صالح سعیدپور- جمهوری‌اسلامی و پژاک؛ پایان غم‌انگیز یک اتحاد ۲۵ ساله - انقلاب اسلامی بنی صدر
Friday, August 12, 2011 at 02:12PM
افشا
۲۰,۰۵,۱۳۹۰

 

ماجرای حضور پژاک در ایران بالاخره به سرنوشت محتوم خود یعنی رویارویی نظامی گسترده و کشته‌شدن صدها نفر در دو سوی این درگیری رسید. چاره‌ای نیز جز این نبود؛ حملات مسلحانه پژاک به نیروهای نظامی و انتظامی در شهرهای شمال غربی کشور، به هلاکت رساندن افراد بی‌گناه، تسویه حساب‌های خونین و عاقبت بمب‌گذاری و ترور کور چاره‌ای برای جمهوری اسلامی ایران جز ورود به رویاروی نظامی تمام عیار باقی نگذاشت. هیچ کشوری چنین اعمالی را تاب نمی‌آوَرَد و نمی‌تواند خدشه‌دار شدن حاکمیت ملی‌اش را بپذیرد. این واقعیت اما نباید چشم ما را بر وقایعی که زمینه‌ساز چنین فاجعه‌ غم‌انگیزی بودند و خبط و خطای جمهوری‌اسلامی در آنها کمتر از پژاک نیست ببندد و همچنین ما را از پرسش در مورد چرایی انتخاب این زمان مشخص برای حمله غافل سازد.

پ.ک.ک. در ایران
واقعیت آن است که پ.ک.ک (که در سال ۱۳۸۳ در ایران نامش را به پژاک تغییر داد) به دعوت نیروهای نظامی‌امنیتی ایران پایش به کشور باز شد. همانطور که اوجالان پس از دستگیری در دادگاه اعتراف کرد، در اوایل سال‌های دهه ۱۳۶۰ بود که پیرو تماس‌های مقامات امنیتی جمهوری اسلامی با پ.ک.ک. اولین گروه از اعضای این تشکیلات وارد خاک ایران شدند. مقامات ایرانی از حضور پ.ک.ک در ایران سه هدف را دنبال می‌کردند: یکی رقیب تراشیدن برای کومه‌له و حزب دموکرات کردستان ایران که از میان جوانان کرد ایرانی برای مقابله با حکومت عضوگیری می‌کردند؛ دوم اعتراض به آمد و شد اعضای سازمان مجاهدین به ترکیه از طریق تقویت نیرویی که با دولت ترکیه در جنگ بود؛ و سوم استفاده از یک نیروی مسلح کرد برای تقویت یک خط رقابتی بین ایران-ارمنستان-یونان در مقابل خط ترکیه-جمهوری آذربایجان-اسرائیل که در آن دوران بسیار فعال بود و چشمش را بر پشتیبانی اسرائیل از نیروهای مسلح کرد ایرانی که علیه حکومت ایران می‌جنگیدند می‌بست.
در نکوهش سیاست جمهوری اسلامی در دعوت از پ.ک.ک بسیار می‌توان نوشت. در این میان اما دو عامل بیش از سایر عوامل خودنمایی می‌کنند. اولا تصور باطل مبنی بر مقابله به مثل با سیاست تساهل ترکیه در قبال سازمان مجاهدین از طریق پناه دادن به یک نیروی مسلح ضد ترکیه. واقعیت آن است که رفت و آمد و حضور سازمان مجاهدین در ترکیه و عراق به هیچ روی با حضور پ.ک.ک یا همان پژاک در ایران قابل مقایسه نیست. مجاهدین خواه در ترکیه و خواه در عراق، نه کمترین داعیه محلی و سرزمینی می‌توانستند داشته باشند و نه کمترین پیوندی با مردم این دو کشور برای عضوگیری و گسترش شبکه‌شان. مسائلی که درست عکس آن برای یک نیروی پان‌کرد که علناً و عملاً در آن دوران از سیاست کردستان بزرگ، از سوریه تا ایران، حمایت می‌کرد صادق نبود.
عامل دومی که در اتخاذ این سیاست نمی‌توان به هیچ عنوان بر آن چشم پوشید، عامل ادامه بی‌رویه جنگ از سال‌های ۲-۶۱ به بعد است. یعنی زمانی که نه فقط بخش‌های اصلی خاک ایران که حوزه‌های اصلی رویارویی بودند به همت سپاه و ارتش و بسیج با تلفات سنگین بازپس گرفته شده بودند بلکه آرایش نیروهای نظامی در تمامی جبهه‌های نبرد از آبادان تا پیرانشهر از امکان ایران برای حفاظت از تمامی مرزهایش حکایت داشت. امتناع جمهوری‌اسلامی از ورود به مذاکره برای پایان دادن به جنگ در این دوران نه فقط به تلفات جانی و مالی بیشمار برای هیچ و پوچ منجر شد، نه فقط چهره پیروزمند و محق کشوری را که با رشادت فرزندانش خاک میهنش را پس گرفته بود در صحنه بین‌المللی به چهره مهاجم تغییر داد و خدشه‌دار کرد، بلکه ماهیت جنگ و در نتیجه نیروهای درگیر در آن را نیز به کل تغییر داد. هر چند جنگ بعد از این تاریخ با فتوحاتی در جنوب همراه بود و بالاخره در اواخر سال ۱۳۶۴ به تصرف فاو انجامید، اما علاوه بر تحلیل بردن شدید توان نظامی ایران دو تغییر عمده را نیز بهمراه داشت. یکی ارائه مجوز بین‌المللی به عراق برای استفاده از سلاح شیمیایی -که اول بار در عملیات بدر در اسفند ۶۳- مورد استفاده قرار گرفت و دوم تهاجمی شدن مجدد ارتش عراق که به احتمال قوی با پشتیبانی جدی کشورهای عربی و غربی میسر شد.
افت توان نظامی ایران که به وی اجازه انجام عملیات در جبهه‌های شمالی را نمی‌داد باعث شد که جنگ در معنای کلاسیک آن به جنگی فرسایشی در جنوب ، عمدتا به سرکردگی نیروهای نظامی که وظیفه خود را در همین چهارچوب تعریف می‌کردند همراه با تلفات زیاد تبدیل شود؛ و در شمال به نوعی جنگ غیرمتعارف که پیشبرد آن بیشتر به عهده نیروهای امنیتی-سیاسی گذاشته شد. دعوت از پ.ک.ک برای ورود به خاک ایران حاصل مداخله این دست نیروها در جبهه‌های شمال بود. مداخله‌ای که تاوان آن را تا همین امروز در سیاست کشور پرداخت می‌کنیم.

