ما پیروزیم چون بر حقیم
این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید
لیستی از نوشته های قبلی
http://efsha.squarespace.com/blog/2022/7/2/647141088202.html
این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد
مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.
من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم
لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید
Entries by افشا (5493)
چرا پادشاهی؟ بهروز فتحعلی -
نعره ارتجاع ناسيونال فاشيست براى فريب ملت
درباره عدم امکان رژیم پادشاهی دمکراتیک در ایران
در ايران ما نمى توانيم پادشاهى مشروطه يا دمكراتيك داشته باشيم. اگر اين امكان در كشور هاى اروپايى وجود دارد علل ديگرى دارد مثلا در انگلستان ملت هشت قرن بر عليه قدرت استبدادى پادشاه قيام كرده است ما فقط يك انقلاب مشروطيت داشته ايم كه آن هم مورد حمله قاجار ( محمد على شاه كه در حمله به مشروطه شكست خورد) و پهلوى ( رضا شاه مزدور انگليسى به مشروطيت حمله كرد و برنده شدو كشور را به استبداد كشاند) قرار گرفته أست و از بين برده شد.
با اين سابقه ما فقط به يك استبداد و فاشيسم ديگرى خواهيم رسيد
با باور ها و با عقایدی که در بین مردم ایران است یعنی اکثریت ایرانیان باورهای ضد حقوق بشری دارند و اکثرا در دو گروه اسلامیستی و سلطنت طلب فاشیست قرار میگیرند هر ایدئولوژیی که در ایران بر سر کار بیاید نهایتا به فاشیسم منجر خواهد شد حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند مثل کامبوج میلیونها تن را خواهند کشت.زیرا در جامعه ما رعایت احترام افراد و زندگی آنان وجود ندارد.رضا شاه براحتی آب خوردن آب کشته است و خمینی هم همینطور.شما کجا میتوانید پیدا کنید که باز جو سر زندانی سیاسی و یا غیر سیاسی را بکاسه توالت فرو کند و این عدم احترام بشخصیت افراد در بطن فرهنگ ایرانی یا آن فرهنگی که ملیون و مذهبیون مسموم کرده اند وجود دارد. این فرهنگ همانی است که اکثریت باورهای ما را ضد حقوق بشری کرده است و امروز ما را به این بدبختی کشانده است.با مزین شدن بباورهای حقوق بشری باید از این مسمومیت نجات پیدا کرد
تازه علاوه بر این جلوگیری از رسیدن بفاشیسم دیگری در ایران با یک ایدئولوزی دیگری در حکومت بعد ازسقوط ملایان ما نیاز بحکومت دمکراتیک داریم ، یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این سه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راهنجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است
در تحلیل آینده سیاسی ایران، بررسی مدلهای حکومتی نشان میدهد که توسعه پایدار و تضمین
انسجام ملی، نیازمند چارچوبی است که نه تنها بر اصول مدرن و مشارکتی تأکید کند، بلکه خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیشزمینههای ضروری آن را نیز در نظر بگیرد. چنین چارچوبی را تنها میتوان در مدل پادشاهی پهلوی متصور شد. چرا که نظام پادشاهی پهلوی، بویژه در زمان محمد رضا شاه فقید نشان داد که ظرفیت آن را دارد که در عین حفظ انسجام ملی و با تأکید بر مدرنیته و شایستهسالاری، کشور را در مسیر توسعه و ترقی سوق دهد.
قدر مسلم آن است که مدل پادشاهی پهلوی، نیازمند اصلاحات ساختاری ضمن بهرهگیری از تجربیات تاریخی است تا بتوان از تکرار مشکلات گذشته اجتناب ورزیده و از خطرات ناشی از برقراری یک دموکراسی ناکارآمد پیشگیری نمود.
تمرکز بر توسعه:
پیش نیاز موفقیت یک نظام
تجربه دوران پهلوی نشان داد که تمرکز بر توسعه اقتصادی و زیرساختی، به عنوان پیش شرط بالا بردن استاندارد زندگی شهروندان و پیشبرد آبادانی کشور عمل میکند.
اصلاحات گستردهای مانند انقلاب سفید، گسترش زیرساختهای ارتباطی و صنعتی و متحول ساختن سیستمهای آموزشی در دوران محمد رضا شاه پهلوی، با توجه به همین سیاست تمرکز بر توسعه بود که ممکن شد.
