« تجمع خانواده های بازداشت شدگان روزکارگر به خشونت کشيده شد | Main | گزارش از اعتصاب غذا در روز دهم در حمايت از کارگران دستگير شده در روز جهانی کارگر »

پيرامون "کلاه شرعی" دكتر حميدرضا رحيمى

پيرامون "کلاه شرعی"
دكتر حميدرضا رحيمى





www.hazl.com

انتظار آدمی از اينکه چيزی سرجای خودش باشد، انتظاری غير عادی نيست. مثلا انسان برای تهيه ی نان به نانوايی می رود وبرای تهيه ی دارو به داروخانه و انتظارش اين است که در آنجا به اين دو کالا دسترسی پيدا کند. حالا از اينهم می گذريم که کسانی هم پيدا می شوند که برخلاف فدوي، انتظاراتی بيش از حد و بلکه نامعقول دارند وهر گاه انتظارشان بر آورده نشود، عکس العمل های حاد نيز نشان می دهند، مثل ماجرای "نفت" و "داروخانه" در آن لطيفه ی مشهور که نقل به مفهوم چنين است:
رهگذری وارد داروخانه ای می شود و می پرسد: نفت داريد؟!.. طرف ضمن حيرت متذکر می شود که اينجا داروخانه است نه نفت فروشی!... طرف، گلاب برويتان، در جا آغاز می کند به ادرار کردن و وقتی داروخانه چی برآشفته وعلت اين حرکت نامربوط را سئوال می کند رهگذر می گويد: داروخانه ای که نفت نداشته باشد بايد در آن شاشيد! و اما داروخانه چی از ترس تکرار اين حرکت نامعقول، احتياطا ظرف کوچکی نفت تهيه و در داروخانه می گذارد. از قضا چند روز بعد، دوباره سر و کلّه ی رهگذر مذکور پيدا می شود و دوباره می پرسد:نفت داريد؟ داروخانه چی که بخيال خودش کلی ذکاوت بخرج داده و اين بار علاج واقعه را پيش از وقوع کرده است، با کمال رشادت و اطمينان می گويد: البته که داريم! رهگذر بی تربيت، گلاب برويتان، دوباره همان عمل زشت را انجام می دهد. داروخانه چی که ديگر کفرش درآمده بود، علت اين حرکت را مجددا سئوال می کند. رهگذر خيره سر می گويد: داروخانه ای که نفت بفروشد، بايد در آن شاشيد! و داروخانه راترک می کند. دردسرتان ندهيم، چندوقت بعد، همان شخص مجددا وارد داروخانه ی کذايی شده و می پرسد: نفت داريد؟!... فروشنده که ديگر کاملا مستاصل شده بود و نمی دانست که در آن لحظه چه پاسخی بايد بدهد، گفت:
آقاجان!... شما چکار داريد که ما نفت داريم يا نداريم، شما شاشتان را بکنيد!
حالا حکايت ماست. البته ما از داروخانه سراغ نفت را نگرفتيم، بلکه مستقيما رفتيم نفت فروشي، اما شوربختانه فرمود: نداريم!... خب، شوخی بکنار و بقول آن بزرگوار:
هزل بگذارو جّد از او بردار
- می خواستيم چيزی درباب واژه ی عاميانه و مرّکب "کلاه شرعی" بنويسيم که قدری هم مستند و مزّين به آراء برخی بزرگترانمان باشد،نخست، سری به "فرهنگ لغات عاميانه" زنده ياد سيدمحمد علی جمالزاده زديم، ديديم نفت ندارد!... اما برخی ترکيبات "کلاه" را از جمله "کلاه دوز"- "کلاه بردار" و ... را آورده است، اما از "کلاه شرعی" همچنان خبری نيست! ..واين، درحاليست که مقدمه ی نسخه ای را که فدوی در اختيار دارد، استاد در ديماه 1338 در ژنو مرقوم داشته و بکوشش استاد فقيد دکتر محمد جعفر محجوب، بسال 1341 در تهران چاپ و منتشر شده است. يعني، زمانی که برادران هنوز زنجير پاره نکرده و بقول حضرت امام (ل) هنوز نسيمی هم از اسلام عزيز نوزيده بوده است. بهر روي، اين ترکيب عاميانه را استاد بدون ترديد، فراموش فرموده که اضافه کند چرا که پيش از اين آنرا در جای ديگری مصرف کرده است:
"گروهی از مردم ... در فنون شيادی... و کلاه شرعی ساختن چنان... تردستی ... به منصه ی ظهور می رسانند که ابليس انگشت به دهان، دست مريزاد می گفت". (1)
دوباره رفتيم سراغ خودمان. اين نوع کلاه که نظيرش در هيچيک از کلاه فروشی های جهان، جز کلاه فروشی اسلام عزيز يافت نمی شود، کلاهيست درست به اندازه ی سر عوام الناس. اين کلاه در مفهوم عام خود، بمعنای امر غير موجهی را با تمّسک به ترفندهای عوام فريبانه موجه و مشروع جلوه و بخورد خلق الله دادن است. "کلاه شرعی" پس از "تقيّه" از دکانهای دو نبش و کارآمد برادران بوده وهست وهمواره آنانرا از تنگناهائی که خود موجب و موجد آن بوده اند، رهانيده است. اين کلاه با آنکه در جامعه ی شکوهمند اسلامی مآ در انواع، ابعاد و وجوه گوناگونی يافت می شود، عليرغم ظاهر نسبتا پيچيده ی خود، ساختار و بافتاری بسيار ساده دارد و هم ازاينروست که امّت بخاک و خون خفته نيز در درک، پذيرش و مصرف آن، هرگز دچاراشکال نمی شود. درارتباط با ساير منابع، امکان بررسی مبسوط در اين مجال اندک نيست ولذا عجالتا به نقل يکی دو نمونه ی ديگر بسنده می کنيم:
- کلاه شرعی: عمل ناروا و غيراخلاقی که ظاهر شرعی به آن داده باشند، توجيه شرعی برای عملی خلاف شرع يا قانون، نظير: به حيله و کلاه شرعی زنا را حلال می کردی (حجازی) (2)
- کلاه شرعی (بر) سر چيزی گذاشتن:عمل خلاف شرع و قانون را به حيله مطابق شرع خواندن يا توجيه شرعی و قانونی برای آن تراشيدن: برای آنکه کلاه شرعی بر سر آن معامله گذارده شود، چنين تعبير شد که تنزيل کمرشکن حاجی آقا عنوان کرايه ی دو دانگ خانه را دارد (مشفق کاظمی) (3)
فدوی در ادامه ی پژوهش خود، خدمت حضرت استادی دهخدای گرامی نيز شرفياب شد. وی در برابر: "کلاه شرعی ساختن يا سرش گذاشتن"مرقوم داشته است"
نامشروعی را بحيل صورت شرعی دادن (4)
همو در لغت نامه ی گرانقدر خود آورده است:
- کلاه شرعی ، حيله در احکام، چنانکه ربا را بنام مال الاجاره حلال شمردن- حيله ی شرعی برای ابطال حقی يا احقاق باطلی.
- کلاه شرعی سر چيزی گذاشتن، امری حرام را با حيله تحت موضعی در آوردن که شرعا جايز باشد.(5)

