ادیان سازمان یافته فقط دکانهای سیاسی و ضد خدایی هستند http://efsha.squarespace.com/689157715491/2012/3/12/762228230215.html http://efsha.squarespace.com/blog/2009/10/15/236489364178.html
نمیدانم چرا اسلام و دین باید در فضای عمومی و حکومتی حاضر باشد و اصرار جهانبگلو برای ببازی گرفتن اسلام در جامعه سکولاریسم ایران در آینده چیست ؟اسلام اگر با سکولاریسم همسو بود در یک صد سال اخیر همسو میشد و نه این که با حرکت خمینی تازه عقب گرد هم کرده باشیم. در موضوع دین به این یک امر ساده باید توجه کرد که دین هم یک نوع عقیده است.مثل عقاید دیگری که اثبات نشده اند ولی مردم به آن اعتقاد دارند.مثلا مردم بوجود اژدها و رستم و افراسیاب و سیاوش و آرش کمانگیر هم اعتقاد دارند.این اعتقاد مورثی یک موضوع ضد عقلانیت آزاد و رهاست و در جامعه میتواند بر ضد آزادی افراد و بر ضد حقوق بشری افراد بکار رود زیرا ارزشهای حقوق بشری تضادی با عقلانیت آزاد و رها و خود محور ندارد
اسلام حق ندارد حقوق بیشتری نسبت بعقاید اثبات نشده دیگر داشته باشد.همان گونه که اعتقاد به اژدها نمیتواند موجب از بین بردن حقوق بشری افراد شود اعتقادات اسلامی این حقانیت را ندارد که حقوق بشری افراد را از بین ببرد.وارد کردن اسلام بجامعه و حکومت یعنی مخالفت با سکولاریسم حقیقی و ادامه فرهنگ و حکومت گذشته ایران است و ماستمالی کردن قضییه است
ما سه مولفه بزرگ در جامعه ایرانی داریم که عبارت از اعتقادات اسلامی و دینی است مولفه دوم اعتقادات ناسیونالیستی استو موضوع سوم مدرنیته است.ما نمیتوانیم این سه مولفه را با هم آشتی بدهیم.ما مجبوریم که ارزش اصلی و ارزش فرعی داشته باشیم.ارزش اصلی مدرنیته و زیر شاخه های آن(حقوق بشر- دمکراسی و سکولاریسم) باید باشد یعنی ارزشهای ارجح و مورد رجوع باشد و محک اصلی جامعه باشد.البته ارزشهای دینی مثل عقیاید اسلامی و ناسیونالیستی محترم هستند ولی نمیتوانند ناقض ارزشهای مدرنیته باشند
بنابراین جهانبگلو ما را در مخمصه قرار میدهد زیرا امکان آشتی بین اسلام و مدرنیته و اسلام و ناسیونالیسم و بین مدرنیته و ناسیونالیسم و اسلام وجود ندارد.در واقع او ما را بدنبال نخود سیاه فرستاده است
ادیان سازمان یافته سیاسی و شیطانی هستند و ربطی بخدای اصلی عالم ندارند.فقط ماسک دین و خدا را بچهره خود زده اند تا توده عوام را بفریبند
دموکراسی چیست؟
_____________________________
سکولاریسم رامین جهانبگلو
رامین جهانبگلو، نویسنده کتابهای متعدد در حوزه فلسفه و سیاست و استاد دانشگاه به این سوال مردمک پاسخ داده است که آیا سکولاریسم نسخه دردهای جامعه ایران است و نجاتبخش است.