توسعه پایدار در ایران آینده، تنها در صورتی امکان پذیر خواهد بود که نظام پادشاهی مدرن، با تکیه بر نفوذ شاه بهعنوان ناظر و پشتیبان سیاستگذاریهای کلان، بر این سه ستون اصلی استوار باشد:
۱- زیرساختهای فیزیکی و صنعتی:
گسترش حملونقل، انرژی و فناوری به عنوان موتور محرکه اقتصاد ملی،
۲- سرمایه انسانی:
آموزش و پرورش نسل جدید برای تربیت نخبگان و متخصصانی که بتوانند توسعه را هدایت کنند،
۳- ثبات سیاسی:
محیط اجتماعی امن و پایدار که امکان سرمایهگذاری و رشد اقتصادی را فراهم نماید
خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیش زمینههای ضروری آن:
درسی از عراق
دموکراسی، هرچند در تئوری به عنوان ابزاری برای مشارکت مردمی و حاکمیت قانون شناخته میشود، اما در عمل میتواند بدون وجود پیشزمینههای لازم، به نتایج فاجعهباری منجر شود.
برای مشاهده نتایج فاجعه بار یک چنین دمکراسی ناکارآمدی، کافی است نگاهی به تجربه عراق بیاندازیم:
در این کشور، پس از سرنگونی رژیم بعث صدام، دمکراسی بی در و پیکری سر برآورد که به سرعت به رقابتهای قومی و مذهبی دامن زده و انسجام ملی را غیر ممکن ساخت. امری که به نوبه خود، مانع از توسعه اقتصادی گردید و راه را برای فساد و اختلاسهای بزرگ حکومتی باز کرد. نتیجه معکوس دیگر این دمکراسی ناکارآمد، تصویب قوانین ارتجاعی و تقویت گرایشهای افراطی در جامعه عراق میباشد.
یک نظام حکومتی باید بتواند با فراهم ساختن زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، روند فرآیند دموکراتیک را مدیریت نماید. اگر چنانچه نهاد حکومتی در یک کشور، فاقد ظرفیتهای لازم برای استفاده صحیح از دموکراسی باشد، خود به ابزاری برای تعمیق اختلافات و بیثباتی تبدیل خواهد شد. از همین روست که در ایران آینده نیز، برقراری دموکراسی بدون فراهم ساختن پیشزمینههای ضروری آن، نه تنها به پیشرفت جامعه نخواهد انجامید، بلکه تنها، خطر واپسگرایی و ایجاد تفرقه و آشوبهای داخلی را افزایش خواهد داد.
مدل پادشاهی:
توسعه همراه با مشارکت کنترل شده
از مزایای نظام پادشاهی در ایران پس از جمهوری اسلامی که با واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی ایران مطاقبت دارد، وجود شاه به عنوان محوری برای یکپارچگی ملت، حرکت در مسیر توسعه، روا داری اجتماعی و ارائه ترکیبی از تمرکزگرایی و مشارکت تدریجی مردم در عرصه سیاسی خواهد بود. این مشارکت که برحسب رشد و بلوغ سیاسی و درک بیشتر و عمیق تر از دمکراسی افزایش مییابد، امکان بروز هر گونه هرج و مرج در جامعه را از میان خواهد برد.
شاخصههای اصلی نظام پادشاهی از این قرار است:
۱- شاه بهعنوان ناظر ملی:
شاه، بجای دخالت مستقیم در امور اجرایی، به عنوان نماد ثبات و وحدت عمل نموده و مسیر توسعه کشور را هدایت میکند.
۲- نهادهای تخصصی:
فرآیند تصمیمگیری و سیاستگذاری به نهادهای تخصصی واگذار میشود که بر اساس شایستهسالاری عمل میکنند و نه بر اساس گرایشهای سیاسی یا قومی.
۳- مشارکت تدریجی مردم:
مشارکت سیاسی مردم، بهصورت تدریجی و کنترلشده گسترش مییابد تا آنکه جامعه، به بلوغ لازم برای مدیریت دموکراسی برسد.
نقش توسعه در جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته
یکی از مهمترین ابزارهای پیشگیری از مشکلات دموکراسی ناکارآمد، تمرکز بر توسعه اقتصادی و اجتماعی است. وقتی جامعهای به سطح بالایی از رفاه و آموزش دست یابد، خطر سوءاستفاده از ابزارهای دموکراتیک در آن کاهش مییابد. در این زمینه، نقش کلیدی شاه را میتوان چنین برشمرد:
۱- تضمین ثبات:
ثبات سیاسی و اقتصادی بهعنوان پیششرط هرگونه مشارکت سیاسی، توسط شاه تضمین میشود.
۲- سرمایهگذاری در آموزش:
پشتیبانی شاه به عنوان ناظر از توسعه سیستمهای آموزشی، بهویژه در مناطق محروم، به توانمندسازی نسل جدید و کاهش آسیبپذیری آنان در برابر گرایشهای افراطی کمک میکند.
۳- تقویت هویت ملی:
شاه، با تأکید بر ایرانگرایی و وحدت ملی، انسجام اجتماعی را تقویت نموده و از تقسیمات قومی و مذهبی جلوگیری مینماید.
