بحران اقتصادی و مالی نشانه چپاول و بی عدالتی
از افشا:
اگر اقتصاد رشد کند مثل دهه های اخیر که رشد کرده است ولی فقر عمومی تر شود و ثروتمندان ثروتمند تر ؛ نشانه چپاول و بی عدالتی و دزدی است و البته این اقتصاد و شیرازه اش از هم پاشیده خواهد شد
*******************
شراب 500دلاري، يک بسته پفک نمکی و نيروی نامريی پشت آنها
|
سورزها و مستبدان در دوام و قوام دو نظام استبداد سیاسی و ستم اقتصادی، یار و یاور یکدیگر بوده و به مقصد هم کمک می کنند. |
http://www.roshangari.net/
روشنگری.بحران مالی جهانی تکاپو برای مقابله با عواقب بحران را افزايش داده است. اما روانشناسی ,بحران زدگان, متفاوت است. برخی بر اعصاب خود مسلط اند و ,با وقار و متانت, به جستجوی راه حل برآمده اند، برخی سرآسيمه شده و کاملا , واداده اند.,
برای نمونه:
ناجی های خونسرد: در 15 نوامبر امسال رهبران 20 اقتصاد بزرگ جهان ,G20, در واشينگتن جمع شدند تا راه چاره ای برای بحران مالی بيابند. آنها شب قبل از گردهمايی ميهمان خانم لورا بوش در کاخ سفيد بودند. شبکه CNN در مورد اين ميهمانی چنين گزارش داد:
,اقتصاد جهانی شايد در حال سقوط چشمگيری باشد، ولی به نظر ميرسد صندوق شام کاخ سفيد مملو از پول نقد است.,
خانم بکی بريتين گزارشگرCNN در ادامه گزارش خود ترکيب غذای اصلی را که رهبران ,بحران زده, ميل کردند، نام می برد. برای کسانی که وقتی ميخواهند به زندگی شان تنوع داده و بيرون از خانه و در ,رستوران, غذا بخورند، مثل فريدون فرخ زاد مرحوم از , مک دونالد, بالاتر نمی روند، غذاها ناشناس و ترجمه اسامی دشوار است. اما به هرحال فرهنگ لغت انگليسی – فارسی در دسترس هست و ميتوان از آن کمک گرفت. غذاهای اصلی عبارت بودند از:
,بلدرچين دود داده شده با چوب ميوه,، ,گوشت دنده بره سرخ شده با آويشن,، , سوپ قارچ کانتارل، فوندوی بادمجان، رازيانه، گوجه فرنگی,
شايد هم اين ترجمه تحت اللفظی خنده دار از آب در آمده و با اصل انطباق نداشته باشد. اما به هرحال مهم تر از خود غذاها، نوشابه روی ميز بود. ,رهبران بحران زده, به گفته خانم بريتين , برای اينکه بتوانند اين غذاها را فرو بشويند,، با شراب کميابی مورد پذيرايی قرار گرفتند به نام Shafer Cabernet “Hillside Select” 2003. بهای هر بطری: 500 دلار.
حتی خانم بريتين هم که با گردهمايی های ,رهبران بزرگ , جهان و بنابراين اين نوع شام ها و شراب ها آشناست، اندکی تعجب زده بود و توضيح داد: ,با توجه به اينکه اين رهبران در واشينکتن جمع شده بودند تا يک سقوط اقتصادی احتمالی را مورد بحث قرار دهند، شرابی به اين گرانی شايد کمی عجيب به نظر برسد.,
اما سالی مک دونوگ سخنگوی خانم لورا بوش گفت: , اين مناسب ترين شرابی بود که در سرداب کاخ سفيد برای چنين گردهمايی داشتيم.,
البته خانم مک دونوگ با توجه به حال و روز مردم بحران زده گفت ما شراب را با قيمت پائين تر خريده بوديم و اين فرصت مناسبی برای مصرف آن بود.
اين توضيح ولی عذر بدتر از گناه بود. زيرا به خودی خود آن ,دانش, باارزش قديمی را مورد تاييد قرار ميدهد که ثروتمندان هم خوب می خورند، هم ,مفت, ميخورند.
