از افشا
نوشته بسیار جالب و مفیدی است.این نوشته مسئله اتحاد بین ایرانیان را یک قدم بیشتر شکافته و مورد کنکاش قرار داده است.این مقاله سعی دارد نیروهایی را که خواستشان سرنگونی نظام اسلامی چپاول در ایران است را دور هم جمع کند.در بین این نیروها عناصر مرتجع و ضد ایرانی مانند ناسیونالیستهای آریامهری قرار دارند که کپیه بدون عمامه ای و با کراوات در خدمت همان اربابان ملایان هستند.این عناصر فقط به غصب قدرت و اخراج نیروهای دیگر شرکت کننده در اتحاد دست خواهند زد زیرا این ماهیت ارتجاعی آنان نیز است.با توجه به این که اکثریت اپوزیسیون و حاکمیت از نیروهای ارتجاعی تشکیل شده اند بسختی میتوان دولتی پس از سقوط ملایان تشکیل داد که بتواند آزادی های فردی و حقوق بشری و رفع عقب ماندگی های ملی را برنامه خود قرار دهد
چرا اکثریت حاکمیت و اپوزیسیون دیکتاتور هستند؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/1/8/812444786308.html
با توجه به این که با روی کار آمدن ملایان و یا سلطنت طلبان آریامهری استبداد باز خواهد گشت و کشور را دچار عقب ماندگی خواهد گشت اتحاد ما ایرانیان باید بنحوی باشد که جلوی باز تولید این استبداد را بگیرد.این کار ما را ملزم میکند که اتحاد حول ایجاد دولتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن این دولت دمکراتیک بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی باشد.زیرا با این کار دو علت اصلی باز تولید استبداد را بی اثر میکنیم اول باور های ضد حقوق بشری در بین ما ایرانیان و دوم از بین بردن اقتصاد دلالی بر اساس واردات.
باز تولید استبداد در ایران چگونه صورت میگیرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/17/116421137335.html
چرا اقتصاد دلالی و کمپرادور بر اساس واردات بر ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/3/1/610018224505.html
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/2/774975790655.html
در غیر این صورت خطر باز گشت استبداد در ایران پس از سقوط ملایان وجود دارد
_______________________
چه باید کرد؟
مهران سيرانی
بخش اول: پيشگفتار
چندی پیش مقاله ای تحلیلی تحت عنوان «هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان» در مورد خطر احتمالی آغاز جنگ بین رژیم اسلامی و دولت های غربی نوشتم. در آن مقاله، ضمن ارائهء توضیح مختصری از طرح خاورمیانه بزرگ، به بررسی موقعیت، روند حرکت و تصمیمات احتمالی آینده رژیم اسلامی حاکم بر ایران، اتحادیه اروپا و آمریکا پرداختم و، با در کنار یکدیگر قراردادن یک سری مؤلفهٔها و شواهد موجود، احتمال یک جنگ خانمان سوز را که ممکن است از طرف رژیم اسلامی آغاز شود پیش بینی کردم. متاسفانه، تا این لحظه، بخشی از پیش بینیهای قید شده در آن مقاله به واقعیت تبدیل شده اند.
در بخش نهایی آن مقاله، با توجه به شرایط حساس تاریخی که در آن قرار گرفته ایم، ضرورت ایجاد یک «اتحاد عمل فراگیر» را نیز مطرح کردم؛ اتحاد عمل فراگیری که قادر باشد بیشترین طیف ایرانیان سرنگونی طلب را در یک ظرف مناسب جمعآوری و سازماندهی کند. چرا که، به اعتقاد من، شکل گیری یک چنین مجموعه ای، قدرت جمعی ما را از نظر کیفی و کمّی به میزان زیادی افزایش خواهد داد و تنها در سایهء یک چنین افزایش قدرت کیفی و کمی، ما قادر خواهیم بود که در روند تغییر و تحولات آینده ایران بصورتی مثبت و بنفع اکثریت مردم اثر گذار باشیم. در غیر اینصورت مجدداً، مانند قیام سال ۵۷، فرصت طلبان دیگری بر امواج خیزشهای مردمی سوار شده و روند تکامل کشور ایران را به کوره راه دیگری هدایت خواهند کرد.
از تاریخ بچاپ رسیدن آن مقاله تا این لحظه، خوانندگان کنجکاو و علاقمندی چه در قالب ارائه انتقادات، نظرات و یا پیشنهادات در سایتهایی که این مقاله را بچاپ رسانده اند، و یا از طریق پست الکترونیکی بصورت مستقیم، سؤالات مختلفی را در این زمینه مطرح کرده اند. جهت اطلاع بیشتر خوانندگان، به بازگویی برخی از این سوالات میپردازم. مهمترین این سوالات عبارتند از:
- اتحاد عمل چگونه، لطفاً از جواب کلی پرهیز کنید.
- چه فرقی بین این اتحاد عمل و شعار "همه با هم" میباشد؟
- تا این لحظه شوراها، اتحاد عمل ها، اتحاد ها، و بلوکهای مختلفی در صحنهء سیاسی کشور شکل گرفته اند، آیا بهتر نیست بجای تءسیس یک سازمان جدید به یکی از این سازمان ها، احزاب و یا اتحادهای موجود بپیوندید؟
- طی 33 سال گذشته اتحاد عملها یا اتحادهای تشکیلاتی گوناگونی را تجربه کرده ایم، اما دست آورد آنچنانی نداشته است. چه ضمانتی وجود دارد که این اتحاد عمل جدید مشابه فلان اتحاد عمل (لزومی به قید نام نمیبینم)، در خدمت هژمونی فرد، سازمان یا حزب دیگری قرار نگیرد؟
بخوبی میدانم که سوالات مطرح شده فوق برای خوانندگان این مقاله هم تازگی ندارند، چرا که تک تک ما در مواقع مختلف هر زمان که سخن از کار مشترک و یا لغت اتحاد بمیان آمده است، به سوالاتی از این قبیل یا مشابه آن برخورد کرده ایم. با در نظر گرفتن این توضیح مختصر و با توجه به شرایط حسّاسی که در آن قرار گرفته ایم، بر آن شدم که بر مبنای دانستهها و برداشت خودم از شرایط کنونی، مقاله مختصری در این رابطه بنویسم. بخش اول این مقاله به اینکه چرا ما ایرانیان به یک اتحاد عمل فراگیر نیاز داریم، اختصاص دارد. در بخش دوم، سه تجربه تاریخی را که ظرف 33 سال گذشته برخی از کشورهای خاورمیانه منجمله ایران ما را دستخوش تغییراتی کرده است، بصورت اختصار توضیح خواهم داد. در این رهگذر هم به گوشه کوچکی از نقاط ضعف ما ایرانیان (طیف سرنگونی طلبان) اشاره خواهم کرد و هم به شرایط حساس کنونی، که ضرورت ایجاد یک اتحاد عمل فراگیر را میطلبد، بیشتر پی خواهیم برد. در بخش سوم طرح پیشنهادی را جهت برون رفت از بن بستی که در آن قرار گرفته ایم، ارائه خواهم داد و در نهایت با یک جمعبندی مختصر این مقاله را به پایان میرسانم. اما پیش از شروع این مقاله جهت پیشگیری از هر نوع سوء تفاهم یا قضاوت عجولانه مرسوم بین ما ایرانیان، لازم میدانم که تذکراتی چند را با خوانندگان در میان بگذارم.
1- هدف من در این مقاله بهیچوجه کوچک شمردن یا بی ارزش قلمداد کردن تلاش و فعالیت هیچ فرد، جریان، سازمان و یا در کل حذف هیچ نگرش فکری در این راستا در طول 33 سال گذشته نیست. ضمناً این مقاله قصد محاکمه و مجازات هیچ فرد و یا تشکیلات سیاسی را ندارد و اگر در بخش هایی از آن، موارد انتقادی مطرح می شوند، انتقاداتی هستند که به تک تک ما ایران دوستان وارد می باشند.
2- خود من هم مثل تک تک شما پیرو یک نگرش خاص فکری و طبیعتاً خواهان یک آلترناتیو برای فردای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی میباشم. میتوانستم این مقاله را بر مبنای نگرش فکری خودم تهیه و در معرض دید خوانندگانی که تقریباً با من همفکر میباشند، قرار دهم. اما هدف من این نیست چرا که بر مبنای بررسی دقیقی از توازن قوای ما (طیف سرنگونی طلب) ، رژیم اسلامی و طرح های از پیش آماده شدهء کشورهای غربی برای ایران، به این نتیجه رسیدهام که این اتحاد عمل باید (تأکید میکنم باید) بیشترین طیف سرنگونی طلب این رژیم را در بر بگیرد. بهمین خاطر متدولوژی، نحوهء تجزیه و تحلیل، ارائهء بحث، و ادبیات بکار رفته در این مقاله را بصورتی کاملاً بیطرفانه انجام داده ام.
3- بخوبی به این نکته هم واقفم که تشریح کامل جزئیات یک چنین کار بزرگی در قالب این مقاله مختصر نمیگنجد، اما من سعی خواهم کرد که نکات مهم و کلیدی این طرح پیشنهادی را بصورتی ساده، قابل درک و کاملاً بیطرفانه در معرض دید خوانندگان قرار دهم. با امید اینکه این مقاله بدور از هر گونه تنگ نظری، تعصب، خود بزرگ بینی، لجبازی و بر مبنای واقع بینی مورد مطالعه و نقد قرار بگیرد.
۱- تشکیل اتحاد عمل: چرا ما ایرانیان به یک اتحاد عمل فراگیر نیاز داریم؟
توضیح این بخش را با یک مثال ساده آغاز میکنم. اگر ما بخواهیم کالایی تولید کنیم و یا بنایی بسازیم که از کیفیت و کمیت مرغوبی برخوردار باشد، باید به چند سوال مهم با دقت توجه کنیم و برای این سوالات پاسخی منطقی بیابیم. این سوالات عبارتند از:
1- آیا اصلاً ضرورت وجود این کالا یا بنا را در این مقطع زمانی حس میکنیم؟ تولید این کالا یا ساخت این بنا تا چه اندازه می تواند برای ما سودمند باشد و یا تا چه اندازه می تواند بر آورد کننده نیازهای ما باشد؟
2- آیا قدرت و توان پرداخت هزینههایی که در این رابطه قرار است مصرف کنیم را بتنهایی داریم یا باید از بانک وام بگیریم یا با دیگران شریک شویم؟
3- بر مبنای چه طرح یا نقشهایی اقدام به ساخت یا تولید میکنیم؟
4- برای تولید این کالا یا ساخت این بنای فرضی به چه مواد اولیه ایی نیازمندیم؟ و
5- ابزارهای مورد نیاز کدامند؟
اگر موارد استثنا را کنار بگذریم، می بینیم که جهت تولید هر کالا یا ساخت هر بنایی به بهترین شکل ممکن، ضمن پاسخ گویی به پنج سوال فوق، ما (بعنوان تولید کننده یا سازنده) باید دو نکتهء مهم و اساسی دیگر را هم در نظر بگیریم.
1- نکتهء اول اینکه، تک تک سؤالات فوق لازم، ملزوم و مکمل یکدیگرند. یعنی ما نمی توانیم یکی یا بخشی از سوالات فوق را در این پروسه ساخت یا تولید حذف کنیم و یا اگر اقدام به انجام چنین کاری کنیم، به احتمال زیاد یا میزان بازدهی و سودمندی ما در این پروژه بمقدار زیادی کاهش پیدا خواهد کرد و یا با شکست روبرو خواهیم شد.
2- نکتهء دوم اینکه، ما باید قادر باشیم برای سوالات فوق جواب ها و دستور العملهایی کاملاً علمی، منطقی و منطبق بر واقعیات روز پیدا کنیم. در این مورد، هر چه بیشتر دقت کنیم، شانس موفقیت پروژهء خود را افزایش داده ایم، در غیر این صورت، پروژهء فرضی ما یا به اتمام نخواهد رسید یا در صورت اتمام از کیفیت و کمیت مرغوبی برخوردار نخواهد بود و در نهایت میتوان گفت که نتیجهء کار برآورد کنندهء نیازها یا پیش بینی های اولیهء ما نخواهد بود.
