دکتر مصطفی رحیمی نماد روشنفکری ایران
Monday, October 7, 2013 at 01:05AM
افشا
در دی ماه 1357 قبل از بقدرت رسیدن خمینی دکتر مصطفی رحیمی روشنفکر ایرانی نامه ای به خمینی نوشت و وی را برای ایجاد تغییرات درست و مطابق با منافع ایرانیان نصحیت کرد.این نامه اکنون مانند یک پیشگویی از اینده جلوه میکند زیرا هر آنچه را که دکتر رحیمی نوشته است هم اکنون اتفاق افتاده است برای مطالعه متن این نامه به لینک زیر بروید
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/2/13/064276366465.html

مصطفی رحیمی (زاده ۱۳۰۵ در نائین ـ درگذشته ۹ مرداد ۱۳۸۱ در تهران) استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم ایرانی است.

رحیمی در دهه چهل شمسی با ترجمه‌هایی از سارتر، دوبوار، کامو، برشت و دیگران در شناسایی مکاتب فلسفی و هنر و ادبیات غرب در فضایروشنفکری آن زمان کوشید. اما او خود نیز دارای تآلیفات متعددی و به خصوص در بارهٔ جایگاه و نقش روشنفکر در اجتماع می‌باشد

زندگی نامه

مصطفی رحیمی در سال 1305 در نایین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر به پایان رساند و برای تحصیلات دوره اول دبیرستان بهیزد رفت و دوره دوم دبیرستان را در اصفهان خواند و سپس به تهران آمد و در دانشکده حقوق دانشکاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۷ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن دوره دکتری خود را گذراند. در پاریس با افکار ژان پل سارتر آشنا شد. در بازگشت به تهران وارددادگستری شد. در سال‌های دهه ۴۰ به ترجمه پرداخت، و مدتی در دانشگاه تهران ادبیات غرب را تدریس کرد.



در روزهای اواخر دیماه ۱۳۵۷، روزنامهٔ آیندگان در شماره‌ دهم دیماه، ناممه‌ای را با امضای دکتر مصطفی رحیمی، خطاب به سید روح‌الله خمینی، مبنی بر دلایل شخص‌اش در مخالفت با مدل حکومتی «جمهوری اسلامی» منتشر کرد. عنوان نامه بود: «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم.»[۲] [۳]

وی در بخشی از نامه می‌نویسید :«آن چنان كه من می‌فهمم، جمهوری اسلامی یعنی آن كه حاكمیت متعلق به روحانیون باشد.» این در حالی است که در پیش نویس قانون اساسی که به امضا و تأیید سید روح‌الله خمینی رسید ولایت فقیه وجود نداشت و در مجلس خبرگان به پیشنهاد سیدمحمد کیاوش ، عبدالرحمن حیدری و حسن آیت وارد قانون اساسی شد.[۴] مصطفی رحیمی سه سال بعد از نگارش نامه اش خطاب به روح الله خمینی در روزنامه آیندگان، به علت نوشتن متنی به اسم «عصرانه حکومت قانون» در سال ۱۳۶۰ بیش از سه ماه بازداشت شد.[۵] وی در تاریخ ۹ مرداد ۱۳۸۱ درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.

کتاب‌شناسی

شعر

داستان

نمایشنامه

مجموعه مقالات

بررسی و تحقیق

ترجمه‌ها

پانویس

منابع

 

 

