« کيهان برنامه جديدی برای حمله به کروبی را اعلام کرد اعتمادملی | Main | کروبی را تهديد نکنيد,:تجاوز ماموران رژيم به پسرجوان 16 ساله در زندان، تجاوز قاضی به مادر او عليرغم دريافت رشوه ده ميليونی از او... بابک داد »

گفت‌وگو با يکی از بازداشتي‌ها: اعدام‌های نمايشي، خودکشی زندانيان و خوابيدن روی آسفالت

:گفت‌وگو با يکی از بازداشتي‌ها: اعدام‌های نمايشي، خودکشی زندانيان و خوابيدن روی آسفالت
خبرگزاری هرانا: مصاحبه‌يی که در پيش رو داريد، با يکی از بازداشتي‌های دو ماه اخير گرفته شده است. برای امنيت شخص مصاحبه شوند، نام و مشخصات وی محفوظ است.

نحوه‌ی بازداشت شما چه‌گونه بود؟

من ساعت 10 شب در يکی از خياب‌ن‌های فرعی گيشا "کوی نصر" توسط نيروهای موتور سوار لباس شخصی و ضد شورش بازداشت شدم و با ضرب به وسيله‌ی شوکر و باتوم به کلانتری 127 منتقل شدم.

همراه شما فرد ديگری نيز بازداشت شد؟

البته ، من در زمانی که بازداشت شدم به همراه بيش از 20 نفر به کلانتری منتقل شدم.

گفتيد از ابتدای بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفتيد مي‌توانيد بيش‌تر توضيح دهيد؟

بله از ثانيه‌يی که بازداشت شديم نيروهای لباس شخصی با باتوم به ما حمله‌ور شدند و بدون اين‌که دليلی وجود داشته باشه ما را کتک می زدند. مي‌گفتند شما آشوب‌گر هستيد و موتورهای پليس را به آتش کشيديد در حالی که حداقل من روح‌ام هم از اين جريان اطلاع نداشت.

در تظاهرات شرکت کرده بوديد؟

نه من فقط مي‌خواستم عرض خيابان را طی کنم تا به منزل يکی از بسته‌گان‌ام بروم که بازداشت شدم و بيش از 25 روز را در بازداشت گذراندم. بدون دليل و بی گناه.

زمانی که بازداشت شديد با شما چه‌گونه برخورد شد؟

بعد از اين‌که به کلانتری منتقل شديم ما را به بازداشت‌گاه فرستادند و در اتاقی که ظرفيت 10 نفر را داشت بيش از 25نفر را نگه‌داری مي‌کردند. ساعت 3 شب تمامی افراد را از بازداشت‌گاه بيرون آوردند و به حياط بردند. با دست‌بند همه‌ی ما را، رو به ديوار کردند و شروع کردند به کتک زدن. سربازها هم ما را مي‌زدند و در حين زدن شروع به فحاشی مي‌کردند و مي‌گفتند به خاطر شما سه شب است که نخوابيديم و دائم در آماده‌باش هستيم. به خاطر فشاری که در اين چند روز بر آن‌ها وارد شده بود کنترل خودشان را از دست داده بودند تا مي‌توانستند ما را کتک زدند. بعد از ضرب و شتم در حياط کلانتری حدود 1 شب کسی که با لباس شخصی بود و خودش را از پليس امنيت معرفی مي‌کرد شروع به بازجويی از من و ساير افراد بازداشتی کرد و فقط يک سوال مي‌پرسيد چند موتور را به اتش کشيدي؟ وقتی جواب منفی مي‌دادم و ابراز بي‌اطلاعی مي‌کردم شروع به ضرب و شتم من مي‌کرد و دود سيگارش را به صورت من هدايت مي‌کرد. مرتب فحاشی مي‌کرد و با الفاظ زشت من را تحقير مي‌کرد. از من نام و محل تولد و مدرک تحصيلي‌ام را پرسيد. آن شب را در بازداشت‌گاه کلانتری گذراندم.

روز بعد چه اتفاقی برای شما و سايرين رخ داد؟

روز بعد به آگاهی شاپور منتقل شديم و همه‌ی نفرات را به خط کردند و حدود يازده ساعت ما را روی آسفالت نشاندند به صورتی که کمرمان خم شده و سرهاي‌مان روی زانو بود به حالتی که سر من با کمر نفر جلويی بايد برخورد مي‌کرد و هر کس که به بالا و يا طرفين را نگاه مي‌کرد فورا با باتوم مورد ضرب و شتم قرار مي‌گرفت و به سر و صورت‌اش مي‌زدند. آن‌قدر با لگد به پاهاي‌مان زدند که نمي‌توانستيم راه برويم و پاها‌ي‌ام کاملا کبود شده بود. تا ساعت 11 شب در حياط اگاهی بر روی زمين نشسته بوديم. دراين مدت اصلا به ما آب و غذا ندادند. آن شب در حياط آگاهی روی آسفالت خوابيديم. فردای آن روز هم باز همين جريان اتفاق افتاد؛ از صبح تا ساعت يازده شب را بدون آب و غذا سر کرديم و ساعت 11 شب با چشمان بسته و دست بند به وسيله‌ی يک خودرو ون به پليس امنيت منتقل شديم.


