« هر دو طرف جنگ تروریستند ولی اسراییل تروریست تر است | Main | دولت خودش هم ضد تولید و صنعت است »

نگاهی ببعضی از سفسطه های شاه پرستان سابق و وطن دوست فعلی

 چرا آقای محمد امينی و همفکرانش از جنبش خلق کرد وحشت دارند؟!- دکتر گلمراد مرادی


چرا آقای محمد امينی و همفکرانش از
جنبش خلق کرد وحشت دارند؟!
در اين ايام تعطيلات ميلاد مسيح نوه شلوخوف، در يک برنامه ادبی تلويزيونی نقل قولی از پدر بزرگش، خالق "دن آرام" را که در رابطه با مخالفان و تحريف گرها، گفته بوده، بيان داشته است، مبنی بر اين که: "حيف است آدم وقتش را صرف پاسخ به مخالفان تهمت زن و تحريف گر بکند. انسان بايد پنبه را در گوش بگذارد و به هر چه که می گويند بی توجه باشد"(نقل بمعنی). گرچه اين گفته کاملا درست است، اما با اين توصيف آدم نمی تواند در برابر وارونه سازان سکوت کند. و حداقل می خواهد گامی در راه روشنگری و اتحاد ملتهای يک سرزمين بر دارد. در واقع ما اکنون به اين درد دچار شده ايم، ازطرفی بقول شلوخوف، حيف است که وقت گرانبهائی را صرف پاسخ به حرفهائی بکنيم که خودنگارنده مطلب به آن باور ندارد، اما برای حفظ مقام و موقعيت ملت خويش حاضر است بهر نيرنگی دست بزند و از طرف ديگر نمی توان در مقابل اين نيرنگ و عوامفريبی يا ندانم کاري، بی تفاوت ماند.
در اين ايام، باز هم مطلبی در رابطه با يکی از احزاب کردي، زير عنوان: شکست نيوکان ها و ,چرخش, در حزب دموکرات کردستان ايران، از آقای محمد امينی جلب توجه کرد. تا آنجا که بنده اطلاع دارم و از بعضی نوشته های گذشته دستگيرم شده، اين آقای امينی و چند نفری از همفکرانش هر کجا که کم بياورند، برای تطهيرخويش و راه گم کردن، زير پرچم زنده ياد دکتر مصدق خود را پنهان می کنند. اين شگردی است که اکثر ناسيوناليستهای وطنی خلق حاکم بکار می گيرند که نزد توده های پاکدل خلق خود جائی باز کنند. بدون شک اگر دکتر مصدق امروز زنده بود، اين حضرات را که به ايدئولوژی ليبرالهای مصدقی چسبيده اند و در عين حال عکس آن عمل می کنند، با جارو برقی از سر راه می روبيد.
ما از اين دوستان هموطن نيمه ليبرال، با خلوص نيت و صادقانه، می پرسم: چرا نمی خواهيد واقعيت را بپذيريد؟ چرا کاری می کنيد که ما وابسته به مليتهای غير حاکم در ايران، بگوئيم: زنده باد داريوش همايون، چون حد اقل آدم رک و راستی است و هر آنچه که در افکارش هست، اگر درخدمت ديکتاتوری هم باشد بر روی کاغذ می آورد. برخی ازشما عزيزان، چرا حتا باخودتان رو راست نيستيد و با واژه ها بازی می کنيد و به نحوی می خواهيد سر مردم شيره بماليد؟ اين واقعا در شأن پيروان راستين مصدق نيست. چرا بعضی از صفوف شماها عادتا در مقابل تحريف گران و سفسطه گران سکوت می کنيد؟ چرا بايد چشمان را بست و توانائی ديدن ملتی را نداشت که در راه آن است، خود را ازقيد و بندها برهاند و آزاد باشد و ديگر برده وار زندگی نکند؟ اين پرسش های هشدار مانندی هستند، منباب مثال نه فقط آن ليبرالهای صادق و وفادار به مصدق، بلکه همه ی ناسيناليستهای وطنی در ميان ليبرالهای حاکم و غير حاکم و بويژه آقای امينی بايد به آن توجه کنند.
