حيدر بابا ۹
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن
باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن
آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن
بير گؤرئيديم آيريليغى کيم سالدى
اؤلکه ميزده کيم قيريلدى ، کيم قالدى
ترجمه:
اى کاش مى پريدم با باد در شتاب
اى کاش مى دويدم همراه سيل و آب
با ايل خود گريسته در آن ده خراب
مى ديدم از تبار من آنجا که مانده است ؟
وين آيه فراق در آنجا که خوانده است ؟
من سنون تک داغا سالديم نَفَسى
سنده قئيتر ، گوْيلره سال بوسَسى
بايقوشوندا دار اوْلماسين قفسى
بوردا بير شئر داردا قاليب ، باغيرير
مروّت سيز انسانلارى چاغيرير
ترجمه:
من هم به چون تو کوه بر افکنده ام نَفَس
فرياد من ببر به فلک ، دادِ من برس
بر جُغد هم مباد چنين تنگ اين قفس
در دام مانده شيرى و فرياد مى کند
دادى طَلب ز مردمِ بيداد مى کند
حيدربابا ، غيرت قانون قاينارکن
قره قوشلار سنَّن قوْپوپ ، قالخارکن
اوْ سيلديريم داشلارينان اوْينارکن
قوْزان ، منيم همّتيمى اوْردا گؤر
اوردان اَييل ، قامتيمى داردا گؤر
ترجمه:
تا خون غيرت تو بجوشد ز کوهسار
تا پَر گرفته باز و عقابت در آن کنار
با تخته سنگهايت به رقصند و در شکار
برخيز و نقش همّت من در سما نگر
برگَرد و قامتم به سرِ دارها نگر
حيدربابا . گئجه دورنا گئچنده
کوْراوْغلونون گؤزى قارا سئچنده
قير آتينى مينيب ، کسيب ، بيچنده
منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام
ايوز گليب ، چاتميونجان ياتمارام
ترجمه:
دُرنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه
کوْراوْغلى) در سياهى شب مى کند نگاه)
قيرآتِ) او به زين شده و چشم او به راه)
من غرق آرزويم و آبم نمى برد
ايوَز) تا نيايد خوابم نمى برد)
كواوغلي:نام قهرماني كه حق مظومان را
ستانده و ظالمان را گوشمالي ميداد.
قيرات: نام اسب كوراوغلي.
ايوز: نام فردي است احتمالا از
داستان كوراوغلي(؟).
حيدربابا ، مرد اوْغوللار دوْغگينان
نامردلرين بورونلارين اوْغگينان
گديکلرده قوردلارى توت ، بوْغگينان
قوْى قوزولار آيين-شايين اوْتلاسين
قوْيونلارون قويروقلارين قاتلاسين
ترجمه:
مردانِ مرد زايد از چون تو کوهِ نور
نامرد را بگير و بکن زير خاکِ گور
چشمانِ گرگِ گردنه را کور کن به زور
بگذار برّه هاى تو آسوده تر چرند
وان گلّه هاى فربه تو دُنبه پرورند
حيدربابا ، سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون
دوْنيا وارکن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون
سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار
بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار
ترجمه:
حيدربابا ، دلِ تو چو باغِ تو شاد باد !
شَهد و شکر به کام تو ، عمرت زياد باد !
وين قصّه از حديث من و تو به ياد باد !
گو شاعرِ سخنورِ من ، شهريارِ من
عمرى است مانده در غم و دور از ديارِ من
پوزشِ مترجم): آقاي دكتر بهروز ثروتيان)
اى شهريارِ شهرِ سخن ، اى بزرگوار !
شعرت به پارس بردم و ماندم در آن ديار
برگشته شد به دست من آن نقشِ پُرنگار
شيرين تو شکر شده آن را به ما ببخش
بهروز را به خاطرِ حيدر بابا ببخش
********************************************************************
انشا اله دوستان عزيز خوانده و لذت ببرند.
پايان منظومه حيدر بابا از شهريار
Posted
on Wednesday, May 21, 2008 at 02:28AM
by
افشا
Reader Comments