دموکراسی مطلق:
خطر رهبری جمعی و اتخاذ قوانین ناپایدار
یکی از بزرگترین مشکلات دموکراسی مطلق و غیر قابل کنترل، خطر تبدیل فرآیند تصمیمگیری به نزاعهای جناحی و تصویب قوانین ناپایدار میباشد. در چنین سیستمی، امکان آنکه گروههای مختلف برای کسب قدرت، منافع ملی را قربانی کنند، بسیار بالاست.
پیامد فاجعه بار دیگر دمکراسی مطلق در ایران، با توجه به تنوع قومی و مذهبی و تاریخچه عملکرد احزاب و گروههای تجزیه طلب، تضعیف انسجام کشور خواهد بود.
نظام شاهنشاهی، با تمرکز بر برنامهریزی کلان و بهرهگیری از نخبگان، از بروز این خطرات جلوگیری خواهد کرد. شاه به عنوان یک مقام بیطرف، از انحراف سیاستها به سمت گرایشهای جناحی جلوگیری کرده و تضمینکننده اجرای سیاستهایی پایدار و استراتژیک به نفع کشور خواهد بود.
نتیجهگیری:
پادشاهی مدرن، چارچوبی برای توسعه و ثبات
بازگشت به نظام پادشاهی، با تأکید بر حرکت به سوی توسعه پایدار و درک خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیش زمینههای لازم آن، تنها شکل حکومتی واقعبینانه برای آینده ایران میباشد. شاه، بهعنوان نماد وحدت و ثبات، عهده دار رهبری کلان کشور در تعامل با نخبگان و مردم خواهد بود. در حالی که فرآیندهای اجرایی به نهادهای تخصصی واگذار خواهد شد.
پادشاهی مدرن، با تمرکز بر توسعه اقتصادی، آموزش نسل جدید و تقویت هویت ملی، نه تنها از تجربههای موفق گذشته بهره مند خواهد شد، بلکه از تکرار اشتباهات ناشی از دموکراسی ناکارآمد جلوگیری خواهد کرد. این مدل، که ترکیبی از مدرنیته، شایستهسالاری و مشارکت تدریجی خواهد بود، به استناد دستاوردهای دو پادشاهی پهلوی، یگانه راه تضمین شدهای است که میتواند شکوفایی ایران در قرن بیست و یکم را فراهم آورد.
بهروز فتحعلی
*
بازخوانی کتاب جنگ صلیبی نوشته نامزد جنجالی ترامپ برای وزیر دفاع
گردش سياست جهانى براست، همكارى اسلاميستها و حاكمان معتقد به اين حركت است
پیت هگست، گزینه ترامپ برای وزارت دفاع آمریکا که شعار جنگهای صلیبی «خدا میخواهد» (deus vult) را روی بازوی خود و صلیب اورشلیم را نیز روی سینه خود خالکوبی کرده، دیدگاههای اسلامستیزانهای را در کتابهای خود منتشر کرده است.
آقای هگست در کتابی با عنوان «جنگ صلیبی آمریکا» (American Crusade) که در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد، جنگهای صلیبی قرون وسطی را به عنوان الگویی برای روابط مسیحیان و مسلمانان معرفی میکند. او در بخشی از این کتاب نوشته است: «در قرن یازدهم، مسیحیت در منطقه مدیترانه، از جمله اماکن مقدس در اورشلیم، به قدری توسط اسلام محاصره شده بود که مسیحیان یک انتخاب آشکار داشتند: جنگ دفاعی یا اجازه دادن به ادامه گسترش اسلام و مواجهه با جنگ وجودی در داخل خانهشان یعنی اروپا.»
او ادامه میدهد: «چپهای امروزی از دیپلماسی میگفتند که ... نتیجه آن را میدانیم که چه میشد... اما پاپ، کلیسای کاتولیک و مسیحیان اروپایی جنگ را برگزیدند و جنگهای صلیبی متولد شدند.»
از نظر آقای هگست، پیروزیهای کوتاه مدت صلیبیون در سرزمین مقدس پاسداری از ارزشهای مدرن بوده است. چنان که در بخشی دیگری از این کتاب نوشته است: «از تمدن غرب لذت میبرید؟ از آزادی؟ عدالت برابر قانون؟ پس تشکر میکنم از جنگجویان صلیبی.»
اما متیو گابریل، استاد مطالعات قرون وسطی در بخش دین و فرهنگ در دانشگاه ویرجینیا تک، در گفتگو با نشریه بریتانیایی گاردین، برداشت گزینه وزارت دفاع ایالات متحده را از تاریخ جنگهای صلیبی نادرست میداند و میگوید: «مطمئناً هیچ تهاجمی به سرزمین اصلی اروپا صورت نگرفته است. بنابراین هیچ تغییر بزرگ ژئوپلیتیکی یا هیچ نوع تهدید فوری از سوی اسلام در اروپا وجود نداشت. برخلاف نوشته آقای هگست که جنگهای صلیبی را پیروزی غرب علیه اسلام معرفی کرده، این صلیبیون بودند که شکست خوردند و همه چیز را از دست دادند.»