اما غريق ها و ,واداده ها,:چند هفته پيش روزنامه های آمريکايی خبر دادند يک زن آمريکايی که قرار بود خانه اش به علت ناتوانی خانواده در پرداخت اقساط و بهره وام مصادره شود، نامه ای به شوهرش نوشت و در آن ياد آور شد لازم نيست خانه را تخليه کند، زيرا وقتی نامه به دست او برسد، اوخود را کشته است، بنابراين شوهرش ميتواند پول بيمه زندگی او را بگيرد و خانه رانجات دهد.
,محاسبه, اين خانم بر اساس منطق بازار،,عاقلانه, و حتی ,انسانی,، هرچند تراژيک، به شمار می آيد، اما همه کسانی که در اثر بحران مالی به ورشکستگی و خودکشی کشيده شده اند، به اين نوع محاسبات ,معقول, متوسل نمی شوند. برخی راه حل را تا اقدام به جنايت های مهيب بسط داده اند. مثلا يک دلال ساختمان در مريلند که خود را از يک پل پرتاب کرد، معلوم شد قبل از خودکشی همسر خود را نيز کشته است. يا نيويورک تايمز گزارش داد مردی در لس آنجلس خود و پنج تن از اعضای خانواده اش را به ضرب گلوله کشت و در وصيت نامه اش، اقدام وحشتناک خود را به ورشکستگی بر اثر بحران مالی ارتباط داد.
بحران مالی تعداد خودکشی ها را در آمريکا بالا برده است. کارشناسان ميگويند هنوز نمی توانند در اين مورد آمار روشن به دست بدهند، اما ترديد نيست پريشانی ناشی از بحران مالی منحنی خودکشی ها را بار ديگر رو به صعود برده و وضعی مشابه دوره بحران بزرگ دهه سی بوجود آورده است. آنهايی که قبل از خودکشی عزيزترين کسان خود را نيز می کشند اين حقيقت را به نمايش می گذارند که آنها نه تنها برای خود بلکه برای عزيزان و حتی نسل بعدی خود هم اميد نجات از عواقب اين بحران را نمی بينند و اين با تحليل های جاری از مشخصات بحران کنونی منطبق است. يعنی بحرانی که هيچکس نمی تواند راه حل مشخص وبنابراين چشم انداز روشنی برای برون رفت ازآن ارائه دهد. بنابراين برخلاف بحران های معمولی کسی که مثلا کارش را از دست ميدهد اميدی به يافتن کار جديدی ندارد، يا آن کسی که از خانه اش به خيابان پرتاب شده، فکر ميکند خانواده و فرزندانش برای هميشه جايگاه طبقاتی خود را ترک کرده وبه حاشيه جامعه، مرکز بلا و مصيبت، پرتاب شده اند.
يک چشم بندی ماهرانه
مسئوليت اين فجايع به گردن چه کسانی است؟ انگشت اتهام را به کدام سو بايد گرفت؟ در جواب اين سوال رسانه ها هر روز و در واقع هرلحظه چند بار يک ,پاسخ بديهی, را در مورد پيش چشم مردم می گذارند: بحران مالی. ,بحران مالی, است که مردم را بی کار ميکند، ,بحران مالی, است که به فلاکت انجاميده، ,بحران مالی, است که آدم ها را به خودکشی وادار ميکند.
اين ,جواب بديهی, اگرچه دروغ نيست، اما گمراه کننده است. زيرا مثل ,جسم سختی, که زهرا کاظمی را , به قتل رساند, ،ابزار جنايتی موحش را، بطور مبهم و کلی معرفی ميکند، اما قاتل را نجات ميدهد. ,بحران مالی, نه يک شخص حقيقی است نه يک شخصيت حقوقی و نه يک پديده مستقل که بتوان مسووليت را به گردن آن انداخت.
سرمايه داران از نيروی ,بازار,، با يا بدون بحران، طوری صحبت می کنند که گويا اين نيرو از آسمان می آيد و مثل همان نيروی آسمانی فاقد کارت شناسايی و برگه هويت است وهمه قوانين، پديده ها و کارکردهای وابسته به آن نيز از آسمان نازل شده و بايد آنها را همانطور که هستند پذيرفت و خود را با آن انطباق داد.