ما قلم بدستان ملتهای غيرحاکم درايران، صراحتا به اين نوع هموطنان اطمينان می دهيم که اين حنا ديگر رنگ ندارد و نمی توان با گرفتن واژه ای از دهان يک سياست مدار کرد و چرخاندن و آميختن آن با سفسطه و تهمت و تبليغ دروغين، به نتيجه منطقی و کار سازی رسيد و مردم را قانع نمود. اين فقط تخم کين و دشمنی بين ملتها پاشيدن است و بس. لذا بايد چنين سم پاشی را تا حد امکان شماها خنثا کنيد. اگراين عزيزان واقعا نمی دانند چه می نويسند! در آن حالت آدم خود را موظف می بيند حد اقل به آنها کمک رساند و در اين رابطه روشنگری کند. اما اطمينان داريم اينطور نيست و همه خوب تر از بنده هم می دانند، منتها منافع ويژه طبقاتی و مليت خود ايجاب می کند، بدين شيوه برخورد نمايند.
بهرحال اگر چه من در پيش و در پاسخ بعضی سفسطه گران، مطالب بس زيادی نوشته ام و به اين حضرات ياد آوری کرده ام که ديگر نمی توان با تحريف و شعار و حتا دشمنی نشان دادن به ارباب پيشين خود (آمريکا)، جلو لاوار عظيم سرا زير شده جنبش برحق خلقهای ايران و خاور ميانه و ازجمله خلق کردرا گرفت، اما گويا اين ياد آوری دوستانه بنده به گوش آقای محمد امينی عزيز نرسيده است. لذا من، اجبارا در پاسخ به مطلب ايشان (می گويم اجبارا، زيرا واقعا وقت زيادی برای اين مسائل تکراری نيست) مکررا يادآوری می کنم که ديگر سفسطه و تحريف و تهمت به مليتهای ايران و با واژه ها بازی کردن کار ساز نيست و کار ساز هم نخواهد بود. پس ديگر بدون شک نمی توان، برای مثال با حمله به يک حزب سياسی قديمی کرد که هيچ کاری جز ادعای حق مسلم خلق خود را نکرده و نمی کند، چرخ تاريخ را به عقب بازگرداند. در اينجا بايد تأکيد نمود که حزب دمکرات کردستان ايران بطور کلی و با تمام اشتباهات و لغزشهای احتماليش، در گذشته و اکنون کوشش کرده و می کند يک سياست ميانه را دنبال نمايد و در خيلی جاها برای رسيدن به آرمان خلق کرد حتا از جان رهبرانش مايه گذاشته و از بخشی از حق مسلم ملت کرد هم برای برقراری صلح وآرامش، چشم پوشی کرده است. اين را ديگر هيچ انسان با انصاف و دمکراتی نمی تواند انکار کند. ناسيوناليستهای خلق حاکم دقيق بهمين دليل انگشت روی سياست اين حزب ميانه رو گذاشته اند و عليه آن قلم ميزنند که ذهن مردم پاکدل خلق حاکم را برای مقابله با جنبشهای ملی در ايران آماده کنند. يعنی همان کاريکه مرکزيت گرايان راست می کنند و هر اقدام دمکراتيکی را زير نام تجزيه طلبی می کوبند. آقای امينی و همفکرانش بايد بدانند که اين سلاح کهنه و زنگ زده ديگر برا نيست. نا گفته نماند که حزب دمکرات کردستان فقط يک بخش از جنبش کرد است. بنا بر اين نمی توان يک جنبش عظيم ملتی و ملتهائی را با در آوردن جمله ای از دهان، مثلا رهبر يک سازمان و يا يک هوادار حزبي، زير علامت سئوال برد. اگر اشتباه نکنم اين نکته در زبان سياسی خودرا گول زدن می نامند.
حالا ببينيم قضيه از چه قرار است؟ آيا واقعا آقای امينی و امثال برای جلو گيری از "تجزيه" ايران می کوشند که چپ و راست به کنگره مليتها و رهبران احزاب کردی حمله می کنند، يا از آن ترس و وحشت دارند که ملت حاکم سر کردگی خود را از دست بدهد و ديگر نتواند به روال سابق حکومت کند؟ آقای امينی هيچ پروا ندارد با اطلاعات دقيقش تاريخ را برای "حفظ مرزوبوم" ايران وارونه جلوه دهد و ياتحريف کند.
