« اوباما با ماست - تقی رحمانی | Main | روایت مرگ مشکوک آیت‌الله لاهوتی در اوین »

آنچه هائی که در افق آينده می شود رصد کرد

از افشا

بنظرم لازم میاید که نشانه های حمایت آمریکا از مجاهدین بیشتر میبایست در مقاله شرح داده شود و فقط اشاره به آن کافی نیست.با این حال مقاله ایده های تازه ای را مطرح میکند که باید به انها فکر کرد.

 

___________________________

آنچه هائی که در افق آينده می شود رصد کرد

فرهاد جعفری

به‌ نظرم لازم است خواننده‌ی اظهار نظرهای آقای «مایک گیپس، رئیس كمیته روابط خارجى مجلس بریتانیا»، باشیم:

«ما بر این نظریم كه "نباید درباره‌ی رابطه با آمریكا احساساتى شویم". بلكه باید نظرات و تصمیم‌های‌مان "كاملاً عملگرا و مصلحت‌آمیز" باشد. ما باید در نظر داشته باشیم که هر از چندى؛ بین ما و آمریكا "اختلاف ‌نظرهایى بروز خواهد كرد" و نباید از ابراز این اختلاف ها خوددارى كنیم. به‌علاوه، "برخى اوقات منافع ما با متحدان اروپایى‌مان، هم‌سویى بیشترى دارد... ما باید به ‌طور مؤثرترى "رابطه‌ی انگلستان با آمریكا" را، با "درنظرگرفتن محدودیت‌ها و منافع ملى انگلستان" تعیین كنیم. تردیدى نیست كه بریتانیا همچنان از نزدیك با آمریكا همكارى خواهد كرد اما "درجایى كه منافع ما با هم مغایر باشد"، نباید ملاحظه كرده و باید نظر خود را با اطمینان مطرح كنیم».

نيز «كمیتهء روابط خارجى مجلس بریتانیا، به ریاست مایك گیپس»، در سندى كه منتشر كرده مى‌نویسد:

«استفاده از واژه‌ی "رابطه‌ی ویژه" (که زمانی چرچیل آن را در چارچوب حسن روابط مطرح کرد) در چهارچوب تاریخى آن "گمراه‌كننده" است و ما "خواهان حذف آن از گفتمان سیاسى" هستیم. مایک گیپس در پاسخ به این پرسش كه "با انتشار این گزارش خواسته اید چه پیامى به آمریكا و سایر كشورهاى جهان بفرستید؟" مى‌گوید: "پیام ما این است كه دولت بریتانیا متحد قوى دولت آمریكاست، اما در عین‌حال "متحد كشورهاى اروپا و سایر كشورها" نیز هست. و در مورد "امنیت جهانى و منافع ملى"؛ "راه خود" را دنبال خواهد كرد. این گزارش، یك ارزیابى از "واقعیت هاى قرن 21" است».

از اشاره به اظهارات آقای گیپس و نیز بخش‌هایی از سند مزبور، خواستم یادآور شوم که: به‌گمانم منافع انگلستان و ایالات‌متحده در خصوص «مسئله‌ی ایران»، علی‌رغم برخی همپوشانی‌های معدود (ازجمله در موضوع برنامه‌ی هسته‌ای)، در موارد بسیاری «در جهتی خلاف یکدیگر» قرار دارد. همچنان‌که ملاحظه می‌کنید:

1) «واقعیت‌های قرن 21»، حتا همپیمانی چون «انگلستان» را واداشته است تا سند جدیدی درباره‌ی «رابطه‌ی راهبردی خود با ایالات‌متحده» تنظیم و منتشر کند. چنان‌که ازین پس، ایالات‌متحده (و جهان) باید بدانند که اگرچه انگلستان همچنان متحدی برای آمریکا محسوب می‌شود اما در موارد و مواقعی، ناچار است «منافع و مصالح خود» را تعقیب کند. و پیش خواهد آمد که انگلستان، «منافع خود، یا همپیمانان اروپائی خود» را بر «همپیمان فرا آتلانتیکی خود» ترجیح خواهد داد.

سندی که به‌گمانم انگلیسی‌ها، پس از دریافتِ «ضرباتِ سهمگینی که از ناحیه‌ی اعلام بحران اقتصادی در آمریکا» دریافت کرده‌اند و اوضاع اقتصادی آنان را آنچنان نابسامان کرده است که برای اولین‌بار در تاریخ خود، با کسر بودجه‌ای حیرت‌انگیز مواجه شده‌اند (900 میلیارد پوند!)؛ تنظیم، انتشار و اعلام آشکار آن ضرورت یافته است.

