تأملاتی پیرامون خدای آیتالله علی خامنهای
تأملاتی پیرامون خدای آیتالله علی خامنهای
اکبر گنجی
بخش اول ـ خدای نقشهکش و هندسهساز
اشاره: عارفان وقتی تجربههای عارفانه را از سر میگذرانند، تجربهی خود را «تعبیر» میکنند و آن را «مصور» میسازند. اگر این حکم دربارهی عارفان صادق باشد، به طریق اولی دربارهی دیگران صادق است و آنها هم خدایشان را در حد قد و قامت خود بر میسازند. آیتالله علی خامنهای در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، تصویری از خدای خود برساخته و به مخاطبان عرضه کرده است. میگوید:
«نظام اسلامی، نظامی مبتنی بر اطاعت از پروردگار و "نقشه و هندسه"ی الهی است. ... آیهی شریفهی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس و مبنای نظام اسلامی است. اطاعت از "خط و نقشه پروردگار برای سعادت جوامع انسانی"، مرتبهای بالاتر از اطاعت در مسائل و عبادات فردی دارد و تحقق آن نیازمند تلاش جمعی یک ملت است و "جمهوری اسلامی ایران" نیز نتیجه و تبلور اطاعت از راه و هندسهی الهی است. در نظامهای اجتماعی غلط و غیرالهی، اقدامات فردی نمیتواند کشور و جامعه را به سعادت برساند اما در نظامهای متکی بر نقشهی الهی، تخلفات فردی قابل اصلاح و مشکلات و نقائص قابل رفع است و این واقعیت، اهمیت بینظیر تشکیل نظام مبتنی بر نقشهی الهی را در سعادت ملتها اثبات میکند»(1).
این تصاویر، نتایج الهیاتی و سیاسی بسیار دارند. مقالهی حاضر به برخی از زوایای این مدعیات خواهد پرداخت.
1. خدای جبار فقیهان
انسانها صورتسازند. آنان بر خدای بیصورت هم صورتهای انسانی میافکنند تا او را قابل فهم و درک کنند و شاید از این راه بتوانند با او رابطهی «من- تو» برقرار سازند. خدای فقیهان، خدای متشخص انسانوار اعتبارساز (the author of law and morality) پادشاه جهان است که آسمان جای اوست (ملک، ۱۶) و تنبیه و تشویق کار او. امام محمد غزالی از شدت خوف خدا و بیم از سوء عاقبت، خدایی بیرحم برساخت و دائماً نگران بود تا مبادا گرفتار خشم قهر او شود. غزالی می نويسد:
«خداوند به داود علیهالسلام وحی کرد که ای داود، همچنان که از درندهای هار میترسی از من بترس. ... هر کس خدا را بشناسد میداند که یکی از صفات حق این است که از هلاککردن همهی جهانیان پروا ندارد و میداند که خودش در دست قدرت کسی مسخر است که اگر هزاران هزار چون او را هلاک کند و به عذاب ابد گرفتار سازد ابداً دچار تأثر رقت و بیتابی نخواهد شد»(2).
غزالی در جای دیگر همین داستان را دوباره مطرح می سازد:
«معنای ترس از صفات خداوند را جز به مثالی در نمییابی. اگر شرع اذن نداده بود هیچ صاحب بصیرتی جرأت ذکر چنین مثالی را نداشت. در خبر آمده است که خداوند به داود نبی وحی فرمود که از من چنان بترس که از درندهای هار میترسی. این مثال حاصل مقصود را به تو میفهماند. ... و حاصل آن است که ترس آدمی از درنده از آن رو نیست که نسبت به او جنایتی کرده است بلکه از خشم و قهر و کبر و هیبت و سطوت اوست، و از آن روست که او در انجام هر کاری بیپرواست. ... اصلاً تو در نزد آن درنده کمتر از آنی که به تو التفاتی کند. ... شأن خداوند برتر از این مثال است اما عارفان به شهود یقینی دریافتهاند. ... که وقتی خداوند میگوید: «اینان را به بهشت میبرم و باکی ندارم و آنان را به آتش میبرم و باکی ندارم، راست میگوید»(3).
خدای غزالی، مطابق اصول اخلاقی عمل نمیکرد و افعالاش بنابر معیارهای اخلاقی آدمیان، غیراخلاقی به شمار میآید. غزالی می گفت:
«آدمی اگر به کافران و فاسقان بنگرد که بیهیچ گناهی از نعمت ایمان محروم ماندهاند، بر خود میلرزد و با خود میگوید آنکه بیجنایت محروم میکند و بی وسیله میبخشد، چه پروایی دارد که آن چه را بخشیده باز پس گیرد؟ بسا مومنان که به ارتداد افتادهاند و به سوء خاتمت مبتلا شدهاند»(4).