تاریخ سکولاریسم در حقیقت با فراز و نشیبهای مختلف همراه بوده و میتوان گفت که در آن هم عناصر آزادیخواهانه و دموکراتیک وجود داشته و هم عناصر اقتدارطلبانه و سلطهگرا. من فکر میکنم اول باید به این مسأله پاسخ داد که ما چه نوع از سکولاریسم را برای جامعه ایران میخواهیم تبیین و ترویج و به نوعی تمرین کنیم. آیا سکولاریسم از نوع آمرانه باشد، یعنی سکولاریسم تیپ کمالی در ترکیه یا فرم لائیسیته که انقلاب فرانسه با خود به همراه آورد و هنوز جامعه فرانسه به نوعی با آن درگیر است و مشکلات زیادی با آن دارد. من فکر میکنم این الزاماً نسخه جالب و خوبی برای جامعه ایران نخواهد بود، بهویژه که جامعه ایران اگر نگوییم جامعه دینی است، به هر حال جامعهای است که در آن عناصر دیندار هم وجود دارند. من بیشتر فکرمیکنم ما چون کشوری آسیایی هستیم، شاید بد نباشد نگاهی هم به تجربیات کشورهای آسیایی دیگر مانند هند داشته باشیم و تجربهای که آنها با سکولاریسم خود داشتهاند، با تمام کمی و کاستیها و گرفتاریهایی که داشته. من، در تحقیقاتی که انجام دادهام، بیشتر آن ایدهای را که افرادی مثل گاندی، نهرو، مولانا آزاد و دیگران داشتهاند میپسندم. به این دلیل که با وجود آن که هیچ دین دولتی یا دین رسمی کشور را معرفی نمیکند ولی عناصر دیندار جامعه را از فضای عمومی و گستره همگانی بیرون نمیکند و حتی اجازه میدهد که آن عناصر دیندار بتوانند در دولت هم شرکت داشته باشند. فکر میکنم این شاید به مراتب نوع دموکراتیکتری باشد، به این دلیل که ما در آینده ایران میخواهیم به یک نوع آشتی ملی برسیم و فکر میکنم دموکراسی ایرانی بدون این آشتی ملی نمیتواند صورت بگیرد. من طرفدار نوعی از دموکراسی گفتوگویی هستم که عناصر سکولار و عناصر دیندار در کنار هم بتوانند جامعه ایران را درست کنند. البته باید تأکید کنم که با هرگونه دینداری اقتدارطلبانه و هرگونه استبداد اخلاقی و این که دینی بخواهد تعیین کننده خط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مملکت باشد مخالفام.
اقتدارطلبی ادیان
من بنیادگرایی دینی را به نوعی نتیجه سکولاریسم اقتدارطلبانه میدانم و سکولاریسم اقتدارطلبانه را نیز به نوعی نفرت و کینه از دین. من اصولاً طرفدار این هستم که بتوان عناصر خشونتپرهیز دین و دینداران را بیشتر ترویج کرد تا عناصر خشونتآمیز و قهرآمیز آن را. همان طور که در بسیاری از کشورهای دیگر میبینیم، مانند آفریقای جنوبی با دزموند توتو یا در هند با افرادی مثل گاندی یا در تبت با دالایلاما و جاهای دیگر، دینداران خودشان میتوانند به عنوان عناصر دموکراتیک در پیشرفت دموکراسی کمک کنند و خودشان میتوانند با بنیادگرایی مبارزه کنند و من فکر میکنم سکولارها به کمک آنها احتیاج دارند. سکولارها احتیاج دارند که فضای گفتوگویی با آنها ایجاد کنند، به این دلیل که به هر حال دین در کنار فلسفه و هنر یکی از بنیادها، پایهها و اساس تمدن بشری است. شما نمیتوانید دین را حذف کنید و به افراد بگویید که خداپرست نباشید یا به دین اعتقاد نداشته باشید و ما میخواهیم هر نوع آیین دینی، هرگونه سمبولیسم دینی و هر گونه فکر دینی را از جامعه بیرون برانیم. خود این مسأله ایجاد نزاع و خشونت میکند. ما باید به سمت گونهای فراست سیاسی برویم، یک نوع فرزانگی سیاسی. اگر بخواهیم نوعی سکولاریسم با تساهل و با تحمل و شکیبایی داشته باشیم، باید از عناصر دینیِ خوشفکر و ضد بنیادگرایی کمک بگیریم، برای اینکه آنها هم بتوانند در این روند و فرآیند آشتی ملی برای آینده ایران فعالیت و کمک کنند.
بازگشت اخلاق
سکولاریسم تنها راه حل برای رفع مشکلات ایران نیست. به این دلیل که سکولاریسم در حقیقت یکی از بنیادهای فکری و فلسفیای است که در آینده ایران باید مطرح شود، ولی دو سه نکته دیگر هم وجود دارد که نکات مهمی هستند. یکی بازگرداندن فکر اخلاق در سیاست ایران است یعنی باید با هرگونه فساد و دروغگویی در سیاست مبارزه شود و دیگری این است که ما باید بهگونهای جهل، وقاحت و لمپنیسم را از گستره همگانی ایران بیرون کنیم و این را باید برای نسلهای آینده با فکر، آموزش و گفتوگو انجام داد. همچنین تربیت سیاستمداران جدیدی که به حقیقت اعتقاد دارند و الزاماً نمیخواهند افکار ایدئولوژیک را در جامعه پیاده کنند. نکته دیگر، تمرین آزاد دموکراسی است که با ایجاد شبکههای شهروندی میسر میشود. اگر این موارد در کنار سکولاریسم و فکر خشونتپرهیز و غیر اقتدارطلبانه سکولار قرار بگیرند، شاید امیدی باشد که سکولاریسم دموکراتیک بتواند در ایران پا بگیرد