تجلیل کنندگان رضا شاه نیروهای وابسته بسرمایه داران جهان خوار هستند
Wednesday, July 28, 2010 at 01:25AM
افشا

از افشا

عده ای هستند که اطلاعات غلط  در باره رضا شاه بمردم میدهند و این کار غلط  در مورد رضا شاه بارها و بارها اتفاق افتاده است .او را که دیکتاتور و مرتجع و ضد مشروطیت بود آزادیخواه و طرفدار مشروطیت جا میزنند. یک نمونه ساده در این که کارهای رضا شاه ضد ملت بود بر کشیدن رجل بدنام در ایران بوده است مثلا قصاب باغشاه یا صدر الاشراف.
کسانی که مشروطیت را دوست دارند باید از دشمنان مشروطیت بیزار باشند. فکر میکنم حرف بالا منطقی باشد. مثلا تصور کنید رژیم فعلی از بین برود ورژیم دیگری بر سر کار بیاید و آن رژیم بعدی قاضی مرتضوی آدم کش را وزیر دادگستری خود بکند. آیا آن رژیم کارش درست خواهد بود ومدافع آزادی خواهد بود؟ کار سلسله پهلوی چنین بوده است که قصاب باغشاه را که مجاهدین مشروطیت پس از بمبارن مجلس توسط محمد علی شاه رااعدام کرد  بارها وزیر دادگستری و نخست وزیر خود کرد.سلسله پهلوی ضد مشروطیت و  طرفدار دیکتاتوران و دیکتاتوری بوده است بی خودی رضا شاه را باد میکنند و وی را کبیر می نامند در زیر زندگی نامه قصاب باغشاه را مرور میکنیم

 سيد محسن صدر _ معروف به صدرالاشراف

(1341-1250ش)

ــ فرزند سيدحسين در محلات متولد شد. تحصيلات ابتدايي را تا یازده سالگي كه علوم قديمه بود در همان محلات به انجام رسانيد و به علت اختلاف پدرش با ظل السلطان (حاكم وقت) به همراه خانواده به تهران مهاجرت كرد و به تحصيل حوزوي در تهران ادامه داد.

صدرالاشراف ابتدا معلمي سالارالسلطنه پسر ناصرالدين شاه را برعهده داشت. پس از به سلطنت رسيدن مظفرالدين شاه حكومت همدان به سالارالسلطنه محول شد و صدر به عنوان پيشكار او به همدان رفت. در

 1285

 شمسی مخبرالسلطنه (وزير عدليه) صدرالاشراف را به خدمت قضائي دعوت و به معاونت اول محاكم جزا منصوب كرد

.

پس از بمباران مجلس شورا

1287ش

، دادگاه ويژه.اي براي رسيدگي به اتهام دستگيرشدگان در باغشاه تشكيل شد، صدرالاشراف يكي از قضات اين دادگاه بود

.

صدرالاشراف پس از باغشاه تا

1312

 در مشاغل قضايي زير خدمت مي.كرد:
رئيس محاكم استيناف تهران، رياست دادگستري گيلان، رئيس شعبه دوم ديوان عالي كشور، رياست محكمه انتظامي قضات و مدعي.العمومي كل ايران.

محسن صدر از 1312

 تا شهريور 1315

در دولتهاي فروغي و محمود جم وزير دادگستري بود سپس در دوره.هاي يازدهم، دوازدهم، سيزدهم به نمايندگي از محلات و كمره وارد مجلس شوراي ملي شد. پس از اتمام دوره نمايندگي در

 1322

 در دولت سهيلي به وزارت دادگستري رسيد و در پانزده  خرداد

1324

 با رأي اكثريت مجلس شورا به نخست.وزيري منصوب شد.

 محسن صدر در دولت چند ماهه خود مورد مخالفت شديد توده.ايها و اقليت مجلس به رهبري دكتر مصدق بود. مخالفان، او را در نشريات « مستنطق باغشاه» و « ميرغضب باغشاه» خطاب مي.كردند. صدرالاشراف در آبان همان سال از نخست.وزيري استعفا داد و به خارج از ايران رفت. پس از بازگشت در

1327

 به استانداري خراسان منصوب شد و در 1332

 

 به عنوان سناتور انتصابي از تهران به مجلس سنا راه يافت و رياست اين مجلس را به عهده داشت.

محسن صدر در سن  نودو یک  سالگي در تهران فوت كرد.


موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
 

چگونه در روز روشن تاریخ را تحریف میکنند و دشمن قانون اساسی مشروطه میشود بر آوردنده خواسته های مشروطه.
نیروهای ملی و نیروهای مذهبی دشمنان ایران با ماسک شاهنامه و قران هستند.تاریخ نود سال اخیر گواه این دشمنی است
سلسله پهلوی با سه کودتای اجنبی د...ر 1299-1320 و 1332 بر قدرت سوار شدند و خود نوکرشان راوطن پرست و وطن پرستان را بی وطن خواندند.
رضا شاه صدمه زننده به ایران یا حافظ آن
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/23/593763705535.html

آیا راهی و ارزشی برای اتحاد اېوزیسیون ایرانی موجوداست؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/2/1/589198939324.htm

 

سکولاریسم جدا کردن حکومت از امر قدسی میباشد امر قدسی یعنی یک موضوع مقدس شده ولی اثبات نشده علمی است مثلا حکومت بر اساس اسلام و یا ناسیونالیسم کورش پرست و یا ناسیونالیسم قوم گرا و یا هر چیز مقدس دیگر که در نهایت سبب میشود ارزشهای حقوق بشری .........ضدیت با آن اندیشه ها و ارزشهای مقدس داشته باشد. یعنی آن مقدسات بر ضد حقوق بشر هستند مثلا رژیم پهلوی بر اساس کورش پرستی بود و شاه سلسله پهلوی که خودش دیکتاتور بود و اصلا بحقوق بشر اعتقادی نداشت یک دیکتاتور دیگری بنام کورش را
بنیان گذار حقوق بشر معرفی میکرد!!! بسیبار جالب است دیکتاتوری یک دیکتاتور دیگر را بنیان گذار حقوق بشر نامیده است و این دروغ با همت دزدان همراه حکومت پهلوی با تبلیغات رسانه ای که در دست خودشان بوده است به امر مقدس تبدیل شده است
سکولاریسم چیست؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/10/15/236489364178.html
کسانی که از شاهان پهلوی تعریف و تمجید میکنند که دیکتاتور بودند و ضد حقوق بشر بودند نمیتوانند سکولار باشند
ناسیونالیسم مقدس شده پهلوی سندی بر ضدیت این سلسله با سکولاریسم

سکولاریسم زندانی ناسیونالیسم است
ناسیونالیسم بندی و زنجیری بر سکولاریسم است .سکولاریسم بری بودن از ایدئولوژی است و ناسیونالیسم رضا شاهی یک ایدئولوژی بوده است و کارکردش همان کارکرد دین ملایان و حکومت آنان است که خیلی از ایت الله ها این دین را شیعه اثنی عشری نمیدانندو بدعت مینامند.
کیفیت حکومت رضا شاه همان کیفیت ملایان است یعنی دیکتاتوری و نوکر بیگانه فقط در کمیت خیانت ونوکری فرق دارند که ملایان خائن تر و نوکر تر هستند
سرمایه داران جهان خوار
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/9/16/968384534225.html

________________________

پاسخ از تیرداد

چرندیات افشا بهروزی واقعاً فاقد ارزش پاسخگویی است. سخنانی بی سر و ته و جاهلانه از فردی که به دلیل سطح بسیار نازل دانش، به اعتماد نفسی کاذب و مضحک دست یافته و به جای نقد فحاشی می کند، به جای تحلیل شعار می دهد، مفاهیمی را تفسیر به رای می کند که نه بار معنایی اش را می فهمد و نه از پیشینه و کارکرد آن اطلاعی حتی در حد آشنایی دارد، و خنده دار تر از همه هم اینکه در اثبات اراجیفش، رفرنسی جز پستهای نازل و بی سر و ته وبلاگش ندارد!