اما اگر, دست بازار, را نامريی کرده اند، خود بازاری ها، اعم از سياستمداران، اقتصاددانان و سرمايه دارانی که اين ,دست, را بازی ميکنند، آدم هايی کاملا مريی و دارای کارت شناسايی و تاريخچه عمل مشخصی هستند. بازار و قوانين آن را نه ,دست نامريی, بلکه يک طبقه معين اداره ميکند که بنا بر قاعده قدرت اقتصادی وسياسی را در دست دارد.
در حقيقت آنها که به نام ,ناجی, دور ميز شام خانم لورا بوش نشسته بودند، خود بخش مهمی از شبکه ای را تشکيل ميدهند که بحران مالی را بوجود آورده اند. کارت شناسايی و عملکرد مقامات و رهبران نظام را روی ميز بگذاريد تا مسوولين بحران کنونی و فجايع ناشی از آن زير آفتاب قرار بگيرند.
بازار و دمکراسی: وجه اشتراک رابرت رابين و صادق محصولی
مثلا آقای رابرت رابين Robert Rubin را در نظر بگيريم که حالا باراک اوباما ,اقمار, او را به عنوان تيم اقتصادی خود و سکانداران بعدی بخش های اقتصادی و مالی آمريکا معرفی کرده است. راستی اين آقای رابين کيست؟ او سياستمدار است يا تاجر؟ مامور مردم در مقابل بازار است يا پادوی بازار در مقابل دولت منتخب مردم؟ به لحاظ ديدگاه های اقتصادی محافظه کار است يا ليبرال؟
رابين وزير خزانه داری بيل کلينتون بود.او قبل از اينکه به عنوان مشاور و بعد وزير کلينتون به کابينه او بيايد، ,تاجر, بود و در راس هيات مديره بنياد مالی گلدمن ساکس،يکی از اکتورهای اصلی بحران مالی کنوني، می نشست.
رابين وقتی تجارت در بازار را ترک کرد و در کابينه کلينتون ,سياست مدار, شد نقش مشهور به , معمارمقررات زدايی, را برعهده گرفت که قبل از او در کابينه بوش اول شروع شده بود. اين آن بخش از ,مقررات زدايی, ها بود که امکان کنترل دمکراتيک اقدامات سوداگرانه وجنون آميز صاحبان سرمايه مالی يعنی همان گلدمن ساکس ها را از بين برد و به بانک داران و مديران موسسات مالی اجازه داد با اختراع انواع بنيادها مثل hedge fund ها، ,اعتبارات, خيالی و تصوری ايجاد کنند که در در دنيای واقعی اعتبار نداشت و در ماهيت امر چيزی جز کلاهبرداری به کمک سوء استفاده از جايگاه قدرت مالی نبود. هيچکس، هيچ نهاد، هيچ قانون و مقرراتی حق نداشت در مورد عمليات محير العقول آنها سوال کند و دست و پا گير آنها شود. در حقيقت معنای واقعی مقررات زدايی از بانکها و موسسات مالی که به عنوان رکنی از ,اقتصاد آزاد, پيش برده شد، عبارت بود از به رسميت شناختن حق صاحبان سرمايه مالی به پنهانکاری در مقابل عموم و کلاهبرداری در شرايط مخفی. نتيجه اين شد که بعداز سه دهه سفته بازي، ,شرخری, و قماربازی آنها چنان افتضاحی بالا آورده اند که وقتی دولت يعنی نماينده مردم فقط در آمريکا 700 ميليارد دلار پول ماليات مردم را برای جبران خسارت بنيادهای مالی اختصاص داد، هنوز چند گامی از توزيع پول برای نجات چند موسسه مالی ورشکسته نگذشته بود که هنری پولسون وزير خزانه داری بوش در مقابل تريبون عمومی ظاهر شد و چيزهايی گفت که به گفته ويليام گريدر در مجله نيشن آمريکا به اين معنا بود:ول کنيد بابا، اصلا دنبال کنگره نمی روم که ببينم بقيه پول را چکنم,، چرا؟ زيرا تاجران بزرگ و محترم دو تريليون دلار يعنی 2 ضربدر 10 به توان 12 يعنی 2000000000000 دلار، دارايی تقلبی يا به اصطلاح خودشان ,مسموم, بارآورده اند. حالا اين هفتصد ميليارد که چشم مردم ,گدا و گشنه, و ,واداده, را گرفته وآنها را خشمگين کرده، در مقابل ارقام بزرگی که رهبران و ,کارآفرينان بزرگ, بارآورده اند، چه آبی را ميتواند گرم کند؟
رابين به عنوان سياستمدار در کابينه کلينتون علاوه بر اين خدمت به سهامداران موسساتی مثل گلدمن ساکس، کار تصويب نفتا را هم به سرانجام رساند، قراردادی که کارگران آمريکا از آن نفرت دارند، زيرا کار را برای سرمايه داران ارزان و زندگی را برآنها دشوار ميکند.
