برای پاسخ به سوالات مطرح شده باید مقدمه ای را مطرح کرد
اول؛ارتجاع در آمریکا قوی است و سعی در چپاول همه دارد - آمریکایی و غیر آمریکایی ندارد- مثلا هفتاد میلیون آمریکایی بدون بیمه درمانی هستند و نصف آمریکاییها در زیر خط فقر یا نزدیک به خط فقر هستند.
دوم؛ ارتجاع داخلی ایران با ارتجاع جهانی در ارتباط نزدیک و برای خدمت به آنها در نود سال ب اخیر بقدرت رسیده است
.سوم؛ اختلاف ارتجاع داخلی با ارتجاع جهانی مربوط بمنافع ارتجاع جهانی است که زیر پرچم حقوق بشر و دمکراسی برای فریب مردم تبلیغات خود را انجام میدهند.البته جدایی دین و حکومت را برای منافع خود هم اجرا میکند تا عقلانیت سود گرایانه اش با مانعی روبرو نشود با نیروهای مساوات طلب هم مبارزه میکند تا سودش بخطرنیفتد و این دو ضدیتی با هم ندارند.
موارد سه گانه بالا در وااقعیت وجود دارند. پس گذاشتن دمکراسی بنام ارتجاع جهانی و سرمایه داران تولیدکننده و تجاری آن که بدنبال فقط سود مالی خودشان هستند؛ خیانتی برای حقوق بشر و تضعیف دمکراسی است.
این سفسطه را رژیم و هوادارانش میکنند و همان نا آگاهی مردم ما در اول انقلاب هم بود که منجر به کشتار نیروهای مختلف و باز تولید استبداد در ایران شد.آیا بنی صدر هم از این عقاید نداشت؟ ثانیا رژیم و ارتجاع جهانی از یک جنس و گروه هستند دعوای اینها هم فقط در بحث سنت و مدرنیته میگنجد یعنی ملایان سرمایه داری را همان بازرگانی زمان حضرت محمد میبینند ولی ارتجاع جهانی بازرگانی را بدون بکار بردن فریب و دروغ دمکراسی نمیتواند ادامه دهد.سرمایه داری آخوندی سرمایه داری فئودالیته است ولی سرمایه داری جهانی از آن نوع نیست بلکه سرمایه داری عصر پس از فئودالیته است.سرمایه داری ایرانی مصرف کننده و وارداتی و تجاری است که در تولید نقشی ندارد ولی ارزشهای اسلامی را تبلیغ میکند و اگر چه همین سرمایه داری در زمان شاه هم در ایران موجود بود ولی شاه سعی داشت از دید ارتجاع جهانی بسرمایه داری بپردازد البته بدون تولید داشتن و رهایی از وابستگی بتولیدات ارتجاع جهانی مثلا دیدیم که همه چیز از خارج میآمد.شاه را از ایران برداشتند و یا برفتنش رضایت دادند زیرا خمینی که با ارتجاع جهانی از قبل تماسها داشت و منافع اقتصادی آنان و مبارزه با کمونیسم را هم تعهد کرده بود پس برای خلاص شدن از دست شورشهای مردمی و انقلاب بهمن خمینی را برای جانشینی شاه حمایت کردند و بجای شاه گذاشتند و برای بت سازی از خمینی او را بپاریس هم برده و متبرکش کردند.قدرت گیری ملایان به هر شکلی باشد لاجرم به علت زاویه دید فئودالیته ملایان و مجاهدت اسلامی آنان در نهایت بضرر ارتجاع جهانی منجر میشود و ملایان اگر سیاست وابستگی و اسلامی را مثل رژیم عربستان سعودی دنبال میکرد با توپخانه تبلیغاتی و تحریمهای اقتصادی و سیاسی مواجه نمیشدند.منتها هدفی که ملایان دنبال میکنند خودش عقب مانده و ارتجاعی است مثل جناحهای متفاوت حکومت آخوندی در ایران است که همگی در ضدیت با منافع مردم مشترک هستند.نجات ایران در برپایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است تا حافظ این حکومت دمکراتیک باشد مثلا فرض بفرمایید که در ایران یک حکومت دمکراتیک اما وابسته بتولیدات خارجی مثل حکومت شاه و ملا باشد خ.اهیم دید که چگونه این خط وابستگی و سودهایی که دلالان وارد کننده میبرند چرخ حکومت را بطرف استبداد خواهد گرداند