______________________

از افسانه

من هم با سین من و تیرداد موافق هستم. دست آوردهای رضا شاه را به درستی‌ می‌توان در دو نسل قبل از انقلاب ملاحظه کرد. ما زنان ایرانی‌ باید همیشه سپاس گذار باشیم از رضا شاه که لااقل امکان تحصیل و آزادی انتخاب به ما داد. علت اینکه بانوان ایرانی‌ ...امروز در جنبش آزادی خواهی‌ حضور گسترده‌ای دارند و جمهوری اسلامی با تمام کوشش ۳۰ ساله موفق نشده فرهنگ طالبانی خود را به مردم ایران تحمیل کند تماماً بستگی به فرهنگ سکولار قبل از انقلاب دارد. می‌بخشین که فارسی بنده بسیار ابتدایی مانده!

 

_________________________

از افشا

تیرداد نوشته های شما چرند است یا نوشته های من؟
آیا رضا قلدر با کودتای بیگانه بقدرت نرسید؟
آیا پسر رضا قلدر با کودتا(حمله نظامی1320 و کودتای 1332 ) اربابان رضا قلدر بقدرت نرسید؟
آیا رضا قلدر و پسرش دیکتاتور و بر ضد قانون اساسی مشروطه نبودند؟
روز روشن در فضای مجازی برای چه عربده میکشی؟چرا تاریخ را تحریف میکنی؟
اصلا نوشته ها را نمیخوانی و فقط اینجا تبلیغات راه انداخته ای.
چرا از رضا قلدر بغلط تجلیل میشود:
اول-امنیت آورده است

درست است وی امنیت بکشور آورده است ولی این امنیت برای باز کردن راه چپاول اربابان خارجی وی انگلیس بود تا نفت ایران را غارت کند و خود وی هم تمام درآمد نفت را بحساب شخصی اش در آمریکا گذاشته بود.در واقع امنیت دستور روز سرمایه داران جهان خوار (آن موقع انگلیس بود) بود

دوم -او در ایران دانشگاه ساخت و. راه آهن آورد و مظاهر تمدن را در ایران گسترش داد.

این ادعای درستی نیست.نخستین دانشگاه همان دارالفنون بود که بدست امیرکبیر و در زمان قاجاریه ساخته شد

اعزام محصلین بخارج هم در زمان قاجار شروع شده است.حتی فکر راه آهن سراسری را آن چنان که در نوشته بهنود در بالا میبینید از آغاز مشروطیت موجود بوده است.جاده سازی و راه سازی هم باز هم اصولا برای گسترش نفع اربابان وی بوده است تا مازاد تولیدات خودشان را بفروشند و این جاده سازی و راه آهن سازی هم زمان در تمام مناطق جهان سوم آن زمان شروع شده است.یعنی با مازاد تولیدی که در دنیای سرمایه داری حاکم آن زمان موجود بود باید بازارهای مصرف تهیه میشد و آن هم نیاز به توسعه راه ها برای رساندن این مازاد تولید به مردمان همه مناطق جهان داشت.

سوم میگویند که وی استقلال واقعی داشت ولی تاریخ خلاف این را نشان میدهد وی در خط سرمایه داران جهان حرکت میکرد و تا زمانی که در این خط بود از وی پشتیبانی شد و در زمانی که کشور اصلی سرمایه داران جهانی تضعیف شده بود یعنی انگلستان دیگر نمیتوانست نقش رهبری سرمایه داران جهانی بازی کند و شامه نوکری رضا خان این مرگ را در انگلستان تشخیص میداد در پی آلمانها رفت . آلمان ادعای این رهبری جهان سرمایه دارای را داشت و میخواست جای انگلیس تضعیف شده را بگیردکه سبب شعله ور شدن جنگ جهانی شد و هر دوی آلمان و انگلستان تضعیف شدند و آمریکا سر دسته سرمایه داران جهان خوار شد
سرمایه داران جهان خوار

http://efsha.squarespace.com/blog/2009/9/16/968384534225.html

و این اشتباه محاسبه رضا شاه سبب شد که از قدرت بزیر افکنده شود و اگر طرفدار جناح انگلیسی میماند در قدرت هم باقی میماند ولی وی با تقویت افکار هیتلری و بر آمدن احزاب نژاد پرست سومکایی و آریا و پان ایرانیست که از همان تبلیغات و خواسته های رضا شاه پدید آمده بودند نشان از سرمایه گذاری شدید وی برای آلمانها داشت
در فرهنگ فاشیستی آلمان زن و مرد برابر خوانده میشد و این برابر ی زن و مرد با هم و نفرت عمومی از یهودیان و نژاد سامی (در ایران بضدیت با اعراب که به ایران حمله کرده بودند تعبیر شد) و همزمانی کشف حجاب در زمانی که نیروهای هیتلر دست بالا را داشتند نشان چیدمان فرهنگی و اجتماعی هیتلری وی است.
در مانیفیست حزب نژاد پرست هیتلری ایران سومکادر باره برابری زن ومرد چنین میخوانیم:
4- سومکا می گوید زن و مرد ایرانی در همه حقوق با هم برابرند .
5- سومکا نخبه گرایی و سپس ناسیو کراسی(ملت سروری) را برتر از دموکراسی می داند......
- سومکا خواستار نابودی تمام تازیان در سراسر نجد ایران می باشد .
14- سومکا می گوید همه بدبختی ها و مشکلات گذشته و اکنون در صحنه جهانی از اهریمنی به نام عرب سرچشمه می گیرد .
15- سومکا از نقش ویرانگر و مزورانه یهودیان در عرصه بین الملل غافل نیست
این نوشته را در لینک زیر ببینید.
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/10/4/67.html
البته من معتقدیم که فعالیتهای سیاسی و علمی معتقدان به مذهب تاثیری بر ملایان ندارد ولی فعالیت گروه های دیگر این تاثیر را بر ملایانم دارد و حق رای زنان هم یکی از این موارد است که گر چه با نژاد پرستی شروع شد ولی با روآمدن همان آمریکا که ادامه فرهنگ آنگلوساکسونی انگلیسی خود را قلمداد کرد در زمان محمد رضا شاه بنام پیروی از مدرنیته و تجدد و مثل ملایان که ادعای دمکراسی دارند شاه ادعای دمکراسی و حقوق بشر میکرد حق رای زنان را ثبت کردند که خمینی دیگر برنامه های فریبش اجازه نمیداد که حق رای زنان را بگیرد و خوشبختانه تاکنون هم نتوانسته اند و دیگر هم نخواهند توانست مگر این که کشتار ها و عقب ماندگبی آن قدر زیاد شود که خلافت اسلامی در ایران تاسیس شود و جمهوری اسلامی درش تخته شود
آیا فعالیت سیاسی مذهبیون مفید است؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/7/12/212056293687.html
ولی فعالیت سیاسی گروه های دیگر بر روی ملایان بیشتر از فعالیت سیاسی مذهبیون تاثیر داشته است.مثلا با رفع حجاب و دادن رای بزنان با این که خمینی خیلی هم مخالف این آزادی های زنان بود ولی از روی خدعه و فریب و این که دانست دیگر ملایان قادر به تغییر حق رای زنان (و یا اصلاحات ارضی که خمینی با آن هم مخالف بود)نخواهد بود از لغو این حقوق زنان حتی دم نزند.این نشان میدهد که دین بهانه ای برای بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط ملایان بوده است و خدا و پیامبر و قران در این گونه موارد فقط بهانه ای و نردبان ترقی آنان است