میزبانان چه کسانی بودند و میهمانان چه کردند؟
حدس اینکه دقیقا چه کسانی مسئولیت تماس با پ.ک.ک و دعوت از آنها را به عهده داشتند کار دشواری نیست. مسئولیت حوزه کردها و کردستان از همان آغاز درگیری‌ها در این منطقه و حتی پیش از آغاز جنگ ایران و عراق تا به امروز روز در اختیار سپاه بوده و هست. اعضای پ.ک.ک در آغاز حضور در ایران در قرارگاه‌های رمضان و حمزه و تعدادی دیگر از مقرهای سپاه اسکان یافتند و سپس صاحب مقرهایی در ارومیه و ماکو نیز شدند. زخمی‌ها و مریض‌های پ.ک.ک. در اشنویه و پیرانشهر مورد مداوا قرار می‌گرفتند. در سیاست دعوت از پ.ک.ک. چندان اغراق شد که حتی برای این سازمان که به تمامیت ارضی کشور چشم داشت، دفتری در تهران در امیرآباد شمالی (نزدیک کوی دانشگاه) داده شد. لابد برای تسهیل عضوگیری در میان دانشجویان کرد ایرانی که در تهران زندگی می‌کردند.
اما شاید مهمتر از وقوف به میزبانی سپاه، شناسایی و شناساندن آن دست از نیروهای سیاسی‌ای باشد که در این سال‌ها در حوزه‌های کردنشین غرب کشور به عنوان کارمندان دولت در مقام تصمیم‌گیری سیاسی و تدارک پشتیبانی امنیتی فعال بودند. در اینجاست که به نام‌های آشنایی چون محمود احمدی‌نژاد (معاون وقت استانداری کردستان و پیش از آن فرماندار آذربایجان غربی) و حلقه نزدیکانش بر می‌خوریم. از آن جمله رحیم مشایی که با عنوان رئیس مؤسسه انتشاراتی صلاح‌الدین ایوبی منتسب به وزارت اطلاعات و مجله سروه در همین حوزه‌ و در پیشبرد همین خط سیاسی فعال بود. همچنین صادق محصولی، هاشمی ثمره، محمد نجار و البته ‌محمد رضا رحیمی فرماندار سنندج، سپس نماینده سنندج در مجلس و نهایتا استاندار کردستان از سال ۱۳۷۲.
با روی کار آمدن دولت اصلاحات، دست بالای سپاه در امور کردها و کردستان تغییری نکرد اما با انتصاب رمضانزاده به استانداری کردستان تلاش‌هایی شد تا وجه سیاسی ماجرا محدود گردد. به همین دلیل بود که مرکزیت پشتیبانی سیاسی از پ.ک.ک. به تهران منتقل شد. انستیتویی به نام "انستیتو کرد" در تهران تأسیس شد به مدیریت بهرام ولدبیگی (مشاور سابق محمدرضا رحیمی در دوره استانداری در کردستان) که برای مراسم افتتاحیه آن از جمله از نماینده پ.ک.ک. در اروپا که در بلژیک ساکن بود و همچنین عصمت شریف وانلی (رئیس مجلس خودخوانده "کردستان بزرگ" -یعنی از سوریه تا ایران) مقیم فرانسه برای سخنرانی در تهران دعوت شد! این انستیتو همچنین به مدیر مسئولی ولدبیگی مجله‌ فاقد مجوزی را با نام "کردستان" منتشر کرد که جلوی انتشارش بعد از سه شماره توسط وزارت ارشاد دولت اصلاحات گرفته شد.
اما میهمانان چه کردند؟ نظر به همکاری و کمک مسئولان محلی، یارگیری پ.ک.ک. در ایران با سرعت نسبتاً بالایی انجام شد. رخنه و حضور پ.ک.ک در ایران چندان بالا بود که حضور آنان ابداً به استان کردستان محدود نماند و حتی "میهمانان این آقایان" به حضور در استان‌ها و حوزه‌های کردنشین نیز اکتفا نکردند. همانطور که دیدیم در تهران و تقریبا در تمامی شهرهای آذربایجان غربی پخش شدند و از اوایل سال‌های دهه ۱۳۸۰ اخبار مستمری در مورد آزار و اذیت روستائیان محلی توسط اعضای این گروه از خوی و سلماس تا کرمانشاه به استانداری کردستان و به وزارت کشور می‌رسید و حتی گاه در مطبوعات محلی نیز منتشر می‌شد.