اگر شناسنامه رابين با همين اعمال مشخص می شد، قابل ذکر نبود، چرا که دفاع از مقررات زدايی از بخش مالی و تجارت به اصطلاح ,آزاد, در برگه ی هويت اغلب رهبران بزرگ سياسی و اقتصادی نظام سرمايه داری در سه دهه گذشته ثبت شده است. اما داستان رابين به همين ختم نمی شود و جالب تر است.
رابين بعد از انجام اين خدمات به بازار، دنيای سياست را ترک ميکند و بار ديگر به بازار بر می گردد، اين بار به موسسه 3.3 تريليارد دلاری سيتی گروپ که به گفته برخی کارشناسان برنده اصلی مقررات زدايی بود وحتی موجوديت خود را مديون آن بود.
طبيعتا کار رابين در سيتی گروپ، سازمان دادن فوايد ,مقررات زدايی, های دوره سياستمداری اش در کابينه کلينتون به نفع سهامداران بزرگ سيتی گروپ بود و رابين بابت اين خدمت از هيات مديره سيتی گروپ 100 ميليون دلار پاداش دريافت کرد. سيتی گروپ يکی ديگر از اکتورهای اصلی بحران مالی کنونی است که دولت نزديک 330 ميليارد دلار پول ماليات دهندگان را به ,نجات: آن اختصاص داد[اکونوميست] و شخص رابين به خاطر نقشی که در اين رابطه داشته است مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفت.
داستان جالب فعاليت رابين به همين خلاصه نمی شود. با وزيدن بادهای جديد رابين بار ديگر برای عزيمت از جهان تجارت و سفر به دنيای سياست آماده شد. 100 ميليون دلاردريافتی توی کيفش گذاشت، سيتی گروپ را , ترک , کرد تا نيازهای آن و ساير صاحبان وال استريت را در دولت بعدی به اجرا بگذارد و بنابراين شد مشاور اقتصادی باراک اوباما که ديگر همه ميدانستند کانديد وال استريت برای رياست جمهوری است. و حالا اوباما يک تيم اقتصادی تشکيل داده که رسانه های آمريکايی آن را , منظومه رابين , ناميده اند. از جمله تيموتی گيتنر به عنوان وزير خزانه داری جديد و لاری سامرز که هردو از اقمار رابين هستند مخصوصا دومی که نقش مهمی در برنامه ,مقررات زدايی , او بازی کرد.
اساسا تيم اقتصادی اوباما چنان محافظه کار و نوليبرال است که وال استريت با اعلام آن بلافاصله جشن گرفت و شاخص های بورس بالا رفت و نشريه اکونوميست، يعنی نشريه سرمايه داران مالي، در حاليکه اين تيم را با غرور نشان ميداد يکی محکم توی سر جرج بوش زد. ضمنا سامرز پنج سال تمام رئيس دانشگاه هاروارد و اقتصاد دان برجسته آن هم بود و در همين مقام علمی بود که اظهار نظر کرد زن ها به خاطر عقل معيوب و ناتوانی بيولوژيک شان در رياضی و نه به علت تبعيض است که در سلسله مراتب اجتماعی عقب می می افتند.
سرمايه داران همه خطوط تمايز بين سياست و اقتصاد و دانش را تا جايی محو کرده اند که حتی در شخص شخيص خودشان هم تجسم پيدا ميکند، و همه ميدانند وقتی سياست يا دانش استقلال نسبی خود را از دست داده و درگرو پول و بازار قرار بگيرد از درون می گندد.