مولوی هم به اقتفای غزالی، در بعضی از حالات، صورت «شیر نر خونخوار» بر خداوند افکنده است:
ای رفیقان راهها را بست یار
آهوی لنگیم و او شیر شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای
در کف شیر نری خونخوارهای
(مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۵۷۶-۵۷۷)
و در دفتر سوم هم همین نکته را تکرار کرده است:
پیش شیری آهویی بیهوش شد
هستیاش در هست او روپوش شد
(مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۷۶)
و در جای دیگر گفته است:
تا نسوزم کی خنک گردد دلاش
ای دل ما خاندان و منزلاش
خانهی خود را همی سوزی بسوز
کیست آن کس کو بگوید لایجوز
خوش بسوز این خانه را ای شیر مست
خانهی عاشق چنین چنین اولیتر است
(مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۶۱۷-۶۱۹)
متکلمان مسلمان خداوند را «شخص» یا «فرد فاقد جسم» به شمار میآوردند. برخی از آنها فقط خشم و غضب او را میدیدند، اما برخی دیگر لطف و رحمتاش را. تا وقتی خداوند «شخص» و «فرد» انسانوار است، نمیتوان غضب و انتقام و مکر و جباریت را از او سلب کرد.
2 ـ خدای نقشهکش علی خامنهای
در پرتو این مقدمات میتوان به خدای آیتالله علی خامنهای نگریست و اعمال سیاسی او را ارزیابی کرد.
1.2 هندسه و نقشهی خدا: نظام جمهوری اسلامی، نقشهی خداوند است. اطاعت از ولی امر، عین اطاعت از «نقشه و هندسه»ی خداوند است و این اقدام (اطاعت از رهبر)، اساس نظامی است که هندسه و نقشهی خداوند است.
2.2 خط خدا: خط خداوند همان میسری است که او معین کرده است تا همهی مومنان همان مسیر را طی کنند. درست است که برای طی مسیر عباداتی چون نماز و روزه و حج وجود دارد، اما «سعادت جوامع انسانی» مهمتر و بالاتر از «عبادات فردی» است. سعادت جوامع انسانی متکی بر اطاعت جمعی آنان از ولی فقیه است. اگر اصل حفظ نظام است، که هست، عبادات فردیای که آدمیان را به خداوند میرساند، میتوان در پای سعادت جمعی قربانی کرد.
در اینجا آیتالله خامنهای به نظریهی «ولایت مطلقهی فقیه» آیتالله خمینی نزدیک میشود. آیتالله خمینی حفظ نظام را اوجب واجبات به شمار میآورد و میگفت برای حفظ نظام میتوان تمامی احکام اولیهی اسلام - چون نماز و روزه و حج - را تعطیل کرد. از نظر او، نظام جمهوری اسلامی بر کلیهی احکام اولیهی اسلام تقدم دارد.
آیتالله خمینی در پایان کار، خدای ادیان ابراهیمی را در پای نظام قربانی کرد و دولت را جایگزین او ساخت(5). مومنان نمیتوانند مستقیماً از خداوند بپرسند در حوادث خاص، خط و نقشهی او چیست؟ اما ولی فقیه که «قدرت مطلقهی» او را در اختیار گرفته است، چه باید کرد و چه نباید کرد را تعیین می کند.
3.2 نقشهی خداوند برای انتخابات ریاست جمهوری: ذکراین مقدمات از سوی علی خامنهای برای آن است که مخاطبان را با نقشهی خداوند در حوادث چند ماه گذشته آشنا سازد.
به تعبیر دیگر، او به دنبال آن است تا انتخابات متقلبانهی 22 خرداد 1388 را نقشهی خداوند قلمداد کند. خط خداوند همان بود که آیتالله علی خامنهای انجام داد.