خوانندگان عزيز خوب بخاطر دارند که همين آقای امينی در مقاله، "درپاسداری ازآنچه که مرا ازايرانی بودنم شرمسار نمي‌کند" در تاريخ پنجم فوريه 2007 در مقايسه ی امپراتوری ايران با جهان مسيحيت و اعمال سياست جنايتکارانه کاردينالها عليه مردم، چه آب تطهيری بر دست مستبدان ايران در طول تاريخ، ريخته و می ريزند. ايشان می نويسند:
"گر در شرق اسلامی و به ويژه در ايران، تکفير مخالفان ديني، در انحصار روحانيون متعصب و متکلمان بود، درغرب مسيحي، پس از ارتقاء مسيحيت به مذهب رسمی در آغاز سده چهارم ميلادي، تکفير دگرانديشان صورتی قانونی و دولتی يافت و تا سده يازدهم به تشکيل دادگاه‌های تفتيش عقايد انجاميد و سرانجام در پايان سده پانزدهم به جنايت عليه بخشی از بشريت تحول يافت. فرديناند و ايزابل، يهوديان و اعراب را از خاک اسپانيا که در آن هنگام نيرومندترين امپراتوری اروپا بود بيرون راندند و دادگاه‌های داغ و درفش را برای پاسداری ازپيرايش کاتوليسم برپاداشتند. درتمام اين دروان (دوران) هزارساله، نمونه‌ای ازچنين رفتاری را درايران نمي‌يابيم. در سرتاسر تاريخ ايران نمونه‌ای از آن رفتار شرم آوری را که دادگاه رسمی کليسا با پشتيبانی همه ساختارهای مدنی رم باگاليله کرد واورا واداشت که ازداوری علمی خويش تبری جويد، در رفتار با يک دانشمند ايرانی نمي‌يابيم. نهايت اين بود که مجتهدی بر يک دانشمند خِرَدگرا چونان ابن سينا تهمت کفر مي‌زد و کار به همان جا پايان مي‌يافت. حتی پزشک، شيمی دان و دانشمند برجسته ايراني، زکريای رازی را هم که به دينی پايبند نبود، آزاری نرسيد و دادگاهی اورا تفتيش نکرد".
آقای امينی در اين نوشته برای آماده کردن ذهن خواننده به پذيرش وارونه گری ايشان، بدرستی جنايات کاردينالها را رو می کند (گويا چون خودی نيستند). اما در عوض پرده زخيمی بر روی جنايات پادشاهان و روحانيون ايران می کشد که چگونه مانی ها و مزدکهارا در زمان ساسانی و توسط پادشاهان وقت به رهنمود روحانيون زرتشتی کشتند و چگونه به دستور انوشيروان نا عادل (که برای آقای امينی گويا عادل بودند)، با قلمدان بر سر معلمی که فقط يک سئوال ساده از شاه کرده بود، مبنی بر اين که؛ اگر خشک سالی بود و کشاورز نتوانست ماليات را تهيه کند، چه بايد کرد؟ آنقدر کوبيدند تا بميرد. چگونه حسين بن منصور حلاج، عمادالدين نسيمی و هزاران شخصيت صلح جوی ديگر فقط بخاطر عقايدشان با فجيع ترين وضعی در ملاء عام پوست کندند و کشتند. آقای امينی عزيز، اگر پادشاهان ايران اسير دست ملاها که خرافی تر هم از آنها بودند (مانند غزنويان و صفويان و غيره)، کمتر کاری به شعرا و دانشمندان که برخی ازآنان را ذکر کرده ايد، داشتند، به آن دليل بود که آنها هرگز در ملاء عام عليه دين اسلام، جرأت نمی کردند چيزی بگويند يا بنويسند. به علاوه همين مستبدان به دانشمندان و خردگرايان نياز داشتند و دهها عامل ديگر آنها را از زنده زنده پوست کندن می رهانيد. پس اين مقايسه های شما هم نمی تواند سر پوشی بر جنايات مستبدان مذهبی و غير مذهبی ايران بگذارد. تکرار می کنم، آقای امينی پروا ندارند که بنويسند:"درتمام اين دروان(دوران) هزار ساله، نمونه‌ای از چنين رفتاری را در ايران نمي‌يابيم."