جهت تفهیم هر چه بیشتر این مطلب می توانیم نکات فوق را در مثال فرضی "تولید یک کالا یا ساخت یک بنا" به مرحلهء آزمایش بگذاریم و ببینیم این نکات تا چه اندازه می توانند کاربرد عملی داشته باشند.
فرض کنیم که ما قصد داریم یک بنای ساختمانی بسازیم. ما می توانیم این پروژهء ساختمانی را بدون طراحی، نقشه و محاسبات یک مهندس زبر دست، با استفاده از مواد اولیه ءمرغوب و با بکار گیری مجرب ترین نیروی کار و ابزارهای موجود بسازیم. یک چنین ساختمانی چون طبق محاسبات علمی ساخته نشده است طبیعتاً با اولین زلزلهء ۲ یا ۳ ریشتری فرو خواهد ریخت. همین نکته بخوبی در مورد نبود نیروی کار مجرب، ابزار مناسب و مواد اولیهء مرغوب صدق میکند. در نظر نگرفتن هر یک از نکات فوق، باعث خواهد شد که بنای ساخته شده از کیفیت مناسبی برخوردار نباشد. و یا فرض کنیم که قصد داریم ساختمانی بسازیم و پس از اتمام آن را فروخته و سود کلانی بدست آوریم. جهت انجام و اتمام این پروژه هم همهء نکات فوق، از قبیل سرمایه مالی کافی، یک مهندس زبردست، مواد اولیه مرغوب، نیروی کار مجرب و همچنین ابزار لازم را در اختیار داریم.
با داشتن این امکانات اقدام به شروع ساخت میکنیم و همچنان غرق در تخیلات و رویاهای خود هستیم که با سود بدست آورده از فروش این ساختمان چه کارهایی انجام خواهیم داد. غافل از اینکه چند کیلومتر آنطرف تر شرکت ساختمانی معتبری با صرف هزینهء بمراتب کمتری در مقیاس بزرگی به وسعت یک شهرک و با سرعت بیشتری در حال ساختمان سازی میباشد. طبیعتاً یک چنین پروژهء عظیمی موفقیت و سودمندی پروژهء کوچک ما را به میزان زیادی کاهش خواهد داد. اما چون ما غرق در رویاها و تخیلات خودمان بودهایم، قادر به ارزیابی واقعیات روز و اتفاقاتی که در محیط اطراف ما در شرف وقوع می باشند، بصورت علمی و منطقی نبوده ایم. بهمین خاطر نتیجه کار آن چیزی که پیش بینی کرده بودیم، نخواهد بود.
همین مثال فرضی و نکات فوق را می توانیم به طرح تشکیل اتحاد عمل خودمان تعمیم دهیم. اگر چه که مثال فرضی فوق در حیطهء علوم تجربی و طرح تشکیل اتحاد عمل ما یک بحث نظری و در حیطهء علوم انسانی میباشد؛ اما اگر این مورد را با محاسبات دقیق، منطبق بر واقعیت و بدور از هر گونه تنگ نظری، خود بزرگ بینی و یا لجبازی کودکانه انجام دهیم، می توانیم میزان اشتباه و یا خطای آن را به مقدار زیادی کاهش دهیم و در نهایت دستاورد مناسبی از آن داشته باشیم؛ دستاورد مناسبی که می تواند جواب گوی نیازهای حداقلی طیف وسیعی از ما ایرانیان باشد.
هر یک از ما ایرانیان، خواه منفرد باشیم یا تشکیلاتی، فارغ از هر نگرش فکری که داشته باشیم، یک هدف را دنبال میکنیم و آن اینکه رژیم اسلامی را سرنگونی کنیم و بجای آن سیستم حکومتی مورد نظر خودمان را جایگزین کنیم. این نکته مطابقت دارد با سوال اول مثال فرضی که در بخش بالا مطرح کردم [: آیا اصلاً ضرورت وجود این کالا یا بنا رادر این مقطع زمانی حس میکنیم؟ تولید این کالا یا ساخت این بنا تا چه اندازه می تواند برای ما سودمند باشد و یا تا چه اندازه می تواند بر آورد کنندهء نیازهای ما باشد؟].
دوّمین سوالی که ما با آن روبرو هستیم این است: آیا ما (بصورت منفرد یا تشکیلاتی با هر نگرش فکری) توانایی رسیدن به این هدف را به تنهایی و فقط با اتکا به نیروی خودمان داریم یا خیر؟ با توجه به تجربهء 33 سال گذشته، بعید میدانم فرد یا تشکیلاتی به این سوال پاسخ مثبت بدهد، چرا که اگر چنین چیزی صحت داشت این فرد یا تشکیلات نامبرده رژیم اسلامی را تابحال سرنگون کرده و آلترناتیوهای خود را جایگزین کرده بودند. اگر واقعبینانه، منطقی و بصورت علمی سوال فوق را ارزیابی کنیم، می بینیم که جواب سوال فوق منفی میباشد.
و چون بتنهایی قادر به انجام این کار نیستیم، دو حالت بیشتر پیش رو نداریم. حالت اول اینکه می توانیم انجام این پروژه (رسیدن به هدف) را بصورت یک بحث نظری در ذهن و یا آرشیو تشکیلاتی خودمان دنبال کنیم. حالت دوم اینکه می توانیم با مشارکت دیگران و با نیروی کیفی و کمی قوی تری در جهت دستیابی به هدفمان حرکت کنیم. و چون قرار است که از مشارکت و همکاری دیگران در این مسیر استفاده کنیم، به اجبار و الزاماً باید بصورت موقتی از اهداف دراز مدت خود چشم پوشی کنیم و سطح خواستهها و توقعات خودمان را بصورتی برابر و یکسان با دیگر شرکا تقلیل دهیم؛ در غیر اینصورت کسی حاضر به همکاری با ما نخواهد بود. این نکته دقیقا مطابقت دارد با سوال دوم مثال فرضی که در بخش بالا مطرح کردم. [: آیا قدرت و توان پرداخت هزینههایی که در این رابطه قرار است مصرف کنیم را به تنهایی داریم یا باید از بانک وام بگیریم یا با دیگران شریک شویم؟]
نکتهء بعدی که با آن روبرو هستیم این است که بر مبنای چه برنامه و طرحی می خواهیم و می توانیم این کار را انجام دهیم. با توجه به پراکندگی موجود در صحنهء سیاسی کشور، با در نظر گرفتن خصوصیات فرهنگی ما ایرانیان و با درک این نیاز مبرم که برای انجام این کار بزرگ ما باید بتوانیم بیشترین طیف سرنگونی طلب با نگرشهای فکری مختلف را در یک مجموعه جمع آوری کنیم، بهترین طرح، تشکیل یک اتحاد عمل میباشد.
اتحاد عمل به این معنی که مجموعه ای از افراد مستقل، منفرد و تشکیلاتی، با حفظ مواضع فکری و اهداف دراز مدت خود، بر اساس چند خواستهء پایه ای، کلیدی و غیر قابل تغییر، به توافق نظری و عملی رسیده و در راستای رسیدن به یک هدف مشترک به مسیر مبارزاتی خود ادامه می دهند. این نکته با سوال سوم مثال فرضی ما مطابقت دارد. [: بر مبنای چه طرح یا نقشهای اقدام به ساخت یا تولید میکنیم؟]
در این مقطع ما با دو نکتهء مهم روبرو هستیم. اول اینکه جهت رسیدن به هدف به کمک و همیاری دیگران نیاز داریم. دوم اینکه جهت شروع این کار مشترک باید نکاتی پایه ای و کلیدی را در نظر بگیریم که هم با پرنسیبهای فکری و اعتقادی ما سازگاری داشته باشند و هم با پرنسیبهای فکری و اعتقادی دیگر شرکایی که قرار است در این اتحاد عمل شرکت کنند. ضمن اینکه این نکات کلیدی باید بتوانند طیف وسیعی از ایرانیان سرنگونی طلب را بخود جذب کنند. بهمین خاطر باید مهمترین، اساسیترین و در عین حال کم بحثترین خواستهها را در نظر بگیریم. خواستههایی که بعد از 33 سال تجربه تلخ رژیم اسلامی، بصورت کامل برای تک تک شرکت کنندگان این اتحاد عمل به اثبات رسیده اند و نیازی به تجزیه و تحلیل مجدد و اتلاف وقت و انرژی و یا بحثهای ماراتونی نداشته باشند. و اين پاسخ سوال چهارم مثال فرضی ما است. [: برای تولید این کالا یا ساخت این بنای فرضی به چه مواد اولیه ایی نیازمندیم؟]
و اما ابزارهای اجرایی این طرح چه کسانی می باشند؟ پاسخ آن است که هر فرد منفرد یا تشکیلاتی که به این نکات مشترک پایه ای و کلیدی التزام نظری و عملی داشته باشد، ابزارهای اجرا کننده و یا ضامن اجرائی این طرح محسوب می شود. که اين پاسخ پرسش پنجم بالا اس [: ابزارهای مورد نیاز کدامند؟]
ادامه دارد...