در انتخابات ریاست جمهوری کسانی میخواستند «نقشه و هندسهی» خداوند را تغییر دهند و «چارچوب نظام» را نادیده بگیرند، اما خداوند از طریق ولی فقیه در مقابل آنان ایستاد و به آنان باج نداد. میگوید:
«مسالهی اساسی، حفظ هویت نظام و مرزها و شاخصهای آن است و کسانی که هندسه و هویت نظام را که در قانون اساسی و حکمیت و داوری قانون متبلور شده است قبول دارند، جزو مجموعهی نظام به شمار میآیند، اما افرادی که با حرف و عمل و تحریک، این مبانی را زیر پا میگذارند، به دست خودشان صلاحیت حضور در مجموعهی عظیم نظام را از دست میدهند. ... همه باید در حفظ و تحکیم نظام و ارکان آن، تمام تلاش خود را به کار گیرند. ... در جمهوری اسلامی ضمن حفظ ثبات و هندسهی اصلی، رقابتهای انتخاباتی و تحولات ناشی از آن در چارچوب نظام صورت میگیرد و طبعاً اگر کسی در اقدامی غلط، با شکستن این چارچوب وارد رقابتهای انتخاباتی شود از قواعد صحیح انتخاباتی خارج شده است».
نادیده گرفتن «خط و هندسه و نقشهی» خداوند،به نفوذ خائنها به ارکان نظام منتهی خواهد شد:
«کمرنگکردن مرزها، خطایی فاحش است و باعث سردرگمی مردم میشود. بنابراین، باید از مخالفان نظام اعلام برائت شود و مرزها کاملا روشن باشد. اگر مرزها شفاف نشود، عدهای میتوانند با قصد خیانت و بدون اینکه شناخته شوند وارد چارچوب شوند، ضمن این که عدهای دیگر نیز بدون آن که متوجه باشند از مرزها خارج میشوند، بنابراین عدم مرزبندی اشتباهی بزرگ است».
آنچه را دیگران «تقلب انتخاباتی» به شمار میآورند، اگر درست دیده شود، فقط «خط و نقشهی» خداوند بود که محقق شد. بنابراین:
«افرادی با ارتکاب این گناه بزرگ [اتهام و تهمت تقلب به نظام] حاضر نشدند در مقابل قانون، داور [شورای نگهبان] و شیوهی داوری که قانون تعیین کرده است، تسلیم شوند».
مدعیان تقلب، در مقابل «هندسه و نقشهی» خداوند (نظام جمهوری اسلامی) ايستاده اند:
«کسانی به بهانهی انتخابات و مسائل بعد از آن، بر چهرهی نظام پنجه میکشند و افرادی [موسوی، کروبی، خاتمی] که گاهی نام امام و انقلاب و نظام اسلامی را هم میآورند با حرف و عمل و تحریک، درست نقطهی مقابل اهداف نظام ایستادهاند. ... در داخل هم کسانی با تکرار حرفهای آنان [صهیونیستها و کمپانیهای بینالمللی]، مورد اعتماد دشمنان قرار میگیرند و زمینهی ضربه به نظام اسلامی را برای آنان فراهم میکنند».
به این ترتیب، کسانی که همچنان به تقلب در انتخابات باور دارند، صلاحیت حضور در نظام جمهوری اسلامی را از دست داده اند:
«افرادی که حاضر نیستند قانون و رأی اکثریت را قبول کنند و نقطهی قوتی همچون انتخابات افتخارآفرین چهل میلیونی را تبدیل به نقطهی ضعف میکنند، عملاً خود را از این کشتی نجات [نظام جمهوری اسلامی] خارج میکنند و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست میدهند که از دست دادهاند. ... هر حرفی و هر اقدامی ابتدا باید با وظیفهی اصلی یعنی حفظ و تقویت نظام اسلامی سنجیده و سپس بیان یا انجام شود».
3. مابقی نقشههای خداوند
پس پس از تظاهرات مسالمتآمیز مردم در اعتراض به تقلب در انتخابات، آیتالله علی خامنهای دستور به گلوله بستن مردم را صادر کرد. بدین ترتیب، دهها تن کشته شدند، صدها تن بازداشت و زندانی گردیدند، سه یا چهار نفر زیر شکنجه به شهادت رسیدند، در حملهی ناجوانمردانه به کوی دانشگاه، لشکریان سلطان دانشجویان را به خاک و خون کشیدند.
همهی این جنایات برای حفظ قدرت (نظام) بود، که اساساً نقشهی خداوند است. آری خدای آیتالله علی خامنهای همان کسی است که نقشهی کهریزک را کشید، او طراح هندسهی بند «۲ الف» سپاه پاسداران در زندان اوین است، اوست که خط خود را از طریق روزنامهی کیهان و صدا و سیما تعقیب میکند، همین خداست که دادگاههای فرمایشی ساخته و بهترین جوانان ایران زمین را به سالها زندان و اسارت محکوم میکند، وقتی ندا آقاسلطان تیر خورد و زمین افتاد، در لحظات آخر چشم به همین خدای نقشهکش دوخته بود.