2) در این‌ که در موضوع «برنامه‌ی هسته‌ای ایران»، انگلستان و ایالات‌متحده دارای راهبرد مشترکی هستند؛ تقریباً تردیدی نیست. اما دراین‌باره که «چه سرنوشتی باید در انتظار نظام حاکم بر ایران باشد» (یا چه کسانی و چگونه بر آن حکومت کنند)، به‌گمانم اختلافاتی میان آمریکا و «اروپای کهنه» وجود دارد که، به‌ویژه، از «وخامتِ اقتصادی انگلستان» و «نیاز شدید آن برای تداوم حاکمیتِ آن کشور بر بازار و اقتصاد ایران» ناشی می‌شود [لابد می‌دانید که هیچ کالائی، حتا از آمریکای لاتین، به ایران وارد نمی‌شده و هنوزهم نمی‌شود مگر آنکه از بازارهای بورس انگلستان عبور کرده باشد!].

3) «رونق کاذب چندسال پیش در بازار ایران» (به‌ویژه در بخش زمین و مسکن)؛ در نتیجه‌ی سرازیر شدن حجم انبوهی از ارزهای غیرقانونی بوده است که اگرچه محل اصلی تأمین و اخذِ آن «بانک‌های امریکائی» بودند اما «واسطه‌ی دریافتِ چنان پول‌هایی از آمریکا» و سپس «اعطای آن به متقاضیان»، بانک‌های اروپایی بوده‌اند ـ روندی که پس از چندی، با اطلاع‌یافتن ایالات‌متحده از آن، ناگهان قطع شد و رکود شدیدی را بر دو مقصدِ اصلی این پول‌ها (ایران و دبی) تحمیل کرد؛ مسئله‌ای که به‌شکلی کاملاً آشکار؛ خود را در «کسربودجه‌های هنگفت برخی دولت‌های اروپائی» (و حتا روسیه) نشان می‌دهد، که در مقطعی (اعلام بحران اقتصادی در آمریکا!)، ناچار شدند خزانه‌های خود را گشوده و «بدهکاری‌های کلان خود به بانک‌ها و موسسات مالی آمریکا» را «به‌یک‌باره» بپردازند. چون به‌خوبی می‌دانستند که «ورشکستگی اقتصاد کشوری که 75درصد اقتصاد دنیاست؛ هیچ معنایی جز یک هرج و مرج جهانی ندارد».

4) برای کشوری چون ایران، که به‌دلیل «سال‌ها عملکردِ غلط اقتصادی» و «اقتصادی سرتاپا دولتی» [که به‌طور طبیعی از نرخ فسادِ بسیار بالایی نیز برخوردار است و همین امروز اعلام شد که جزو یکی از فسادپذیرترین اقتصادهای دنیاست] و از «تأمین منابع مالی لازم برای رونق فضای کسب و کار و نیز اداره‌ی کشور» محروم شده است [آنچنان‌که «فقط یکی از وزرای آن» (وزیر نیرو) اذعان کرده است که: نزدیک به«56 هزار میلیارد تومان پروژه نیمه تمام در بخش آب» داریم و این درحالی‌ست که برای اجرای این پروژه‌ها، سالانه فقط «پنج‌هزار میلیارد تومان اعتبار در دست داریم»؛ طوری‌که اگر از همین امروز هیچ پروژه جدیدی در بخش آب کلنگ نزنیم، فقط 11 سال زمان می‌برد که این پروژه‌ها را با قیمت امروز تمام کنیم] «حذف یارانه‌ها» و «اخذ مالیات»، جبری‌ترین انتخابی‌ست که می‌توان متصور شد.

روشن است که اجرای طرح‌های مذکور، لاجرم، دارای «پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و روانی شدید»ی بر «سازمان اقتصادی خانوارهای ایرانی» (و به‌ویژه ضعیف‌ترین اقشار اجتماعی) خواهند بود که «غرب» در معنای کلی خود، در انتظار وقوع چنان رخدادها و پیامدهایی‌ست [و البته که: نه در همان نخستین ماه‌ها و مراحل اجرای آن که مبالغی به حساب شهروندان ریخته می‌شود و آنان را چه‌بسا خشنود هم می‌سازد. بلکه اندکی بعدتر!].