در آگاهی شاپور چند نفر بوديد؟

بيش از 500 نفر بوديم اما در پليس امنيت در حدود 60 نفر بوديم. در پليس امنيت باز هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتيم به طوری که بينی من از دو ناحيه شکست. رفتار وحشيانيه‌يی با ما داشتند. در مدت اين سه روز آن‌قدر کتک خورده بودم که ديگر درد را حس نمي‌کردم .

آيا شما از حقوقی همچون تفهيم اتهام و حضور وکيل برخوردار بوديد؟

به هيچ عنوان. ما فقط در اين مدت با دست‌های بسته کتک مي‌خورديم بدون تفهيم اتهام. انگشت نگاری شديم و از ما عکس‌برداری کردند و هر شش نفر را به يک سلول انفرادی در پليس امنيت انتقال دادند. فردای آن شب، ساعت 4 باز هم به آگاهی شاپور منتقل شديم در آن‌جا به تفکيک نفرات پرداختند. در جمع به همه اعلام کردند هر کس مصاحبه‌ی تلويزيونی انجام دهد و اعتراف کند که در تظاهرات‌ها حضور داشته و فريب خورده، پرونده‌ی وی را مختومه خواهند کرد. از ميان افرادی که آن‌جا حضور داشتند، کسانی که تحصيل کرده بودند را بيش‌تر آزار مي‌دادند. معتادان و يا کسانی که جای چاقو و يا خال‌کوبی روی صورت‌شان يا دست‌ها‌يشان بود را جمع کردند و برای مصاحبه بردند. در اين ميان 500 نفر بازداشتی جديد را هم که روز قبل دستگير کرده بودند را به گوشه‌ی ديگر حياط منتقل کرده بودند و با آن‌ها هم همان کاری را انجام مي‌دادند که با ما در روزهای قبل انجام داده بودند .آن شب هم روی آسفالت آگاهی شاپور خوابيديم .ساعت 3 شب از آگاهی شاپور با دست‌بند و چشم‌بند به زندان اوين منتقل شديم. در هر اتاق 8 نفر جا داده شديم. بعد از يک شب، به قرنطينه‌ی 1 زندان اوين منتقل شديم و تقريبا يک هفته در آن‌جا بوديم. وضعيت کمی به‌تر شده بود و دست‌رسی به حمام داشتيم. بعد از يک هفته ما را به قرنطينه‌ی 7 منتقل کردند.


آيا در ايام بازداشت در زندان اوين بازجويی و يا تفهيم اتهام شديد؟

بله در مدتی که در قرنطينه بودم 3 بار بازجويی شدم هر باز به مدت 6 ساعت. ابتدا بازجوی من بارها به من می گفت که اعتراف کنم تا از اين وضعيت رها شوم و او در پرونده به من کمک کند . کليه‌ی تماس‌های تلفنی من را آورده بودند. تمامی پيام‌های کوتاه‌ام را پرينت گرفته بودند و از من مي‌خواستند که با مشاهده‌ی عکس‌ها نفرات را شناسايی کنم. فشارهای روانی بسيار بالايی به من وارد مي‌کرند و از من مي‌خواستند که بنويسم و اعتراف کنم که به ماموران نيروی انتظامی حمله کردم و موتورهای آن‌ها را به آتش کشيدم اما هيچ کدام از اين‌ها، واقعيت نداشت .