او تاکید میکند: «این روایت از جنگهای صلیبی، برساخته جریان راست افراطی در غرب است.»
اما آقای هگست در بخش دیگری از کتاب با تاکید بر این که چپها در همسویی با مسلمانان دشمنان داخلی و خارجی آمریکاییهای مسیحی و یهودی هستند، مینویسد: «مهاجرت مسلمانان به اروپا یک تهاجم است. در محافل اسلامگرا، اصلی به نام هجرت وجود دارد. این اصطلاح به تسخیر غیرخشونتآمیز یک کشور غیر اسلامی اشاره دارد. هجرت یک تسخیر فرهنگی، فیزیکی، روانی، سیاسی و در نهایت مذهبی است که تاریخ مملو از آن است.»
او میافزاید: «مساجد و مدارس رادیکال اسلامی در کشورهای اروپایی مجاز به فعالیت هستند...اما کشورهای اروپایی که درهای خود را به روی مهاجران مسلمان گشودهاند ... کشورهایی که مهاجرت مسلمانان را محدود نمیکنند، نادیده میگیرند که اسلام خود با اشکال حکومتی غربی سازگار نیست.»
آقای هگست همچنین مینویسد: «تقریباً تک تک کودکان مسلمان با گوش دادن به قرآن و یادگیری خواندن آن بزرگ میشوند. این را با مدارس سکولار آمریکایی ما مقایسه کنید که در آنها کتاب مقدس یافت نمیشود، سپس خواهید فهمید که چرا جهانبینی مسلمانان از جهانبینی ما منسجمتر است.»
اما جاسمین زین، استاد جامعه شناسی و مطالعات مسلمانان در دانشگاه ویلفرد لوریر به گاردین میگوید: «روایت هگست ظاهراً یک نظریه توطئه اسلام هراسی است که هجرت یا هجرت پیامبر اسلام و مسلمانان اولیه از مکه به مدینه را تحریف میکند، که برای مصونیت از آزار و اذیت رخ داد و نه برای تسلط بر غرب.»
این ذهنیت شرطی شده ما در لحظات حساس تصمیم گیری چهها که نمیکند! ابوالفضل محققی
سفسطه ناسيونال فاشيستهاى آريامهرى
این ذهنیت شرطی شده ما در لحظات حساس تصمیم گیری چهها که نمیکند! ابوالفضل محققی
رفتارهای اجتماعی ما عمدتا متاثر از محیط فرهنگی است که ما در آن بدنیا م
یآئیم. رشد میکنیم. آموزش میگیریم. ازخانه، مدرسه، خیابان، کوچه، همسایه، از مجموعه دستگاههای تبلیغاتی در صور گوناگون متاثر میشویم. علی الخصوص در کشور هائی مانند ایران که مذهب با قدرت عمل میکند. تسلیم فرد را بهر شکل ممکن اگر شده با شلاق، شکنجه و اعدام بر جامعه تحمیل میکند. ما محصول یک خشونت تاریخی و سازمان یافتهای هستیم که در آن حاکمان مستبدان بالفعلند وما تن داده به استبداد خود مستبدان بلقوه. مستبدانی که از استبداد ستم میبینند به مبارزه با اسبداد بر میخیزند. اما درون خود مستبد کوجکی دارند که پرورش یافته در ذهنیت ماست که به گونههای مختلف بصورت شرطی شده در پیچهای مختلف زندگی عمل میکند. ذهنتی بر آمده از ترس، نا امنی، خو کرده با خشونت وعادت کرده به زندگی در سایه یک قدرت که دشنامش میدهیم اما ازنبودش نیزهراس داریم.
چرا که هرگزپروسه دموکراتیک همراه با درک عمیق آزادی را طی نکرده و تجربه یک حکومت دموکراتیک مبتنی برکرامت انسانی بدور از خشونت مبتنی برآزادی را هرگز نداشتهایم..
عدالت، آزادی و دمکراسی در ذهن ما چیزی جز یک مفهوم انتزاعی نبوده و نیست که پیوسته با کلمه نخست! "امنیت " کم رنگ شده به آینده حواله گردیده است. هرگزازآزادی، آزادی خواهی و دمکراسی مفهومی جزکلماتی تهیج گر برداشت نگرده و آنها را با پوست و گوشت خود احساس ننمودهایم! چرا که هرگزدمکرات و آزادی خواه نبوده و نیستیم.
ما هرگز از چرخه تاریخی خشونت، نفرت آمیخته با منیت، خودرائی فردی و گروهی فاصله نگرفتهایم.
بشکل مبارزه بزرکترین گروههای سیاسی دهه پنجاه نگاه کنیم. به دوجریان چریکهای فدائی و سازمان مجاهدین. دو جریان معتعقد به مبارزه مسلحانه که از آزادی سخن میگفتند چگونه میتوانستند زمانی که سلاح بر کمر بسته و بخود اجازه میدادند. که زیر نام انقلابیگری و آزادی خواهی حق زندگی کردن دیگری راسلب کنند از عدم خشونت سخن گویند.