چرا امروز؟
در اینکه تحرکات تروریستی و مسلحانه پژاک برای دولت ایران غیرقابل تحمل بود شکی نیست. همانطور که در آغاز این نوشته گفته شد، هیچ کشوری چنین اعمالی را برنمی‌تابد و نمی‌تواند خدشه‌دار شدن حاکمیت ملی‌اش را بپذیرد. اما این تحرکات بیش از شش سال است که در همین سطح فعلی قرار دارد. در سال ۸۴ خبر کشته شدن تعدادی از روستائیان منطقه سلماس به اتهام همکاری با بسیج و نهادهای دولتی توسط پ.ک.ک که اینک به پژاک تغییر نام داده بود کل منطقه را بهت‌زده کرد. در مدت زمانی کمتر از یکسال بعد، فاجعه ترور یک پاسدار در کامیاران و فرزند نوجوانش که در اعتراض به قتل پدر به مقابل منزل آمده‌بود و قتل تعدادی از شهروندان اهل حق (یارستان) در منطقه دالاهو در سال ۸۶ شکی در فعالیت‌های ضد ایرانی پژاک باقی نگذاشت.
حتی اگر بپذیریم که مسئولان امر (که اینک ریاست دولت را نیز در اختیار داشتند) از درک این وقایع ناتوان بودند و همچنان بر حماقت خود در استفاده از این نیرو علیه سایر نیروهای کرد در منطقه پافشاری می‌کردند، برنامه‌ای که پشت تغییر نام پ.ک.ک. به پژاک برای ادامه فعالیت در ایران قرار داشت باید آنها را به صرافت تغییر سیاست می‌انداخت.
پ.ک.ک که در تمامی دوایر دولت آمریکا در فهرست گروه های تروریستی قرار دارد، در سال ۱۳۸۳ مصمم شد که فعالیت‌هایش را در ایران تحت نام پژاک سامان دهد و با اینکار نه فقط رفت‌و‌آمد رهبرانش را به آمریکا تسهیل کند بلکه با استفاده از دشمنی میان آمریکا و ایران وجهه بین‌المللی خود را در میان آن بخش از سیاستمداران آمریکایی که موافق فشار نظامی بر ایران هستند و همچنین در میان لابی اسرائیلی در این کشور که اکنون از ترکیه با دولت اسلامی‌اش فاصله گرفته بود افزایش دهد. بی جهت نیست که درست در همین دوران ما شاهد افزایش عملیات تروریستی پژاک در ایران هستیم.
هر چند طولی نکشید که خزانه‌داری آمریکا پژاک را نیز در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد، اما وزارت امور خارجه این کشور هنوز از این کار امتناع می‌ورزد. به همین دلیل است که رهبران پژاک کمترین مشکلی برای رفت‌و‌آمد به آمریکا و انجام ملاقات‌های رسمی و غیر رسمی ندارند. جالب توجه اینکه این رفت‌و‌آمدها و ملاقات‌ها کاملاً پوشش رسانه‌ای می‌گیرند و احتیاج به کارهای محیرالعقول امنیتی برای اطلاع یافتن از آنها نیست. اما نه این تغییر سیاست و نه افزایش حجم ترورهای پژاک که از جمله در سال ۱۳۸۸ به کشته شدن ده‌ها پلیس و سرباز وظیفه در روانسر انجامید، دعوت کنندگان اولیه این سازمان به ایران را به صرافت مقابله با آنها و تغییر رویه و سیاست نینداخت. پس پرسش این است که چرا امروز؟
