« 6...........شعر حیدر بابا | Main | 4...................شعر ترکی حیدر بابا »

5........................شعر حیدر بابا

حيدر بابا۵


باکى چى نين سؤزى ، سوْوى ، کاغيذى
اينکلرين بولاماسى ، آغوزى
چرشنبه نين گيردکانى ، مويزى
قيزلار دييه ر : « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تکين بختيم آچيل چرشنبه »

ترجمه:

با پيک بادکوبه رسد نامه و خبر
زايند گاوها و پر از شير ، بام و در
آجيلِ چارشنبه ز هر گونه خشک و تر
آتش کنند روشن و من شرح داستان
خود با زبان ترکىِ شيرين کنم بيان :
قيزلار دييه ر :‌ « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تکين بختيم آچيل چرشنبه »

(قيزلار دييه ر :‌ « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تکين بختيم آچيل چرشنبه ») مربوط به رسمي است

 كه دختران از روي جويبار ها ميپرند و ميگويند كه

 انشا اله بختم باز شود و مثل آينه باشد.مثل

 گره زدن علف هاي سبز در استان هاي ديگر ايران.
منظور از بادكوبه اشاره به مهاجران از آدربايجان ايران

 به آذربايجان شوروي سابق براي كار است كه حرف هاي

آنان و نامه ها و چيز هايي كه فرستاده اند ؛ مورد اشاره شهريار است.

يومورتانى گؤيچک ، گوللى بوْيارديق
چاققيشديريب ، سينانلارين سوْيارديق
اوْيناماقدان بيرجه مگر دوْيارديق ؟
على منه ياشيل آشيق وئرردى
ارضا منه نوروزگوْلى درردى

ترجمه:

با تخم مرغ هاى گُلى رنگِ پُرنگار
با کودکان دهکده مى باختم قِمار
ما در قِمار و مادرِ ما هم در انتظار
من داشتم بسى گل وقاپِ قمارها
از دوستان على و رضا يادگارها

اشاره به رسم زنگ كردن تخم مرغ در نوروز است

 كه بجه ها هم با كوبيدن تخم مرغها با هم ديگر قمار ميكنند.

نوْروز على خرمنده وَل سوْرردى
گاهدان يئنوب ، کوْلشلرى کوْرردى
داغدان دا بير چوْبان ايتى هوْرردى
اوندا ، گؤردن ، اولاخ اياخ ساخلادى
داغا باخيب ، قولاخلارين شاخلادى

ترجمه:

نوروزعلى و کوفتنِ خرمنِ جُوَش
پوشال جمع کردنش و رُفتن از نُوَش
از دوردستها سگ چوپان و عوعوَش
ديدى که ايستاده الاغ از صداى سگ
با گوشِ تيز کرده براى بلايِ سگ

آخشام باشى ناخيرينان گلنده
قوْدوخلارى چکيب ، ووراديق بنده
ناخير گئچيب ، گئديب ، يئتنده کنده
حيوانلارى چيلپاق مينيب ، قوْوارديق
سؤز چيخسايدى ، سينه گريب ، سوْوارديق

ترجمه:

وقتِ غروب و آمدنِ گلّة دَواب
در بندِ ماست کُرّة خرها به پيچ و تاب
گلّه رسيده در ده و رفته است آفتاب
بر پشتِ کرّه ، کرّه سوارانِ دِه نگر
جز گريه چيست حاصل اين کار ؟ بهْ نگر

(در بندِ ماست کُرّة خرها به پيچ و تاب)

گر چه شيواست پيش نهاد زير را دارم:
كره خران به بند كردن به پيچ وتاب

ياز گئجه سى چايدا سولار شاريلدار
داش-قَيه لر سئلده آشيب خاريلدار
قارانليقدا قوردون گؤزى پاريلدار
ايتر ، گؤردوْن ، قوردى سئچيب ، اولاشدى
قورددا ، گؤردوْن ، قالخيب ، گديکدن آشدى

ترجمه:

شبها خروشد آب بهاران به رودبار
در سيل سنگ غُرّد و غلتد ز کوهسار
چشمانِ گرگ برق زند در شبانِ تار
سگها شنيده بويِ وى و زوزه مى کشند
گرگان گريخته ، به زمين پوزه مى کشند

قيش گئجه سى طؤله لرين اوْتاغى
کتليلرين اوْتوراغى ، ياتاغى
بوخاريدا يانار اوْتون ياناغى
شبچره سى ، گيردکانى ، ايده سى
کنده باسار گوْلوْب - دانيشماق سسى

ترجمه:

بر اهل ده شبانِ زمستان بهانه اى است
وان کلبة طويله خودش گرمخانه اى است
در رقصِ شعله ، گرم شدن خود فسانه اى است
سنجد ميان شبچره با مغز گردکان
صحبت چو گرم شد برود تا به آسمان

سنجد: اسم ميوه كه براي سفره هفت سينی ( نه هفت سین) هم استفاده ميشود.

شجاع خال اوْغلونون باکى سوْقتى
دامدا قوران سماوارى ، صحبتى
ياديمدادى شکلى قدى ، قامتى
جؤنممه گين توْيى دؤندى ، ياس اوْلدى
ننه قيزين بخت آيناسى کاس اوْلدى

ترجمه:

آمد ز بادکوبه پسرخاله ام شُجا
با قامتى کشيده و با صحبتى رسا
در بام شد سماور سوقاتيش به پا
از بختِ بد عروسى او شد عزاى او
آيينه ماند و نامزد و هاى هايِ او

حيدربابا ، ننه قيزين گؤزلرى
رخشنده نين شيرين-شيرين سؤزلرى
ترکى دئديم اوْخوسونلار اؤزلرى
بيلسينلر کى ، آدام گئدر ، آد قالار
ياخشى-پيسدن آغيزدا بير داد قالار

ترجمه:

چشمانِ ننه قيز به مَثَل آهوى خُتَن
رخشنده را سخن چو شکر بود در دهن
ترکى سروده ام که بدانند ايلِ من
اين عمر رفتنى است ولى نام ماندگار
تنها ز نيک و بد مزه در کام ماندگار

ياز قاباغى گوْن گوْنئيى دؤيَنده
کند اوشاغى قار گوْلله سين سؤيَنده
کوْرکچى لر داغدا کوْرک زوْيَنده
منيم روحوم ، ايله بيلوْن اوْردادور
کهليک کيمين باتيب ، قاليب ، قاردادور

ترجمه:

پيش از بهار تا به زمين تابد آفتاب
با کودکان گلولة برفى است در حساب
پاروگران به سُرسُرة کوه در شتاب
گويى که روحم آمده آنجا ز راه دور
چون کبک ،‌ برفگير شده مانده در حضور

قارى ننه اوزاداندا ايشينى
گوْن بولوتدا اَييرردى تشينى
قورد قوْجاليب ، چکديرنده ديشينى
سوْرى قالخيب ، دوْلائيدان آشاردى
بايدالارين سوْتى آشيب ، داشاردى

ترجمه:

رنگين کمان ،‌ کلافِ رَسَنهاى پيرزن
خورشيد ، روى ابر دهد تاب آن رسَن
دندان گرگ پير چو افتاده از دهن
از کوره راه گله سرازير مى شود
لبريز ديگ و باديه از شير مى شود

Posted on Wednesday, May 21, 2008 at 12:44AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>