(عجبا!) البته و بدون شک کليسا در اروپا مرتکب بزرگترين جنايات عليه بشريت شد، اما اين دليل بر آن نبايد باشد که آقای امينی نخواهند ببينند که چه رفتاری روحانيون و پادشاهان با دگرانديشان در ايران کردند. او آقای مصطفا هجري، رهبرحزب دمکرات کردستان ايران را سر زنش می کند که چرا گفته است: ,هيچ موقع درب مذاکره بسته نشده است و بسته نخواهد شد. اگر روزی به اين نتيجه برسيم که جمهوری اسلامی واقعاً قصد دارد مسئله کرد را حل کند، طبيعتاً بايد با آن مذاکره کرد,. پاسخ رهبر حزب اين نيست که هرآينه جمهوری اسلامی به آزادی انتخابات، دگرگونی در قانون اساسی و يا دموکراسی تن در دهد، با وی مذاکره خواهد کرد. پاسخ او اين است که اگر روزی همين دولت جمهوری اسلامی بپذيرد که ,مسئله کرد را حل کند، حزب او با جمهوری اسلامی مذاکره خواهد کرد,. اينجا است که سفسطه آقای امينی و همفکرانش آغاز می شود. اگر ايشان با خودشان صادق بودند و نيرنگی در گفته هايشان نمی بود، بايد می دانستند که اگر نه فقط جمهوری اسلامي، بلکه هر حکومت جانی و مستبد ديگری در ايران تن به حل مسئله ملی خلقها بدهد، خود بخود مسئله دمکراسي، انتخابات آزاد و دگرگونی در قانون اساسی را در بر می گيرد. در غير آن صورت بهيچ وجه نمی توان مسئله ملی را حل کرد. آقای امينی عزيز، پذيرفتن چنين شرطی خود نابودی استبداد است. چرا نمی خواهيم اين مسئله ساده را درک کنيم و حد اقل همان چيزی که برای خود خوب می دانيم، به ديگری هم روا بداريم؟ اکنون نيز بايد يک بار برای هميشه گفته شود: در آينده رعايت الفبای دمکراسی و انتخابات آزاد در ايران کثيرالملله تنها با پذيرش سيستم فدراليسم امکان دارد. اين را ديگر هر بچه محصل کلاس پنجمی می تواند بفهمد. حالا اگر آقای امينی با درک آن مشکل دارد و يا نمی خواهد بپذيرد، ديگر تقصير ما نيست!
همکسوتان آقای امينی در هرجا که لازم باشد همه نامه هايشان را با "بنام خداوند جان و خرد" آغاز می کنند. گويا اين اشکالی ندارد!! اما اگر يک رهبر کرد بگويد: ,ما بايد ازاين دين درراستای انسانيت پشتيبانی کنيم, که باور توده هاست، آن ديگر خراب است و انسان ازجامه لائيک بيرون آمده است!! در اينجا قصد من دفاع از آقای مصطفا هجری و رهبر ديگری از جنبش کرد با اين سياست نيست، بلکه قصد من و هزارها کرد ديگر دفاع از حقوق يک ملت است که می کوشيم واقعيت را به اذهان عمومی برسانيم و جلو تحريفها و وارونه جلوه دادن هارا بگيريم و به اين آقايان عوام فريب حالی کنيم که ما هم حق داريم. درجای ديگر همين آقای امينی ازپشتيبانی رهبر حزب دمکرات کردستان از سياست خاورميانه آمريکا انتقاد می کند و حتا آن را محکوم می داند و بنظر ايشان اکنون که آمريکائيان به ظاهر کردستان فدرال را در عراق تحمل می کنند، ديگر بد شده اند!! اما همين آمريکائيان برای پيشينيان آقای امينی و حتا برای خود ايشان بعداز کودتای ننگين 28 مرداد 1332، ناجی به حساب می آمد و کشور آزاد جهان بود. درآن زمان همين جمهوری خواهان آمريکائي، اکنون مورد تنفر آقای اميني، حاکم بودند. من واقعا نمی فهمم اين يک بام و دو هوا چرا؟! چرا هنگامی که آمريکائيان حامی شاه ديکتاتور و حکومت مرکزی بودند، برای آقای امينی سر زمين آنان بهشت موعود و جهان آزاد بحساب می آمد و اکنون که بظاهر تغييری در سياستشان داده شده و مجبورند حداقل بر روی کاغذ حقوق مليتهارا به رسميت بشناسند، ديگر جهانخوار و بد شده اند!! بنده کرد با وصف اينکه برای سر نگونی جمهوری اسلامی و برقراری يک سيستم فدراليسم در ايران دقيقه شماری می کنم، ولی هيچگاه حمله نظامی آمريکا به ايران را تأييد نکرده و نمی کنم.