_____________________
بخش دوم:۲- درسهایی از سه تجربه تاریخی:در بخش اول این مقاله با ارائه مثالی از ساخت یک کالا یا یک بنای ساختمانی، به تشریح پروسه تشکیل یک اتحاد عمل اشاره کردم. پس از این توضیح مختصر نکته مهم دیگری پیش روی ما قرار میگیرد و آن این است که: چرا این اتحاد عمل باید در این مقطع زمانی و به سرعت شکل بگیرد؟ و در صورت عدم تشکیل آن چه خطری ما را تهدید میکند؟ پاسخ به سوالات فوق در گرو درک و تحلیل واقعبینانه ما از شرایط کنونی ایران میباشد. اگر این تحلیل و درک ما مبنای علمی و منطقی نداشته باشد و تمام جوانب ایران را در نظر نگیرد، طبیتا به ضرورت لزوم تشکیل این اتحاد عمل پی نخواهیم برد و در روند تغییر و تحولات ناگهانی آینده ایران مجددا غافلگیر و بازنده خواهیم بود. در جهت عکس، هر چه این تحلیل ما علمیتر، منطقیتر و منطبق بر واقعیات باشد، شانس موفقیت ما در این راه بیشتر خواهد بود. این ارزیابی را میتوان بر مبنای نگرشهای فکری مختلف و با اتخاذ متدهای گوناگونی در سطح خرد و کلان انجام داد. بعنوان مثال میتوان طبقات و اقشار مختلف جامعه ایران، میزان آگاهی طبقاتی و توان عملی آنها را محاسبه کرد و بر این مبنا تحلیلی در مورد شرایط کنونی و یا احتمالات آینده ارائه داد. میتوان به تجزیه تحلیل میزان قدرت و توان رژیم اسلامی پرداخت و بر مبنای آن تحلیلی از شرایط کنونی ارائه داد و یا از ترکیب و مقایسه دو مورد فوق ارزیابی دیگری ارائه داد. بدلایل مختلفی که خارج از عهده این مقاله میباشد، من از متد دیگری استفاده میکنم. در این بخش من سعی خواهم کرد که با استفاده از مدل ابداع شده توسط النور استروم (برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۹) در سطح کلان این امر را انجام دهم. اگر چه که این مدل جهت حل و فصل مشکلات ناشی از استفاده چند بازیگر بصورت همزمان از یک منبع طبیعی (مانند نفت، گاز، زمین و غیره) و تاثیرات متقابل هر یک از این بازیگران در پروسه استفاده از این منبع طبیعی ساخته شده است، اما ما بعنوان یک فرمول مقدماتی میتوانیم از آن استفاده ابزاری نماییم.این مدل در ابتدا در سال ۱۹۹۰ توسط استروم ابداع شده است اما در مراحل بعدی توسط او اکرسون (در سال ۱۹۹۲) و مجددا در سال ۱۹۹۴ توسط خود استروم تکمیلتر شده است. طبق این مدل در ابتدا ما باید این منبع طبیعی (بعنوان مثال نفت، گاز و در مثال ما ایران) و منافع ناشی از آن را ارزیابی کنیم. سپس کلیه بازیگرانی را که بدنبال استفاده از این منبع طبیعی میباشند و عکسالعمل هر یک از آنها در مورد این منبع طبیعی را شناسایی کنیم. پس ازارزیابی فوق، مدل حکومتی کشوری که این منبع طبیعی در آن قرار دارد و نهادهای دولتی که بنوعی با این منبع طبیعی در ارتباط هستند و عکسالعمل این مجموعه نسبت به این منبع طبیعی را باید شناسایی کنیم. با بدست آوردن این دادهها بهتر میتوانیم نحو بهره برداری از این منبع طبیعی را ارزیابی کرده و متعاقباً روند استفاده از این منبع طبیعی را با حضور بازیگران مختلف کنترل کنیم. در این قسمت با استفاده ابزاری از مدل استروم، سه تجربه تاریخی که در طی ۳۳ سال گذشته اتفاق افتاده اند، را ارزیابی میکنم. این ارزیابی مختصر ضمن اینکه بخشی از نقاط ضعف ما (طیف سرنگونی طلبان) را نشان خواهد داد، بما کمک میکند که در روند تغییر و تحولات آینده ایران مجددا غافلگیر نشویم و در نهایت خواهیم دید که این مدل تا چه اندازه میتواند برای ما رهگشا باشد.طبق این مدل، ما (طیف سرنگونی طلبان) بدنبال باز پس گیری ایران و جایگزینی آلترناتیوهای مورد دلخواه خودمان هستیم. اولین حرکت ما باید شناسایی بازیگران و نیروهایی مهمی باشد که در مورد ایران و تحولات حال و آینده ایران تاثیر گذار هستند. این بازیگران و نیروها کدامند؟ ۱- بازیگر اول: رژیم اسلامی ایران (اقلیتی متشکل از جناحهای مختلف و کلیه دستگاههای سرکوب آن، اما متحد در مقابل هر نیروی مخالفی) است که با حراج منابع طبیعی کشور و سرکوب وحشیانه سعی دارد که کنترل کامل کشور را همچنان در اختیار خود داشته باشد. ۲- بازیگر دوم: ما (اکثریت عظیمی متشکل از طیف سرنگونی طلبان رژیم با نگرشهای فکری مختلف از چپ تا راست، اما کاملا متفرق و پراکنده) هستیم که تلاش میکنیم این رژیم را سرنگون کنیم و آلترناتیوهای مورد دلخواه خود را جایگزین کنیم. اما آیا فقط این دو بازیگر در صحنه ایران بدنبال اجرای نقش میباشند؟ آیا فقط این دو نیرو در این معادله "ایران" ذینفع میباشند؟ جواب سوالات فوق منفی میباشد؛ چرا که ذخائر عظیم نفت، گاز، دیگر منابع طبیعی و موقعیت استراتژیک در تنگه هرمز، نظر کشورهای قدرتمند دیگری را نسبت به ایران معطوف کرده است. بهمین خاطر در این معادله "ایران" بجز ما و رژیم اسلامی بازیگر سومی هم وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. این بازیگر عبارت است از:۳- نقش کشورهای خارجی در روند تغییر و تحولات ایران.با شناسایی بازیگران اصلی نقش آفرین در صحنه ایران ما قادر خواهیم بود که : ۱- دوستان و دشمنان خود را بهتر بشناسیم. ۲- میزان توان و قدرت فکری و عملی دوستان، دشمنان و همچنین خودمان را بهتر ارزیابی کنیم. ۳- همراهان و هم پیمانان احتمالی خودمان را بشناسیم. و ۴- با اطلاعات بدست آمده از سه مورد فوق، ما قادر خواهیم بود که با شناخت و دقت بیشتری روند حرکت دشمن و نتیجتاً طرحها و نقشهای احتمالی آینده وی را شناسایی و پیش بینی کنیم. مجموعه این اطلاعات بدست آمده میزان آمادگی ما را افزایش داده و مانع از غافلگیر شدن و شکست ما میشود. فراموش نکنیم که کوچکترین اشتباه محاسباتی و تعلل در موارد فوق شکست احتمالی آینده ما را رقم خواهد زد. توضیحات مختصر فوق شاید خیلی سطحی و پیش پا افتاده بنظر برسند، اما من با ارائه چند تجربه تاریخی مستدل اثبات میکنم که ما ایرانیان بهمین نکات ساده و پیش پا افتاده توجه نکرده ایم و متاسفانه در شرایط حساس کنونی هم نسبت به آنها بی تفاوتیم. همین بیتوجهی و عدم دقت به جزئیات ساده فوق، یکی از دلایل مهم شکست جنبشهای مبارزاتی ما بوده است و اگر همین روند را ادامه دهیم، مطمئناً در آینده نزدیک هم به منجلاب دیگری مشابه رژیم اسلامی گرفتار خواهیم شد. این سه تجربه تاریخی حاوی طرحها و تئوریهایی در مورد منطقه خاورمیانه منجمله ایران بوده و هستند و هر یک از آنها بنوعی آرایش سیاسی کشورهای این منطقه را تغییر داده است و این روند تغییر همچنان ادامه دارد. با نگاهی سطحی و گذرا به این سه نمونه تاریخی خواهیم دید که عملکرد و عکسالعمل سه بازیگر تاثیر گذر در روند تغییر و تحولات ایران یعنی ۱- رژیم اسلامی، ۲- ما طیف سرنگونی طلبان و ۳- قدرتهای خارجی طی ۳۳ سال گذشته به چه صورت بوده است و در نهایت برندگان و یا بازندگان اصلی این پروژهها چه نیرو یا نیروهایی بوده اند. این ارزیابی مختصر دو نکته سودمند برای ما خواهد داشت. اول اینکه به برخی از نقاط ضعف خود آشنا میشویم. دوم اینکه به ضرورت و اهمیت تشکیل یک اتحاد عمل فراگیر در شرایط حساس کنونی بیشتر پی خواهیم برد..............بخش سوم:از دهه ۷۰ میلادی تا این لحظه جهان غرب سه طرح و نظریه مهم در مورد کشورهای خاورمیانه و آفریقایی ابداع و اجرا کرده است. هر یک از این طرحها و نظریات بنوعی این بخش از جهان منجمله ایران ما را مورد تاثیر قرار داده است و این روند همچنان ادامه دارد. این طرحها و نظریات به اختصار عبارتند از:الف: تجربه تاریخی اول: قیام سال ۵۷ و طرح کمربند سبز: (زبیگنیو برژینسکی):در این طرح جهان غرب با توسّل به شیوه های گوناگون باعث رشد و تقویت جنبشهای اسلامی در کشورهای مختلف خاورمیانه منجمله ایران شد. هدف اصلی این طرح جلوگیری و ممانعت از رشد مارکسیسم و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در منطقه بود. بقدرت رسیدن رژیم اسلامی در سال ۱۳۵۷ در ایران یکی از تبعات همین طرح کمربند سبز بود. اما چرا شاه ایران نتوانست از تاج و تخت خود محافظت کند و یا چرا قشر روشنفکران ایرانی نتوانستند از این موقعیت تاریخی استفاده کرده و خود قدرت را بدست بگیرند؟ یکی از دلایل مهم آن این است که شاه و قشر روشنفکران ایرانی ارزیابی دقیقی از تمامی قدرت و طرحهای کلیه بازیگران تاثیر گذار در روند تغییر و تحولات ایران نداشتند. شاه و تئوریسینهای وی شاید از میزان قدرت و نفوذ قشر روحانیون با خبر بودند، اما بجرات میتوان گفت که از اجرای طرح کمربند سبز بی اطلاع بودند. از طرف دیگر قشر روشنفکران قدرت و توان حکومت شاه( ساواک، پلیس، ارتش) و از طرف دیگر قدرت خود و ملت ایران را ارزیابی کرده بود. مشکلی که قشر روشنفکران ایرانی را در آنزمان غافلگیر کرد این بود که این قشر ارزیابی دقیقی از میزان توان، نیرو و طرحهای احتمالی دیگر بازیگران صحنه ایران نداشت. این قشر هم کوچکترین اطلاعاتی در مورد اجرای طرح کمربند سبز نداشت، بهمین خاطر قدرت روحانیون را خیلی کمتر از آن چه که باید ارزیابی نمود و در نهایت نه تنها نتوانست از آن موقعیت تاریخی استفاده کند. اگر این قشر کوچکترین اطلاعی در مورد طرح کمربند سبز داشت، بخوبی میدانست که در آینده چه بلایی بر سر کشور و ملت ایران خواهد آمد و اینچنین در سال ۵۷-۵۸غافلگیر نمیشد. این توضیح مختصر نشان میدهد که برندگان اصلی طرح کمربند سبز، خمینی و قدرتهای خارجی بودند و قشر روشنفکران ایرانی و همچنین شاه بخاطر عدم ارزیابی دقیق از شرایط موجود بازندگان اصلی این طرح شدند.