مکانيزم
و اما مکانيزمی که حضرات آيات و ححج اسلام، کثرالله امثالهم در کلاه شرعی تعبيه می فرمايند، بسيار ظريف و منحصرا در کف با کفايت ايشان است و لاغير و اعمال آن، آنگاه ضرورت پيدا می کند که برادران، بناگزير بايد حرکتی مخالف امری که پيش از اين باتزريق روانی لازم الاّتباع مقرّر و به باوری عمومی تبديل کرده اند، انجام دهند.
اينک برای کمک به درک بهتر اين مکانيزم که بار يا ماهيّتی زيرکانه اما بگوهر، مزّورانه دارد، حکايت زير راکه در توضيح ضرب المثل يا زبانزدی آمده است، در پی می آوريم:
حلالش می کنم می خورم: "گويند شغالی خروس آخوندی را خفه کرده می برد و آخوند در پی او می شتافت. رفيق اش گفت بيهوده چه می دوي؟ خروس اينک ميته (6) وخوردن آن نارواست. آخوند گفت تو ندانی من خود شغال را نيز حلال کرده بخورم!
شغال از پيش و شيخ بدنبال از آبادی دور شدند.نيمه شب شغال از رفتار بازماند، شيخ اورا با خروس بگرفت.البته گرسنگی بر او غالب و قريه دور و حفظ نفس واجب می نمود. آتشی برافروخت و خروس را از راه اکل ميته خورده و بجای بخفت!
فردا نيز درآن مکان توقف کرده روز را به گرسنگی بسر برد، و ضرورت اباحه ی (7) محظور (8) کرده شغال را نيز از طريق حلّيت (9) اکل محرم کباب کرده به خروس ملحق ساخت!".(10)
نمونه ی دم دست تر يا امروزی تری اگر بخواهيد، معرکه ی آمريکای جهانخوار و جمهوری اسلامی شکوهمند ما در اين راستا، مثال خوبی است.
مقدمتا عرض می کند معرکه ای که سی سالست که برادران با آمريکای جهانخوار گرفته اند وبابت آن سر ملت را بدفعات تراشيده اند، اقتضا می کند که هرگونه تماس يا معامله با شيطان بزرگ منع و ممنوع شود و متخلّفين نيز به سزای اعمالشان برسند، درست است؟ بسيار خوب. در اينمورد اما تبصره ای هم وجود دارد که همان "کلاه شرعی" مالوف خودمان است. بدين معنی که اگر متخلف خودی باشد، اگر جايزه نگيرد، مجازاتی نيز در کار نخواهد بود! لکن برای آنکه برخی اقتضائات شرع انور نيز تعطيل نشده باشد، بافتن يک فقره " کلاه شرعی" ضرورت پيدا می کند تا "حرمت" ماجرا را منتفی کرده و خيال مومنين نيز راحت شود که معصيتی رخ نداده و آنچه که اتفاق افتاده با موازين شرع انور مطابقت می کند. در اين رابطه، ممکن است سئوال بفرماييد: مگر می شود عندالاقتضا به دريوزگی آمريکای جهانخواری رفت که دهان و بلکه فک او دراثر مشت های محکمی که امّت حزب الله به زعامت مقام معظم رهبری دامت شوکته پياده شده است، رفت؟ پاسخ، در صورتی که "کلاه شرعی" مناسبی برای آن دوخته باشند، مثبت است. به اين يک فقره کلاه شرعی مليح که برادران در ارتباط با تماس و معامله با شيطان بزرگ فراهم کرده اند توجه فرماييد تا به عرض فدوی برسيد:



ما از آمريکا مستقيم گندم خريداری نکرده ايم!

ناگفته پيداست که "کلاه شرعی" مناسب برای مشروعيت بخشيدن به اين تخلف وانحرافِ آشکار از موازينی که خودشان بزور تعيين کرده اند، همانا "خريد غير مستقيم" است که "حرمت" قضيه را با يک قيام و قعود منتفی وآنرا از شيريارانه ای نيز حلال تر می کند و با مکانيزمی که در حکايت فوق تعبيه شده نيز سازگار است. با اين همه، فدوی دراين رهگذر، کم تا قسمتی شادمان است وقتی که در می يابد که سرانجام، حتی توجه برخی از ذوب شدگان در ولايت مطلقه ی فقيه نيز به چيزهايی که پيش از اين اساسا در حوزه ی ديد و ادراکشان نبوده، جلب شده است. اين پديده را فدوي، بفال نيک گرفته و آنرا بعنوان يک خبر ميمنت اثر با خوانندگانش قسمت می کند:
"جانبازی از کرج هستم. از قول وزير بازرگانی نوشته بوديد مستقيم گندم از آمريکا خريداری نکرديم! يعنی احتمالا غير مستقيم گندم کاشته شده توسط کشاورزان آمريکايی را خريداری نموده ايم. در اينجا می خواستم از کشاورزان آن کشور که با مديريت صحيح و کار و تلاش بدور از شعار گندم توليد نموده اند تا ما بتوانيم خريداری و مصرف کنيم، و شعار مرگ بر آمريکا بدهيم، تشکر می کنم!".
زياده عرضی نيست.
السلام و عليکم و لاتفرقوا
الاحقر- فدوی
سيزدهم سپتامبر المحّدب سنه ی 2008 ترسائی


يادداشت ها
1- فرهنگ بزرگ سخن: دکتر حسن انوری جلد ششم صفحه 5878
2 و 3 � همانجا
4- امثال وحکم � علامه دهخدا- جلد سوم صفحه 1225
5- لغت نامه ی دهخدا � جلد کف � کيکيه � صفحه 66
6- مَتيه : مونث مَيت ، مردار- حيوانی که بدون سر بريدن مرده باشد
7- اباحه: جايز شمردن- روا داشتن
8- محظور: حرام � مانع
9- حلّيت : حلال بودن � روا بودن
10- امثال وحکم � جلد دوم صفحه 701

11 خرداد 1388 13:23

Posted on Monday, June 1, 2009 at 10:46PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>