چيزی که به حضور نيروهای نظامی آمريکا در عراق مربوط است، بنده نيز آرزو دارم که هرچه زودتر همه نيروهای نظامی خارجی ازاين کشور بروند. اماخود آقای محمد امينی ازبنده بهتر می دانند که درحال حاضر بمحض رفتن نيروهای بيگانه، جمهوری اسلامی به جنگ داخلی بين شيعه و سنی و کرد را تقويت می کند و بيشتر دامن می زند و وضع عراق هرگز بهتر از حال نخواهد شد. دراينجا بنظر من مسئله حضور يا عدم حضور نيروهای خارجی در عراق برای آقای امينی و همفکرانش و حتا برای گردانندگان جمهوری اسلامی زياد مهم نيست، بلکه مسئله وجود حکومت فدرال کردستان در عراق است که اين آقايان را خشم گين کرده و به دست و پا انداخته است. بدون شک همان اندازه که حکومت فدرال کردستان در عراق خاری در چشم ناسيو ناليستهای وطنی خارج و داخل ايران است، دو چندان اين خار درچشم رژيم اسلامی و گردانندگان آن در تهران است. لذا از آقای امينی انتظار نداريم در کنار اين رژيم قرون وسطائی قرار گيرند، بلکه بجای آن، انتظار داريم کوششی به نزديکی با نيروهای مردمی همه مليتهای ايران، برای اتحاد يک اوپوزيسيون قوی عليه اين جمهوری اسلامي، بکنند.
آقای امينی عزيز، مگر شما و همکسوتانتان مرتب از آزادی و دمکراسی دم نمی زنيد؟ ممکن است برای بنده و حدود بيش از ده ميليون و هشتصد هزار کرد ايرانی توضيح دهيد که چگونه می خواهيد به اين دمکراسی دست يابيد، در حالی که از بردن نام ملت کرد وحشت داريد؟ آيا فکر نمی کنيد ابتدائی ترين اصل دمکراسی همين شناسائی هويت من نوعی کرد، با زبان و فرهنگ و آداب و رسوم و سرزمين مشخص در چارچوب کشور چند مليتی ايران است؟ اگرشما اين را قبول داريد و می پذيريد که در حکومت آينده ايران چند مليتی يک سيستم فدرال بايد حاکم باشد که ما قادر باشيم به آزادی و دمکراسی برسيم. بنده از همينجا از طرف ميليونها کرد ايرانی به شما و ديگر هوطنانم تضمين می دهم که از مرز و بوم ايران فدرال دفاع کنيم. اين شعاری است که حزب دمکرات کردستان بشکل و شيوه ديگر دهها سال است که بر پرچم مبارزه خود نوشته است. من از همينجا اطمينان می دهم اکثر احزاب مبارز خلق کرد با اين نظر بنده موافق اند و اگر اين حقوق يعنی اداره امور سر زمين هر ملتی از نظر فرهنگي، زباني، سياسي، اجتماعی و بخشی از اقتصاد مملکت در دست خود مردم باشند، موافق خواهند بود. پس ما تجزيه طلب نبوده و نيستيم، بلکه ناسيوناليستهای وحشت زده از حاکميت دمکراسي، هستند که به طبل تجزيه طلبی می کوبند.
هايدلبرگ، آلمان فدرال، 29 دسامبر 2008 دکتر گلمراد مرادی
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de


10 دی 1387 00:41

Posted on Wednesday, December 31, 2008 at 12:42AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>