ب: تجربه تاریخی دوم: نظریه برخورد تمدنها: (برنارد لویس -ساموئل هانتینگتون)برنارد لویس فرانسوی اولین فردی میباشد که در سال ۱۹۹۰ از این ترم استفاده میکند. لویس در مقاله خود تحت عنوان "ریشههای خشم مسلمانان"(The Roots of Muslim Rage) تنش بین دو تمدن غرب و تمدن مسلمانان را پیش بینی و بررسی میکند. ساموئل هانتینگتون دومین فردی است که این ترم را ابتدا در یک مقاله در سال ۱۹۹۳ و سپس بصورت تفصیلی در سال ۱۹۹۶ در کتاب معروف خود تحت عنوان" برخورد تمدنها"(The Clash of Civilizations And The Remaking of World Order) مورد بررسی و تجزیه تحلیل قرار میدهد. طبق این نظریه هانتینگتون پیش بینی میکند که تنش آینده جامعه بشری، تنش بین تمدنها میباشد. وی تمدن را مجموعه ایی متشکل از عوامل عینی مانند زبان، تاریخ، مذهب،آداب و رسوم و عامل ذهنی "هویت خود ساخته"(Self-Identification) تعریف میکند و عقیده دارد که اگر چه که مذهب یکی از عوامل تشکیل دهنده تمدن میباشد و مرزهای جغرافیایی کشورهای مختلف را از هم مجزا کرده اند، اما جهان بشری را میتوان به سه تمدن ارتدوکس، هندو و تمدن اسلامی تقسیم کرد. هانتینگتون ادعا میکند که مذهب و هویت مذهبی روزبروز نقش پر رنگتری را در مسائل سیاسی جهان ایفا خواهند کرد و نتیجتاً تضاد و تنش بین مذاهب افزایش پیدا خواهد کرد. وی علت اصلی پیدایش و افزایش تضاد بین مذاهب را در افزایش میزان ارتباطات و تاثیرات متقابل بخشهائ مختلف جهان ارزیابی میکند. از دید وی گروههای مذهبی- سیاسی با استفاده از انقلاب تکنولوژیک و رشد صنعت ارتباطات اطلاعات خود را فراتر از مرزهای جغرافیایی خود به دیگر نقاط جهان ارسال خواهند کرد و همین نکته باعث ضعیف شدن هویتهای سنتی و منطقه ایی از یک طرف و از طرف دیگر باعث افزایش قدرت یک هویت فرا ملیتی یعنی "هویت مذهبی" میگردد. در نتیجه افراد خارج از تعلقات و وابستگیهای ملیتی، طبقاتی و حتی خانوادگی فکر و عمل کرده و خود را در ظرف مناسبتر و گسترده تری تحت عنوان هویت مذهبی شناسایی و تعریف میکنند. بطور خلاصه میتوان گفت که هانتینگتون رشد اسلام گرایان افراطی و خطرات ناشی از آن را در این کتاب پیش بینی میکند.در این مورد بازیگر سوم (جهان غرب) نظریه برخورد تمدنها را ابداع کرد. حال ببینیم عکس العمل دو بازیگر دیگر یعنی رژیم اسلامی و روشنفکران ایرانی در این مورد چه بوده است و کدامیک توانسته اند بخوبی در مقابل این نظریه عمل کنند و در نهایت برندگان و بازندگان این نظریه چه کسانی بوده اند. جهت درک عمیقتر این مطلب بهتر است شرایط رژیم اسلامی را در سالهائ انتشار این نظریه یعنی اواسط دهه ۱۹۹۰ ارزیابی کنیم. در سالهائ ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ دولت آمریکا بخاطر فعالیتهای هستهای و حمایت رژیم اسلامی از تروریسم جهانی یک سری تحریمهای اقتصادی را علیه ایران اعمال میکند. در سال ۱۹۹۷ دادگاه میکونوس در برلین رهبران وقت رژیم اسلامی یعنی خامنهای، رفسنجانی، ولایتی و فلاحیان را بعنوان عاملین ترور رهبران حزب دمکرات متهم میکند. نتیجتاً تمامی سفرای اتحادیه اروپا در یک اقدام هماهنگ و سراسری سفارت خانههای خود در تهران را تعطیل میکنند. مجموعه این اقدامات رژیم اسلامی را در عرصه جهانی بشدت منزوی میکند. از طرف دیگر رژیم اسلامی حملههای گوناگون پانزده کشور عضو ناتو به یوگسلاوی در سال ۱۹۹۵ را دیده است. نظریه پردازان پشت صحنه رژیم اسلامی بخوبی از این نظریه و عواقب احتمالی ناشی از آن آگاه هستند. بهمین خاطر رژیم اسلامی جهت پیشگیری از خطرات احتمالی این طرح، اقدامات تاکتیکی مناسب را اتخاذ میکند.در یک چنین شرایطی در سال ۱۹۹۷ و دقیقا یکسال پس از چاپ کتاب برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون، محمد خاتمی با طرح اصلاحات، قانون مداری و حکومت قانون رئیس جمهور میشود. خاتمی در مقابل کتاب هانتینگتون نظریه گفتگوی تمدنها را مطرح میکند و با این شیوه رژیم اسلامی را از انزوا و بًن بست واقعی نجات میدهد. ظرف مدت کوتاهی ارتباط تهران و اتحادیه اروپا بهبود پیدا میکند و تمامی سفرای اتحادیه اروپا پس از شش ماه به ایران باز میگردند. بیشترین تعداد رهبران و مسئولین عالیرتبه اتحادیه اروپا برای اولین بار در این زمان به تهران سفر میکنند و طی این سفرها بیشترین تعداد قرار دادهای اقتصادی با رژیم اسلامی منعقد میگردد و متعاقباً سازمان ملل متحد سال ۲۰۰۱ را سال گفتگوی تمدنها نامگذاری میکند. این توضیح مختصر نشان میدهد که در عکسالعمل نسبت به نظریه برخورد تمدنها، رژیم اسلامی با چه تبحر و زیرکی عمل کرده است و توانسته است خود را با خطرات احتمالی ناشی از نظریه برخورد تمدنها وفق دهد. نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون نه تنها خدشه ایی به حاکمیت رژیم اسلامی وارد نکرد، بلکه با نظریه گفتگوی تمدنهای خاتمی کاملا بلوکه شد و از طریق بستن قرار دادهای اقتصادی جدید، هم روح تازه ایی به کالبد نیمه جان رژیم اسلامی دمیده شد و هم اتحادیه اروپا به سودهای هنگفتی دست یافت. در جهت عکس، بخش عظیمی از روشنفکران ایرانی و متعاقبا ًبدنبال آنها مردم ایران، بعلت عدم ارزیابی و آگاهی دقیق از این مقطع تاریخی، نتنها نتوانستند از این شرایط حساس استفاده کنند، بلکه با شرکت عظیم بیش از ۴۰ میلیون نفر در این انتخابات به بهترین نحوی در جهت خواستههای رژیم اسلامی حرکت کردند. اگر صادقانه این مورد را ارزیابی کنیم میبینیم که ما بعنوان قشر روشنفکران ایرانی در این مورد هم ضعیف عمل کردیم و نتوانستیم از این طرح در جهت رسیدن به اهداف خودمان استفاده کنیم؛ و مجددا رژیم اسلامی و جهان غرب برندگان اصلی این طرح شدند.....بخش چهارم:پ: تجربه تاریخی سوم: جنبش سبز و طرح خاورمیانه بزرگ:طرح خاورمیانه بزرگ را در مقاله قبلی تحت عنوان "هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان ..." توضیح داده ام. اما بخاطر اهمیت موضوع و ارتباط تنگا تنگ این طرح با جنبش سبز و خطرات ناشی از احتمال اجرای این طرح برای آینده ایران، مجددا آنرا بصورت مختصر توضیح میدهم. طرح خاورمیانه بزرگ برای اولین بار در سال ۲۰۰۲ به ابتکار کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا مطرح شد. هدف اصلی این طرح این بود که کشورهای عربی و شمال آفریقا در مقابل دریافت امتیازاتی از قبیل عضویت در سازمان تجارت جهانی و گسترش روابط اقتصادی دو جانبه با آمریکا و اتحادیه اروپا، حاضر به پذیرش یکسری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود شوند. این طرح بدلایل گوناگونی از قبیل شک و تردید و اینکه این طرح ادامه هژمونی آمریکا در منطقه میباشد، مورد حمایت کشورهای عربی و کشورهای اروپای قرار نگرفت. حمله آمریکا و متحدینش به عراق در سال ۲۰۰۳، این شک و بد گمانی را در بین کشورهای عربی و برخی از کشورهای اروپایی که با حمله به عراق موافق نبودند، بمیزان زیادی افزایش داد. این طرح بحثهای دامنه دار بسیاری را چه بصورت جداگانه و چه بصورت مشترک بین سران کشورهای عربی و شمال آفریقا و سران هشت کشور صنعتی جهان بدنبال داشت.در نهایت در سال ۲۰۰۴ این طرح با مقداری تغییر و تعدیل با نام جدید طرح خاورمیانه گسترده در جلسه سران هشت کشور صنعتی جهان مطرح و به تصویب رسید و متعاقباً کشورهای خاورمیانه هم موافقت خود با طرح مورد نظر را اعلام کردند. بطور کلی مبنای این طرح بر دو پایه ۱- استقرار و توسعه دموکراسی و ۲- اصلاحات اقتصادی در کشورهای خاورمیانه پای گذاری شده است. اضافه بر دو نکته فوق، آمریکا و متحدینش با اجرای این طرح قصد داشتند که: ۱- انعکاس منفی افکار عمومی جهان مخصوصا جهان عرب را نسبت به حمله به عراق کاهش دهند. ۲- با اجرای یکسری اصلاحات اقتصادی و سیاسی مانع از رشد و بقدرت رسیدن اسلام گرایان افراطی مانند القاعده در منطقه شوند. ۳- با ایجاد تغییر و تحولاتی در سیستمهای سیاسی منطقه بتوانند جریانات افراطی اسلامی مانند جهاد، حماس و حزبالله را کنترل کرده و در نهایت تنش بین اعراب و اسرائیل را به میزان زیادی کاهش دهند. و در کل بتوانند نوع حکومت کشورهای خاورمیانه را به چیزی شبیه حکومت ترکیه تبدیل کرده و اسلام مدل القاعده را به یک اسلام معتدل یا رحمانی تبدیل کنند. در همین رابطه، هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا چند روز پیش طی مصاحبه ایی با خبرگزاری سی ان ان اعلام کرد که کشورهای خاورمیانه بدلایل مختلفی نمیتوانند مانند جهان غرب بسرعت و در شرایط فعلی به دموکراسی دست یابند اما با این تغییر و تحولات تدریجی بالاخره به این سطح از دموکراسی و آزادی که جهان غرب از آن بهره مند میباشد، خواهند رسید. با توجه به توضیحات فوق در میابیم که بهار عربی یا بقول سران رژیم اسلامی "بیداری مسلمین" پس لرزههای طرح خاورمیانه بزرگ میباشد. برخی از دست آوردهای طرح خاورمیانه بزرگ تا این لحظه به اینصورت بوده اند:افغانستان: در افغانستان مذاکرات مخفی و نیمه علنی دولت کرزای و طالبان از سالها پیش شروع شده است. آخرین خبر رسیده حاکی از این است که ملا عمر از لیست تروریستی آمریکا حذف شده است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، ما در آینده نزدیک شاهد ائتلاف رسمی طالبان و کرزای خواهیم بود و این نکته بدلایل مختلفی افزایش تنش در این کشور را بدنبال خواهد داشت.عراق: ترکیب جمهوری اسلامی با مدل هچل هفت فدرالیسم قومی - مذهبی سیستم سیاسی بسیار لرزان و شکننده ایی را برای این کشور بوجود آورده است. سیستم سیاسی که با وجود کمک دهها هزار نیروی ارتش خارجی قادر به برقراری آرامش حتی در پایتخت خود نبوده و نیست. درگیری اخیر مالکی و هاشمی، متعاقباً پناهنده شدن هاشمی به بخش خود گردان کردستان و سر پیچی طالبانی و بارزانی از فرمان مالکی مبنی بر محاکمه هاشمی در بغداد بخوبی نشان میدهند که مدل حکومتی فدرالیسم قومی - مذهبی بهیچوجه نمیتواند برآورد کننده آزادی، دموکراسی و رفاه عمومی برای اکثریت ملت عراق باشد. با توجه به نکات فوق، به احتمال زیاد در آینده نزدیک ما یا شاهد بروز یک جنگ داخلی تمام عیار و یا در بهترین حالت تضعیف دولت مرکزی عراق و هرج و مرج در این کشور خواهیم بود.لیبی: پس از چند ماه نبرد مسلحانه با پشتیبانی نیروی هوایی ناتو، بالاخره رژیم قذافی سرنگون شد و اسلام گرایان در این کشور بقدرت رسیدند.