حالا به اين سوال جواب بدهيد. رابين سياستمدار است يا تاجر و ميهمانان خانم بوش بازار را اداره ميکنند يا بازار آنهارا؟ به واقع سابقه رابين داستان محصولی جانشين کردان و وزير کشور کنونی احمدی نژاد را به ذهن می آورد که از طريق رفت و آمد به سپاه و بازار ,جميع شرايط, را برای ثروتمند وقدرتمند شدن خود و حفظ نظام فراهم ميکند. البته مثل همه چيز ديگر داستان بازار آمريکايی در جمهوری اسلامی به شکلی کمدی تراژيک باز سازی ميشود. برخلاف سپاه که آدم می کشد، برای رابين سرکوب حقوق شهروندی جزء ,جميع شرايط, نيست. او فقط وظيفه هنرمندانه و ماهرانه از اثر انداختن دموکراسی و در واقع گنداندن آن از درون را برعهده دارد.
وحشت اوباما از ,بعث زدايی, يا اصلاح ناپذيری نظام؟
طی سی سال اين ,سران, گرانبها که برای جمع کردن افکارشان و پيداکردن راه حل نياز به شراب 500 دلاری داشتند، ,سرانه, ميليون ها، بلکه ميلياردها دلار ,مزد, و ,مزايا, گرفته اند تا اقتصاد ,دهکده جهانی, را در دوره ,گلوباليسم, طوری مديريت کنند که ,دست نامريی, و معجزه گر بازار بتواند انسان های ,آزاد, از هرنوع ,قيمومت, را به اوج رفاه و خوشبختی برساند.
حالا بعضی از آنها می پرسند: ,چه چيز در ميانه راه به خطا رفت؟, اين سوال نيست، حقه بازی است. هيچ چيز به خطا نرفته است. برنامه های مديران نظام سرمايه داری مو به مو به اجرا درآمد، يعنی:اموال و همراه آن اختيارت مردم را همانطور که برنامه ريزی شده بود و تا آنجا که ممکن بود به بخش خصوصی واگذار کردند حتی پس اندازهای بازنشستگی مردم را، بعد به نام ,مقررات زدايی, همه موانع را از پيش پای سرمايه برداشتند تا به هرطريق که ميتواند برخود بيفزايد و منطق شان هم اين بود که اين ,طمع قصاب, است که نياز من و شما را برطرف ميکند و بر ,ثروت جامعه, ميافزايد و آنوقت همه از آن برخوردار ميشوند،همه آن ,قصه, را به ياد دارند: ,سطح آب که بالا رفت، کشتی با سرنشينانش همه بالا می آيند، البته هريک به فراخور لياقت خود، ,با استعدادها, و ,کارآفرينان, بيشتر، ,تنبل ها, و ,مفت خورها, کمتر., اين همان فلسفه قديمی طبقه سرمايه دار بود. در دوره جديد يک فلسفه اجتماعی هم تحت عنوان نئوليبراليسم درست کردند: هرچه طمع کارتر و حريص تر و خودخواه تر، ,پيشرو, تر، ,متمدن, تر و ,مدرن, تر و والبته موفق تر.
واقعيت اما درست برعکس بود. ,طمع قصاب, نياز من و شمارا افزايش می داد و ثروت ,آنها, را، و آنها شروع کردند به رباخواری و سفته بازی و سوداگری روی نيازهای ما تا از اين طريق بر ثروت خود بيش از پيش بيفزايند. معلوم شد در جامعه ای که با اين فلسفه و سياست سازمان داده ميشود ,مفت خورها,، آنها که از صبح تا شب به دنبال معامله پول با پول، ربا، و قمار هستند ثروتمند شده، و کارآفرينان واقعی نه دلال هايی که سرمايه داران کارآفرين می نامند، فقير تر و نياز مند تر ميشوند و قمار بازی روی نياز آنها شدت ميگيرد. کار به جايی رسيد که اکثريت مردم برای تمام عمر مقروض شدند، قرض هايی که با مردن شان منقضی نميشد، بطور تضمين شده برای فرزندانشان به ارث می ماند. نسل کنونی و آتي، مرده ها، زنده ها و به دنيا نيامده ها وامدار بودند و هستی ناچيز شان در گرو کسانی بود که بخش عظيمی از سرمايه شان وعده خشک و خالی بود. قرض گرفتن به ,فرهنگ, جامعه مدرن تبديل شد، زيرا قرض نماينده نياز اکثريت مردم بود و با آن ميشد ربا خواري، سفته بازی و قماربازی کرد.