اما به‌گمانم در این زمینه، همچنان‌که پیشتر هم یادآور شدم، بتوان «غرب» را به «اروپای کهنه» و «ایالات متحده» تجزیه کرد. آن‌چنان‌که: هردو، «پیامد نهایی واحدی» را تعقیب می‌کنند: «انحلال برنامه‌ی هسته‌ای ایران»؛ همان «هدفِ نهایی مشترکی» که در اواخر دهه‌ی پنجاه خورشیدی نیز آنان را به «شوراندنِ ایرانیان» [طبقاتِ فرودست علیه طبقاتِ فرادست، با کمک و همکاری طبقات متوسطِ شهری که رویای دموکراسی‌شدن در سر داشتند!] ترغیب کرد [و اتفاقاً در آن نوبت نیز؛ به کوشش و همکاری دوجانبه‌ی «وزارت امور خارجه»‌ و «وزارت خزانه‌داری» دولتِ دموکراتِ ایالات‌متحده؛ که یکی «نقض حقوق بشر توسط رژیم شاه» و دیگری «متزلزل‌کردن اقتصاد آن» را هدف گرفته بود].

اما در زمینه‌ی «پیامدهای نخستین شوراندنِ ایرانیان علیه نظم حاکم» [که بلافاصله، خود را در «طبقه‌ی حاکم» نشان خواهد داد]؛ به‌گمانم اروپای کهنه مایل است که پیامدهای اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها» (به ضمیمه‌ی تحریم‌ها)، به «سقوط دولت احمدی‌نژاد»، «بازگشت نظامیان به پادگان‌ها» و بالا آمدنِ مجددِ «آن‌دسته از انقلابیون» منتهی شود که در طی نزدیک به سه‌دهه حکمرانی خود، با همه‌ی «داد و قال‌شان علیه سرمایه‌داری جهانی و استکبار و اسرائیل»، حاکمانِ چندان پردردسری برای «نظم جهانی» نبودند و صرف ‌نظر از سال‌های نخستین که حاکم شدند؛ در این اواخر، «آتش‌زدنِ سالانه‌ی پرچم‌ها» و «برگزاری تظاهراتی تشریفاتی»، حداکثر کاری بود که مرتکب می‌شدند. اما به وقتش، می‌توانستند همکارانِ منطقی و خوبی باشند. آنقدر که با «جک استراو» بگویند و بخندند و «پیمان سعدآباد» امضاء کنند!

حال آنکه ایالاتِ متحده [که تا مدتی امید داشت حاکمان کنونی بتوانند مهار اوضاع را به‌دست گیرند و آن را در نظم جهانی سازماندهی کنند؛ آن‌چنان‌که حتا در هیچ لحظه‌ای از اعتراضات پس از انتخابات ـ و علی‌رغم همه‌ی فشارهایی که از سوی متحدین اروپائی خود متحمل شد ـ حاضر نشد جنبش موسوم به سبز را به رسمیت بشناسد و حتا این تعبیر را به‌کار ببرد، بلکه برعکس، برای نخستین‌بار، یک رئیس‌جمهور آمریکا تعبیر «جمهوری اسلامی ایران» را به‌کار برد] اکنون و در نتیجه‌ی مشاهده‌ی «تغییراتی نه‌چندان جدی و درخور توجه»؛ مایل است که «کلیت نظام سیاسی» در معرض «اعتراض اجتماعی» قرار گیرد. تا آنجاکه حتا وزیر امور خارجه‌ی آن، در چرخشی آشکار؛ به‌ناگهان، حکومت ایران را «یک دیکتاتوری نظامی» خواند و حتا نام «هشت چهره‌ی نزدیک به نظامیان ایران» را در فهرستِ سیاه خود قرار داد [چه‌بسا مشاهده‌ی «حضور سفیر انگلستان در مراسم رونمائی از لوح کورش» و «برخوردِ نسبتاً متکبرانه و تمسخرآمیز آقای احمدی‌نژاد در اواخر مصاحبه با چارلی رز» ـ که از موضعی بسیار بالا، یک آمریکایی را به تمسخر و ریشخند می‌گرفت ـ و البته که سخنان وی در سازمان ملل، در چنین تغییر رویکردی بی‌تأثیر نبوده باشد].

5) از همین‌روست که درحالی‌که «اروپای کهنه» چندان به ساختن و پرداختن «آلترناتیوی برای روز مبادا» مشغول نیست و امیدوار است که در نتیجه‌ی فعل ‌و انفعال‌ های اجتماعی، بتواند «سبز دینی» را مجدداً به قدرت بازگرداند و پایگاه اجتماعی آن را احیاء نماید [حتا گفته می‌شود «یکی از رهبران سبز دینی»، درجلسه‌ای خصوصی، خود را «تنها آلترناتیو نظام نزد غرب» خوانده است] اما ایالات متحده، با انجام برخی اقدامات که آشکارا «حمایت آمیز» و «برخلاف عرفِ رفتاری این کشور در سه‌دهه‌ی گذشته» و حتا مغایر با «سنت سیاسی دیرینه‌ی این کشور» محسوب می‌شود؛ درحالِ تقویتِ «رادیکال‌ترین نیروی سیاسی مخالف نظام حاکم» (مجاهدین خلق) است. گروهی که در صورتِ آنکه مجالی برای قدرت‌نمایی در «خلاء مفروض قدرت در ایران» پیدا کند؛ نه از «روحانیون» و نه از «نظامیانِ ایدئولوژیک» نخواهند گذشت.