مصر: با بالا گرفتن موج اعتراضی مردم حسنی مبارک از قدرت برکنار شده و بهمراه پسرانش به اتهام کشتار شهروندان و سؤ استفادههای مالی مراحل دادگاهی خود را طی میکنند. هیأتی متشکل از فرماندهان ارتش و برخی از سران عالیرتبه دولت کنترل کشور را در دست دارند. تحریکهای حزب اخوان المسلمین که اینک به حزب آزادی و عدالت تغییر نام داده است، باعث برگزاری انتخابات پیش از موعد مقرر شده است. تا این لحظه در این کشور دو مرحله انتخابات برگزار شده است و طبق گزارشات رسیده حزب آزادی و عدالت (اخوان المسلمین ) با بیشترین تعداد رأی در جایگاه اول و سلفیها در جایگاه دوم قرار دارند. بر مبنای این مؤلفهٔ ها میتوان گفت که در آینده نزدیک سیستم سیاسی کشور مصر تحت نفوذ اسلام گرایان قرار خواهد گرفت.کشورهای دیگر خاورمیانه مانند اردن و مراکش انجام اصلاحات و رفرمها در سیستمهای سیاسی خود را از سال ۲۰۰۴ آغاز کرده اند و تا اندازه ایی خود را با مفاد طرح خاورمیانه بزرگ سازگار و همساز کرده اند، بهمین خاطر تا این لحظه به مشکل آنچنانی برخورد نکرده اند. از دیگر کشورهای خاورمیانه که بنوعی درگیر این طرح بوده اند، تونس میباشد. تونس یکی از اولین کشورهای خاورمیانه بود که با جنبشهای وسیع مردمی روبرو شد. این کشور در مقایسه با کشورهایی نظیر لیبی و مصر تا این لحظه توانسته است از این طرح به نحو بهتری استفاده کند. در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۱۱، مجلس موسسان تونس با اکثریت آرا رهبر حزب "کنفرانس جمهوریخواه"(یکی از احزاب چپ گرا و ناسیونالیست) یعنی المنصف المرزوقی را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کرد. اگر چه که در علوم سیاسی با وجود یک فرد بعنوان رئیس جمهور، نمیتوان حوادث آینده یک کشور را بصورت قطعی پیش بینی کرد، اما حمایت اکثریت مجلس موسسان و انتخاب این فرد میتواند برای ما این خوش بینی را داشته باشد که حداقل تا این لحظه (تاکید میکنم تا این لحظه) اسلام گرایان در این کشور بقدرت نرسیده اند. در یمن عبداله صالح رئیس جمهور سابق از قدرت برکنار شده است و هیات موتلفه ایی از احزاب گوناگون قدرت را بدست گرفته اند و طبق آخرین خبرها در فلسطین سازمان الفتح و حماس طی مذاکراتی (در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۱۱) به توافقاتی در زمینه همکاریهای مشترک بیشتری دست یافته اند. کشور دیگر سوریه میباشد که تا این لحظه در مقابل اجرای این طرح ایستادگی کرده است و به وحشیانهترین شکل ممکن اعتراضات مردمی را سرکوب میکند. تلاش جهان غرب و اتحادیه کشورهای عرب در حل مشکل این کشور تا این لحظه ناکام بوده است. اخیرا اتحادیه کشورهای عرب ناظرینی را جهت نظارت و کنترل اوضاع به سه منطقه بحرانی در سوریه فرستاده است. از طرف دیگر مخالفین رژیم بشر اسد جبههٔ متحد خود را در ترکیه تشکیل داده و به فعالیت علیه این رژیم مشغول شده اند.با توجه به توضیحات فوق، به سؤالات مختلفی روبرو میشویم. آیا اصلا این طرح شامل حال ایران ما میشود؟ آیا تلاشی در جهت پیاده کردن این طرح در ایران انجام گرفته است و آیا کلا خطری از جانب این طرح ما را در آینده تهدید میکند یا خیر؟ به نظر من بخشی از پاسخ سوالات فوق در بطن جنبش سبز سال ۱۳۸۸و حرکت های مشترک اخیر بخشی از نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون نهفته شده است.....بخش پنجم:ت: جنبش سبز و طرح خاورمیانه بزرگ:با نگاهی گذرا به مجموعه حوادث اتفاق افتاده در سال ۱۳۸۸ بخوبی پی میبریم که چه طرح و توطئه ایی برای ایران در نظر گرفته شده بود. در این مقطع زمانی بازیگران مختلفی در صحنه سیاسی کشور ایران شروع به فعالیت میکنند و هر یک بنوعی قصد دارند که از آب گل الود شده (جنبش اعتراضی مردم ایران) بنفع خود ماهی بگیرند. بازیگران اصلی عبارتند از: ۱- ائتلاف دو جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی(خامنهای - احمدینژاد). ۲- ائتلاف جناح اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان (در مرحله اول اتحاد رفسنجانی، محسن رضایی، خاتمی، میر حسین موسوی و کروبی)، ۳- طیف ناهمگونی از ملت ایران (از طبقات و اقشار مختلف، شامل رادیکالترین بخش جامعه ایران که موقعیت را غنیمت شمرده و بدنبال سرنگونی رژیم اسلامی هستند (اکثریت)، تا طیف طرفداران جناحهای اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، اما بدنبال کنار زدن احمدینژاد و جایگزین کردن موسوی و کروبی هستند(اقلیت). و ۴- جهان غرب که بدنبال خیزشهای مردمی سعی میکند از این موقعیت فراهم شده، استفاده کند و طرح خاورمیانه بزرگ را در ایران اجرا کند و با اتکا به آن آلترناتیو مورد دلخواه خود را در ایران بقدرت برساند. جهان غرب تلاش میکند که با ایجاد یکسری تغییرات جزعی و سطحی در ساختار رژیم اسلامی، هم جنبش اعتراضی مردم ایران را کاملا کنترل کند و هم یک جمهوری اسلامی اهلی مسلح به اسلام رحمانی و معتدل ایجاد کند. بعبارتی دقیقا مانند سال ۱۳۵۷، اما اینبار بجای خمینی، قرار بود موسوی و کروبی جایگزین شوند و ملت ایران هم به خیال اینکه یک انقلاب انجام داده اند بخانههای خود برگردند و قائله ختم شود.با توجه به تقسیم بندی و اهداف هر یک از بازیگران فوق میبینیم که بازیگران شماره ۲ و ۴ در یک صف قرار میگیرند، اما هر دوی آنها بخوبی میدانند که جهت پیروزی در این نبرد باید باید بتوانند بخش وسیعی از ملت ایران (یعنی بازیگران شماره ۳ ) را با خود هم ساز و هم آواز کنند. چون هدف بازیگران شماره ۲ و ۴ سرنگونی کامل رژیم اسلامی نیست، و از طرفی جهت پیروزی، به کمک اکثریت مردم جامعه ایران نیاز دارند، یکسری دستور العملها در دستور کار قرار میگیرد. ۱- در مرحله اول این جنبش باید یک رهبر داشته باشد، رهبری که هم بتواند بیشترین تعداد ایرانیان را با فراخوان خود به خیابانها بکشاند و هم بتواند حد و مرز جنبش اعتراضی مردم را کنترل کند. ۲- این جنبش باید مارک، آرم، تاکتیک و استراتژی مخصوص بخود را داشته باشد. ۳- با اتکا به دو نکته فوق این جنبش باید بتواند بیشترین تعداد ایرانیان داخل و خارج از کشور را در خود جا دهد. در این راستا از بیشترین و بهترین امکانات تئوریک، تبلیغاتی، مالی و حتی روانشناسی رنگها استفاده میشود و تمامی رسانههای معتبر جهانی در اختیار این حرکت قرار میگیرند. چون هدف سرنگونی رژیم نیست، از انقلابات مخملی کپی برداری میشود. با کپی برداری از انقلابات مخملی لهستان و اکراین جنبش اعتراضی در داخل و خارج از ایران سازماندهی میشود. و بجای رنگ سفید (در لهستان) و رنگ نارنجی (در اکراین) رنگ سبز انتخاب میشود و جنبش سبز متولد میشود. رنگ سبز چون رنگ اصلی دین اسلام و مذهب شیعه میباشد میتواند جلب کننده نظر هواداران طیف اصلاح طلبان و اصولگرایان محافظه کار باشد. از طرف دیگر رنگ سبز در خارج از ایران به رنگ صلح، دوستی و حفاظت از محیط زیست معروف است. انتخاب رنگ سبز در انظار جامعه جهانی میتواند توجه مثبت بسیاری را به خود جلب کند. تشکیل زنجیر انسانی از میدان تجریش تا میدان آزادی از جنبش همبستگی لهستان و راهپیمایی سکوت از مهاتما گاندی به عاریه گرفته میشود. پروژه رهبر سازی شروع میشود. میر حسین موسوی و کروبی هر دو در شرایط مختلف تاریخی پستهای مهمی را در رژیم اسلامی داشته اند و اکثریت ملت ایران خاطره خوش آیندی از این دو ندارند؛ بهمین خاطر باید افکار عمومی شستشو داده شود. در این راستا باید جنایات ۳۰ سال گذشته رژیم اسلامی به روشی حتی بصورت موقتی از ذهن مردم پاک شود. پس باید صفحهات تاریخی جدیدی در دسترس افکار عمومی قرار بگیرد تا این نکات جدید بنوعی بتوانند خاطرات تلخ جنایات گذشته را پوشش دهند.با استفاده از تبلیغات گسترده، ملت ایران و جهان خارج از ایران مورد بمباران اخبار جدید قرار میگیرند و هدف تمام این اخبار پاک کردن و به فراموشی سپردن جنایات رژیم اسلامی تا قبل از سال ۱۳۸۸ میباشد. تیتر تمامی سایتها و رسانه های خبری مهم ایرانی و جهان، از عکسها، فیلمها و اسامی ندا، ترانه و سهراب بعنوان شهدای راه سبز پر میشود. کروبی تجاوز به زندانیان در زندان کهریزک را افشا میکند و به شیخ شجاع ملقب میشود. انگار در طول ۳۰ سال گذشته در دوران نخست وزیری میر حسین موسوی و ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی هیچ کسی در رژیم اسلامی اعدام نشده است و یا در طول ۳۰ سال گذشته به هیچ زندانی سیاسی در شب قبل از اعدام تجاوز نشده است. دزدیها و سؤ استفادههای مالی احمدینژاد، دولت وی و بستگان آنها افشا میشود، انگار خاندان رفسنجانی، موسوی، کروبی و دیگر سران این رژیم هیچگونه سؤ استفاده مالی در طول ۳۰ سال گذشته انجام نداده اند. سرود آفتابکاران جنگل، سرودی که هزاران جوان ایرانی در دوران میر حسین موسوی، رفسنجانی و خاتمی با خواندن آن به جوخههای اعدام سپرده شده بودند، سرود انتخاباتی میر حسین موسوی میشود تا بتواند بخش عظیمی از جوانان آرمانگرا را را بخود جذب کند. شخصیتهای سیاسی مختلفی مانند آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله صانعی و محسن رضایی که در سالهای قبل بعنوان دست اندرکاران قوه قضائیه و دیگر نهادهای سرکوب رژیم، دهها هزار جوان ایرانی را به پای جوخههای اعدام روانه کرده بودند، دم از دمکراسی، آزادی بیان، حق رأی ملت ایران و محکوم کردن شکنجه میزنند.دولت احمدینژاد و خامنهای به تقلب در انتخابات متهم میشوند، انگار در دورههای پیشین هیچگونه تقلبی در انتخابات انجام نگرفته است. موسوی، کروبی و دیگر سران جنبش اصلاح طلبی به ایرانیان تاکید میکنند که شعارهای ساختار شکن ندهند و به ایرانیان مقیم خارج از کشور رهنمود داده میشود که صف خود را از صف ضد انقلاب جدا کنند. با این وسیله جناح اصلاحطلبان سعی میکند که روند حرکت جنبش اعتراضی مردم را چه در داخل و چه در خارج از ایران کنترل کند و این جنبش منجر به سرنگونی کامل رژیم نشود. در همین راستا با استفاده از نظریات مهاتما گاندی راهپیمایی سکوت ابداع میشود. تیتر تمامی رسانههای خبری از اسامی و دفاع از زندانیان سیاسی پر میشود. اما در بین این زندانیان سیاسی، هیچگونه اسمی از زندانیان بهائی، مسیحی، طرفداران سلطنت، مجاهدین، نیروهای چپ و اعضای دستگیر شده اتحادیههای کارگری نیست. بصورت مسلسل وارمصاحبهها، نامهها و اخبار زندانیان سیاسی که اکثرا در دولتهای قبلی موسوی، رفسنجانی و خاتمی پستهای مهم دولتی داشته اند، از زندانهای مخوف رژیم اسلامی به بیرون درز پیدا میکند و تمامی سایتها و رسانههای ایرانی و خارجی را پر میکند.