تبلیغات دروغین و نژاد پرستانه سلسله پهلوی
آیا همه ملت ایران فقط آریایی هستند؟
اگر چشمان را ببیندیم و مرگ بر فلانی و زنده باد فلانی بگوییم از سیاهی استبداد رهایی نخواهیم یافت.
ما باید مطالعه کنیم تا از چنپره استبداد رهایی پیدا کنیم.در این مطالع...ه هم عقل ما عقل اسلامی ؛ عقل آریایی ؛ عقل سرمایه داری و ...نباشد بلکه از عقلی بهره بگیریم که آزاد و رهاست و هدفش کشف حقیقت و رفاه انسانیت امروز وآینده است.
در مورد قوم موهوم آریایی به نوشته های زیر هم توجه بفرمایید
قوم آریا در ایران موهوم است.تحقیقات ژنتیکی نشان میدهد که در کل دنیا هفده گروه مختلف خط پدری
Y chromosome Hyplogroups
موجود است که از آنها سیزده گروه در ایران با درصد بالایی موجودند و هر گروهی را از این سیزده گروه خط پدری را فقط آریایی بدانیم از هفتاد تا نود و پنج درصد ایرانیان غیر آریایی خواهند بود. بگذریم که اصلا معلوم نیست اگر قوم آریایی بوده باشد مربوط بکدام گروه خط پدری میباشد!!

در این مورد بنوشته های وبلاگ بنده مراجعه بفرمایید در لینک زیر:
منشا و هویت ژنتیکی ایرانیان1
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/9/14/1.html
در مورد دروغ ها در باره کورش به نوشته های زیر توجه فرمایید:
افسانه حقوق بشری کورش

http://efsha.squarespace.com/blog/2008/7/2/789180949796.html

___________

کورش پرستی دین جدیدی است



http://efsha.squarespace.com/blog/2008/11/1/18306626887
_______________________________
چرا عده ای مثل تیرداد و انجمن پژوهشی ایران شهر این چرندیات را اشاعه داده و ملت را تحمیق میکنند

از افشا:

کورش که با نفت آمد
پالانی سرسخت آمد
...آریا بازی وارد شد
عاقل بودن راکد شد
نفتو حسابی بردند
با نام آریا خوردند
رضا پالانی شاه شد
کورش و آریا ماه شد
شاه نوکر انگلیس
هم دزد بود و کاسه لیس
دزدان دورش نشستند
تا ملتو شکستند
انگلیس نفتو میبرد
پالانی خیلی میخورد
آریا بازی ایده شد
حقیقت دزدیده شد
تحریف تاریخ آمد
کورش ز مریخ آمد
آمده دشت مرغاب
ساکن شد و رفت بخواب
انگلیس نفتو میبرد
پالانی خیلی میخورد
دزدان همه شاد بودند
عضو حزب باد بودند
تاریخ دروغ میساختند
آریا فروغ میساختند
شاه که تریاکی بود
او دزد چالاکی بود
در عالم هپروت
کورش پرست و طاغوت
از نفت دزدی میکرد
نوکری مفتی میکرد
وقتی که کورش اومد
انگلیس بجوش اومد
از خوردن نفت ما
شد مثل یک اژدها
آتش زد هستی ما
آریا شد هستی ما
اگر چه نفتو خوردند
ولی آریا آوردند
آریا چه دل خوش کنک
بزرگ مثل بادکنک
هم خوشگل و ناز بود
توی تاریخ دراز بود
اما تاریخ غربی
برای خلق شرقی
فکر ما رفت به آریا
نفت ما رفت بدریا
آن کس که آریا رو دید
رفتن نفتو ندید
خادم انگلیس شد
ظالم و کاسه لیس شد

 _____________________________

مسعود لقمان

مَثَل این افشا خانم، مَثَل آقای هولمز است؛ آنجا که می‌گفت: ذهن احمق مانند مردمک چشم است؛ هرچه نور بیشتری به آن بتابانید، تنگ‌تر می‌شود!

_____________________________

امثال لقمانها دست کمی از حزب اللهی ها ندارند و فقط بلدند که توهین کنند.
این احمقها آن قدر نادانند که نمیدانند اگر با تبلیغات ملتی را خر کردند و برای گول زدن آنان و چاپیدن ثروتشان و قدرتشان آنها را اریایی نامیدند فردا هم امثال خمینی ها میایند... و یک شبه این ملت را پیرو شیعه انقلابی و اسلام ناب محمدی میکنند.چرا این اتقاق میافتد؟علتش این است که ملت بیچاره را در مقام ی مینشانند که احتمال خطا هم در رفتار آنان نمیرود منتها این کار را با بمباران تبلیغاتی انجام میدهند و وقتی که ملتی با تحریک احساساتش نتوانست فکر کند فردا عقب مانده و فریب خورده میشود بلایی که سر ملت ایران آمده است از اینجا ها ناشی میشود.امثال این مسعود لقمانها که در حکاقتشان همین بس که مخالف خودشان را فقط میتوانند احمق بنامند و ذره ای شعور و دانش ندارند که حرف منطقی را با منطق و علم را با علم جواب بدهند.مثلا در مقابل دلایل ژنتیکی برای دروغ و فریب بودن قوم آریایی خطاب ایشان دو کلمه فحش و توهین است.
این احمقها فکر میکنند با بمباران تبلیغاتی و با اشاعه دروغ هر کاری را بپیش خواهند بردو رفتارشان توهین به علم و دانش است
بی خود نیست که من میبینم اینان و مذهبیون نیروهای نوکر سرمایه داران جهان خوار و ضد مردم ایران هستند
سرمایه داران جهان خوار
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/9/16/968384534225.html
امروز مسئله اقوام که میتواند منجر به تجزیه ایران بشود اگر براساس حقوق بشر ودمکراسی حل نشود میراثی کثیف از کار های رضا شاه است. این شاه حداقل شعورش به ناصرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار نرسید که برود اروپا را ببیند و بفهمد که دنیا چطور میچرخد و فقط مشغول دزدی و نوکری شد و هفت هزار روستا را بنام خود کرد حدودا روزی دو روستا در زمان حکومتش و بعد عده ای وطن فروش مثل خودش او را بعنوان کبیر میخواهند قالب کنند

رضا شاه پهلوی در تعارض یا تکامل جنبش مشروطیت ایران؟

۱۷ - مرداد - ۱۳۸۶

 

جنبش مشروطیت ایران نخستین کوشش، در تاریخ ایران بود که در جهت استقرار «حاکمیت ملی» و در تقابل با سلطان مداری و استبداد فردی به پیروزی رسید.