با این‌حال؛ به‌گمانم توجه ایالات‌متحده به چنین آلترناتیوی، «توجهی موقت» و «تاریخ‌مصرف‌دار» باشد. بدان‌معنا که از آنان و نیروهای‌شان، تنها به‌عنوان «پاک‌کننده‌ی مسیر در کوتاه‌مدت» سود خواهد برد. به‌ویژه که «نفرتِ متراکم در سه‌دهه‌ی اخیر» [که در وقایع سال گذشته به‌نحو غریبی سرباز کرده و تشدید شده است] بدانان کمک خواهد کرد که بتوانند «نیروی اجتماعی نسبتاً قابل توجهی از میان جوانانِ عمیقاً سرخورده و منزجر از وضع موجود» را جذب نمایند بدون آنکه به‌خاطر خشونت‌های احتمالی‌شان علیه طبقه‌ی حاکم، مورد سرزنش یا تقبیح قرار گیرند.

اما روشن است که: در میانمدت؛ آلترناتیو مورد نظر ایالات‌متحده «ترکیب متعادلی از سلطنت‌طلبان و جمهوری‌خواهانِ سکولار»ی باشد که پس از «یک چرخه‌ی خشونت و انتقام کوتاه‌مدت توسط نیروی رادیکال» [که زائل‌کننده‌ی خشم و انزجار ملی علیه وضع موجود باشد] بتوانند با استقبال افکار عمومی ایرانیان مواجه شده و رای آنان را به‌خود اختصاص دهند [با این یادآوری که: دو گانه‌بودن سیستم نظامی ایران؛ امکانات و انتخاب‌های دیگری را نیز به ایالات‌متحده خواهد داد تا با همان مشکلی که در عراق مواجه شد، مواجه نشود].

درحقیقت: همان طرحی که در عراق، به ‌نحوی دیگر [و البته که به کمک نیروهای «رادیکالِ شیعه‌ی ضدِ بعثِ هوادار ایران» از جمله سپاه بدر] انجام شد، و چنان خشونت و هرج و مرجی به‌بار آورد که نهایتاً، جامعه‌ی عراقی را واداشت تا اندک زمانی بعد (البته‌ که در مقیاس زمان سیاسی) با کمال میل، رای خود را به «سکولارهای شیعه‌ی هوادار ایالات متحده» اختصاص دهد.

در هر صورت؛ به‌نظرم (نه همین فردا اما در آینده‌ای نه‌چندان دور) باید خود را برای «دوران نسبتاً کوتاهی از هرج و مرج و خشونت‌طلبی» آماده نمائیم. چه اگر «تمایل اروپای کهنه» بر وضعیت سیاسی ایران غالب شود؛ و چه اگر «تمایل آمریکائی» بر آن غلبه یابد. چراکه «اجرای طرح هدفمندکردن یارانه‌ها» و «اخذ مالیات‌های سنگین»:

ـ به موازات و ضمیمه‌ی «تنگ‌تر‌شدن هرچه بیشتر تحریم‌ها»

ـ به ضمیمه‌ی «فقدان منابع ارزی کافی برای اجرای پروژه‌ها» (و حتا اجرای طرح حذف یارانه‌ها در همان مرحله‌ی نخست)

ـ به‌ضمیمه‌ی «کاهش عمدی خرید نفت توسط خریداران عمده» یا «کاهش بهای آن به‌محض اجرای طرح حذف یارانه‌ها»

ـ به ضمیمه‌ی «شکاف‌های درونِ قدرت» (میان «روحانیون و نظامیان» و میان «روحانیون ـ روحانیون»)

ـ به ضمیمه‌ی «شکاف‌های قومی» و «نداهای تجزیه‌طلبانه»‌ای که اخیراً شدت یافته و وجه خشونت‌آمیز خود را در غرب کشور و طی سلسله اقداماتِ انفجاری یا تروریستی آشکار کرده است؛

پیامدی جز آن نخواهد داشت.

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=856

 

Posted on Saturday, October 30, 2010 at 08:07PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>