4...........علت تحولات اجتماعی
ساده انگاري
در تئوري جبري فن آوري بر روي رابطه علت و معلولي عوامل تاكيد ميشود.در نتيجه يك توضيح علمي بدست ميآيد.در بررسي فن آوري ارتباطات جدا كردن علت و معلول از هم ديگر مشكل است. از آن گذشته در اين تئوري ما از عامل يگانه تكنولژي صحبت ميكنيم كه اين كوچك شمردن و ساده انگاري( به اين معنا كه تمام تغييرات را فقط به يك چيز نسبت بدهيم و از تاثير عوامل ديگر ياد نكنيم) است.
ساده انگاري در مسايل اجتماعي مورد انتقادات فراوان بوده است.در برابر ساده انگاري كردن ميتوان
از جامع گرايي نام برد. در جامع گرايي تاثير هر بخش از يك كل بر همديگر و هم چنين بر خارج از كل مورد بررسي قرار ميگيرد.در جامع گرايي ما با يك علت ساده روبرو نيستيم بلكه با كل اجزاي سازنده آن روبروهستيم بنحوي كه جمع اجزا برابر با كل نيست بلكه فراتر از آن است( و اين به علت تاثيرات
متقابل اجزا بر خود و جهان اطراف است.(مثلا قطرات آب كه زياد شوند فقط دريا را نخواهند ساخت از تجمع قطرات دريايي كه حاوي ماهي و نمود هاي ديگر درياست هم پديد مي آيد).
يكي از منتقدان ساده انگاري(لوئيس مامفرد) گفته است كه ساده انگاري در تكنولژي اين است كه آنرا با موتور و ابزار برابر بگيريم.زيرا اين فقط بخش كوچكي از يك كل است؛ براي اين كه فن آوري شامل كل فرهنگ مادي ماست.تكنولژي فقط ماشين و ابزار نيست. اين ساده انگاري منتج به برداشت مردانه از
تكنولژي شده است. همان گونه كه آلت نرينه به يك ابزار تشبيه ميشود كه بطور سمبوليكي مردانه است.چنين برداشتي از فن آوري بازتاب وسيعي در فرهنگ ما داشته است.
اصلا ساختن هر نظريه اي با ساده كردن امور همراه است؛ اين كار براي علوم طبيعي مفيد است؛ اما در علوم اجتماعي مورد انتقاد شديد قرار گرفته است. در علوم اجتماعي جدا كردن يك علت مشخص ناممكن بنظر ميرسد. در واقع بعضي از فلاسفه از اين كه يك عامل مشخص را بعنوان موتور اصلي در جامعه نام برند؛ هميشه روي گردان بوده اند و آن را غير صحيح ميدانند.
در تئوري جبري فن آوري همه چيز را با فن آوري مورد بررسي قرار ميدهند كه آن را ميتوان فن آور محوري در نظر گرفت. در نظر معتقدان به فن آور محوري انسان موجودي است ابزار ساز و كار بر ابزار .بنيامين فرانكلين آمريكايي براي اولين بار گفته است كه انسان حيواني است كار بر ابزار. در سال ۱۸۴۱ توماس كارلايت گفته است كه انسان بدون ابزار هيچ است و با ابزار همه چيز.
ابزار هاي بشر باستاني يا همان سنگ هاي شكسته ؛ ۲/۴ ميليون سال قدمت دارند.بعضي از اين ابزار هاي قديمي قدمتي بيشتر از زبان انساني دارند.از سوي باستان شناسان اين ابزار هاي سنگي به عنوان سازنده اجتماع انسان هاي اوليه در نظر گرفته شده است.
يك بيو لژيست انگليسي گفته است كه جهش هاي فن آوري بيشتر از جهش هاي بيولژيكي ؛ در پيشرفت ما سهم داشته اند.او در واقع ميگويد كه با ساختن تكنولژي ما خودمان را هم ساختيم.
وايت در سال۱۹۴۹ ميگويد كه فرهنگ را ميتوان لايه هاي متوازي در نظر گرفت . لايه هاي فن آوري در زير است(زير بنا) و لايه هاي فلسفي در بالاست و لايه هاي اجتماعي حد واسط است.لايه فن آوري لايه اصلي و اوليه است.لايه اجتماعي كاركرد لايه فن آوري و لايه فلسفي بيان نيرو هاي فن آوري و بازتاب آن در اجتماع است.بنابراين فن آوري سازنده اصلي شكل اجتماع است ودر جامعه تعيين كننده و جهت دهنده فلسفه موجود در جامعه است.
اين تفسير ما را به ياد تفسير هاي ماركس و اينگلس مياندازدزيرا آنها ميگويند كه روبنا هاي اجتماعي(سياست؛ تعليمات ؛ خانواده و فرهنگ) بر روي زير بنا هاي اجتماعي كه همان اقتصاد است( بعضي ها ميگويندفن آوري و اقتصاد است).اين موضوع سبب انشقاق در ماركسيم جديد شده است؛ زيرا بعضي ها معتقدند كه رو بنا ها از استقلال نسبي برخود دارنند.
Reader Comments