 مشروطیت آغاز مرحله نوینی در تاریخ این مرزوبوم است که در پی آن مردمان، دیگر نه به عنوان «رعایای ایران» بلکه بعنوان «ملت ایران» در نظر گرفته شدند.(۱) رشد «آگاهی ملی» علت اصلی وقوع انقلاب مشروطیت بود و تلاش در جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی در پس همین رشد «آگاهی ملی » قرار داشت. مشروطه خواهان نیک می دانستند که جهت دستیابی به این هدف می بایست که بیش از هر چیز با مهار حاکمیت سلطانی قاجار، شالوده «حاکمیت ملی» را در کشور بنا نهند. روشنفکران مشروطه خواه برای ایجاد «ایرانی نوین، نیرومند و پیشرفته» به تعبیر آبراهامیان سه وسیله را برگزیدند که عبارت بودند از «مشروطیت، دنیویت و ناسیونالیسم … که اولی قدرت ارتجاعی سلطنت را از بین می بَرَد، دومی نفوذ سنتی روحانیون را زایل می سازد و سومی چنگالهای استثمارگر امپریالیستها را قطع می کند.» (۲) کلیه عقاید و آرا و همچنین اعمال و کردارهای مشروطه خواهان در این جمع بندی آبراهامیان جای می گیرد. براساس همین مبنا می توان بررسی نمود که سالهای حکومت رضاشاه پهلوی در تقابل یا تکامل جنبش مشروطیت قرار داشته است. اما در ابتدا باید خاطر نشان کرد که جنبش مشروطیت در بعد نظری در وهله اول تلاشی بود در جهت نوزایی و توسعه فرهنگی و اجتماعی ایران که پس از همراهی با رهیافتی سیاسی یعنی «مشروطیت» و همچنین رهیافت حقوقی«قانون خواهی» – که دارای مرزهای ظریفی با یکدیگر بودند- به تحقق پیوست. پس باید پس از بررسی مولفه های مورد اشاره آبراهامیان، دستاوردهای دوران رضاشاه در تحقق غایت و هدف نهایی مشروطه خواهان یعنی توسعه و نوسازی ایران را نیز بسنجیم.

 

  • روشنفکران مشروطه خواه برای ایجاد «ایرانی نوین، نیرومند و پیشرفته» به تعبیر آبراهامیان سه وسیله را برگزیدند که عبارت بودند از «مشروطیت، دنیویت و ناسیونالیسم … که اولی قدرت ارتجاعی سلطنت را از بین می بَرَد، دومی نفوذ سنتی روحانیون را زایل می سازد و سومی چنگالهای استثمارگر امپریالیستها را قطع می کند.» (۲) کلیه عقاید و آرا و همچنین اعمال و کردارهای مشروطه خواهان در این جمع بندی آبراهامیان جای می گیرد. براساس همین مبنا می توان بررسی نمود که سالهای حکومت رضاشاه پهلوی در تقابل یا تکامل جنبش مشروطیت قرار داشته است

 

۱- مشروطیت:

به اعتقاد ماکس وبر جامعه شناس شهیر آلمانی، دموکراسی نه یک هدف بلکه صرفاً یک وسیله جهت رسیدن به هدف است. هدفی که وی تحقق نظم قانونی دولت عقلانی می داند.(۳) این دیدگاه را بی تردید مشروطه خواهان ابتدای قرن بیستم در ایران نیز داشتند. زیرا همانگونه که اشاره شد غایت جنبش مشروطه توسعه و ترقی ایران بود و آزادی خواهی و مشروطه خواهی نیز رهیافتی سیاسی بود که در راستای این هدف قرار گرفت. البته این به معنای نفی اندیشه ها و کردارهای آزادی خواهانه مشروطه خواهان و ماهیت دموکراتیک جنبش مشروطیت نیست. بلکه تأکید براین مسئله است که مشروطه خواهان در سالهای اولیه جنبش، وسیله دستیابی به پیشرفت و استقلال را در دموکراسی مشروطه می یافتند. اما سیر بعدی وقایع و رویدادها که ناشی از عدم آمادگی جامعه برای صیانت از دموکراسی و نظام پارلمانی و نیز کارشکنی قدرت ضدانقلاب خارجی (روسیه تزاری) بود، به تدریج شیرازه امور را از هم پاشانده و کشور روی به سوی هرج و مرج و پریشانی نهاد. وقوع جنگ جهانی اول و نقض بی طرفی ایران از سوی دول متخاصم نیز این وضعیت را تشدید کرده و کشور را در ورطه آشوب و گردنکشی فرو برد. تا جایی که در اواخر دهه ۱۲۹۰ خ/ ۱۹۱۰ م حکومت مرکزی عملاً تنها بر تهران و اطراف آن حکم می راند و هر گوشه کشور در زیر سلطه یاغیان و تجزیه طلبان و خانهای محلی قرار گرفته بود. در چنین اوضاع و احوالی بود که بسیاری از نخبگان و روشنفکران ایرانی به لزوم ایجاد حکومتی متمرکز، نیرومند و کارآمد پی برده بودند. به ویژه که در پی این نابسامانیها انگلستان در پی عملی کردن قرارداد ۱۹۱۹م/۱۲۹۸خ بود. در این شرایط دور نمایی جز استقرار یک حکومت مقتدر در کشور نمی توانست وجود داشته باشد و این ایده ای بود که اغلب سیاستمداران و حتی مدرس که بعداً مخالف استبداد رضاخانی شد، بدان باور داشته و درصدد بودند که با توسل به اسلحه و انجام کودتای مسلحانه آرامش و امنیت و استقلال کشور را باز یابند.(۴) بنابراین مخالفتهای بعدی فردی مانند: مدرس با رضاخان سردار سپه را باید معلول عاملی غیر از مخالفت با استبداد دانست. حتی سیدحسن تقی زاده نیز که از مشروطه خواهان و آزادی خواهان بنام بود و در سالهای اولیه حکومت سردار سپه از مخالفین جدی او به شمار می رفت، پس از چندی با مشاهده دستاوردهای حکومت رضاشاه به جرگه هواداران او پیوست. علاوه بر تقی زاده دیگر کسی که در میان مخالفان سردار سپه مخالفتش مخالفتی مبتنی بر بغض یا رقابت شخصی نبود، دکتر محمد مصدق است که از منظری قانونی و مشروطه خواهی به مخالفت با او برخاست. چنانکه در مخالفت با پادشاهی او ضمن برشمردن خدمات رضاخان سردار سپه خواهان باقی ماندن او در مقام نخست وزیری بود تا براساس قانون اساسی ملت ایران بتواند از مواهب حکومت وی بهره مند گردد. مصدق با مشروطه خواهان خوشنامی همچون مشیرالدوله، موتمن الملک، یحیی دولت آبادی و نظایر اینها در ارتباط بود که این طیف دارای برنامه های سکولار، اصلاح طلبانه و نوگرا بودند و از بیخ و بن با جریان تحت رهبری مدرس که مبتنی بر محافظه کاری سنتی و ارتباط تنگاتنگ اجتماعی و مالی با روحانیون سرشناس و احمدشاه و ولیعهدش قرار داشتند تفاوت داشت. (۵) به همین دلیل بود که جریان نوگرا در عین مخالفت، از دشمنی و عناد ورزیدن آنچنانی با رژیم رضاشاه اجتناب نمود. اما در شرایط آن روز جامعه ایران تعارض شدیدی میان دموکراسی و نهادهای بوروکراتیک نوپا پدید آمده بود. این وضعیتی است که وبر از آن به عنوان ژرف ترین انگیزه برای ایجاد تنش در نظم اجتماعی مدرن- که در ایران هنوز در مرحلۀ زایش قرار داشت- یاد می کند. زیرا رشد مفاهیم انتزاعی قانونی که برای اجرای شیوه های عمل دموکراتیک ضروری است، مستلزم ایجاد شکل جدیدی از انحصار شدید- یعنی گسترش کنترل مقامات بوروکراتیک- بود و این دقیقاً مسئله ای بود که ایجاد یک بوروکراسی کارآمد و اقتدارگرا در ایران را الزامی می کرد. علاوه براین باید براین امر تاکید نمود که ماهیت دموکراتیک تنها یکی از خصلتهای دولت آرمانی مشروطه خواهان بود و این دولت می بایست علاوه براین واجد ویژگیهایی چون دیوان سالاری کارآمد، تمرکز گرایی و انسجام دهنده هویت ملی می بود که دولتهای مشروطه هیچ یک نتوانستند چنین نقشی را ایفا نمایند اما دولت سردار سپه و بعدها دولتهای رضاشاهی در این امور توفیق نسبی یافتند. همچنین پادشاهی رضا شاه به هیچ روی با نظام سلطانی قجر قابل قیاس نیست. حکومت رضاشاه چه در سالهای نخست وزیری او (۰۴-۱۳۰۲خ/ ۲۵-۱۹۲۳م) و چه در دورۀ اول پادشاهی اش (۱۲-۱۳۰۴خ/ ۳۳-۱۹۲۵م) یک دیکتاتوری« بناپارتیستی » به سبک ایرانی بود.