اما چرا این خدا تمام کرهی زمین را رها کرده و فقط در ایران نقشهها و خط خود را پیاده میکند؟ مگر افریقائیان به نقشههای او محتاج نیستند؟ چرا تمام نقشههای خود را فقط روی شیعیان ایران پیاده میکند، نه بر روی مشرکان ژاپن؟ مشرکان که بیش از شیعیان به نقشههای خداوند محتاجند. شیعیان که به حقیقت دست یافتهاند؛ پس چرا دائماً باید مجازات شوند و خدای بیرحم و شفقت علی خامنهای گربیان آنان را رها نمیسازد؟ آیتالله منتظری شیعه بود، آیتالله صانعی هم شیعه است. اصلاحطلبان زندانی هم شیعه هستند. آری علی خامنهای، محمود احمدینژاد، حسین شریعتمداری، محسنی اژهای، علی فلاحیان، نقدی، سعید مرتضوی، احمد جنتی، محمد یزدی، روحالله حسینیان، احمد خاتمی، طائب، صادق لاریجانی و ...؛ همگی بخشی از نقشهی خداوند برای مجازات مردم مسلمان ایرانند(6).
بخش دوم ـ وداع با اسلام فقاهتی
اشاره: عارفان وقتی تجربههای عارفانه را از سر میگذرانند، تجربهی خود را «تعبیر» میکنند و آن را «مصور» میسازند. اگر این حکم دربارهی عارفان صادق باشد، به طریق اولی دربارهی دیگران صادق است و آنها هم خدایشان را در حد قد و قامت خود بر میسازند. آیتالله علی خامنهای در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، تصویری از خدای خود برساخته و به مخاطبان عرضه کرده است. میگوید:
«نظام اسلامی، نظامی مبتنی بر اطاعت از پروردگار و «نقشه و هندسه»ی الهی است. ... آیهی شریفهی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس و مبنای نظام اسلامی است. اطاعت از «خط و نقشه پروردگار برای سعادت جوامع انسانی»، مرتبهای بالاتر از اطاعت در مسائل و عبادات فردی دارد و تحقق آن نیازمند تلاش جمعی یک ملت است و «جمهوری اسلامی ایران» نیز نتیجه و تبلور اطاعت از راه و هندسهی الهی است. در نظامهای اجتماعی غلط و غیرالهی، اقدامات فردی نمیتواند کشور و جامعه را به سعادت برساند اما در نظامهای متکی بر نقشهی الهی، تخلفات فردی قابل اصلاح و مشکلات و نقائص قابل رفع است و این واقعیت، اهمیت بینظیر تشکیل نظام مبتنی بر نقشهی الهی را در سعادت ملتها اثبات میکند»(7).
این تصاویر، نتایج الهیاتی و سیاسی بسیار دارند. مقالهی حاضر به برخی از زوایای این مدعیات خواهد پرداخت.
4. خدای عارفان:
باید بايد شاکر بود که سنت عرفانی مسلمین خدای دیگری را به ما معرفی کرده است. آن خدا، البته خدای نقشهکش آیتالله علی خامنهای نیست. عارفان و فیلسوفان مسلمان، لیس کمثله شی (شوری، 11) را محکمترین محکمات قرآن به شمار میآورند.
ابن ابن عربی در این خصوص نوشته است: «خدا نه شبیه چیزی است و نه چیزی شبیه اوست. حال چگونه کسی که شبیه اشیا است (یعنی انسان) میتواند کسی را که نه شبیه چیزی است و نه چیزی شبیه اوست بشناسد»(8). اگر صورت انسانی (تشبیه خداوند به انسانها) بر امر بیصورت (تنزیه خداوند) افکندن مجاز باشد، آنگاه نوبت آن فرا میرسد که از رحمت، غضب، مکر، انتقام و جباریت او سخن بگوییم.
اما اگر خداوند از هیچ جهتی از جهات، شبیه هیچ موجود دیگری نباشد، همانگونه که غزالی گفته است، «اصولاً جمیع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار میروند، مجازی و استعاری میشوند». ملاصدرا در تفسیر آیهی الرحمن الرحیم (فاتحه،۳) نوشته است، با توجه به اینکه انفعالات درونی برای خداوند محال است، رحمت در مورد خداوند در معنای مجازی به کار رفته است(9).