واقعیت آن است که دولت‌های‌ نهم و دهم که بیش و کم توسط همان افرادی هدایت می‌شود که مسئول کشاندن پای پژاک به خاک ایران هستند همچنان بر وجوه امنیتی و نظامی برای پیشبرد سیاست خارجی خود در منطقه بیشتر حساب می‌کنند تا بر وجوه سیاسی. محورهای سیاست خارجی ایران در ارتباط با عراقِ پس از صدام که در زمان دولت اصلاحات تبیین شد روشن هستند و هنوز نیز علی‌القاعده تغییری نکرده‌اند. این محورها عبارتند از ۱- مخالفت با تقسیم عراق به بخش‌های کردنشین، شیعه‌نشین و سنی نشین. ۲- مخالفت با انحصار سیاسی-نظامی دو جریان عمده سیاسی-نظامی در اقلیم کردستان عراق یعنی پارت دمکرات و اتحادیه میهنی. ۳- خروج هر چه سریع‌تر نیروهای نظامی آمریکایی و اروپایی از عراق. و ۴- مخالفت با اقتدار بیش از حد ترکیه در این کشور.
اکنون به نظر می‌رسد که دولت دهم به دلیل نیاز حیاتی به پشتیبانی ترکیه برای دور زدن تحریم‌های بین‌المللی، اولا وجه چهارم این سیاست را به کل کنار گذاشته‌است و با حمله به پژاک تصمیم گرفته است سیاست خارجی خود را در این زمینه کاملا با دولت اسلام‌گرای ترکیه که هم فاصله‌اش را با اسرائیل هر روز بیشتر می‌کند و هم پس از انتخابات اخیر با مشکل بزرگی در منطقه کردنشین این کشور روبروست همسو سازد؛ و دو وجه اول این سیاست را از طریق روشن کردن آتش جنگ در مرزهای عراق به پیش ببرد. تصور زمامداران جمهوری اسلامی آن است که پایان دادن به حضور پژاک در کشور از طریق روشن کردن آتش جنگ در مرزهای عراق دولت مرکزی این کشور را که بر اتحاد شکننده مالکی و بارزانی استوار است به انتخاب یکی از دو راه حل زیر وادار خواهد کرد. یا این دولت در مقابل این پدیده سکوت خواهد کرد؛ سکوتی که به تضعیف اتحاد مالکی-بارزانی یعنی محور اصلی مدافعان سیستم فدرالیسم سخت در عراق و تقویت علاوی که مخالف این تقسیم‌بندی است خواهد انجامید. یا این دولت را به ارسال ارتش عراق به این خطوط وادار خواهد کرد که به معنی تضعیف و حتی رویارویی با نیروهای پیشمرگه پارت و اتحادیه یعنی مهمترین ابزار حفظ انحصار قدرت این دو جریان در اقلیم کردستان عراق است.
می‌توان حدس زد که این‌بار نیز همانند دعوت از پ.ک.ک برای حضور در ایران برخورد نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی با معضل پژاک، سرِ گنده ماجرا در زیر لحاف پنهان بماند. تلفات انسانی فزاینده، توجیه‌پذیرشدن اعطای پناهندگی به سران پژاک در کشورهای غربی و امنیتی-نظامی شدن منطقه‌ای از کشور که در دهسال اخیر می‌رفت تا به لطف حجم بالای داد و ستد با عراق روی آرامش و توسعه را به خود ببیند و گفتار جدایی‌طلبی را پَس بزند منفی آنی و کوتاه مدت این نوع برخورد هستند. علاوه بر این می‌توان حدس زد که این برنامه تبعات منفی میان مدت و بلند مدتی را نیز به‌همراه داشته باشد که اولین آن همان بازگشت نظامیان عراق به مرزهای شرقی آن کشور با ایران است. همچنین شواهد نشان می‌دهند که تضعیف اتحاد پارتی و اتحادیه میهنی که به نوعی صلح مسلح در اقلیم کردستان عراق انجامیده‌است جز تقویت حضور نیروهایی که از جمله به لطف پشتیبانی عربستان سعودی و کویت در این منطقه فعال شده‌اند معنایی نخواهد داشت. هر چند جنبش "تغییر" (گوران) که مدتی است در مخالفت با این انحصار سربلند کرده‌است جنبشی است متکثر اما همه می‌دانند که عربستان سعودی و کویت در درجه اول و و ترکیه در مقام دوم حمایت کنندگان آن قرار دارند.