درکدام خانه تیمی استوار شده بر قوانین بسیار سخت ومن درآوردی که فکر و عمل دائما با سلاح و مبارزه مسلحانه برای سرنگون کردن حکومت عجین شده بودمی توانستی از آزادی سخن بگوئی؟ جائی که اظهارعشق وعاشقی مجازات مرگ با خود داشت چگونه میشداز نهال شاداب زندگی و عشق به منزله شیرین ترین میوه آن دفاع نمود؟
ما محصول یک نفرت وخشونت تاریخی شرطی شده هستیم که زیر نام انقلاب و انقلابیگری خشونت را تبلیغ وترویج میکند.
خود رائی، خود محوری، عصیان خشن وعمل کردی خشن تر زیر عنوان مبارزه مسلحانه را توجیهه و ترویج میکرد.
هر کدام از مامبارزان معتقد به مبارزه مسلحانه را که تکان میدهی مستبدی کوچک در شمایل قاضی تام الاختیار از درونمان بیرون میزد، قاضیانی خود رای دردادگاههای بدون هیئت منصفه ووکیل برای متهم. قاضیانی که در زیرلوای دادگاه خلق اعمال هرگونه خشونت را در قالب انقلابی گری ومبارزه با استبداد را توجیه کرده و میکند.
!
از این رو اعدام هویدای دولت مدار، فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش، خسرو داد امیر ارتش. حبیب الله القانیان کارخانه دار در همان روزهای اول انقلاب در پشت بام مدرسه رفاه هیچ تعجب، عکس العمل واعتراضی را در ما بر نیانگیخت! بلکه عملی لازم وانقلابی تلقی شد که خواهان تداوم آن بودیم. چرا که ذهن ما نیزدرانطباقی تاریخی، درکی مشابه خمینی از قدرت وعمل انقلابی داشت.
از همین رو اورا نه در قالب مستبدی خون ریز وجنایتکار! بلکه منجی بزرگی میدیدیم که قرار بود بر سلطه چند صد ساله استبداد از طریق صلابت انقلابی نقطه پایان بگذارد و از دید آن روز ما حکومتی مردمی بر پا نماید.
حتی یک بار هم آن همه جنایت و سرکوب را بچالش نکشیدیم. از محدود شدن روزانه دامنه آزادیها هراسان نگردیدیم.
بازگشت چادر این پدیده متحجر ذهن عقب مانده آخوندی "یا روسری یا توسری " راندیده گرفتیم وبجای آن خواستار اجرای "بند جیم ودال "شدیم. دوران شرم آوری که زیر سایه بوم رفتیم ودر هماهنگی شعار ضد امپریالیستی خود با شعار مرگ بر آمریکا و نابودی اسرائیل خمینی بر دامنه توهم تودههای عامی و روشنفکران جوان وهیجان زدهای که در آن روزها با هزاران امید وشور دورمان جمع شده بودند افزودیم.
بر تسخیر سفارت امریکا مهر تائید زدیم وهزاران دانش جو و دانش آموز را درتظاهرات خیابانی که من خود یکی از سازمان دهندگان آن بودم در خیابانها چرخاندیم ومقابل سفارت امریکا مستقر کردیم.
گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی را جدی نگرفتیم وساده انگارانه جانشین مستبد وخود شفتهای مانند خامنهای را جای گزین خمینی کردیم. یک هم خوانی فکری پنهان که هر حکم حکومتی وی را که به بهای گرفتن یک بخش از آزادی و بی خاصیت تر کردن قانون اساسی بود به شعارهای ضد امریکائی او و امنیت داخلی پیوند زدیم و به تغیر رویه او دلخوش نمودیم.
باوری درونی وشرمگین که هنوز متاسفانه در دید برخی از رهبران دیروز فدائی مانند آقای فرخ نگهدار، برخی از کنشگران امروزسیاسی در قالب تشکل جمهوری خواهان که ترکیبی عمدتا شکل گرفته از سازمان فدائی است عمل میکند.
نگاهی که در عمل به همان جا و همان واکنش هائی میرسد که یک حزب الهی در رابطه با فلسطین، حماس واسرائیل میرسد. نگاهی که نمیتواند از گذشته ضد شاهی و ضد امپریالیستی خود جدا شود و تصور یک ائتلاف گسترده با آقای رضا پهلوی را در مخیله انباشته از توهمات ایدئولوژیک خود که هنوز در قید مبارزه ضد امپریالیستی وضد اسرائیلی است بگنجاند.