ملا ملا صدرا آیاتی را که از غضب خداوند سخن گفتهاند، تأویل میکند، برای اینکه تغییر احوال خداوند، به معنای قبول وجوه امکانی در خداوند است، و این با کمال مطلق خداوند تعارض دارد. مطابق قاعدهی فلسفی، واجب الوجود بالذات، واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیات است.
از از این رو، وجوه و صفات امکانی، با وجود واجب، سازگار نیست. صدرا کلمهی غضب را دربارهی خداوند، به اعتبار مبادی انفعالی آن، ممتنع به شمار آورده است. غضب به عنوان یک کیفیت نفسانی، بههیچوجه دربارهی خداوند نباید به کار رود(10). شیخ مفید هم با مسالهی صورت انسانی بخشیدن به خداوند روبهرو بود. او در خصوص صفت ارادهی خداوند مینویسد:
«ان الله تعالی مرید من جهه السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ماجاء فی القرآن ولا اوجب ذالک من جهه العقول». یعنی: مریدبودن خداوند سبحان، تنها از طریق سمع و لزوم پیروی از نقل پذیرفته میشود، زیرا در قرآن اراده به عنوان یک صفت برای خداوند ذکر شده است، ولی برای اثبات این صفت دلیل عقلی وجود ندارد(11).
ابوالفتح کراچکی، شاگرد شیخ مفید (متوفای سال ۴۴۹)، در کتاب کنزالفوائد، کاربرد صفت اراده برای خداوند را مجازی، نه حقیقی، به شمار آورده است: «... وان له صفات مجازات و هی وصف الله به نفسه من انه یرید و یکره...»(12).
اگر صورتافکنیهای انسانی بر خداوند بیصورت، به طور مجازی، روا باشد، در آن صورت عارفان ما چهرهای رحمانی از او به تصویر کشیدهاند. محیالدین عربی در فصوص الحکم به نکتهی نغزی اشاره کرده است:
«بدان که رعایت شفقت بر بندگان خدا سزاوارتر است از غیرت در راه خدا. داوود میخواست که بیتالمقدس را بسازد. آن را چند بار ساخت و هر بار ویران شد. به خداوند شکایت کرد. خداوند به او وحی نمود که خانهی من به دست کسی که خونریزی کرده برپا نمیشود. داوود در جواب گفت مگر خونریزی ما در راه تو نبوده؟ خداوند فرمود بلی، ولی مگر آنان بندگان من نبودند؟ ... غرض از این حکایت این است که باید عالم انسان را پاس داشت و برپاداشتنش بهتر از ویرانکردن آن است»(13).
آری آری، دستان شما خونین است. شما ممکن است با برساختن «خدای نقشهکش» همهی جنایات و شکنجهها و سرکوب را نقشهی او برای حفظ نظام قلمداد کنید، اما اگر خدواند خانهای داشته باشد، خانهی او به دست خونریزان ساخته نمیشود. خدای هر کس، موجودی است در حد وجود او. ابنعربی با توجه به حدیث من عرف نفسه عرف ربه میگوید:
«اگر به نفس خودت راه پیدا کردی، میفهمی که تو کیستی و اگر فهمیدی که کیستی، پروردگارت را شناختهای و در این هنگام در خواهی یافت که آیا او هستی و یا نیستی»8. «کسی که قول پیامبر(ص) را که فرمود: خدا آدم را به صورت خویش آفرید (خلق الله آدم علی صورته) و نیز قول او را که فرمود: هر که خود را بشناسد خدا را میشناسد (من عرف نفسه عرف ربه) ... را درک کند، ضرورتاً خواهد فهمید که هر کس نفس خود را این چنین ببیند پروردگار خود را دیده است»(14).
«هر کس خود را با این معرفت بشناسد پروردگارش را شناخته است زیرا خدا او را به صورت خویش آفریده است بلکه او عین هویت و حقیقت انسان است»10. «منزل الفت عبارت است از نسبت جامع بین حق و خلق و آن همان صورتی است که انسان بر آن آفریده شده است، لذا هیچکس جز انسان ادعای الوهیت نکرده است»(15). «اصل علم به خدا، علم به نفس است. بنابر این، علم به خدا همان حکم علم به نفس را دارد»(16).