به این جهت ایرانی که رضاشاه مانند «لویی بناپارت» آنچنان که مارکس با تمسخر از او به عنوان از خارج بازگشته یاد می کند نبود، او فردی بود که از بطن تحولات اجتماعی سر برآورده و در پیروزی خود نه متکی بر سابقۀ خانوادگی بلکه شخصیت لایق و خود ساخته اش بود و به همین جهت تداعی کننده مرد مقتدر ایرانی به شمار می رود. یعنی شخصیتی که بنابر سنت ایرانی (پس از اسلام) به عنوان فرمانروا می بایست که مسلط بر اشرافیت باشد نه برگزیده آن. (۷) اما رضاشاه هم مانند لویی بناپارت -که به تعبیر فردریش انگلس قدرت سیاسی بورژواها را برای حفظ موقعیت آنها و نیز حمایت کارگران را جهت حمایت از آنان در برابر سرمایه داران کسب نمود (۸) -در پی توافق ضمنی میان گروههای منزلتی اجتماعی (۹) شهری در تقابل با گروههای ماقبل مدرنی نظیر عشایر و زیاده خواهی های قدرت های بیگانه به قدرت رسید. «دیکتاتوری بناپارتیستی» نظامی است که در پی یک توافق رسمی یا غیررسمی عمومی برای صیانت و پاسداری از منافع کل یا بخشی از جامعه به قدرت می رسد و به همین جهت مبتنی بر نوعی خواست و اراده عمومی و الزاماً دارای ویژگی غیرآریستوکراتیک است. زیرا مبنای آن بر نوعی توافق فراطبقاتی است. به همین دلیل حکومت رضاشاه با نظام سلطانی قجری که متکی بر یک اشرافیت بسته قبیله ای – دیوانی بود، متفاوت است. این اساس نوین و بی سابقه حکومت پهلوی دقیقاً از پیامدهای جریان مشروطیت بود. در سالهای دوره دوم پادشاهی رضاشاه (۲۰-۱۳۱۲خ/۴۱-۱۹۳۳م) که با حذف برخی از نخبگان مانند تیمورتاش، داور و فروغی همراه بود  حکومت رضاشاه ویژگیهای دوره اول را از دست داد و به یک سلطنت استبدادی (و نه مطلقه) مبدل شد. زیرا هنوز ظواهر قانونی سیاستگذاری (مجلس شورای ملی و هیئت وزیران) حداقل به طور ظاهری حفظ شده و هرگز با تعطیلی این نهادها بازگشتی به دوران ماقبل مشروطیت صورت نپذیرفت تا شکل نظام سیاسی مشروطه برای دورانی که زمینه های اجتماعی آن مهیا گردد، حفظ شود. به ویژه آنکه در این دوران برای نخستین بار یک نظام حقوقی عرفی و در برگیرنده حقوق مدنی غیر مذهبی به کوشش علی اکبر داور در کشور شکل گرفته بود.

  • به اعتقاد ماکس وبر جامعه شناس شهیر آلمانی، دموکراسی نه یک هدف بلکه صرفاً یک وسیله جهت رسیدن به هدف است. هدفی که وی تحقق نظم قانونی دولت عقلانی می داند.(۳) این دیدگاه را بی تردید مشروطه خواهان ابتدای قرن بیستم در ایران نیز داشتند

 

 

۲- دنیا گرایی:

دنیا گرایی یا سکولاریزه (عرفی) شدن امور از اهداف اساسی مشروطه خواهان بود که در سالهای استقرار نظام مشروطه به علت ساختار به شدت محافظه کار جامعه ایران عهد قجر هرگز عمومیت نیافت. در این سالها علی رغم اقدامات صورت گرفته توسط مشروطه خواهان رادیکال در زمینه های مختلف اجتماعی، عوامل بازدارنده موجود در جامعه عملاً مانع تحقق یا گسترش اصول سکولار در جامعه ایران گردیده بودند. اما اراده گرایی شخصی رضاشاه توانست نخبگانی مانند فروغی و داور و تیمورتاش حکمت و تقی زاده و … را که پیش از آن از ابزارهای تأثیر گذار جهت پیشبرد برنامه های خود محروم بودند را موفق به اجرای سیاست هایشان نماید که در این مورد تمایلات صادقانه رضاشاه برای نوسازی کشور نقش مستقیمی ایفا کرد.روند دنیوی شدن امور در همه ابعاد حقوقی، آموزشی، اجتماعی و توسعه در این دوران  به جریان افتاد. در این راستا همانطور که گفته شد در دوران رضاشاه دادگستری عرفی و نوین ایران شکل گرفت و به این ترتیب نظام قضایی سکولار در تکمیل «دولت» و «مجلس شورای ملی» سکولار شکل گرفت. در بعد آموزشی نیز با سکولاریزه شدن سریعی در این دوره مواجهیم. در این دوران مکتب خانه های سنتی که از علوم نوین هیچ چیز به کودکان نمی آموختند به تدریج رنگ باخته و در عوض  گسترش مدارس جدید و توجه جدی به امر آموزش ابتدایی در این مدارس، ایجاد زمینه برای آموزش و تحصیل دختران، اعزام متداوم دانشجو به خارج از کشور و تأسیس دانشگاه تهران همگی از مواردی بودند که نظام آموزشی دنیوی و نوینی را به طور ریشه دارد در ایران شکل دادند. این نظام آموزشی با مذهب زدایی از امر آموزش و تثبیت موقعیت زبان پارسی به عنوان تنها زبان آموزشی کشور، به تعبیر رودی ماتی تداوم بخش سیاستهای متجددانه، تمرکزگرایانه و ناسیونالیستی رضاشاه بود. (۱۰) در بعد اجتماعی نیز رضاشاه با اقداماتی از قبیل تغییر لباس و کشف حجاب به شکل دهی رفتار سکولار در جامعه پرداخت هر چند که در این بعد چنان راه افراط را در پیش گرفت که اعمال وی را در بعد اجتماعی نمی توان اقداماتی سکولار در نظر داشت و باید آنرا بیشتر یک اقتدارگرایی ضد سنتی دانست. اما به هر حال تلاشی بود در جهت دنیوی و امروزی نمودن ظاهر جامعه ایران. اما در بعد توسعه نیز شالوده توسعه صنعتی و زیربنایی و خدماتی کشور در دوران او ریخته شد. در کل می توان گفت که رضاشاه در تحقق بخشیدن به این آرمان مشروطیت (دنیا گرایی) به مراتب بیش از مشروطه خواهان به این آرمان واقعیت بخشید، زیرا تنها اقتدار رضاشاهی بود که می توانست بر موانع محافظه کارانه و باز دارنده جامعه آن روز ایران، فائق آید.

  • رضاشاه در تحقق بخشیدن به این آرمان مشروطیت (دنیا گرایی) به مراتب بیش از مشروطه خواهان به این آرمان واقعیت بخشید، زیرا تنها اقتدار رضاشاهی بود که می توانست بر موانع محافظه کارانه و باز دارنده جامعه آن روز ایران، فائق آید

 

 

۳- ناسیونالیسم:

دوران حکومت رضاشاه پهلوی را باید به حق دوران تحقق بسیاری از آرمانهای ناسیونالیستی مشروطه خواهان ایران دانست. سیاستهای راهبردی رضاشاه جملگی در راستای افزایش قدرت ملی و ارتقای جایگاه ایران در نظام بین الملل بود. رضاشاه با عینیت بخشیدن به بسیاری از ذهنیات مشروطه خواهان، زمینه ساز ایجاد شرایط مساعد برای تکوین روند ملت سازی در ایران شد. به این ترتیب که رضاشاه با انجام اقدامات موثر و سازنده ای چون ایجاد و تقویت ارتش نوین و عشیره زدایی از نیروهای نظامی، بازوی اجرایی اهداف ملی کشور را در سطح داخلی شکل داد. کشور ایران تقریباً از قرن ششم هجری قمری (یعنی زمان سقوط خاندان آل بویه به دست ترکان سلجوقی) عرصه تاخت و تاز عشایر و قبایل متعدد (و اغلب ترک نژاد) گردیده بود. طی این مدت علاوه بر غلبه تدریجی شیوه تولید عشایری بر سایر وجوه تولید، رفته رفته- به ویژه از دوران قاجاریه- تسلط بلامنازع رهبران ایلات که از جنگاوران حرفه ای قبیله ای برخوردار بودند، بر جوامع شهری و روستایی  شدت یافته بود. هر چند که اصلاحات «شاه عباس بزرگ» در قرن هفدهم میلادی مهاری بر ترک تازی جنگاوران عشایری در ایران زد، (۱۱) اما پس از سقوط خاندان صفوی و در پی آشوبهای ناشی از آن، دوباره وضع به روال سابق باز گشت و در دوره قاجاریه نیز که برای نخستین بار سران عشایر علاوه بر کسب مناصب لشگری و محلی، به مناصب سیاسی نیز دست یافتند تشدید گردیده بود. در چنین وضعیتی نیروهای رزمی و دفاعی ایران بعلت ساختار غیرحرفه ای و غیر ملی خود دارای انگیزه ای میهنی برای دفاع از کشور نبودند و تنها تعلقات ایلی و نظایر آن انگیزه های رزمی را در میان آنان شکل داده بود و در چنین وضعیتی امنیت ملی ایران همواره مورد تهدید قدرتهای خارجی و گردنکشان داخلی بود. بیگانگان نیز با استفاده از این و ضعیت دست به ایجاد نیروهای نظامی اختصاصی در کشور زده بودند.مشروطه خواهان با آگاهی از این موضوع، درصدد ایجاد ارتش نوین و حرفه ای برای ایران برآمدند (آرزویی که عباس میرزا ولیعهد نیز در اوائل قرن نوزدهم با ناکامی دنبال کرده بود) اما  سرانجام تنها رضاخان سردار سپه در ابتدای دهه ۱۳۰۰خ/ ۱۹۲۰م موفق به عملی نمودن این رویای دیرینه میهن دوستان ایرانی گردید. به این ترتیب و با رنگ باختن عنصر عشیره ای- ترکی در نیروهای نظامی ایران، راه برای تکوین روند ملت سازی با ارتشی ملی و فرا قومی و نیز انحلال نیروهای نظامی موازی بیگانه (پلیس جنوب و فوج قزاق و گاردهای سفارتخانه های اروپایی) هموار گردید.