مسئله این است که مردمان غربی با تلاشهای خود ارزشهای حقوق بشری را ترویج داده اند ولی بعلت همگانی و جهانی نشدن این ارزشها امروز خودشان اسیر ارتجاع جهانی شده اند همان هایی که در آمریکا بیک درصدیها مشهور ند و نود و نه در صد مردم آمریکا را استثمار میکنند و این را در همه جای جهان با جهانی کردن اقتصاد ادامه میدهند . اقتصاد جهانی است ولی دولت جهانی نداریم و دولتها باید ملی باقی بمانند این خودش تضادی است و پوششی برای چپاول این ارتجاع است.مسئله این است که نیروهای حقوق بشری و دمکراتیک در سراسر جهان ما هنوز هم ضعیف هستند و بدون یک جبهه متحد حقوق بشری و دمکراتیک نمیتوان کار ارتجاع را در سطح ملی و منطقه ای و جهانی شکست داد. این جبهه دمکراتیک بسیار ضعیف تر است.بدون وجود این جبهه که در عمل آلترناتیو ارتجاع داخلی و جهانی باشد هر کوشش ما بصورت اصلاحات و یا انقلاب و یا تحریم و جنگ غربیان فقط بمعنای تغییر رژیم و بقای استبداد خواهد بود. هر گروهی از ایرانیان که با تحریمها موافق است و با ارزشهای حقوق بشری و دمکراتیک مخالف است در خط ارتجاع داخلی و جهانی است. آنانی که مثل خمینی و رضا پهلوی از دمکراسی و انتخابات مردم میگویند تا زمانی که باور های خرافی دینی و ملی در مردم ما قوی تر از باور به ارزشهای دمکراسی است بی تاثیر و فقط ماسک و پوششی برای اهداف استبدادی آنان است توجه کنید هنوز غلظت دمکراسی خواهی رضا پهلوی بغلظت دمکراسی خواهی خمینی در پاریس نرسیده است.پس دمکراسی خواهی بدون تبلیغ ملزومات آن مانند نفی دیکتاتوری شاهان پهلوی و نقد آن دوره و نقد دیکتاتوری خمینی و استبدادحکومت وی حرف مفت است.بلکه در ابتدا باید یک توافق ملی در باره اصل بودن اصول دمکراسی و رای مردم برای همیشه و نه فقط یک رفراندم اولیه مثل رفراندم جمهوری اسلامی بلی یا نه باشد.این هم چیزی است که هنوز هم اعلام نشده است و همان حرفهای خمینی را میزنند که جای پای استبد اد را باز میگذارند.کسانی که از دمکراسی میگویند باید بوضوح بگویند که ما نمیآییم فردا مثلا بگوییم اکثریت ملت شاه پرست هستند و سلطنت مقدس است و بر دمکراسی و حقوق بشر ارجحیت دارد. اینها سر بسته حرفی را میزنند تا الیت جامعه را مانند دوره خمینی با خودشان همراه کنند. ارتجاع جهانی با این تحریمها جبهه دمکراسی خواهی را در غیاب یک جبهه متشکل دمکراسی طلب تضعیف میکند و راه را برای دسته دیگری از ارتجاعیون برای حفاظت از منافع خود هموار میکند.نتیجه این است که هر کس با ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی ضدیت دارد در خط ارتجاع است زیرا همراه با ارتجاع جبهه دمکراسی طلبی را تضعیف میکند. تا زمانی که جبهه دمکراسی طلبی بوجود نیاید استبداد در ایران باقی خواهد بود و حکومت تا زمانی که بدست جبهه دمکراسی طلب نیفتد ما درگیر این استبداد و کشت و کشتار و فساد خواهیم بود.با تحریمها چکنیم؟ تایید کنیم و یا مخالفت بکنیم؟از نظر من اگر امکان گرد هم آیی نیروهای دمکراتیک و حقوق بشری فراهم است بدون توجه به ارتجاع داخلی و خارجی باید بتقویت این جبهه اقدام کنیم. درگیری ارتجاع داخلی و خارجی را از زاویه دید جبهه دمکراسی طلب رصد کنیم میتوانیم بنفع این جبهه از آن استفاده کنیم.تحریمها بر ضد این جبهه دمکراسی طلب است زیرا این جبهه ضعیف است و اهمیت دمکراسی و ارزشهای حقوق بشری در نزد ایرانیان شناخته شده نیست .این ارزشهای جاده عبور ما بسوی مدرنیته و پیشرفت است.
پس ما در در غیاب جبهه دمکراسی طلبی قوی در وضعیت باخت - باخت قرار داریم. اگر از تحریمها طرفداری کنیم همسو با ارتجاع جهانی هستیم و اگر با تحریم ها مخالفت کنیم ضمن طرفداری از ملایان حاکم و ارتجاع ملایی کاری از پیش نخواهیم برد زیرا ما فقط با روشن سازی افکار ملی و جهانی میتوانیم مقابل این سیاستهای زورگویانه ارتجاع داخلی و خارجی بایستیم.مردم ایران در داخل اسیرند ولی ایرانیان خارج کشور میتوانند چنین جبهه ای را تشکیل بدهند این موضوع سالهامطرح شده است ولی با تشتت و پراکندگی نیروهای دمکراسی طلب و با در
اکثریت بودن نیروهای اپوزیسیون استبداد طلب ناسیونالیسم آریامهری و اسلامیستها با موفقیت روبرو نشده است
آیا نسل بعدی هم خواهند گفت خودشان آوردند و خودشان هم بردند؟یا این که ما ایرانیان با تاسیس جبهه قدرت مند دمکراسی طلب مسایلمان را حل خواهیم کرد؟