« 8..............شعر حیدر بابا | Main | 6...........شعر حیدر بابا »

7...............شعر حیدر بابا

حيدر بابا۷


عم اوْغلينان گئدن گئجه قيپچاغا
آى کى چيخدى ، آتلار گلدى اوْيناغا
ديرماشيرديق ، داغلان آشيرديق داغا
مش ممى خان گؤى آتينى اوْيناتدى
تفنگينى آشيردى ، شاققيلداتدى

ترجمه:

قِپچاق رفتم آن شب من با پسر عمو
اسبان به رقص و ماه درآمد ز روبرو
خوش بود ماهتاب در آن گشتِ کو به کو
اسب کبودِ (مش ممى خان) رقص جنگ کرد
غوغا به کوه و درّه صداى تفنگ کرد

حيدربابا ، قره کوْلون دره سى
خشگنابين يوْلى ، بندى ، بره سى
اوْردا دوْشَر چيل کهليگين فره سى
اوْردان گئچر يوردوموزون اؤزوْنه
بيزده گئچک يوردوموزون سؤزوْنه

ترجمه:

(در (درّة قَره کوْل) و در راه (خشگناب

در صخره ها و کبک گداران و بندِ آب
کبکانِ خالدار زرى کرده جاى خواب
زانجا چو بگذريد زمينهاى خاک ماست
اين قصّه ها براى همان خاکِ پاک ماست



خشگنابى يامان گوْنه کيم ساليب ؟
سيدلردن کيم قيريليب ، کيم قاليب ؟
آميرغفار دام-داشينى کيم آليب ؟
بولاخ گنه گليب ، گؤلى دوْلدورور ؟
ياقورويوب ، باخچالارى سوْلدورور ؟

ترجمه:

امروز (خشگناب) چرا شد چنين خراب ؟
با من بگو : که مانده ز سادات (خشگناب) ؟
اَمير غفار) کو ؟‌ کجا هست آن جناب ؟)
آن برکه باز پر شده از آبِ چشمه سار ؟
يا خشک گشته چشمه و پژمرده کشتزار ؟

آمير غفار= آقا امير غفار

آمير غفار) سيدلرين تاجييدى)
شاهلار شکار ائتمه سى قيقاجييدى
مَرده شيرين ، نامرده چوْخ آجييدى
مظلوملارين حقّى اوْسته اَسَردى
ظالم لرى قيليش تکين کَسَردى

ترجمه:

آميرغفار) سرورِ سادات دهر بود)
در عرصه شکار شهان نيک بهر بود
با مَرد شَهد بود و به نامرد زهر بود
لرزان براى حقِّ ستمديدگان چو بيد
چون تيغ بود و دست ستمکار مى بريد

مير مصطفا دايى) ، اوجابوْى بابا)
هيکللى ،ساققاللى ، (توْلستوْى) بابا
ائيلردى ياس مجلسينى توْى بابا
خشگنابين آبروسى ، اَردَمى
مسجدلرين ، مجلسلرين گؤرکَمى

ترجمه:

مير مصطفى) و قامت و قدّ کشيده اش)
آن ريش و هيکل چو (تولستوى) رسيده اش
شکّر زلب بريزد و شادى ز ديده اش
او آبرو عزّت آن خشگناب بود
در مسجد و مجالس ما آفتاب بود

مجدالسّادات) گوْلردى باغلارکيمى)
گوْروْلدردى بولوتلى داغلارکيمى
سؤز آغزيندا اريردى ياغلارکيمى
آلنى آچيق ، ياخشى درين قاناردى
ياشيل گؤزلر چيراغ تکين ياناردى

ترچمه:

مجدالسّادات) خندة خوش مى زند چو باغ)
چون ابر کوهسار بغُرّد به باغ و راغ
حرفش زلال و روشن چون روغن چراغ
با جَبهتِ گشاده ، خردمند ديه بود
چشمان سبز او به زمرّد شبيه بود

ترجمه هاي دكتر ثروتيان واقعا شيوا است و سعي فراوان

 كرده است كه منظور شاعر را بخوبي و روشني بيان نمايد

 و هم چنان امانت را در كلام تا حد نهايت بجا آرد.

 اما در اين اشعار با توجه به اصطلاحات زبان آذربايجاني

 رعايت امانت سبب ميشود كه در ترجمه زيبايي شعر آشكار

 نشود؛ با ارج فراوان براي ترجمه دكتر ثروتيان پيش نهاد

 زير را ميكنم كه خوانندگان فارس زبان را با

 ترجمه اي آزادتر هر چه بيشتر به گفته

شهريار نزديك كنم.

مجد السادات) خوش مشرب و گشاده رو بود)
شيوا سخن سرا و خندان به گفتگو بود
هر گفته اش چه زيبا هر نكته اش نكو بود
پيشاني اش گشاده مردي فهيم و دانا
چشمان سبز او بين دو شعله فريبا

منيم آتام سفره لى بير کيشييدى
ائل اليندن توتماق اوْنون ايشييدى
گؤزللرين آخره قالميشييدى
اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر
محبّتين چيراخلارى سؤنوْبلر

ترجمه:

آن سفره هاى باز پدر ياد کردنى است
آن ياريش به ايل من انشا کردنى است
روحش به ياد نيکى او شاد کردنى است
وارونه گشت بعدِ پدر کار روزگار
خاموش شد چراغ محبت در اين ديار

ميرصالحين دلى سوْلوق ائتمه سى
مير عزيزين شيرين شاخسِى گئتمه سى
ميرممّدين قورولماسى ، بيتمه سى
ايندى دئسک ، احوالاتدى ، ناغيلدى
گئچدى ، گئتدى ، ايتدى ، باتدى ، داغيلدى

ترجمه:

بشنو ز (ميرصالح) و ديوانه بازيش
سيد عزيز) و( شاخسى )و سرفرازيش)
ميرممّد) و نشستن و آن صحنه سازيش)
امروز گفتنم همه افسانه است و لاف
بگذشت و رفت و گم شد و نابود ، بى گزاف
شاخسي= شاه حسين؛
اشاره به امام حسين دارد و در اين مراسم هم چنين «واخسي» ميگفتند كه
واخسي= واي بر حسين ؛
معنا ميدهد. احتمالا ممكن است مربوط به بعد

 از صفويه باشد. منتظر اطلاعات دوستان ميمانيم.

مير عبدوْلوْن آيناداقاش ياخماسى
جؤجيلريندن قاشينين آخماسى
بوْيلانماسى ، دام-دوواردان باخماسى
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !

ترجمه:

بشنو ز( مير عبدل) و آن وسمه بستنش
تا کُنج لب سياهى وسمه گسستنش
از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !
.معناي لغوي بشرح زير است:
دوربين(؟) شاه عباس يادش بخير
روزهاي خوش ما در خشگناب يادش بخير

ستاره عمّه نزيک لرى ياپاردى
ميرقادر ده ، هر دم بيرين قاپاردى
قاپيپ ، يئيوْب ، دايچاتکين چاپاردى
گوْلمه ليدى اوْنون نزيک قاپپاسى
عمّه مينده ارسينينين شاپپاسى

ترجمه:

عمّه ستاره) نازک را بسته در تنور)
هر دم رُبوده (قادر) از آنها يکى به زور
چون کُرّه اسب تاخته و خورده دور دور
آن صحنة ربودنِ نان خنده دار بود
سيخ تنور عمّه عجب ناگوار بود !

نازک : مربوط به نان است احتمالا نام نوعي نان است.

Posted on Wednesday, May 21, 2008 at 01:38AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>