این پروسه رهبر سازی و تبلیغ جنبش سبز در خارج از ایران با شیوه و متدهای مختلف دیگری پیگیری میشود. با بالا گرفتن جنبشهای اعتراضی در ایران طیف وسیعی تحت عنوان دانشجو، هنرمند، نویسنده، خبرنگار و حقوقدان به خارج از کشور اعزام میشوند. شیرین عبادی در تور کشورهایی اروپایی (منجمله کشوری که من زندگی میکنم) طی مصاحبههای گوناگونی اعلام میکند که ۹۸% ملت ایران ۳۰ سال پیش به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده اند، هدف ملت ایران سرنگونی نیست، ملت ایران خواهان جمهوری اسلامی بدون احمدینژاد هستند، و اینکه قانون اساسی بخوبی در ایران رعایت شود واسلام هیچگونه تضادی با حق و حقوق زنان ندارد. محسن مخملباف که بخشی از فیلمهای خود را با اجازه و همکاری وزارت اطلاعات ساخته است، پیام جنبش سبز و به اصطلاح رهبران جنبش سبز را به روی فرش قرمز جشنوارههای کان و اسکار میبرد و بعنوان سخن گوی جنبش سبز در پارلمان اتحاد اروپا به دفاع از آزادی و دمکراسی میپردازد و رسما از پارلمان اروپا درخواست کمک میکند. برخی از پژوهش گران در خارج از کشور به میر حسین موسوی لقب نلسون ماندلا اهدا میکنند و دکتر سروش به لقب مارتین لوتر و کارل پوپر ایران ملقب میشود. عکس به اصطلاح رهبران جنبش سبز، شهدای سبز و بهمراه آنها، شال گردنهای سبز، کراوات سبز، دست بند سبز، النگوی سبز و هزاران سبز دیگر همه کشورهای اروپائی و آمریکایی را در بر میگیرد و حتی به کنسرت های خوانندگان درجه اول جهان راه پیدا میکند.تمامی رسانههای خبری ایرانی و خارجی پر میشود از مصاحبه با طرفداران مختلف جناح اصلاح طلبان حکومتی و همگی بر چند نکته پا فشاری میکنند که : تنها در دولت احمدینژاد این جنایات و دزدیها صورت گرفته است، ملت ایران خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، تنها آلترناتیو موجود برای ایران جنبش سبز به رهبری میر حسین موسوی و کروبی میباشد، هدف این جنبش با زگشت به دوران طلای امام خمینی و اجرای مفاد قانون اساسی میباشد و دیگر هیچ. در یک چنین شرایطی اگر فردی یا تشکیلاتی به گوشه ایی از جنایات دولتهای قبلی میر حسین موسوی، رفسنجانی یا خاتمی کوچکترین اشاره ایی میکرد با موج حملات و بر چسبهایی مانند : انسانها قابل تغییر هستند، موسوی و کروبی هم تغییر کرده اند، در این شرایط باید اتحاد داشت، با این حرفها بین ایرانیان تفرقه ایجاد نکنید، و یا شما هم حرف جناح اصولگرایان و خامنهای را تکرار میکنید و هزاران انگ دیگر روبرو میشود. و به این شکل ظرف مدت کوتاهی و به ناگهان همه چیز و همه جا سبز میشود ، جبههٔ سبز، اتحاد سبز، خبرنگاران سبز، سفارت سبز، روشنفکران سبز، زندانیان سبز و سبز و سبز و باز هم سبز......بخش ششم:بجرات میتوانم بگویم که بخش عظیمی از ما ایرانیان در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و ارتباط این طرح با جنبش سبز و اینکه چه طرحی برای ایران آماده شده بود، هیچگونه اطلاعاتی نداشتیم و برخی هنوز از آن بی اطلاع هستیم. شاید برخی از ما پی برده بودیم که بعنوان مثال جناح اصلاحطلبان قصد دارند بقدرت برسند اما در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و خطراتی که از این طرح ممکن است گریبانگیر ما شود، متاسفانه بیخبر بودیم. در نهایت این طرح خاورمیانه بزرگ( یا طرح کمربند سبز دوم) در ایران با شکست مواجه شد و جناح اصلاحطلبان به قدرت نرسیدند. به اعتقاد من دو عامل اصلی باعث شکست این طرح شد. ۱- ساختار قدرت متمرکزی که رژیم اسلامی دارد. (در مورد ساختار قدرت رژیم اسلامی، مقاله مفصلی نوشتهام که پس از طی مراحل آموزشگاهی و ویرستاری، به دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت) .و ۲- حرکتهای اعتراضی ما (طیف سرنگونی طلبان) چه در داخل و چه در خارج از ایران. با نگاهی به شعارهای مطرح شده در این دوران بخوبی میتوانیم به عمق خواسته ها و اهداف نیروهای شرکت کننده در این جنبش اعتراضی پی ببریم. در مقابل شعار یا حسین میر حسین، شعار "موسوی بهانست، کل نظام نشانست" سر داده میشود. در مقابل گفته موسوی برای بازگشت به دوران طلایی امام، شعار " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" شکل میگیرد. در برابر فراخوان موسوی برای شرکت در تظاهرات روز قدس و همبستگی با مردم فلسطین شعارهای " نه غزه، نه لبنان، جانم فدائ ایران" یا " پول نفت چی شده؟ خرج بسیجی شده" و یا "پول نفت چی شده؟ خرج فلسطین شده" در میان تظاهرات بکار برده میشود و .... این روند نمایش قدرت بین جناح اصلاحطلبان و اصولگرایان محافظه کار از یک طرف و جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی از طرف دیگر همچنان ادامه داشت و در این میان ملت ایران به روشهای گوناگون سعی داشت که از این موقعیت استفاده کرده و کار رژیم را یکسره کند. بالاخره، خیزش مردم قهرمان ایران در عاشورای سال ۱۳۸۸ نشان داد، که ملت ایران بیش از این بدنبال رهنمود راهپیمایی سکوت موسوی - کروبی عمل نخواهد کرد و جهت دفاع از خود در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم دست به مقابله به مثل خواهد زد و این زنگ خطری برای تمامی جناحهای تشکیل دهنده رژیم اسلامی بود. مجموعه این حرکات اعتراضی چه در داخل و چه در خارج از ایران به رژیم اسلامی وجهانیان نشان داد که بخش عظیمی از ایرانیان نه تنها خواهان اصلاحات نیستند بلکه در جهت سرنگونی بدون قید و شرط این رژیم حرکت میکنند؛ بهمین خاطر طرح مساله حبس خانگی میر حسین موسوی و کروبی آغاز شد تا این فصل از جنبش اعتراضی مردم ایران تعطیل گردد.توضیحات مختصر سه تجربه تاریخی فوق، بما چند نکته مهم را میاموزد. ۱- سه تجربه تاریخی طرح کمربند سبز، تئوری برخورد تمدنها و طرح خاورمیانه بزرگ، هر سه در یک راستا و تقریبا اصلاح کننده و یا کامل کننده یکدیگرند. طرح کمربند سبز به اسلامی بودن منطقه کمک میکند. تئوری برخورد تمدنها احتمال خطرات ناشی از این طرح یعنی رشد اسلام گرائی افراطی را گوشزد میکند. و در نهایت طرح خاورمیانه بزرگ سعی میکند با اجرای اصلاحاتی، اسلام گرائی افراطی را به یک اسلام رحمانی، معتدل و قابل تطبیق با جهان امروز تبدیل کند. ۲- بدون استثنا در قبال هر سه مورد فوق، عکسالعمل ما (طیف سرنگونی طلبان) بقدری ضعیف بوده است که یا کلا غافلگیر شده ایم (مانند قیام سال ۵۷ و دوران ریاست جمهوری خاتمی) و یا بخوبی نتوانسته ایم از موقعیت تاریخی فراهم شده در جهت دستیابی به هدف اصلی خودمان یعنی سرنگونی رژیم اسلامی استفاده کنیم. یکی از علل اصلی این نکته طبق توضیحاتی که ارائه دادم، عدم شناخت و آگاهی کافی ما نسبت به میزان قدرت و طرحهای احتمالی کلیه بازیگران اصلی تاثیر گذار در روند تغییر و تحولات ایران میباشد. بعنوان مثال بخش عظیمی از جامعه روشنفکران ایرانی با دیدن شکل گیری جمهوری اسلامی در افغانستان و عراق و پس از گذشت ماهها از شروع مجدد اجرای این طرح در کشورهای خاورمیانه، با وجود اینکه میبینند در لیبی اسلام گرایان بقدرت رسیده اند، در مصر اخوان المسلمین بیشترین تعداد رأی را کسب کرده اند، از این تحولات بنام انقلاب نام میبرند. و یا در دوران جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸، با سکوت خود در مقابل و یا همراهی با جناح اصلاح طلبان حکومتی بصورتی آگاهانه یا ناگاهانه عملا در خدمت اجرای سکانس دوم طرح کمربند سبز در ایران (طرح خاورمیانه بزرگ) قرار میگیرند.۳- تشکیل اتحاد عمل: امروز یا شاید هرگز!در این بخش بصورت مختصر و تیتروار به چند نکته اشاره میکنم. نکات مهمی که ضرورت تشکیل هر چه سریعتر یک اتحاد عمل فراگیر در شرایط حساس کنونی را بصورت واضحتری بیان میکنند. این نکات عبارتند از:۱- اگر چه که بنظر میرسد، جهان غرب از اهلی کردن رژیم اسلامی مأیوس شده است و طرح خاورمیانه بزرگ تا این لحظه در ایران اجرا نشده است، اما این نکته به این معنی نیست که در آینده هیچگونه خطری از جانب این طرح ما را تهدید نمیکند. فراموش نباید کرد (تاکید میکنم)، این طرح میتواند با ترکیب دیگری و با مهرههای عامه پسند دیگری درون جنبشهای اعتراضی آینده کشور ایران جا سازی شود. در اینجا نیازی به ذکر نام نمیبینم، اما با دقت بیشتری در حرکات بخشی از طیف اپوزیسیون بخوبی میبینیم که در این راستا اقداماتی در حال شکلگیری میباشد. طیفی که با استفاده از ترمهایی مانند عفو عمومی و آشتی ملی سعی میکند تمام جنایات ۳۳ سال گذشته این رژیم را به اسم تنها یک فرد و آنهم خامنهای خلاصه کرده و برای بقیه سران جنایتکار این رژیم یک مقبولیت و پذیرش ملی فراهم کند، عملا در جهت اجرای این طرح حرکت میکند.۲- روند و سرعت تغییر و تحولات در تمام کشورهای جهان با ساختار دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن سیستم سیاسی این کشورها در ارتباط مستقیم میباشد. یعنی هر کشوری که ساختار سیاسی دموکراتیک تری داشته باشد، روند تغییر و تحولات آن در اصطلاح رفرمیستی، سطحی و آرامتر میباشد. هر چه ساختار سیاسی غیر دموکراتیک تر و مستبد تر باشد، بهمان میزان، آهنگ تغییر و تحولات سرعت بیشتری خواهد داشت. در یک چنین کشورهایی حوادث تاریخی چنان غیر مترقبه و ناگهانی اتفاق میافتند که گاهی حتی قشر روشنفکران این جامعه فرصت استفاده از این موقعیت تاریخی را نخواهند داشت. بعنوان مثال قیام سال ۵۷ در ایران که ظرف مدت کوتاهی (چند ماه) آغاز و به برقراری رژیم اسلامی ختم شد. نیازی به توضیح اضافی در مورد مستبد بودن رژیم اسلامی نمیبینم که همگان به آن واقفند.