دیدی که برعکس ادعایش که خواهان رفتن جمهوری اسلامی و ایجاد حکومتی سکولار، دموکراتیک بر آمده از دل انتخاباتی آزاد براساس منشور سازمان سازما ن است. کوچکترین واکنش مثبتی نسبت به همین خواسته آقای رضا پهلوی نشان نمیدهد.
" در حال حاضر اگر به اپوزیسیون سکولار دموکرات در ایران نگاه کنید، ما در همهء موارد با همدیگر موافق نیستیم. این یک وضعیت طبیعی است. ما جمهوریخواهان را داریم و سلطنت طلبان / پادشاهی خواهان را. عقاید مختلفی داریم؛ ولی این ایده هم هست که چگونه میتوانیم "ائتلاف مناسبی" داشته باشیم. ما نمیتوانیم برای چنین توافقی حداکثر نظرات مان را دخالت دهیم، اما باورهائی حداقلی وجود دارند که همگی میتوانیم روی آنها توافق کنیم: حقوق بشر، یک نظام سکولار دموکرات با جدایی مذهب و دین از حکومت و دولت، و اعتقاد به تمامیت ارضی ایران. اینها حداقلهای لازم و کافی در راستای تشکیل یک ائتلاف گسترده است. اینجا قرار نیست که، با گفتن اینکه چه کسی سلطنت طلب یا جمهوری خواه است، شکل نهایی رژیم را تعریف کنیم. این کار در این مرحله بی ربط است. اما باید بدانیم که آیا ما دموکرات هستیم؟ آیا ما به یک نتیجهء سکولار دموکراتیک اعتقاد داریم؟ آیا تعداد ما به اندازه کافی هست که بتوانیم یک ائتلاف گسترده تشکیل دهیم و کشور را به این سمت هدایت کنیم..... در نهایت، این که مردم چه میخواهند، مشخص خواهد شد. بگذارید صندوق رأی تصمیمگیری کند. من به تقدس صندوق رأی باور دارم. زیرا این صندوق تعیین کننده مسائل است. و بالاترین مرجع هم در هر کشور مجلس است که در آن نمایندگان مردم میتوانند قانونگذاری کنند و برای کشور تصمیم بگیرد؛ چیزی که در حال حاضر نداریم. " از پیام اخیر آقای رضا پهلوی.
براستی چه چیزی جز همان نگاه به نقد کشیده نشده ما میتواند از تشکیل چنین ائتلافی سر باز زند وتدوام حکومت اسلامی را برشکل یافتن یک ائتلاف ملی ترجیح دهد. مبادا که این پیروزی منجر به پیروزی آقای رضا پهلوی شود. براستی که ذهنیت شرطی شده در بزنگاههای تاریخ ساز یک ملت چهها که نمیکند.
ابوالفضل محققی
*
راه نجات ما حقوق بشر ، دمكراسى و مدرنيته است
تصویری از ارتش آن روز و سپاه پاسداران امروز در شهر من زنجان، ابوالفضل محققی
تصویری از ارتش آن روز و سپاه پاسداران امروز در شهر من زنجان، ابوالفضل محققی
قرار شده بود که ستاد سپاه دو در زنجان مسقر شود. آخوندها معترضین جدی این آمدن وساکن شدن بودند. چرا که خوب میدانستند این آمدن یعنی برداشتن حصارهای بافته شده سنت و دینی که آنها سالها بر شهر تحمیل کرده بودند. شهری ساکن و منجمد شده در فضائی مذهبی و سیمائی کاملا سنتی. تکیه داده به بازاریان محافظه کار.
آمدن ارتش به زنجان شروع شد. سپاه ستاد دو، همراه با هزاران سرباز، صدها افسر ودرجه دار و دهها مستشار آمریکائی با قدهای بلند، هیکلهای ورزیده که تابستان لباس سفید میپوشیدند با دستکشهای سفید، عینک آفتابی. مانند یک داستان رویائی درزندگی واقعی زنجانیها حضور یافتند. شهر به تصرف نظامیان در آمده بود. رژه سربازان، جیبهای ارتشی و ساختمانهای بزرگی که ارتش در آنها مستقر شده بود. هر دو خانه زیر "دالان آلتی" وزیریها، با آن درهای اسرارآمیزهمیشه بسته. اکنون به اجاره ارتش در آمده بود، تحت عنوان مرکز ستاد دو که مرکز مشاوران آمریکائی هم بود. درهای باز با دو سرباز آمریکائی نگهبان بر آنها. یکی از درها مستقیماً به حیاط پر گلی وصل میشد که پلهها و ایوان آنرا فرش بلند قرمز رنگی میپوشاند. درست مثل باغ جادو، مثل بهشت. مرا یاد باغهای داستان امیرارسلان میانداخت! چه عظمتی داشت. افسران آمریکائی با آن سرهای تراشیده، هیکلهای درشت، لباسهای اطوکشیده که در جیبهای روباز حرکت میکردند، و مقابل دالان میایستادند.