آیا سیاست نظامی-امنیتی تنها سیاست ممکن بود؟

اما آیا راه دیگری وجود نداشت؟ راهی که به تلفات جانی و مالی کمتری بینجامد و تبعات میان مدت و بلند مدت نیز در آن لحاظ شده باشد تا بار دیگر چند سال بعد انگشت پشیمانی به دندان نبریم و نگوییم که راه دیگری جز جنگ در مقابل‌مان نمانده است؟ آیا امکان فراخواندن بخش‌های سیاسی‌تر پژاک به پای میز مذاکره نبود؟ آیا امکان نداشت که در سطح بین‌المللی برای وارد کردن نام این گروه در زمره گروه‌های تروریست فعالیت کرد؟ آیا امکان نداشت که با دادن ابتکار عمل بیشتر به نیروهای محلی، پایه‌های اجتماعی پژاک را تضعیف و حضور وی را کمرنگ‌تر کرد تا وادار شود همچون احزاب کرد ایرانی یعنی حزب دموکرات کردستان و کومله "وداع با اسلحه" را در دستور کار خویش قرار دهد و به مذاکره بیندیشد؟
واقعیت آن است که همیشه راه‌های دیگری وجود دارند اما مسلماً مورد توجه و علاقه دولت دهم و پاسدارانش نبوده‌اند. نمی‌توان از دولتی که تمامی عملکردهای مثبت و سازنده دولت‌های پیشین را به سخره گرفته است و ضعف‌ها، کوتاهی‌ها و گاه نیز اشتباه‌های جدی دولت‌های پیشین در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی و جنگی را دستمایه‌ای برای کسب اقتدار خود قرار داده است؛ از دولتی که بیخردی را تا کشاندن کشور به مرز فاجعه به تمامی شئون کشور گسترش داده‌است انتظار داشت به چنین راه‌هایی بیندیشد.

 

منبع: سایت جمهوری خواهی

http://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/8-maghalat/14656----------25-.html

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.