با این همه در دهه های اخیر تاریخ نگاری سیاست باز در داخل و خارج ایران، با طرح و ارائه اتهاماتی بی اساس درصدد بوده است که رضاشاه پهلوی را- با اشاره به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹- عامل بیگانه و در نتیجه عنصری ضد ملی قلمداد کنند. اما امروز با فروکش کردن کینه ها و نظر تنگیهای تاریخی در گذر زمان و وقوع رخدادهایی که بسیاری را از غفلت و تکرار کلیشه های بی محتوای شبه تاریخی بدور ساخت، مسلم گردیده که رضاخان در سال ۱۲۹۹ به هیچ روی عامل اجرای سیاست انگلستان و هیچ قدرت بیگانه دیگری نبود. «نیکی کدی»ایران شناس معتبر آمریکایی در این باره می گوید:« اسنادی که اکنون در دسترس است نشان می دهد که انگلیسیها بر طراحی کودتا یا آنچه که رهبران [کودتا] می بایست پس از به قدرت رسیدن انجام می دادند، نظارت نداشته اند… اعمال نمایندگان [محلی] انگلیس مشوق کودتا بود، بدون آنکه وزارت خارجه انگلستان در آن دخالتی داشته باشد… انگلیسیهای محلی نیز که [در حمایت از کودتا] دخالت داشتند، سناریوی کودتایی را که عملاً اتفاق افتاد، طراحی نکرده بودند.»(۱۲) کدی همچنان تأکید می کند که رضاخان به هیچ روی آلت دست انگلیسیها نبوده اما سیدضیاء احتمالاً دارای روابطی با آنها بوده است که به این ترتیب باید سیدضیاء عوام فریب را عامل اجرای مقاصد انگلیسیها دانست که بر موج قیام قزاقها سوار گشته بود و به همین دلیل رضا خان از کسانی بود که در سرنگونی کابینه سیاه او در ماههای آینده کوشش فراوان نمود. «جان فوران» استاد علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا در این باره می نویسد:

«ضیاء از وزیر جنگ خود خواست افسران انگلیسی را در فرماندهی ارتش باقی گذارد اما رضاخان از قبول این دستور سرپیچی و با همدستی شاه و دولتمردان محافظه کار توقیف شده ترتیب برکناری و تبعید سید ضیاء را در ماه مه۱۹۲۱ (خرداد ۱۳۰۰) فراهم کرد؛ (۱۳) اقدامات بعدی رضاخان چه در دوران نخست وزیری و چه در دوران پادشاهی همگی موید تمایلات و سیاستهای ضد انگلیسی اوست. رضاشاه با سرکوب شیخ خزعل مزدور انگلستان و  هوادار بعدی احمدشاه در خوزستان، تلاش برای اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ایرانی خلیج فارس، اتخاذ سیاست نیروی سوم که در دهه ۱۳۰۰خ/۱۹۲۰م معطوف به جلب ایالات متحده آمریکا و پس از مشاهده بی علاقگی این کشور (در پی توطئه های انگلستان و به ویژه واقعه قتل ماژور ایمبری آمریکایی در سقاخانه شیخ هادی تهران) در اواخر همان دهه و در زمان جمهوری وایمار روی به سوی آلمان نهاد( و این پیش از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان بود.) بارها و بارها در مقابل منافع و سیاستهای بریتانیا در ایران موضع گرفت. علاوه براین ها اقدام جسورانه و تحسین برانگیز رضاشاه و هیئت حاکمه آنروز ایران در تدوین قوانین مدنی و کیفری عرفی دیگر هیچ بهانه ای را برای تداوم حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) در ایران باقی نمی گذارد و دولت ایران با اقداماتی پیگیرانه در سال ۱۳۰۶خ/۱۹۲۷م سرانجام این امتیاز حقارت بار را از همه بیگانگان سلب نمود. (۱۴) بنابراین در سیاستهای خارجی رضاخان پیرو مشی ناسیونالیستی بود. در مورد کودتای سوم اسفند باید گفت که در یک برهه زمانی منافع میهن دوستان ایرانی (همانند دوران جنبش مشروطه) در تعارض با منافع انگلستان قرار نداشت. به این ترتیب که وزارت امورخارجه انگلستان در آن مقطع پس از ناکامی در تحقق بخشیدن به قرارداد ۱۹۱۹، به علت گرفتاریهای مربوط به پایان جنگ جهانی اول و تقسیم غنائم در کنفرانس صلح پاریس (۱۹۲۰م/۱۲۹۹خ) هنوز موفق به تنظیم راهبردی در مورد ایران نگردیده و تنها امیدواریهایی به شخص نصرت الدوله فیروز برای انجام کودتای احتمالی توسط او داشت. اما کودتای اسفند ۱۲۹۹ که بدون تأیید و اطلاع سیاستمداران لندن صورت گرفته بود برای آنها این امکان را فراهم می ساخت که در وضعیت بحرانی آن روز قوای خود را از ایران تخلیه و در هزینه های نظامی شان صرفه جویی نمایند.

  • امروز با فروکش کردن کینه ها و نظر تنگیهای تاریخی در گذر زمان و وقوع رخدادهایی که بسیاری را از غفلت و تکرار کلیشه های بی محتوای شبه تاریخی بدور ساخت، مسلم گردیده که رضاخان در سال ۱۲۹۹ به هیچ روی عامل اجرای سیاست انگلستان و هیچ قدرت بیگانه دیگری نبود. «نیکی کدی»ایران شناس معتبر آمریکایی در این باره می گوید:« اسنادی که اکنون در دسترس است نشان می دهد که انگلیسیها بر طراحی کودتا یا آنچه که رهبران [کودتا] می بایست پس از به قدرت رسیدن انجام می دادند، نظارت نداشته اند… اعمال نمایندگان [محلی] انگلیس مشوق کودتا بود، بدون آنکه وزارت خارجه انگلستان در آن دخالتی داشته باشد… انگلیسیهای محلی نیز که [در حمایت از کودتا] دخالت داشتند، سناریوی کودتایی را که عملاً اتفاق افتاد، طراحی نکرده بودند.»(۱۲)

 

 

به این ترتیب بود که از جانب انگلیسیها مخالفتی با کودتا نشده و حتی مورد تأیید آنان (پس از اجرا) واقع شد و این امر منجر به بروز یک سؤتفاهم تاریخی در اذهان برخی از ایرانیان (به ویژه در سالهای بعد) گردید.

اما شاید تنها نکته مبهم در زمینه روابط ایران و انگلستان در دوران رضاشاه قرارداد نفت ۱۹۳۳ باشد. شکی نیست که این قرارداد به هیچ روی دارای شرایط مساعد و مناسب برای دولت و ملت ایران نبوده و از نقاط ضعف فراوانی برخوردار بود. اما باید این را نیز در نظر گرفت که این قرارداد در نسبت با قرارداد دارسی گامی به پیش بود و دارای شرایط مثبت و سازنده ای نیز بود. مثلاً براساس همین قرارداد شرکت نفت ایران و انگلستان مکلف به آموزش و اعزام دانشجویان ایرانی برای تربیت کارشناسان نفتی و کاهش تصاعدی کارشناسان خارجی گردیده بود و این خود آغازی بود برای کسب توانایی ایرانیان در زمینه کنترل ذخائر نفتی خود در آینده. قرارداد دارسی برای ایران به مثابه هیچ بود اما قرارداد ۱۹۳۳ دست کم حداقلهایی را برای ایران تأمین نمود، هرچند که شاید رضاشاه و دیپلماسی ایران در این زمینه می توانستند امتیازات بیشتر و بهتری کسب کنند، اما نباید فراموش نمود که در آن شرایط سالهای میانی دوجنگ که هنوز پدیده استعمار در عرف بین المللی دارای جایگاه مورد پذیرش بود و همین سبب می شد که دولت انگلستان از قرارداد دارسی با لجاجت تمام دفاع کند و نیز جایگاه بالاتر انگلستان از ایران در نظام بین المللی و خطر جدی مصادره دارایی های خارجی ایران توسط انگلستان و از همه مهمتر فراهم نبودن هیچ زیرساختی جهت کشف، تولید و استخراج نفت در داخل کشور، قدرت مانور چندانی برای رضاشاه و دولت ایران باقی نمی گذاشت (۱۵) به هر حال رضاشاه پهلوی در زمینه تحقق بخشیدن به آرمانهای ناسیونالیستی مشروطه خواهان در دو بعد داخلی و خارجی کارنامه موفق و قابل دفاعی دارد.