دالان ترسناکی خود را از دست داده بود. خبر از دنیای دیگر و جدیدی میداد که تحرک و نشاط با خود بهمراه داشت. چهره شهر عوض شده بود. ماشینهای غلطک دار آسفالت درکار آسفالت خیابانها بودند.
درشگهها و گاریها یکی یکی جمع میشدند و جای آنرا تاکسیهای پابدا میگرفتند. حضور خانمها در خیابانها بیشتر شده بود. زنان افسران ارتش که اکثراً بیچادر بودند، سیمای شهر را عوض میکردند.
بازاریان و کسبه سنتی، اعتراض داشتند. اما جرئت نمیکردند بیان کنند. بخشی از بازار خود را تکان میداد، رختهای کهنه گذشته، سنت و رسم قدیم را دور میریخت و سیمای خود را مدرن میکرد.
درهای چوبی ارسی داشت جای خود را به درهای آهنی میداد. بازار داشت رونق میگرفت. دیگر، گذاشتن تکه گج روی میزهای کوچک داخل دکان که گویا در حال خوردن نان و پنیراند، عوض شده بود. غذاخوری و چند ساندویچی، اغذیه فروشیهای مدرن وبه اصطلاح امروز "فست فود"های آن روز، داشتند جای خود را فرهنگ جدید تغذیه باز میکردند.
حمامها پر مشتری شده بودند. حمامرفتن سربازان برایم بسیار جالب بود. دهها سرباز با مشق نظامی که سرودی هم میخواندند، حمامهای شهر را پر میکردند. دیگر حمام سنتی به تنهائی جواب نمیداد. نخستین حمام با دوش خصوصی. گرمابه شهرداری بسرعت ساخته شد، جنب سینما ستاره آبی و جنب هتل تازه ساز بیمه که نشانههای شهری نوین بودند. فردای افتتاح گرمابه آخوندهای مخالف چنین تحولاتی دسته بزرگی ازطلاب، کسبه، لاتها، شیرهکشها راه انداخته و با سنگ و چماق به حمام حمله کردند. میگفتند: آب این حمام نجس است و کٌر نیست و کسانی که به این حمام میروند، نجس هستند. درگیری که تعدادی دستگیر شدند و غائله تمام شد. رفتن به گرمابه شهرداری نشانه تجدد و آلامدبودن شمرده میشد. چه بسا گرفتن نوبت از آن بیست و سه دوش ساعتها طول میکشید. اما فضای حمام خصوصی پاکیزه ودرخشان بدون کمرههای خشگ شده چرک سالها بر دیوارهایش و استراحتی درآن همراه دوش آبگرم پرفشار جذبه دیگری داشت. بنوبت نشسنش میارزید. انتظار تحولاتی که در این شهر سنتی درراه بود.
باشگاه افسران در انتهای خیابان سعدی نرسیده به راه آهن بسرعت ساخته میشد. باشگاهی که بعدها مرکز جشنهای بزرگ و عروسیها شد و نخستین جشنهای مختلط زن و مرد در آن برپا گردید. صدای موسیقی در آن همیشه طنینانداز بود. زنان و دختران زیباروی شهر، در تقابلی اعلامنشده با زنان افسران قرار گرفته بودند. از یک طرف حسادت میکردند و از سوی دیگر آرزو داشتند که مانند آنها بپوشند، راه بروند و دلبری کنند. بازار چادرهای نازک گلدار مخصوص زنان زنجان به آرامی داشت کساد میشد. دیگر آن پنجتابهای زیر چادردر مقایسه با خرامیدن زنان عمدتا فارس زبان خریدار چندانی نداشت. اما کنارگذاردن آن نیز ممکن نبود.
خانههای کنار خیابانها بسرعت سیمای خود را عوض میکردند. دکانهای بیشتری باز میشدند.
شهری که در آن هیچوقت سنت اجارهدادن خانه رایج نبود، اکنون داشت یاد میگرفت که بخشی از خانه خود را در مقابل پولی که آن روزها بسیار زیاد بنظر میآمد، اجاره دهد.
چنین شد که تمامی آن همه افسر و درجهدار به نسبت وضعیت مالی خود در خانههای مشترک با زنجانیها قرار گرفتند و اجارهداری راه افتاد. درهای بسته تاریخی خانهها برروی چهرههای غیر زنجانی گشوده شد. گشایشی که طرز برخوردی جدید، فرهنگ و گفتگوی جدید، طرز لباس پوشیدن و تر تمیز بودن د ربرابر افسران ودرجه دارانی که هر روز صورت خود را دو تیغه اصلاح میکردند و بعد از پایان کار با لبا سهای شیک در شهر میچرخیدند و بچههایشان که هم کلاسیهای جدید بودند را طلب میکرد. همخوانی وپذیرش، تن دادن و در سیمای معاصر ظاهر شدن را! تحولی که از کسالت تاریخی یک شهر قدیمی میکاست از خانوادهها طلب میکرد که بروز شوند.