آری آنچه شما دیدهاید، نفس خودتان بوده است، نه چیزی دیگر. خدای شما در اندازهی نفس شماست. شما خدایی مطابق نفس خود برساختهاید. در حقیقت، مدعیات شما چیزی نیست جز خود را خدا یافتن، یا خود را خدا قلمدادکردن. اما مولوی به درستی گفته است که خداوند در هیچ یک از این صورتها نمیگنجد:
از همهی اوهام و تصویرات دور
نور نور نور نور نور نور
(مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶)
صورتتراشی برای خداوند، به معنای در غلتیدن به عالم تشبیه است، اما او، ورای همهی تشبیهات است:
گاه خورشید و گه دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی
تو نه این باشی نه آن در ذات خویش
ای فزون از وهم ها وز بیش بیش
از تو ای بینقش با چندین صور
هم مشبه هم موحد خیرهسر
گه مشبه را موحد میکند
گه موحد را صور ره میزند
نامصور یا مصور گفتنات
باطل آمد بی ز صورت رفتنات
نامصور یا مصور پیش اوست
کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست
(مثنوی، دفتر دوم، ابیات ۵۶ تا ۶۸)
اما آن حقیقت بیصورت، از همهی صور میگریزد:
بگیر دامن لطفاش که ناگهان بگریزد
ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
چه نقشها که ببازد چه حیلهها که بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
بر آسماناش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چون که درآیی بر آسمان بگریزد
ز لامکاناش بخوانی نشان دهد به مکانت
چو در مکاناش بجویی به لامکان بگریزد
از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
که آن نگار لطیفام از این و آن بگریزد
(دیوان کبیر، غزل ۹۰۰)
5. نتیجه:
استبداد استبداد دینی، برای موجه سازی خود، الهیات سازگار با دیکتاتوری برمیسازد. خدایی که در شکنجه گاهها، تیراندازیها، اعدام کردنها، دروغ بافیها، اتهام زنیها، سنگ سارها، قطع دستها، تازیانه زدنها؛ حاضر و ناظر است و همهی این افعال، نقشه و فعل خود اوست.
او مکار و جبار و منتقم مجسم است. اما خدای دیگری هم وجود دارد که آدمیان را آزاد آفرید تا بندهی دیگری نباشند، و آنان که پردههای حجاب از پیش چشمان شان کنار رفته بود، جبار نبودند و نیستند. دان کیوپیت گفته است: «چیزی که تاکنون توانسته است اسلام و مسیحیت را حفظ کند سنت عرفانی آنهاست. البته سنت عرفانی هیچگاه سلطه و سیطره نیافت، بلکه همیشه عاملی بود برای تعدیل، اعتراض و اصلاح»(13).
به نظر کیوپیت، «عرفان امری سیاسی است»(15). او سنت عرفانی را بهترین ابزار برای مبارزهی با کاپیتالیسم و بازاریکردن کل قلمروی زندگی به شمار میآورد. او سلطهی فقیهان را به زیان دین و نافی آزادی آدمیان معرفی میکند. فقها دین را به آییننامهی حزبی فرو میکاهند. میگوید: «عارفان در سنت قدیمیتر رادیکالیسم دینی قرار دارند که به عیسی و پیامبران قبل از او بر میگردد و همیشه به دین واسطهمند و تأخیر انداختن نامحدود رستگاری در نظامی که از این تأخیر سود میبرد، معترض بودهاند»(15).
«نوشتهی عرفانی، مثل ساختارشکنی ... نتیجهاش اضمحلال یا برچیدهشدن همهی اصول، سلسله مراتب، معیارها، و بنیادها و در نتیجه ذوبکردن همهچیز در نبود - یعنی پیوستار سیال و یک سطح – است»(16). به گمان او مشکل از آنجا ناشی میشود که «مردم به خدا عینیت میبخشند و نظامهای دینی که بسیار سودجو هستند از زودباوریشان بهرهبرداری میکنند و همین که چنان نظامی تأسیس شد، این نظام منافع خود را در آن میبیند که مردم را زودباور و سادهلوح نگهدارد»(17).
خدای خدای فقیهان درست همانند پادشاهان خودکامهی دنیوی رفتار میکند. وداع با اسلام فقاهتی، وداع با خدایی است که فقها برساختهاند. اما وداع با خدای فقیهان، وداع با دینداری نیست. عارفان، خدای دیگری را به دینداران معرفی کردهاند. اگر خدایی وجود داشته باشد، که دارد، آن خدا موجودی متشخص، انسانوار و پادشاه جهان نیست که نهتنها خود جبار است، بلکه جباران را هم بر مومنان مسلط کرده باشد.