۳- طبق تئوریهای مختلف اقتصاد سیاسی، روابط بین الملل و رشته جنگ و صلح: کشورهایی که: ۱- ذخائر طبیعی زیادی مانند نفت، گاز، طلا، الماس و ... دارند و صادرات این مواد طبیعی بیشترین بخش درامد دولت این کشورها را تشکیل میدهد،(نظریه نفرین ذخائر طبیعی) ۲- کشورهایی که از اقوام گوناگون تشکیل شده اند و از نا برابریهای افقی رنج میبرند (بعنوان مثال تبعیض قومی یا مذهبی) ۳ - کشورهایی که بخش عظیمی از مردم آن در فقر و استبداد زندگی میکنند، آمادگی بسیار بیشتری برای شروع جنگ داخلی نسبت به دیگر کشورها دارند. متاسفانه، ایران ما هر سه مشخصه فوق را دارا میباشد. ضمنا نباید فراموش کرد که بعنوان مثال ۳۳ سال پیش، چیزی به اسم گروه جنداله در ایران نداشتیم، اما یک چنین گروهی در مرز های شرقی ایران شکل گرفته است. یک چنین گروهی در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی و خلا قدرت موقتی که ایجاد میشود، برای همه ما مشکل ساز خواهد شد. اگر به نکات فوق، رویای بالکانیزه کردن ایران توسط اقلیتی را اضافه کنیم، بخوبی به وجود شرایط مساعد یک جنگ داخلی در ایران پی میبریم.۴- رژیم اسلامی ایران در هر دو عرصه داخلی و خارجی مشروعیت کامل خود را ا زدست داده است. تلاش پیگیر رژیم اسلامی برای دست یابی به سلاح اتمی، تحریمهای گوناگونی را از طرف جامعه جهانی به این رژیم تحمیل کرده است. تمام شواهد موجود حاکی از آن است که رژیم اسلامی در ضعیفترین موقعیت عمر ۳۳ ساله خود بسر میبرد و این نکته طلاییترین موقعیت تاریخی برای سرنگونی این رژیم را برای ما فراهم کرده است. روند حرکات و عکسالعمل های رژیم ایران از یک طرف و آمریکا و اتحاد اروپا از طرف دیگر بخوبی نشان میدهند که ما در مرحله آغازین یک جنگ خانمانسوز قرار گرفته ایم. بدلایل گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرحله یک مرحله دائمی و طولانی مدت نمیتواند باشد و بزودی یکی از طرفین یا هر دو طرف این تنش جهت برون رفت از این حالت دست به اقداماتی خواهند زد. رژیم ایران دو راه پیش رو بیشتر ندارد: ۱- تسلیم کامل در قبال خواستههای جامعه جهانی و جهان غرب که به اعتقاد من این نکته خیلی بعید بنظر میرسد. ۲- پافشاری رژیم اسلامی بر خواستههای خود مبنی بر غنی سازی اورانیوم وادامه فعالیتهای هسته ای. در یک چنین حالتی احتمال شروع جنگ از طرف رژیم اسلامی بسیار زیاد میباشد. ( در این رابطه در مقاله قبلی تحت عنوان " هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان...." توضیحات لازم را ارائه داده ام).۵- بخش عظیمی از مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و در پروسه تولید در جایگاه طبقاتی خاصی قرار میگیرند. این بخش عظیم به دلایل گوناگونی از قبیل سرکوبهای شدید، تخریبهای فرهنگی سازماندهی شده توسط عملکردهای گوناگون رژیم اسلامی، فقر شدید، ساعتهای طولانی کار و عدم وجود یک حزب، سازمان و یا یک اتحادیه دموکراتیک متاسفانه به آگاهی طبقاتی آنچنانی که ما در فکر آن هستیم، نرسیده است. اگرچه که در طول ۳۳ سال گذشته، تلاشهای بسیاری در این رابطه انجام گرفته است، اما قدرت عملی و ذهنی این اتحادیهها و اعضای آنها در تغییر شرایط موجود و جهت دادن به این تغییرات در جهت منافع طبقاتی خود بسیار ضعیف بوده است. بعنوان مثال، ما شاهد دستگیری منصور اصانلو یا رضا شهابی و دیگر رهبران اتحادیههای کارگری بوده ایم، اما متاسفانه این اتحادیهها حرکت اعتراضی آنچنانی در تغییر وضع موجود و حتی آزادی افراد فوق نتوانسته اند، انجام دهند. و یا بخشهائ مختلف کارگری را مشاهده میکنیم که با اینکه ماهها حقوق دریافت نکرده اند، اما همچنان به کار خود ادامه میدهند. امیدوارم که خوانندگان این مقاله تفاوت بین سه ترم خصلتهای طبقاتی، تضاد طبقاتی و آگاهی طبقاتی را بهتر از من درک کرده باشند و با مشاهده حرکت اعتراضی کارگرانی که چند ماه دستمزد دریافت نکرده اند، در رویاهای سرخ غوطه ور نشوند.توضیحات مختصر فوق بخوبی نشان میدهند که در چه مرحله حساس تاریخی قرار داریم و چه خطرات احتمالی در آینده، کشور ما را تهدید میکنند. با در نظر گرفتن نکات فوق، تشکیل یک اتحاد عمل فراگیر جهت برون رفت از بًن بستی که در آن قرار گرفته ایم و جلوگیری از عواقب وخیم احتمالی آینده، لازم و ضروری میباشد. اتحاد عمل فراگیری که بتواند بیشترین طیف سرنگونی طلب جامعه ایرانی را بخود جذب کرده و در جهت سرنگونی رژیم اسلامی و بنیان گذاری ایرانی مدرن و پیشرفته حرکت کند. ایران نو بنیادی که تامین کننده آزادی، دمکراسی، رفاه و عدالت اجتماعی برای تک تک شهر وندانش باشد.....بخش هفتم:۴- اتحاد عمل فراگیر، کجا، چگونه، بر چه مبنایی و اهداف آن:در بخشهائ قبلی این مقاله در مورد ضرورت تشکیل هر چه سریعتر یک اتحاد عمل فراگیر در مقطع حساس کنونی توضیحاتی را ارائه دادم. در این بخش بصورت مختصر به ساختار این اتحاد عمل و برخی از جزئیات و هدف اصلی آن خواهم پرداخت.اولین سوالی که با آن روبرو هستیم، این است که این اتحاد عمل در کجا باید شکل بگیرد،داخل یا خارج از ایران؟ رژیم ایران به روشهای گوناگون سعی میکند که طیف ایرانیان خارج از کشور را از حوزه جنبشهای اعتراضی داخل کشور تفکیک کند و در این راستا از بدو پیدایش اقدامات بسیاری انجام داده است. از ساختن سرّ یالهای تلویزیونی سراب، هویت گرفته تا این جمله که این مردم داخل کشور هستند که تصمیم گیرنده هستند نه کسانی که به خارج از کشور فرار کرده اند و در خوشی و شادی زندگی میکنند. متاسفانه همین طرح رژیم در بین بخشی از ایرانیان خارج از کشور و حتی بخشی از طیف به اصطلاح روشنفکر تکرار میشود.در مقابل اینگونه تبلیغات رژیم باید گفت: اولا، بخش عظیمی از ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی میکنند فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی هستند که بخاطر حفظ جان خود به اجبار کشور ایران را ترک کرده اند. بخش دیگر ایرانیانی هستند که بخاطر مشکلات عظیم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سرکوبهای وحشیانه رژیم اسلامی کشور ایران را ترک کرده اند. پس این طیف جهت گذراندن تعطیلات به خارج از کشور سفر نکرده است. دومأ جمعیت ایرانیان خارج از کشور طبق آمارهای رسمی به ۵ میلیون نفر میرسد، و این تعداد ۱/۱۲ جمعیت کشور ایران را تشکیل میدهد. صرفنظر از مزدوران رژیم، این تعداد حق دخالت و اظهار نظر در مورد شرایط و وضعیت ایران را دارند و باید داشته باشند و هیچ فردی حق حذف این تعداد در این مورد را ندارد و نمیتواند داشته باشد. سومأ، در کشوری که پوشیدن چکمه زنان و آب بازی چند نوجوان ممنوع میباشد و انسان های بی گناهی به این بهانه ها دستگیر و زندانی میشوند، چگونه میتوان مراحل تشکیل یک چنین اتحاد عملی آنهم در جهت سرنگونی رژیم را بدون خطر جانی انجام داد؟ نکته چهارم اینکه در اکثر انقلابات تاریخ بشری، فعالین سیاسی و قشر روشنفکرانی بوده اند که به اجبار در خارج از کشور خود جنبش مبارزاتی مردم جامعه خود را رهبری و هدایت کرده اند. پنجم، ما ایرانیان خارج از کشور امکانات فراوانی در تمامی زمینه ها داریم که طیف سرنگونی طلب داخل کشور از آنها محروم میباشند. ششم، هدف این اتحاد عمل تعیین نوع حکومت آینده ایران نیست که بگوییم رأی بقیه ملت ایران را نادیده گرفته است. پس با توجه به نکات فوق نتیجه میگیریم که این اتحاد عمل باید و تاکید میکنم باید و به اجبار در خارج از کشور شکل بگیرد.سوال دوم: این اتحاد عمل چگونه و بر چه مبنایی باید شکل بگیرد و به چه صورت عمل میکند؟ با توجه به توضیحات مختلفی که در طول این مقاله ارائه دادم و با توجه به شرایط حسّاسی که در آن قرار گرفته ایم، این اتحاد عمل باید بتواند بیشترین طیف ایرانیان سرنگونی طلب را در خود جذب کند. بهمین خاطر باید ابتداییترین و مهمترین خواستههای اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران بعنوان پایههای اصلی این کار مشترک در نظر گرفته شود. نکات ابتدایی و در عین حال مهمی که بدون آنها ما هرگز قادر نخواهیم بود ایرانی مدرن و دموکراتیک داشته باشیم. یک چنین نکات کلیدی و مهمی میتوانند مواد اولیه ما جهت تشکیل این اتحاد عمل باشند؛ و کلیه اعضا ی شرکت کننده در این اتحاد عمل باید به این نکات حداقلی، التزام نظری و عملی داشته باشند.الف: سرنگونی بدون قید و شرط رژیم اسلامی.ب: جدایی کامل دین و مذهب از سیاست، دولت و نظام آموزشی برای همیشه.ت: برقراری، تامین و اجرای آزادی و دموکراسی. (از طریق تدوین و اجرای قانون اساسی اولیه و قوانین کیفری و جزایی کشور بر مبنای مدرنترین قوانین حقوق بشری ).ث: برقراری و تامین عدالت اجتماعی یکسان برای تمامی کسانی که در محدوده جغرافیایی ایران زندگی میکنند.ج: حفظ تمامیت ارضی کشور ایران.چ: محاکمه و مجازات علنی و عادلانه سران رژیم اسلامی و تمامی کسانی که در طول ۳۳ سال گذشته در این جنایات داشت داشته اند.(با داشتن حق وکیل، بدون اعدام و بدون هر گونه شکنجه جسمی و روحی).طیف وسیعی از ایرانیان با هر نگرش فکری که دارا باشند با این حداقلها موافق هستند و با حفظ موازین فکری و تشکیلاتی خود میتوانند در این ظرف قرار بگیرند. کلیه اعضای این اتحاد عمل چه بصورت فردی و یا تشکیلاتی باید از حقوق یکسان و برابر برخوردار باشند و این ظرف مشترک بهیچوجه نباید قربانی اهداف تشکیلاتی، جناحی یا فردی کسی باشد. در صورت مشاهده یک چنین عملی، کمیته انظباطی باید بسرعت، رسما و بدون کوچکترین ملاحظه ایی به خاطیان تذکر رسمی داده و در صورت تکرار فرد یا جناح خاطی بصورت رسمی اخراج شوند.در مرحله بعدی ما باید بتوانیم از بین این طیف، کمیته رهبری را تشکیل دهیم. در ترکیب اعضای کمیته رهبری ما باید از نگرشهای فکری گوناگون، سه عنصر مهم تجربه، تخصص و وطنپرستی را در مد نظر بگیریم. چرا ترکیب کمیته رهبری باید یک چنین خصوصیاتی داشته باشد؟ ترکیب این سه عنصر احتمال خطای ما را بمیزان زیادی کاهش خواهد داد. بعنوان مثال در بین دانش پژوهان ایرانی داریم کسانی را که دارای مدارج عالی تحصیلی در حد پرفسور هستند، اما یا دانش و علم خود را به کمپانیهای بزرگ مثلا نفتی فروخته و فقط به فکر منافع مالی خود هستند و یا از تجزیه تحلیل ابتدایترین اتفاقات عاجزند، چرا که فقط مطالب تحصیلی را حفظ نموده و هدفشان فقط گرفتن یک مدرک دکترا یا پرفسوری بوده است. در نقطه مقابل هم داریم فعالین سیاسی که با سابقه دهها سال فعالیت سیاسی تیشه به ریشه روند تحولات سیاسی کشور ایران زده اند و یا اقلیتی که متاسفانه به دلایل گوناگون به بخشهای مختلف علوم انسانی دنیای امروز اشراف ندارند. عنصر وطنپرستی هم به تنهایی نمیتواند عهده دار یک چنین مسئولیت مهمی باشد و این کار را با موفقیت انجام دهد. بهمین خاطر ترکیب کمیته رهبری باید به سه عنصر تجربه، تخصص و وطن پرستی مجهز باشد. یک چنین ترکیبی احتمال اشتباه و خطای ما را بمیزان زیادی کاهش خواهد داد. یک چنین ترکیبی بر مبنای نکات مشترکی که توضیح دادم با اتخاذ تاکتیکهای مناسب بصورت متحد، متشکل و فراگیر در جهت سرنگونی رژیم اسلامی به فعالیت دامنه دار و گسترده ایی در تمامی کشورهای اروپایی و آمریکایی ادامه میدهد. حرکت اعتراضی گسترده این طیف در خارج از کشور طبیتا در داخل کشور و جنبش اعتراضی آن انعکاس خواهد داشت. ضمن اینکه تک تک ما چه بصورت فعالین منفرد یا تشکیلاتی ارتباطات مختلفی با جنبش داخل کشور داریم. از همین کانال ارتباطی هم ما میتوانیم با نیروهای داخل کشور در موارد گوناگون تبادل نظر و تشریک مساعی داشته باشیم و هم میتوانیم حرکتهای اعتراضی و تاکتیکهای مشترک و دامنه داری را سازماندهی کنیم.سوال سوم: هدف اصلی و تاریخ مصرف این اتحاد عمل چیست؟هدف اصلی این اتحاد عمل، سرنگونی بدون قید و شرط رژیم اسلامی و برقراری یک حکومت موقت بمدت ۲ سال متشکل از کلیه نگرشهای فکری شرکت کننده در این اتحاد عمل میباشد.چرا دولت موقت، چرا ۲ سال و چرا در فردای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی نباید اقدام به برگزاری یک رفراندوم سراسری و تعیین نوع حکومت آینده ایران کرد؟در این مورد باید واقع بین بود و بجای تصمیم گیری بر مبنای احساسات از علم و منطق استفاده کنیم. اولا، در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی، کشور در یک خلا قدرت قرار میگیرد که مساعدترین موقعیت برای ضد انقلاب میباشد. پس یکی از مهمترین وظایف دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل حفظ و پاسداری از انقلاب و دست آوردهای آن میباشد. در این مقطع، کلیه سران و عاملین سرکوب و قتل و عام تمامی دوران رژیم اسلامی باید دستگیر شوند و بصورت تدریجی در دادگاههای عادلانه، شفاف و علنی با حق داشتن وکیل بدون کوچکترین شکنجه جسمی، روحی و یا حکم اعدام محاکمه و مجازات شوند.دومأ، پس از سرنگونی رژیم اسلامی ما با کشوری روبرو هستیم که در تمام زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کاملا تخریب شده است و کلیه نهادهای ساخته شده توسط رژیم اسلامی چهار ستون گردش کار این کشور را تشکیل داده اند. بعنوان مثال، در بخش نظامی، سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات، در بخش اقتصادی بنیادهای مختلف شهید، امام رضا، مستضعفان و ...، در بخش فرهنگی، اجتماعی وزارت خانههای گوناگون و زیر مجموعههای آنها مانند انجمنهای اسلامی و الی آخر. حماقت محض است و باز تاکید میکنم، حماقت محض میباشد که از کنار این نهادها بی تفاوت عبور کنیم. پس یکی دیگر از وظایف مهم دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل، انحلال کامل نهادهای رژیم اسلامی و جایگزینی آنها با نهادهای جدید و مناسب میباشد.سومأ، قانون اساسی یکی از مهمترین ساختارهای پایه ایی هر کشوری محسوب میشود. بر مبنای قانون اساسی است که نوع حکومت، وظائف و اختیارات سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه تعیین میشوند و کلا بر این مبنا یک دولت میتواند بکار خود ادامه دهد و کشور را کنترل کند. پس باید قانون اساسی کاملا جدیدی (طرح اولیه) تدوین شود. چرا طرح اولیه؟ چون هنوز نوع حکومت سیاسی کشور از طریق یک رفراندوم سراسری انتخاب نشده است، بهمین خاطر این طرح اولیه فقط میتواند حدود وظائف و اختیارات موقتی قوه قضائیه و قوه مقننه را تعیین کند و در بر گیرنده بیشترین آزادیهای فردی و اجتماعی بر مبنای مدرنترین قوانین حقوق بشری باشد.این سه مورد فقط بخش کوچکی از کوه مشکلاتی است که ما در فردای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی با آنها روبرو خواهیم شد. گذشته از اینها، بخش عظیمی از ملت ایران به انواع مدلهای حکومتی آشنایی لازم و کافی را ندارند. آیا ما مدل حکومتی سلطنتی میخواهیم؟ چه نوع مدل سلطنتی؟ مدل کشور سوئد، یا انگستان یا مراکش؟ آیا مدل جمهوری میخواهیم؟ چه نوع جمهوری؟ جمهوری پارلمانی یا ریاست جمهوری؟ مدل آلمان یا آمریکا؟ آیا اما مدل جمهوری سوسیالیستی میخواهیم؟ تک تک مثالهای فوق مدل قانون گذاری، قوه مجریه و نتیجتاً متد های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مخصوص بخود با وظایف و اختیارات مختلف دارند. حال سوال اینجاست: چند درصد از ملت ایران آگاهی لازم نسبت به مدلهای فوق را دارند؟ چند درصد از ملت ایران نکات مثبت و منفی مدلهای فوق را به اندازه کافی و در حد یک شهروند میدانند؟ قصد و هدف ما سؤ استفاده از این موقعیت تاریخی نیست که مانند رژیم اسلامی در ۲۲ بهمن قدرت را بدست بگیریم و دو ماه بعد با طرح یک سوال " جمهوری اسلامی آری یا نه؟" کلاه گشادی سر ملت ایران بگذریم. هدف ما پایه گذاری صفحه جدیدی در تاریخ چند هزار ساله کشور ایران میباشد. هدف ما اولین قدم در جهت رشد و توسعه ایران در تمامی زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میباشد. قدمی که با اتکا به علم، دانش، منطق و بدور از هرگونه کپی برداری محض بتواند چنان ساختار قدرتمندی در ایران پایه گذاری کند که دیگر هیچ طوفان سهمگینی در آینده نتواند کوچکترین آسیبی به آن برساند. بهمین خاطر، دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل وظیفه دارند که در طول این ۲ سال، شرایط لازم را جهت مناظرههای تلویزیونی، رادیو یی، مطبوعاتی و تبلیغاتی بصورت یکسان و برابر برای تمام نگرشهای فکری فراهم کنند. طی این مناظرات، نگرشهای فکری گوناگون با داشتن حق برابر و یکسان به تبلیغ نظرات و نوع حکومتی مورد دلخواه خود میپردازند. پس از ۲ سال ملت ایران با داشتن یک آگاهی نسبی، در یک رفراندوم سراسری مدل حکومتی خود را انتخاب میکند و بازندگان این رفراندوم بصورت اپوزیسیون به فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود در محافل مختلف مانند مجلس، اجتماعات، اتحادیههای کارگری و .... در کمال آزادی و دمکراسی که قانون اساسی تعیین کرده است ادامه میدهند و دولت جدید موظف است که کلیه آزادیهای فردی و اجتماعی همه ملت ایران را تضمین و حمایت کند. در این مقطع، این اتحاد عمل و دولت موقت مسئولیت خود را به پایان رسانده و اتوماتیک وار انحلال پیدا میکند.۵- دستاورد:در خاتمه باید بگویم، بخوبی به این نکته واقفم که این مقاله مختصر نمیتواند کلیه جزئیات یک چنین کار بزرگی را در بر بگیرد، و طبیتا خالی از نقد و بررسی نمیباشد، چون بقول معروف "همه چیز را همگان دانند". اما من سعی کردم در این مقاله شرایط حسّاسی را که در آن قرار گرفته ایم، بصورتی کاملا بیطرفانه بر مبنای شواهد موجود در دسترس خوانندگان قرار دهم. بهمین خاطر در نحوه تجزیه تحلیل، خطرات احتمالی که در کمین ما قرار دارند و حتی طرح پیشنهادی ارائه داده شده، بصورتی کاملا بیطرفانه قضاوت کرده ام، بصورتی که این طرح در صورت اجرا، میتواند قدم مثبتی جهت رسیدن به اهداف دراز مدت نگرشهای فکری گوناگون باشد. به اعتقاد من همه ما( طیف سرنگونی طلبان) باید واقع بین و صادق باشیم و برای یکبار از برجهای عاجی که با اتکا به سالها فعالیت سیاسی یا زندانی سیاسی بودن یا مدرک تحصیلی پرفسوری و یا اسم و رسم خانوادگی برای خود ساخته ایم، پایین آمده و واقعیات موجود جامعه ایران و جهان خارج از ایران را بهتر ببینیم و ارزیابی کنیم. بخاطر خودمان، بخاطر ملت ایران و بخاطر نسلهای آینده ایران برای یکبار هم که شده باید لجبازیهای کودکانه و جنگهای حیدری نعمتی را کنار بگذریم، فرق بین دشمن و دگر اندیش را بهتر درک کنیم، یاد بگیریم که میتوانیم با کمک نیروی دگر اندیشان دشمن اصلی را شکست دهیم و به بخشی از اهداف دراز مدت خود دست یابیم. و فراموش نکنیم که هیچ یک از ما دانای مطلق نیستیم و ایران آینده به تجربه، تخصص و حس وطن پرستی تک تک ما نیازمند است. در غیر اینصورت همچنان در چرخه استبداد، تحمل، انفجار و مجددا استبداد دیگری سر در گم باقی خواهیم ماند و راه بجایی نخواهیم برد. با روندی که رژیم اسلامی در پیش گرفته است کلیه منابع طبیعی ایران حتی خاک حاصلخیز ایران به اندازه کافی به یغما رفته است. ما برای باز سازی ایران باید هزینههای بسیاری پرداخت کنیم. سوال اینجاست: ۲۰ تا ۳۰ دیگر که کلیه منابع طبیعی ایران مانند نفت و گاز به اتمام رسید، آیا من و شما اگر اندیشمندان بزرگی در حد مارکس، لنین و یا آدم اسمیت و دوید ریکاردو باشیم، چگونه قادر خواهیم بود با دست خالی سعادت و خوشبختی را به کشوری که در تمام زمینهها کاملا تخریب شده است، به ارمغان بیاوریم؟مهران سیرانی ۰۲.۰۱.۲۰۱۲چه باید کرد؟ (بخش اول )در لینک زیرhttp://parsdailynews.com/94725.htmReferences:Collier, P. Hoeffler, A. (1998), On economic Causes of Civil war. OXFORD Economic Papers. (pdf).Cramer, C. (2003), DOES INEQUALITY CAUSE CONFLICT? Journal of International Development. Published online in Wiley InterScience.Huntington, P. S. (2009), In “The Borders of Islam”, Exploring Huntington’s Faultlines, from Al-Andalus to the Virtual Ummah. Edited by: Stig Jarle Hansen, Atle Mesoy, Tuncay Kardas. (pdf).Ostrom, E. Gardner, R. and Walker, J. (1994), Rules, Games, and Common Pool Resources. Ann Arbor, MI: University of Michigan Press.Zartman, W. Arnson, C. J. (2005), Rethinking The Economics of War, The Intersection of Need, Creed, and Greed. Woodrow Wilson Cebter Press, Washington, D. C. (pdf). |
|
مهران سیرانی |
|
|