در ایران عده ای مرتجع هستند که میگویند روشنفکران ما را به این روز انداختند ولی اینان استبداد هفت هزار ساله در ایران را چرا بپای موجودیت نحیف روشنفکری ایران مینویسند که حول وو حوش زمان مشروطیت بوجود آمده است.ایا هدف اینان سرکوب روشنفکری و ادامه استبداد نیست منتهی نامردانه در لباس ملت دوستی خود را میپیچند
آیا روشنفکران بدنبال خمینی بودند و یا مخالف خمینی
http://efsha.squarespace.com/.../2011/1/15/340166869537.html
 یك شب، (دکتر رحیمی )گرم گرم بود. با حرارت تمام حرف می زد. خاطره زندانی شدنش در سال ۱۳۶۰ را تعریف كرد و گفت ماجرای آن را نوشته به اسم «عصرانه حكومت قانون.» آن سال را، سال قانون اعلام كرده بودند. می گفت چهارشنبه ها جمع می شدیم منزل یكی از دوستان و گپ می زدیم. آن روز منزل منزوی بودیم. و خانم او انار دانه كرده آورد. تا آمدیم مشغول شویم، زنگ در به صدا در آمد. عده ای جوان مسلح به داخل آمدند و همه ما پیرمردها را دستگیر كردند. و چنان چالاك و با الدرم و اشتلم كه گویی یك «گروه چریك» دستگیر كرده اند. مرا چنان هل دادند به سمت اتومبیل كه سرم شكست و زخمی شد. علت؟ اول گمان می كردم به خاطر بعضی نوشته ها یا نامه ها است كه نوشتم. اما این نبود و هیچ وقت نفهمیدم كه علت چه بود. ظاهراً گمان می كردند كه نویسنده كتاب ۲۳ سال در آن محفل است. مدت ۱۰۰ روز زندانی بودیم و خاطرات زیاد دارم و نوشته ام. مدتی با یك جوان هم سلول شدم. یك روز از من پرسید یك لكه قرمز روی لباسم هست كه نمی دانم خون است یا نه. آیا نمازم با این لباس درست است؟ گفتم حمل بر صحت كن. انشاءالله درست است! از قضا درست گفته بود.
تلویزیون هلند اعلام كرده بود كه فیلم «باشو، غریبه كوچك» را نشان خواهد داد. سر ساعت آماده شد و نشستیم به دیدن فیلم. بی تاب بود و بی دریغ احساسات خود را درباره ایران نشان می داد. تا فیلم رسید به صحنه ای كه بچه ها با هم شعری می خواندند: «ما فرزندان ایرانیم...» یك باره چنان گریست كه پدر مرده ای! نگران شدیم. نتوانست بقیه فیلم را نگاه كند.
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=21229
 خبرنگار:شما در یکی از مقالات خود گفته بودید سهم روشنفکران و نویسندگان در انقلاب در دراز مدت معلوم خواهد شد. این مهم را بیشتر تشریح کنید.
دکتر رحیمی: سیاستمداران تأثیرشان به شکل یک حزب سیاسی تاثیری فوری و آنی است و این دلایلی هم دارد مثلاً اگر حزب سوسیالیست در مملکتی بخواهد با برنامه ای مخالفت کند چون دارای مجله و روزنامه و امکانات مشابه است مسلماً تاثیر مخالفتش آنی خواهد بود. اما روشنفکر و نویسنده فقط می تواند مطلبی بنویسد یا کتابی چاپ کند که این مطلب و کتاب را ابتدا یک گروهی می بینند و می خوانند و این عده به گروه دیگر سفارش می کنند که بخوانند و برروی آن بین مردم بحث و گفتگو می شود و به هرحال این از نظر زمانی بطول می انجامد. که گرچه تاثیر روشنفکر و نویسنده در انقلاب یا مخالفت با یک برنامه دولت آنی نیست ولی تاثیرش در دراز مدت معلوم می شود و در انقلاب ایران هم بی شک چنین خواهد بود.
http://deshokaran.wordpress.com
http://deshokaran.wordpress.com/2011/04/08/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7/
 عملا عامل ارتجاع دکتر ممکن:در ایراد گرفتن بنامه رحیمی بخمینی :
در اینجا خالی از لطف نیست که برخورد یکی از سیاسیون وقت را نسبت به نامهء دکتر رحیمی خطاب به خمینی را به اطلاع شما برسانم تا شاهدی باشد بر ادعایی که در پست قبلی برایتان شرح دادم و آن اینکه در آن برهه از زمان اگر با "ما" بودی در خط مردم، خلق، طبقهء کارگر و مستضعفین ... بودی و اگر نه خائن و وابسته و جاسوس و مزدور ....