اما مگر نيازهای ما چقدر توان کشيدن بار آنها و ثروتمند تر کردن شان را دارد؟ بالاخره روزی از پا می افتيم، و آنوقت ارکان نظام به لرزه می افتد.
حالا بعضی از آنها,اعتراف, می کنند، نئوليبراليسم شسکت خورده است، اما اين را ميگويند تا دامنه خسارتی را که به اعتبارشان وارد شده محدود کنند.
حقيقت اين است که اين منطق نظام سرمايه داري، همان همان فلسفه ,طمع قصاب, است که کار را به بحران می کشاند. ,نئوليبراليسم, البته پروژه ای بود که به شيوه ای ضد انسانی و با وارد کردن ,شوک, و از پا انداختن ميلياردها انسان برنامه نظام برای تصرف اموال مردم و تمرکزثروت و قدرت در دست عده ای معدود سرمايه دار را پيش برد، اما بدون نئوليبراليسم هم سرمايه داری از بحرانی به بحرانی گذار کرده است. از , بحران شامپانی, تا ,بحران گل لاله, تا ,بحران راه آهن,.. از آغاز قرن بيستم که سرمايه مالی بطور قطع بر بازار تسلط پيدا کرد، قمار بازی به جای اجناس مورد نياز و رو به رونق روی پول و اسناد اعتباری متمرکز شد.
اما تمام افرادی که برنامه اقتصادی ميهمانان خانم بوش را ديکته می کنند، تا همين امروز تلاش شان روی اين متمرکز بوده که نقش سرمايه های مالی و سفته بازی و سوداگری آنها در ايجاد بحران بزرگ 1929 را انکار کنند. در حقيقت به اين دليل و نه به دليل دفاع از سياست های انبساطی يا انقباضی بود که بن شالوم برنانکي، جانشين آلن گرين اسپان در مراسمی که به افتخار ميلتون فريدمن برپا کردند خطاب به او گفت: ,حق با شمابود، بحران را ما ايجاد کرديم.,! يعنی دخالت خزانه داری وقت آمريکا برای جلوگيری از سفته بازی سرمايه داران بحران بزرگ را ايجاد کرد ومسووليت بحران به گردن دولت بود نه سرمايه داران سوداگر و سفته باز.
پس حالا چرا آقای جرج سورز و چند تن ديگر از صاحبان hedge fund ها را به کميته مجلس احضارکرده و در مورد ده ها ميلياردی و سفته بازی های شان مورد بازپرسی قرار ميدهند؟ زيرا خشم مردم را بر نمی تابند و ترجيح ميدهند با گرفتن يک نيشگون و توسل به تئوری ,يک سيب پوسيده در سبد, نظام را نجات دهند. البته نيشگون هم ,سياه بازی, است و فعلا دارند با پول ماليات مردم حفره ای را که قمار بازان ايجاد کرده اند پر ميکنند.
اين نه يک سيب بلکه تمام سبد و کل نظام سرمايه داری است که پوسيده، فاسد و ,مسموم,است. بعد از اينکه اوباما تيم اقتصادی خود را معرفی کرد، دين بيکر در گاردين مقاله ای نوشت که يک نکته طلايی داشت. البته او مقاله را در دفاع از گزينش های اوباما نوشت، به همين جهت حقيقت را اندکی ,پيچ, داده است. بيکر بعد از اينکه نقش تيموتی گيثنر وزير خزانه داری اوباما را در بحران آسيای شرقي، بحرانی که به قول بيکر ,ميليون ها زندگی را نابود کرد, بطورنسبتا مفصل شرح ميدهد، می نويسد اوبامای چاره ديگری جز گزين همين آدم ها نداشت. زيرا او با مساله ای مثل , بعث زدايی, بعد از سقوط صدام حسين رو به روست. او توضيح ميدهد از آنجا که به دست گرفتن مسئوليت تحت صدام عملا مستلزم داشتن کارت عضويت در حزب بعث بود، با حذف بعثی ها تشکيل حکومت جديد عملا غير ممکن می شد. به همين ترتيب از آنجا که در دوره کلينتون - بوش بدون تعريف و تمجيد از ,مقررات زدايی, يک جانبه از بخش مالی و رشد بادکنکی حاصل از آن، رسيدن به پست های بالا در ساختار قدرت و حتی کسب پست های ميانی غير ممکن بود، اوباما چاره ای ندارد جز اينکه مرتکب اشتباه مشابه بعث زدايی دوره برمر نشود و همان ها آدم ها را که مسوول خطاهای دوره بوش - کلينتون هستند در پست های کليدی بگذارد. اما انشاء الله که آنها از گذشته درس گرفته باشند!