در زمان بازداشت آيا کسانی بودند که از لحاظ روحی شکسته بشوند و يا عليه خودشان اعتراف کنند؟

من از روند پرونده‌ی کسی اطلاعی نداشتم اما در ميان بچه‌هايی که آن‌جا بودند چند نفری توجه من را جلب کردند، نه به لحاظ اعترافی بل‌که به لحاظ روحی. يکی از کسانی که بعد از ما به اوين آورده بودند، شب کنار من خواب بود (البته اين را هم بگويم به علت جمعيت خارج از ظرفيت بازداشت‌گاه شب‌ها ما چسبيده به هم و روی يکی از شانه‌هاي‌مان مي‌خوابيديم). از شدت لرزش بدن‌اش من بيدار شدم و بيدارش کردم. جوان 18 ساله‌يی بود و در خواب از شدت ترس هذيان مي‌گفت. وقتی دليل ترس‌اش را جويا شدم به من گفت که بعد از بازداشت‌اش او را به پليس امنيت منتقل کردند و چشم‌های او را بعد از ضرب و شتم بستند و برای اعتراف‌گيری از اون طناب دار را به گردن‌اش انداخته بودند و او را بالای يک چهار پايه برده بودند و دايم تهديد مي‌کردند که چهار پايه را مي‌کشند و اعدام‌اش مي‌کنن و جسدش را نابود مي‌کنند. طوری که خانواده‌اش هم متوجه نشوند. چند باری هم به پايه‌های چهارپايه ضربه زده بودند و حسابی اين جوان را ترسانده بودند. دو نفر هم دست به خودکشی زدند. يکی به دليل اين‌که يک‌سال تلاش کرده بود و خود را برای کنکور آماده کرده بود اما در زمان کنکور خودش را به جای اين‌که سر جلسه‌ی امتحان ببيند در زندان مي‌ديد و ديگری به دليل اين‌که خبردار شده بود مادرش به خاطر نداشتن خبر از فرزندش در ايامی که بازداشت شده بود، سکته کرده و يک نفر هم به خاطر مشکلات روحی خودش را حلق‌آويز کرد.

آيا از سرنوشت سه نفری که گفتيد اطلاعی داريد؟

دو نفری که رگ‌های دست‌شان را زده بودند را به بهداری منتقل کردند و فکر مي‌کنم که مشکلی براي‌شان پيش نيامد. اما از نفر سوم خبری نداشتيم .


در زندان اوين با شما چه برخوردی صورت گرفت؟


وضعيت بسيار بد بود. رفتار تحقيرآميز زندان‌بانان و سربازان زندان به علت افزايش تعداد بازداشت شده‌گان از يک طرف، کمبود نيرو برای سر و سامان دادن به وضع زندانيان، کمبود جا و نبود امکانات اوليه‌ی بهداشتی از طرف ديگر از مواردی بود که مي‌شود به آن اشاره کرد .


آيا از سوی مجامع بين‌المللی و نهادهای حقوق بشر با زندانيان ديداری انجام شد و اگر انجام شد بهبودی در وضعيت صورت گرفت‌؟


يک روز به ما گفتند که فردا قرار است نماينده‌گان سازمان ملل برای فيلم‌برداری به بازداشت‌گاه بيايند. همان روز به ما تيغ برای اصلاح دادند، اجازه دادند که تمامی افراد به حمام بروند و همان شب به بچه‌ها گفتند فردا اگر از وضعيت بد در دوران بازداشت سوالی شد بايد جواب‌هاي‌شان منفی باشد و از وضعيت زندان اعلام رضايت کامل کنند. نبايد از شکنجه شدن صحبتی داشته باشند، اعتراض نکنند و اگر چنين اتفاقی بيافتد روند پرونده‌شان به حالت تعليق در خواهد آمد و آزادي‌شان به تعويق خواهد افتاد. ما هم فقط در اين فکر بوديم که هر چه زودتر از اين جهنم رهايی پيدا کنيم و سکوت کرديم.


زمانی را توضيح دهيد که ميگوييد از طرف سازمان ملل برای بازديد از زندان آمدند


تنها روزی بود که لب‌خند بر لب زندان‌بان‌ها بود و با همه مهربانانه برخورد مي‌کردند و همراه با غذاي‌مان ماست پاستوريزه دادند. افراد سازمان ملل هم از بازداشت شده‌گان سوالاتی را در خصوص نحوه‌ی برخورد و شرايط زندان مي‌پرسيدند که همه رضايت خودشان را اعلام مي‌کردند از ما فيلم‌برداری کردند و رفتند .
در کل چند روز را در بازداشت بوديد و چه اتهامی به شما نسبت دادند؟


من تقريبا 28 روز در بازداشت بودم و زمانی من را آزاد کردند که جايی از کبودی روی پاها و يا دست‌هاي‌ام نبود. فقط شکسته‌گی بيني‌ام بود که کبودی اطراف چشم‌هاي‌ام کمی از بين رفته بود. در نهايت با توديع وثيقه و با اتهام شورش و تخريب اموال عمومی بدون هيچ‌گونه مدرکی تا روز دادگاه موقتا آزاد شدم.


25 مرداد 1388 01:00

Balatarin

Posted on Sunday, August 16, 2009 at 10:29PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>