت و شدت پيدا کرده است، آنها نه تنها بر سر چگونگی غارت، بلکه بر سر اينکه با چه روش سرکوبی قادر هستند که سلطه اين نظام را حفظ و عمر آنرا طولانی کنند با هم اختلاف پيدا کرده اند، يعنی هر يک روشهای خود را برای کنترل جامعه ارائه داده و سعی در پياده کردن روش خود دارد. برای نمونه در حال حاضر تضاد بين جناحهای درونی حکومت ، بين موسوی ـ کروبی (اصلاح طلبان) و خامنه ای ـ احمدی نژاد(اصول گرايان) يک واقعيت است و درست اين تضاد است که امروز در شرايط حساس کنونی که نظام ضدخلقی آنان از طرف توده های انقلابی ما مورد تهديد قرار گرفته، شدت و حدت بيشتری گرفته است.
اکنون دوباره و مثل هميشه اپورتونيستها و خيانتکاران به خلق، دستاويزی برای مماشات طلبی های خود پيدا کرده و از جناحی بر عليه جناح ديگر دفاع ميکنند، و در اين راستا است که برخی به نفع موسوی به تبليغ برخاسته اند.
اما موسوی که امروز "اصلاح طلب" قلمداد می شود ، در شرايط حساس دهه 60 چه جان های شيفته ای را حتی به صرف خواندن يک اعلاميه يا به خاطر پخش آن، زندانی و اعدام کرده است. او خوب ميداند که در زمان نخست وزيری وی در همان دهه، نه فقط همه روزنامه های مترقی يا حتی معترض مورد حمله وحشيانه مزدوران تحت فرمان وی قرار گرفتند بلکه حتی وی به روزنامه های خودی نيز امکان چاپ و انعکاس آزاد اخبار را نمی داد، و ميداند که دليل همه آن برخوردها وجود آن شرايط حساس، يعنی در معرض خطر قرار داشتن جمهوری اسلامی از طرف توده ها بود. موسوی که لکه های خون زندانيان سياسی بی دفاع دهه 60 (از جمله در جريان قتل عام آنها در سال 67) از همه پيکر ناپاکش پيداست، جنايتکاری که مسئوليت کشتار جوانان ما در جنگ ايران و عراق، فرستادن کودکان و نوجوانان به ميدانهای برگشت ناپذير مين و هزاران جنايت ديگر در حق مردم ما در دهه 60 را بر دوش دارد، کسی که پس از دوران نخست وزيری اش در مقام عضو نهاد ضد خلقی تشخيص مصلحت نظام، در همه سرکوبها، ستمها و فجايع حاکميت جمهوری اسلامی بر عليه مردم ما شرکت داشته است، اکنون از طرف سازشکاران و تمام خيانتکاران به خلق، بعنوان ناجی مردم معرفی ميشود و او نيز با تلاش در جهت اشاعه اين دروغ ، سعی در نفوذ در جنبش مردم و به کجراه بردن اين جنبش بزرگ را دارد. کسانی که امروز جنايتکارانی مثل موسوی را رهبر مبارزات مردم و همراه توده ها جلوه می دهند آگاهانه همان کاری را می کنند که 30 سال است همه سازشکاران با توجيه استفاده از تضاد های درونی رژيم کرده اند و تنها نتيجه اش هم تحکيم پايه های اين رژيم جنايتکار بوده است. در حاليکه نگاهی به سير حوادث در کشور نشان می دهد که موسوی و بقيه سردمداران جمهوری اسلامي، برای تداوم سلطه "نظام مقدس" شان، امروز وظيفه خود را کوشش در جهت حل "اختلاف خانوادگی" قرار داده اند تا نگذارند توده های انقلابی با ديدن آشفتگی و سردرگمی درصفوف جمهوری دار و شکنجه، روحيه خود را بالا برده و فضائی برای تشديد فعاليت های مبارزاتی خود بيابند.
به واقع وقتيکه امروز به مواضع طيف رنگارنگ سازشکاران و مماشات طلبان نگاه می کنيم آنچه در نگاه اول ديده می شود اين امر است که آنچه همه خيانتکاران سعی در پوشاندن آن دارند، نه ماهيت تضاد بين اصلاح طلبان و اقتدارگرايان، بلکه واقعيت تضاد بين کار و سرمايه، بين توده های ستمديده و کل رژيم حافظ اين سيستم بهره کشی است. شدت فقر از طرفی و ثروتهای افسانه ای مشتی ضدانقلاب و ضدخلق، آنچنان وضعيتی در جامعه ايجاد کرده است که توده های از جان خود گذشته در هر فرصتی با دست خالی خشم خود را ابراز ميدارند. دهها کشته، صدها زخمی و هزاران زندانی نتوانسته و نخواهد توانست اين رژيم سرتاپا مرتجع و ضدانقلاب را از گزند مبارزات توده ها در امان نگهدارد. اعدام در ملاء عام و سنگسار فقط کينه خلق را بر عليه اين نظام سرتاپا فاسد بيشتر ميکند.
اين رژيم اکنون در باتلاق آفريده خود دست و پا ميزند، و هر چه بيشتر تقلا کند، بيشتر فرو ميرود. پس با همه وجود بکوشيم تا هر چه بيشتر و سريعتر در اين باتلاق فرو رود تا ديگر کسی وجود منحوس اش را حس نکند .

عبداله باوی
25 جولای 2010

4 مرداد 1389    18:26

Balatarin

Posted on Monday, July 26, 2010 at 11:53PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>