نويسنده مقاله گاردين البته هم نسبت به نظام صدام و هم نسبت به نظام سرمايه داری حاکم مرحمت به خرج داده است. نظام بعث بر دارندگان کارت صوری عضويت در حزب بعث استوار نبود، بر منطق ديکتاتوری و وفاداری محض نسبت به ديکتاتور و مشارکت در قدرت و ثروت غير قانونی آن استوار بود. به همين ترتيب نظام سرمايه داری حاکم بر وفاداری مطلق به منطق,طمع قصاب, و مشارکت در قدرت لايه نازک صاحب سرمايه های انحصاری استواراست. همانطور که ستون های پايه رژيم صدام را دارندگان کارت صوری و اجباری عضويت در حزب بعث تشکيل نمی دادند، رابرت رابين ها، گيثنر ها، سامرزها، گرين اسپان ها و يارانشان هم مداحان مجبور و ناگزير فلسفه های نوليبرالی نبوده و نيستند. ميلياردها دلار حساب بانکي، انبوهی از ارتباطات که جان مايه زندگی هر فرد را تشکيل ميدهد، يک تاريخچه عملکرد، کتاب ها و مقالاتی که منبع نشر آرايی است که از زبان احمدی نژاد و لاريجانی و اقتصاددان های وطن ما هم تکرار ميشود و شوک درمانی خانمان سوز رژيم ايران از آن مايه می گيرد، پشتوانه جايگاهی است که مقامات دوره بوش - کلينتون به دست آورده اند. آن ها تارو پود اين نظام را با منطق حقوق ويژه مالک بر سلب مالکيت شده و حرص و آز و طمع آن بافته اند.
نظام های اين چنين از بالا اصلاح پذير نيستند، بويژه وقتی که قرار باشد اصلاح از بالا با هدف بازسازی نظام صورت بگيرد.آمريکا ميخواست قدرت صدام را بدون صدام و بعث آن و در راستای منافع خود بازسازی کند. اين نشد، بنابراين دوباره به بعث متوسل شده است. نويسنده گاردين عليرغم پيچ دادن واقعيات راست ميگويد، فساد چنان در تمام ارکان نظام رسوخ کرده و چنان تمام مهره هايش را آلوده کرده که بازسازی آن بدون استفاده از مهره هايش ناممکن يا لااقل به شدت دشوار به نظر می رسد.
