آزادی ایران

آن که «حفظ نظام» می خواهد

... جاه و مال و مقام می خواهد

درپی ِ آزمونِ فرصت ِ خویش

بخت و دولت به کام می خواهد

قوّه و اقتدار می طلبد

شوکت و احتشام می خواهد

حشر و نشر وی است با اوباش

وز بزرگان سلام می خواهد

دکترا از طویله می گیرد

زاهلِ علم احترام می خواهد

می نویسد سواد را باصاد

شغلِ دانش به وام می خواهد

به قدم راه ظلم می پوید

به قلم زورِ سام می خواهد

حلقۀ شیخ می کند درگوش

خدمت از خاص و عام می خواهد

می شود آفتابه دار فقیه

اختیارات تام می خواهد

اینچنین از امور دولت و مُلک

به کف اندر ، زمام می خواهد

چشم بر قتل و نهب می بندد

قاتلان را قوام می خواهد

مرگ ِ ظلم و دوامِ آزادی

به طریقت حرام می خواهد

عمر نامردمی و وحشت و زور

دائم و بردوام می خواهد

نانِ خود ، در تنور جهل و جنون

از امیر و امام می خواهد

لقمه های ترید کرده به خون

خوش ز دست لئام می خواهد

توسن سرکش رهایی را

نزد بیداد ، رام می خواهد

در کف جور و نفرت و نفرین

تیغ دین ، بی نیام می خواهد

می گریزد ز نور چون شبکور

زیستن ، در ظلام می خواهد

سهم یک سال خوردن و بردن

بهرِ ماهِ صیام می خواهد

روز ایران سیاه می طلبد

خون مردم به جام می خواهد

دین ز کید و فریب می جوید

کین به نام مرام می خواهد

تا بتازد به هرچه زیبایی ست

بارۀ بی لگام می خواهد

مرگِ آزادگان عالم را

طبلِ نوبت به بام می خواهد

پیش نفع حقیر فردی خویش

مُلک در انهدام می خواهد

پیرهن می درد ز خواهر خویش

کفن از بهر مام می خواهد !

عهد با اهل جور می بندد

غرقه در ننگ ، نام می خواهد

***

فکرش آویخته ی قنارهء دین

روشنی در پیام می خواهد

اینچنین هم خدا و هم خرما

بهرِ جلبِ عوام می خواهد

عقل را همچو جهل ، ابزاری

بهر «حفظ نظام» می خواهد

ذوق شرعِ سروش می طلبد

شغلِ زیباکلام می خواهد

م.سحر
21/6.2013