از افشا
در عفو لذتی است که در انتقام نیست
بخشش حکمتش نزد عوام نیست
آنان که راه حق و عدالت بجسته اند
از خود رها شده از خود بجسته اند
در فکر سازش و رویای زندگی
با مردمان بسازش و با حق ببندگی
_______________________
به جای یک منظره زیبا و یا یک آهنگ بارها این مصاحبه را بخوانید وبه اشتراک بگذارید!
14تير :گذشت پدر مقتول از قصاص:لطفاً نگوييد «قاتل» او جوان است و ميخواهد زندگی کند، من راضی نيستم اين گونه خطاب شود
کلمه:نزاع دو جوان، ۴ سال پيش باعث شد سينا ۱۸ ساله به قتل برسد و محمدرضای نوجوان هم به عنوان عامل قتل راهی زندان شود. حکم دادگاه که آمد مشخص شد قاضی دستور قصاص محمدرضا و پرداخت ديه را صادر کرده است.
خانواده محمدرضا تلاشها را برای گرفتن رضايت و نجات اين نوجوان از چوبه دار آغاز کردند غافل از اين که ناصر، پدر سينای مقتول نه منتظر قصاص قاتل بود و نه در فکر گرفتن ديه! روز آرزوها در ماه رجب، ناصر «پدر نوجوان مقتول» به همراه همسرش راهی دفتر دادستان شدند و بدون گرفتن حتی يک ريال ديه، برگه بخشش محمدرضا را امضا کردند تا سر اين جوان بالای دار نرود.
با ناصر(پدر نوجوان کشته شده) همصحبت شديم، از او پرسيديم و او به ما پاسخ داد، حرفهايش دلنشين بود و نشان ميداد؛ لذتی که در بخشش است، در قصاص نيست. صحبتهای ما با ناصر، پدر مرحوم سينا را ميخوانيد:
سينای شما رفت ولی شما از قاتل پسرتان انتقام نگرفتيد و از قصاصش گذشت کرديد؟
لطفاً نگوييد «قاتل» او جوان است و ميخواهد زندگی کند، من راضی نيستم اين گونه خطاب شود، انشاءالله هم برگردد و فرد مفيدی برای جامعه باشد.
شغل شما چيست؟
من کارگر هستم.
حتماً کارگر پولداری هم هستيد؟!
نه، چطور؟
چون از خير ديه هم گذشتيد؟
(ميخندد) نه، پولدار نيستم و اتفاقاً شايد پول هم لازم داشته باشم ولی من به شرط پول رضايت نميدهم.
ولی ديه حق شما بود؟
قصاص هم حق من بود.
بله، منظورم اين است که شما با گرفتن ديه ميتوانستيد بسياری از مشکلاتتان را حل کنيد و با بخشيدن محمدرضا (عامل قتل سينا)او را به جامعه برگردانيد، يعنی حداقل از يک حقتان استفاده ميکرديد؟
من از يک حق خودم استفاده کردم و آن حق بخشيدن بود، خداوند قصاص را قرار داده تا ما را بسنجد. بخشش را قرار داده تا به ما مطمئن شود، اين فلسفه من است. من اگر بخشيدم، کامل بخشيدم و اميدوارم خداوند هم مرا کامل ببخشد.
يعنی شما هيچ انتظاری از خانواده محمدرضا نداريد؟
هيچ، من دستور خداوند را اجرا کردم و اگر توقع و انتظاری داشته باشم از خداست نه بنده خدا.
ولی نياز مالی داريد؟
دست من در دست خداست، تا با او هستم هيچ نيازی ندارم. حضرت باريتعالی ميخواست مرا آزمايش کند، بشر هميشه در معرض آزمايش قرار دارد و خدا را شاکرم که از اين آزمايش سربلند بيرون آمدم.
همسرتان هم راضی به بخشش بود؟
بله، او هم باورهای من را دارد و با کمال ميل رضايت داد و گذشت کرد.
اگر پسرتان سينا هم بود همين کار را ميکرد؟
همين کار را ميکرد.
خيلی مطمئن حرف ميزنيد.
سينا تنها پسر من بود. پسرم نبود رفيقم بود. حرفهايش را به من ميزد، به همين دليل ميدانم اگر او هم به جای من بود، همين کار را انجام ميداد.
کجای مازندران زندگی ميکنيد؟
روستای خشتسر.
اگر محمدرضا را بعد از آزادی ديدی فکر ميکنی چه عکسالعملی بخواهی نشان بدهي؟
هيچ، من و همسرم در اين مدت به خانواده او يک ذره هم بياحترامی نکرديم. حالا هم همين کار را ميکنيم. البته آنها از خشت سر به محمودآباد رفتند.
دلتان برای سينا تنگ نشده؟
گفتم که سينا تنها فرزند من بود. همسرم به خاطر بيماری قلبی نتوانست ديگر بچهدار شود. به همين دليل هم غم بزرگی بود ولی صاحب دل من خداوند است. ۱۰ ساله بودم که پدرم را از دست دادم و۴ سال پيش هم پسرم رفت. دلتنگی که وجود دارد ولی خداوند به من صبر داده است.
اگر ميتوانستيد بچهدار شويد بهتر اين غم را تحمل ميکرديد؟
ما هماکنون يک پسر ديگر داريم، دو سال پيش خداوند لطف کرد و سرپرستی يک پسر کوچک را برعهده گرفتيم، اسمش حسين است. راستش را بخواهيد اين اسم را به خاطر درخواست سينا روی اين بچه گذاشتيم. سينا بعدازظهر روز عاشورا به دنيا آمد و عاشق امام حسين (ع) بود به همين دليل به من ميگفت اگر من صاحب برادر شدم اسمش را حسين بگذاريد. ما هم به احترام درخواست سينا و به عشق ابا عبدالله اسم اين پسر خوب و دوستداشتنی را حسين گذاشتيم.
پس انرژی به خانه برگشته؟
بله، فقط يک مشکلی هست که اميدوارم مسئولان استان و منطقه حل کنند.
چه مشکلي؟
ما وقتی سرپرستی حسين را پذيرفتيم قرار شد برای او شناسنامه صادر کنند ولی تا امروز اين اتفاق نيفتاده، اول گفتند بايد يک سال از سرپرستی بگذرد، بعد گفتند سه سال، حالا ما را اذيت ميکنند.
ميدانند شما چه فداکاری انجام دادهايد؟
بله، ميدانند.
يعنی در قبال فداکاری بزرگ شما حاضر نيستند حداقل يک حرکت خيرخواهانه انجام دهند که اين بزرگواری شما جبران شود؟
ما که البته توقعی نداريم�
شما توقعی نداريد ولی فکر ميکنم مسئولان استان برای تقدير هم شده ميتوانند مادهاي، تبصرهاي، چيزی پيدا کنند که شما از اين حالت دربياييد و پسر بچهای به خانوادهای برسد.
در اين ماجرا خداوند يکی از جانبازان دلاور را در مسير کاری ما قرار داد، او خيلی زحمت کشيد ولی متأسفانه زحمات او هم تا حالا بينتيجه مانده است.
ما اميدواريم اين مشکل حل شود و حسين فرزند صالحی برای پدری مانند شما باشد.
متشکرم.