بهای يک پاکت پفک نمکی
اگرچه در دوره بحران کنونی تعداد خودکشی ها افزايش يافته است، اما سرمايه داری و بازار فقط در دوره بحران آدم نمی کشد. در29 نوامبر سال گذشته وقتی که ستون های نظام هنوز اصرار داشتند مردم را متقاعد کنند بحرانی در راه نيست، رسانه های آمريکا خبری دردناک را منتشر کردند. در شهر کوچکی به نام ريچموند در ويرجينيا يک زن جوان 21 ساله به نام ميشل جانت هاوز به اتهام قتل دو کودک خود دستگير شد. او دختر سه ساله و پسر يک ساله خود را در توالت يک فروشگاه مواد غذايی با ضربات يک چاقوی آشپزخانه به قتل رسانده بود. ميشل يک زن جوان تنها و سياه پوست بود و در نتيجه قوه تخيل را در خطی آشنا به حرکت انداخت: ميشل آرزو داشت مانکن شود و دوکودک خود را مانع راه خود می ديد... ميشل با دوست پسرش دعوا کرده بود و کارگر فروشگاه هم آثار خراش را روی صورت او ديده بود... و تفسيرهای مشابه ديگر که راست يا دروغ بودن شان اهميتی ندارد. زيرا خود ماوقع که از زبان شاهدان عينی گزارش شد نشان ميداد چنين خبرهايی اگر هم راست باشد فقط حاشيه جريان است. واقعه بنا بر گزارش سی بی اس از اين قرار بود: ميشل که آن روز اندوهگين بود با دو کودک خود وارد فروشگاه ميشود. بچه ها اصرار می کنند که مادر برای آنها پفک نمکی بخرد. ميشل کيف پول خود را باز ميکند و ميگويد پول ندارد.يکی از کارکنان فروشگاه پيشنهاد ميکند که او پول پفک را بدهد. ميشل دست بچه ها را ميگيرد و به توالت می برد که صورت شان را پاک کند. اما چند لحظه بعد صداهای غيرعادی خبر از حادثه ناگوار ميدهد و وقتی پليس می رسد کودکان را غرقه در خون و ميشل را در حالت شوک می بيند. او را به زندان می برند و تحت کنترل 24 ساعته قرار ميدهند که خودکشی نکند. دوست و همسايه ميشل برای روزنامه نگاران تعريف ميکند ميشل کارمند پست بود، به بچه هايش خيلی علاقه داشت و سخت از آنها مواظبت می کرد، خيلی خوشحال بود که توانسته زندگی خود و بچه ها را جمع و جور کرده و در اين محل برای آنها خانه بگيرد و حتی قصد داشت يک ماشين بخرد، اما ناگهان بی کار ميشود و دنيايش به هم می ريزد: , او پريشان بود و روزی ده بار به من زنگ ميزد. و من به او می گفتم برخودت تسلط داشته باش، يک کار ديگر پيدا ميکنی.,
البته ميشل ,دست نامريی, بازار را پشت بيکاری خود نمی ديد، برعکس همانطور که نوشندگان شراب 400 دلاری ميخواهند، تصور می کرد دستی از آسمان پشت بيکاری او قرار دارد. او به يکی از آشنايان خود گفته بود:, خدا به من لطف داشته که اين بچه ها را به من داده، پس چرا مرا مجازات ميکند، چرا من نمی توانم مادر خوبی برای بچه هايم باشم.,
داستان ميشل يک داستان استثنايی است، اما فقر انبوه و فلاکت ميلياردها انسان يک داستان ممتد چند قرنی است که ,طمع قصاب, آن را خلق ميکند. در حقيقت آنچه در بازار سرمايه واقعا ,نامريی, است، جنايات آن است.
ديکتاتوری بازار و استبداد سياسی يک خصلت مشترک دارند: هردوی آنها برای حفظ قدرت و ثروت قشر نازک حاکم ناگزيرند از انبوه مردم قربانی بگيرند.
به دليل همين ناگزيری است که چشم دوختن به ,ناجی,ها، گردهمايی های سران، و يا مهره های ,مهربان, تر نظام بی فايده است. مردم برای نجات خود از شر ستم های اين نظام ها تنها به يک ,اصلاح بزرگ, نياز دارند: برانداختن اين نظام ها.
اين بويژه در مورد مردم کشورهای ما صادق است که گرفتار مصيبت مرکب استبداد سياسی و ستم بازار هستند. فقط اگر جرج سورزها تلاش نمی کردند بساط ديکتاتوری بازار را تحت عنوان جامعه باز گسترش دهند، حداقل يکی از بهانه های سرکوب از دست مستبدان گرفته ميشد و شايد مردم اندکی راحت تر ميتوانستند مبارزه خود را با نظام پيش ببرند. در حقيقت در اين رابطه يعنی دوام و قوام دو نظام استبدادسياسی و ستم اقتصادي، سورزها و مستبدان يار و ياور يکديگر بوده و به مقصد هم کمک ميکنند.
* عکس اين صفحه. جرج سورز در مقابل کميته کنگره. توضيح و عکس های بيشتر را در لينک زير از اينديپندنت ببينيد:
http://www.independent.co.uk/news/world/americas/hands-up-if-you-made-billions-of-dollars-out-of-the-credit-crisis-1017955.html
عکس صفحه اول: ميشل هاوز
9 آذر 1387 05:39
Reader Comments