اطاقهای قدیمی داخل خانهها بازسازی شدند و چهاردریهائی با شیشههای مات وگلدار جای درهای کوتاه چوبی بین دو اطاق را گرفتند.
فروشگاه ارتش در دروازه ارک گشوده شد. برای نخستین بار ما شاهد مغازهای شدیم شبیه سوپرهای امروزین. چه روزهای پر تحرک و شادی بود!
عصرهای پنجشنبه دسته موزیک ارتش در سبزهمیدان برنامه موزیک میگذاشت. روز بیست یکم آذر ماه سان و رژه وسیع ارتش، توجه تمامی شهر را بخود جلب میکرد. فرمانده گردان موتوری سرگرد کردستانی بود. مردی که در همسایهگی ما زندگی میکرد. با ابهت سوار بر اولین جیب میایستاد و پیشاپیش گردان موتوری حرکت میکرد. او برایم مانند خدای مجسم بود. فکر میکردم قویترین مرد زنجان است. اما وقتی گماشتهاش چو انداخت که سرگرد هر شب از دست زنش کتک میخورد، تمامی آن ابهت و عظمت فروریخت! همسایهها به شوخی میگفتند: باید زنش سان ببیند!
در کوتاهمدتی سیمای بسیاری از خیابانها عوض شد. درهای کرکرهای جایگزین درهای قدیمی مغازهها شدند. مساجد سروصدایشان را پائین آوردند، چرا که حتماً در همسایهگی مسجد سرگرد یا سرهنگی خانه داشت. قمهزنی ممنوع شد. شور و حالی به شهر وارد شده بود. جوانها به سرووضع خود میرسیدند. صحبت به فارسی جزء واجبات بود. چرا که بدون آن ارتباط بسیار سخت میشد. رفیقشدن با بچههای ارتشیها مزیتی محسوب میشد. همزمان راهآهن و بنگاههای اتوبوس و مینیبوسرانی رونق میگرفتند. فضا ببوی تحول آغشته شده بود. بازاریان متعصب، آخوندهای مخالف که حالا بسیار محتاطانه حرکت میکردند، هیئتهای خود را گسترش میدادند. بیصدا. ترس از جذبشدن بچهها به این دنیای جدید، که آنها را بشدت نگران میکرد. بچههای بازاری و کسبه فعال شده بودند و یارگیری میکردند. جنگ اعلامنشدهای بین جوانان باصطلاح متجدد و سنتی جریان داشت. انجمن حجتیه بسیار فعالتر گردیده بود.
فضای آرام و رخوتانگیز شهر دیگرگون میشد،. لباسها نو. شلوارهای دمپا گشاد، همراه با مغازههای خیاطی با خیاطانی که در تهران خیاطی یاد گرفته وحال بشهر خود باز گشته بودند، سلمانی هائی که قادر بودند موها را "الاگارسونی " اصلاح کنند بازارشان رونقی عجیب یافته بود. "کت وشلوارت را کجا میدوزی "دوزندگی لوکس رضوی " سرت را کجا اصلاح میکنی آرایشگاه "شمشاد طهماسبی ".
لباسهای شیک خوش دوخت، صورت اصلاح کرده و موهای بلند بدقت شانه زده روز به وز بیشتر میگردید. جوا نها ونوجوانها به خانوادهها فشار میآوردند و آنها را ناگزیر میساختند که قبول کنند این دنیای جدید وپر نشاطی که روحیه بچههایشان را داشت تغیر میداد. فضای تازهای که نیازهای جدیدی بوجود میآورد و تلاش بیشتر را طلب میکرد.
اتوبوسهای ایران پیما با رانندههای کراوت زده که ظهرها مقابل مهمانخانه مقدم صف میکشیدند و توریستهای جوان وعمدتا هیپی مسافران آنها بودند. منطقه جذابی برای رفتن بلغور کردن انگلسی دست پا شکسته جوانها گردیده بود.
گرامافونهای تیپاز به میدان آمده بودند، رادیوهای کوچک توشیبا و صدای موسیقی که حال از خانههای بسته، سنتی و مذهبی زنجان شنیده میشد. تقلید راهرفتن افسران برای ما بچههای دبستانی یکی از سرگرمیها بود. دنبال سربازان و افسران آمریکائی راه میافتادیم. هلو! هلو! آنها هم دستی تکان میدادند و ما خوشحال از این دستتکاندادنها به خانه میرفتیم.
معلم قرآن میگفت: مبادا به آمریکائیها سلام بدهید. بابت هر سلام در آن دنیا جوابگو هستید، اینها کافرند. به حمام شهرداری نروید؛ برای هر فیلمی که به دیدناش بروید، در جهنم یکبار در دیگ خواهید جوشید و... ما میخندیدیم، چرا که لذت سینما با فیلم خورشید میدرخشد چیز دیگری بود.
ابوالفضل محققی