 

  • دوران حکومت رضاشاه پهلوی را باید به حق دوران تحقق بسیاری از آرمانهای ناسیونالیستی مشروطه خواهان ایران دانست. سیاستهای راهبردی رضاشاه جملگی در راستای افزایش قدرت ملی و ارتقای جایگاه ایران در نظام بین الملل بود. رضاشاه با عینیت بخشیدن به بسیاری از ذهنیات مشروطه خواهان، زمینه ساز ایجاد شرایط مساعد برای تکوین روند ملت سازی در ایران شد. به این ترتیب که رضاشاه با انجام اقدامات موثر و سازنده ای چون ایجاد و تقویت ارتش نوین و عشیره زدایی از نیروهای نظامی، بازوی اجرایی اهداف ملی کشور را در سطح داخلی شکل داد

 

 

ارزیابی:

همانطور که گفته شد، هدف نهایی مشروطه خواهان ایرانی توسعه و نوسازی ایران بود. آرمانی که با عباس میرزا و قائم مقام فراهانی آغاز و با امیرکبیر، سپهسالار و میرزا ملکم خان و دیگران تداوم یافت و با جنبش مشروطیت راه خود را به تدریج بازیافت و در دوران رضاشاه پهلوی به تحقق رسید. در دوران رضاشاه تمامی شاخصهای اجتماعی، آموزشی، اقتصادی، ارتباطی، نظامی و صنعتی رشد قابل توجه و مورد قبولی داشت. (۱۶)

همچنین در همین دوران گروههای جدید اجتماعی که لازمه ایجاد یک جامعه مدرن بودند یعنی طبقات متوسط جدید و کارگر صنعتی گسترش یافته و به قول آبراهامیان از یک قشر به یک طبقه مبدل شدند.(۱۷) این دستاوردها جملگی اهدافی بودند که رهبران و نظریه پردازان جنبش مشروطه دنبال می کردند و پس از ناکامی ایرانیان در دست یابی به این خواسته های از راه دموکراسی در اثر فراهم نبودن زیرساختهای مناسب در جامعه، اغلب سیاسیون ایرانی به لزوم ایجاد حکومت تمرکزگرای مقتدر پی بردند.

بنابر دلائل گفته شده ظهور رضاشاه پهلوی به هیچ روی مبنی بر شکست مشروطیت نبود بلکه مرحله ای تکاملی بود که جامعه را برای بهره برداری از مواهب این جنبش در سالهای آینده آماده می نمود. در واقع باید گفت که مشروطیت با رضاشاه به تکامل رسید و عمل گرایی وی منجر به تحقق یافتن و عملی شدن بسیاری از ایده های مشروطه خواهان گردید. شکست مشروطیت نه در دوران رضاشاه، بلکه در وقایع سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۵۷ رقم خورد.

  • هدف نهایی مشروطه خواهان ایرانی توسعه و نوسازی ایران بود. آرمانی که با عباس میرزا و قائم مقام فراهانی آغاز و با امیرکبیر، سپهسالار و میرزا ملکم خان و دیگران تداوم یافت و با جنبش مشروطیت راه خود را به تدریج بازیافت و در دوران رضاشاه پهلوی به تحقق رسید. در دوران رضاشاه تمامی شاخصهای اجتماعی، آموزشی، اقتصادی، ارتباطی، نظامی و صنعتی رشد قابل توجه و مورد قبولی داشت

 

 

پی نوشتها:

۱- ن.ک: آفاری، ژانت؛ انقلاب مشروطه ایران؛ ترجمه رضا رضایی؛ تهران؛ چاپ اول بهار ۱۳۷۹، ص۸۲

۲- آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی؛ مترجمان کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیرشانه چی؛ تهران: نشر مرکز، چاپ سوم ۱۳۷۹،ص۵۷

۳- گیدنز، آنتونی؛ سیاست و جامعه شناسی و نظریه اجتماعی؛ ترجمه منوچهر صبوری؛ تهران: نشرنی، چاپ سوم ۱۳۸۴، ص ۶۵و۶۳

۴- ورجاوند، پرویز؛ سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین؛ تهران: نشرنی، چاپ اول۱۳۷۷، ص۶۵۵.

۵- ن.ک : کرونین، استفانی (گردآوری)؛ رضاشاه و شکل گیری ایران نوین؛ ترجمه ی مرتضی ثاقب فر؛ فصل چهارم: مدرس، جمهوری خواهی و به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه؛ وانسا مارتین؛ تهران: انتشارات جامی؛ چاپ اول۱۳۸۳،ص ۱۰۸-۱۰۶

۶- گیدنز، آنتونی؛ همان؛ ص۳۵

۷- ن.ک: همایون کاتوزیان، محمدعلی؛ استبداد، دموکراسی و نهضت ملی؛ تهران: نشر مرکز، چاپ سوم۱۳۸۰، ص ۷-۱۹

۸- مقدمه فردریش انگلس بر چاپ آلمانی ۱۸۹۱: مارکس،کارل؛ جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱؛ ترجمه باقرپرهام؛ تهران: نشر مرکز، چاپ اول۱۳۸۰، ص۲۹

۹- مفهومی که وبر در تقابل با طبقات اجتماعی مارکس ارائه می کند؛ ن.ک: گیدنز، آنتونی؛ همان، ص۸۲

۱۰- ن. ک: کرونین، استفانی؛ همان؛ فصل هفتم: آموزش و پرورش در دوران رضاشاه؛ رودی ماتی؛ ص ۲۱۴-۱۸۵

۱۱- در مورد اصطلاحات شاه عباس ن ک: مقاله نگارنده در ایران مهر؛ شماره ۹و۱۰؛ ماهیت دولت صفویان چه بود؟؛‌ص۷۹

۱۲- کدی، نیکی. آر؛ ایران در دوران قاجار و برآمدن رضاخان؛ ترجمه مهدی حقیقت خواه؛ تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۱،ص ۱۳۹-۱۳۵

۱۳-فوران، جان؛ مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی؛ ترجمه احمد تدین؛ تهران: انتشارات رسانه، چاپ چهارم۱۳۸۲، ص۳۰۳

۱۴- در این باره ن ک: کرونین، استفانی؛ همان؛ فصل پنجم: الغای قرارداد کاپیتولاسیون توسط رضاشاه؛ مایکل زیرنسکی

۱۵- ن ک: ذوقی، ایرج؛ مسائل سیاسی اقتصادی نفت ایران؛ تهران: انتشارات پاژنگ، چاپ دوم پاییز۱۳۷۲، ص ۱۵۰-۱۲۱

۱۶- ن ک: آبراهامیان، یرواند؛ همان؛ ص ۱۳۶-۱۳۲

۱۷- همان؛ ص۱۳۳

 

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.