خدای فقیهان، برساختهای است سازگار با استبداد دینی، و موجهساز نظام سلطانی خودکامه. به سرعت عصبانی و خشمگین میشود. رفیقباز و پارتیباز است. حیلهگر و مکار است. اما معلوم نیست چرا این خدایی که اجرای شریعت (احکام فقهی) تا این حد برای او مهم و اساسی است، همهی ابنای بشر را رها کرده و فقط به شیعیان ایران چسبیده است؟
مدعای نوشتار حاضر این است که به نام فقه، یا حتی عرفان، نمیتوان عقلانیت را تعطیل کرد. تعطیل عقلانیت انتقادی گشایندهی اشکال متنوعی از راههای خطرناک است. به عنوان مثال، ایمانگرایی کیرگگور دینداری را عملی ذاتاً غیر عقلی و غیر اخلاقی به شمار میآورد. دیندار شدن نزد وی، مستلزم رابطهی تن به تن با خداوند است.
مطابق پروژهی ایمانگرایی او، کاملاً امکانپذیر است که خداوند برای اثبات ایمان، از مومن بخواهد که به عملی غیراخلاقی مبادرت ورزد. کیرگگور مدعی بود که خداوند از ابراهیم درخواست کرد تا برای اثبات ایماناش دست به کاری غیراخلاقی (کشتن فرزندش) بزند.
ناقدان پرسیدهاند: آیا معیاری برای تمایز ابراهیم از یک قاتل وجود دارد؟ یعنی آیا درستی عمل را میتوان با دلیلی موجه ساخت یا در اینجا تفاوت چندانی مابین شهسوار ایمان و اهریمن وجود ندارد؟ چگونه میتوان مطمئن شد که ما واقعاً در معرض امتحان الهی قرار گرفتهایم؟ اگر فردی چون آیتالله خمینی احساس کند مجاز است چند هزار زندانی را قتل عام کند، چون خدا به او چنین امر کرده است، چه باید کرد؟
به به رهبران جمهوری اسلامی بیاندیشید که همگی فکر میکنند - یا قلمداد میکنند - که در معرض امتحان الهی قرار گرفتهاند و قتل عام مردم را با دستور خداوند و نقشههای او موجه میسازند(18).ه
به همین دلیل برخی از فیلسوفان دین گفتهاند:
«اگر من به شما بگویم که خداوند به من فرمان داده تا کلیهی اعضای کلیسای پرسبیری را به قتل برسانم، بدیهی است که شما در مکاشفهی من شک خواهید کرد چرا که معتقدید خداوند هرگز چنین فرامینی به من نخواهد داد»(19).
اساساً اساساً تجربهی عرفانی، تجربهی رویارویی با امر بیصورت است، نه دریافت دستور قتل عام. هر حکم سرکوبی (زندان، شکنجه، ترور، اعدام، و ...) برساختهای انسانی است، نه محصول تجربهی عارفانه (یا هر تجربهی دیگری). درست است که تجربهی تفسیرناشده وجود دارد، اما تجربهی آشکارگی خداوند را نمیتوان، قتل و شکنجه «تعبیر» کرد. نه تجربهی خداوند، تجربهی میدان جنگ است، و نه جمهوری اسلامی، نقشه و هندسهی خداوند.
چاپ اول ـ راديو زمانه، ۸ اسفند ۱۳۸۸
يادداشت ها:
۱. رجوع شود به اینجا:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=6485
۲. ابنعربی، الفتوحات المکیه ،بیروت، دارصادر، جلد ۱، ص ۱۱۹.
۳. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، انتشارات؟؟؟؟؟، جلد اول، صص ۶۸ - ۶۹.
۴. تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بیدار، جلد اول، ص ۱۴۳.
۵. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص ۱۹.
۶. ابوالفتح کراچکی، کنزالفوائد، به تحقیق شیخ عبدالله نعمه، چاپ بیروت، سال ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۲۴۱.
۷. محیالدین عربی، فصوص الحکم، فص حکمت نفیسه در کلمات یونسیه، تصحیح ابوالعلاء عفیفی، ص ۱۶۷.
۸. الفتوحات المکیه، جلد ۱، ص ۶۹۵.
۹. الفتوحات المکیه، جلد ۱، ص ۲۵۶.
۱۰. فصوص الحکم، جلد ۱، ص ۱۲۵.
۱۱. الفتوحات المکیه، جلد ۲، ص ۱۰۲.