دكتر ممكن از نهضت آزادی كه در دولت مهندس بازرگان به مقام معاونت وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی رسید در مورد نامهء رحیمی مطلبی به روزنامهء آیندگان فرستاد که در شماره اول بهمن ماه ١٣٥٧ درج شد. او چنین نوشت: « نامه ی مذكور (نامه رحیمی خطاب به خمینی) با آنكه خیلی مفصل است ولی محور اصلی آن بیشتر در موضوع جدا نگهداشتن حكومت جمهوری از محتوای دینی (در اینجا اسلامی آن) است، كه خوشبین ترین خواننده رابه یاد فریاد شوم استعمار گرانی می اندازد كه سالیان دراز است كه تبلیغ می كنند كه دین از سیاست جداست، و شخص دیندار باید خود را از آلودگی های اداره ی جامه و مسایل مربوط به حكومت كنار بكشد. در ادمه او می افزاید كه مصطفی رحیمی « به دلایلی كه خود به دست می دهد تحت تاثیر و تلقی بینش خامی از مذهب اروپایی عصر حاضر است». دکتر ممکن بر نویسنده آن نامه خرده میگیرد كه به زعم رحیمی « جمهوری اسلامی یعنی اینكه حاكمیت متعلق به روحانیون باشد». و در ادامه میگوید « این نحو برداشت نیز ناشی از همراه داشتن عنصری از سوابق ذهنی است كه منشاء آن اعماق سیاه قرون وسطی غرب و حاكمیت كلیسا بر مردم است و تصویری كه در برابر نویسنده از حاكمیت روحانی آن دوره نقش می یابد. اگر نویسنده با مكتب تشیع و اسلام آشناعی عمیق می داشت متوجه می شد كه در اسلام طبقه ای به اسم روحانیت وجود ندارد». او به رحیمی می‌تازد كه چرا نوشت« قواعد معیشتی اسلام (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) برای حل بحران های امروزی كافی نیست، و چرا رحیمی به عناصر مختلف اسلام از آن جمله اجتهاد در اسلام توجه نداشته است»! دکتر ممکن می افزاید كه « در مفهوم حكومت در غرب و مفهوم حكومت در شرق، و بخصوص جهان اسلام، همانقدر فاصله هست كه [مابین] لغت پلیتیک و سیاست. گرچه كتب لغت این دو را به یك معنا گرفته اند، ولی این دو ترجمهء دقیق یكدیگر نیستند. پلیتیک به معنای اداره ی مملكت است، بدان معنا كه دولت موظف است وسایل رفاه و آسایش زندگی روزمره ی مردم را فراهم آورد و محیطی ایجاد كند كه هر كس زندگی خود را به نحوی كه می خواهد بنماید و سالیان چند بار هم در سرنوشت مردم دخالت كند، مثلا هر چند سال یكبار رأی برای انتخاب نمایندگا
ن دهد .... در حالی كه كلمه ی سیاست به معنای تنبیه كردن است و خاصیت تنبیه در ذات آن وجود دارد، و كسی كه به این معنا حكومت می كند علاوه بر ادارهء امور معیشتی روزمرهء مردم عهده دار تنبیه دادن [كردن؟] و رشد دادن و ارتقاع درک و فهم مردم نیز هست». !!!؟؟؟
و واقعاً که حق با دکتر ممکن است چراکه که در این ٢٨ سال داریم تنبیه می‌شویم. ولی با این حال از ارتقاع درک و فهم مردم من چیزی نمیبینم شما چطور؟
http://javaanehaa1.blogspot.com/2007_01_01_archive.htm

 دکتر ممکن پس از برکناری دولت بازرگان بپاریس رفته است و مخالف ملایان است!!!ر

http://www.namir.info/home/pdf/af6/momken.htm

 


Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.