۱۲. الفتوحات المکیه، جلد ۳، ص ۱۲۱.
۱۳. دان کیوپیت، عرفان پس از مدرنیته، ترجمهی اللهکرم کرمیپور، مرکز مطالعات و تحقیقات، ص ۱۳۷.
۱۴. پیشین، ص ۱۴۴.
۱۵. پیشین، ص ۱۶۸.
۱۶. پیشین، ص ۲۰۱.
۱۷. پیشین، ص ۲۱۹.
۱۸. سخنان آيت الله جنتی را در پانوشت 6 از نظر گذرانديم. اينک نظرات دو تن دیگر از آنها را پی میگیریم:
آیتالله محمد صادق (محیالدین) حائری شیرازی، نمایندهی ولی فقیه در استان فارس، نمایندهی استان فارس در مجلس خبرگان رهبری، در شبکهی خبر صدا و سیما گفته است:
»ولی فقیه، نگاه نکنید که او سرش عمامه است و عمامه نرم است و میتوانید بهاش کله بزنید؛ پشت سر این امام زمان است، اون فولادیست. سر خودتان خرد میشود. وقتی پشتوانهی مردمی اینها به صفر برسد، یقین بدانید نیروی قوهی قضاییه بزرگترینهای اینها را میگیرد و هیچ اتقاقی هم نمیافتد. من میخوام یک مثال بزنم برای شما. موسی خیابانی دستگیر شد، تمام کوچههای شهرهای دور و نزدیک ما، سیاه شد ازین شعار: موسی خیابانی را آزاد کنید»، یک نفر، نه اذیتاش کردند، نه کاری، فقط به دلیل اسنادی که همکاری با روسها داشتند؛ با این اسناد دستگیر شد. گروهکها این قدر موقعیت داشتند که یک نفرشان را نمیتوانستیم کاری بکنیم اینها در یک راهپیمایی برخورد کردند و مردم را کشتند.
آقای سید حسین موسوی تبریزی دادستان بود. عصر اینها را دستگیر کرد، شب کشتهها و اعدامشدههای اینها رو، ۳۰ نفر را پشت رادیو گفت. هیچ اتفاقی هم نیافتاد. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه کشتندشون. مردم هرچی از اینها کشته بدهند، به نفع شان است، نیروی انتظامی از اینها، بکشند از نیروی انتظامی، به نفع توست. وقتی که، دستگیرکردن بد است، بازداشتکردن، همهی اینها بد است. مظلوم نکنید دشمنتون را. این [ولی فقیه] پشتوانهای دارد، از این که از راه اطاعت خدا و اطاعت رسول به ولایت رسیده، نیاز ندارد که به وسیلهی قدرت سرکار باشد. اما جاهای دیگه، که ولایت را از راه زور و زر و تزویر بهدست میآورند، ولو این که عنوان ولی امرشان را از قرآن گرفته باشند، نیاز دارند با قدرت حاکمیت امنیتی خودشان را اداره کنند. کشور شما نیاز به این نیست که ولی فقیه را با نیروی امنیتی حفظاش کنیم، مردم نیرویاش هستند، مردم با آن هستند». رجوع شود به این لینک
http://news.aftabparast.com/2010/01/15/haeri-shirazi_ordered-murder/
سید حميد روحانی، مورخ درباری جمهوری اسلامی، در مصاحبه با يک نشريهی متعلق به بسيج دانشجويی با اشاره به اعدامهای سال هفتاد و شش خاطر نشان کرد:
«جریان سال ۶۷ اینگونه بود که منافقینی که در زندان بودند به شکل تاکتیکی اعلام توبه کردند. پس از پذیرفتن آتشبس که منافقین به ایران حمله کردند اینها هم در زندان آشوب کرده و شروع کردند به آتش زدن زندان و اینکه آنها که میرسند به تهران، کار را یکسره کنند! امام هم فرمود آنهایی که بر سر (موضع) هستند مهدورالدمند و باید محاکمه و مجازات شوند و آن اعدامها توانست چشم فتنه را دربیاورد و ریشهی آن جریان را بخشکاند. من فکر می کنم در فتنهی اخیر هم اگر یک چنین برخورد قاطع، جدی و انقلابیای انجام نشود، این مشکل ادامهدار میشود».
۱۹. نک:
مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفهی دین، ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ءطرح نو، ص ۲۳۹.
http://nilgoon.org/archive/ganji/articles/Article_0001_Ganji.html
Reader Comments