نامه‌ تکان دهنده زندانی سياسی صالح کهندل از زندان رجايی شهر 
Saturday, August 21, 2010 at 12:29AM
افشا

نامه‌ تکان دهنده زندانی سياسی صالح کهندل از زندان رجايی شهر
ابعاد جديد جنايت در اردوگاه مرگ رجايی شهر

نمی دانم از هزاران درد ناشی از جنايت های رژيم ضد بشری را که از سال 79 با تمام وجودم در زندانهای مخوف رژيم ديده و مي‌بينم کدام يک را فرياد بزنم اگر محدوديت در برابر خدا و خلق نبود بی درنگ خود را در زندان رجايی شهر کرج به آتش مي‌کشيدم و از ديدن و تحمل مصيبت‌هاا و رنج‌های اين جا که هزاران بار از تيرباران و سنگسار و اعدام سخت‌تر است رها مي‌شدم.

من هم اينک از قعر زندان جهنمی رجايی شهر فرياد مي‌زنم و به گوش همه ی کسانی که وجدان بيدار بشری و خون انسانی در رگ دارند ندا سر مي‌دهم که تبعيد گاه رجايی شهر در اوج فاجعه ی غير قابل تصور انسانی به سر مي‌برد و هزاران درد و اندوه قرون وسطايی درمقابل‌مان خود نمايی مي‌کند. امروز فضای خواب برای دويست و پنجاه نفر، صد متر مربع مي‌باشد و صدها زندانی مجبورند به صورت کتابی و دهان به دهان يک‌ديگر و گاهی به صورت فله ای روی هم بخوابند.

تنها جايی که تقريبا عدالت برقرار است و فرقی نمي‌کند طرف سالم است و يا مريض، از زير پل گرفته‌اند يا از سرکار، ديوانه است يا عاقل، نويسنده است يا قاتل، استاد و دانشگاهی است يا معتاد تزريقي، تقريبا بعد از ده روز همه يک رنگ مي‌شوند البته به جز تعداد انگشت شماری گردن کلفت که مسئوليت پاسداری از بند را دارند.

هر روز حدودا چهل تا پنجاه نفر به جمع زندانيان افزوده مي‌شود، زندانی تازه وارد بدون دريافت نيازهای اوليه در جمع زندانيان رها مي‌شود و چند دقيقه طول نمي‌کشد تا ياد بگيرد برای اينکه کمتر زير رگبار فحش و کتک قرار بگيرد بايد کور و کر و لال باشد و در مقابل تمام شرايط جهنمی سرفرود بياورد.

تا اگر در بيرون کسی را داشته باشد که هفته ای حداقل دويست و پنجاه هزار تومان به حسابش واريز کند شرايط به دست آوردن مواد مخدر و فضا برای خواب و... را دارد در غير اين صورت برای تهيه ی مايحتاج اوليه تن به هر خفتی مي‌دهد و زمان زيادی طول نمي‌کشد که بر اثر فشارهای اينجا خودکشی يا خود زنی مي‌کند يا روانی کامل مي‌شود که در محوطه ی اينجا وسط حياط به صورت لخت و عريان پرسه می زند، هر از گاهی هم جوان خوشتيپ تازه وارد توسط زندانيان شکار شده و همان شب اول و دوم در زندان مورد تجاوز جمعی قرار مي‌گيرند و بعد ازآن ديوانه وار خود را به در و ديوار مي‌زند. در اين خراب شده به ندرت کسی پيدا می شود که ازآسيب شپش درامان باشد، دسته دسته در حياط زير آفتاب کسانی را مي‌بينيد که لباسهای زير خود را به دست گرفته به دنبال شپش‌ها هستند.

متاسفانه در اين چند سالی که من اينجا هستم اين شپش‌ها بودند که به زنداني‌ها غالب شدند و هر روز نسبت به روز قبل بيشتر و بيشتر مي‌شوند، کمی آن طرف تر زندانيان ديگری را در صف دستشويی ‌مي‌بينيد که يا خود را مي‌خارانند و يا سر نوبت دستشويی تا دم در زد و خورد مي‌کنند و در اين وضعيت زندانی خوش شانس است که اگر نوبت بعد از نيم ساعت به او برسد، دسشتشويی آب داشته باشد. در اينجا برای صدها نفر يک عدد دستشويی خراب و سرريز شده وجود دارد.
هرازگاهی زندانيان نگون بخت را مشاهده مي‌کنيم که از دادگاهی يا ملاقات حضوری باز مي‌گردند و مواد مخدر را در شکم حمل مي‌کنند و گاهی چون نمي‌توانند پس بدهند شلنگ آب از زير وصل مي‌کنند و...... مواد مخدری که نقش نيازهای اوليه انسان را بازی مي‌کند. پيرمردانی که بوی ادرار و مدفوع از چند متری آنها موج مي‌زند و يا جوانان مريض روانی که شبها بر روی همديگر ادرار مي‌کنند، و هر کجا که شدت پيدا شود، ادرار و مدفوع خود را تخليه مي‌کنند، حال مي‌خواهد شلوار يا جای خواب يا حسينيه يا جای ديگر باشد

اينجا مملو از جوانان و پيرمرداني‌ست که زمين گير شده اند، انگار خودشان را تسليم مرگ کرده‌اند ولی کسی نيست که آنها را از زجرهای زندگی نجات دهد.

نمي‌دانم نوشته‌ام را چگونه تمام کنم. انگار هزاران درد و رنج صف کشيده وهمه آن دردها انتظار دارند که اشاره ای به آنها شود. ای کاش خواب بودم. ولی بيدارم و اين فاجعه ی بشری در سرزمينی رخ مي‌دهد که مسئولين آن ادعای اداره ی جهان را دارند، مرا با رژيم و مزدوران آن هيچ حرفی نيست، که به مسئوليت خود که همانا دشمنی با مردم ايران و ديگر مردمان کشورهاست دقيقا عمل مي‌کنند، اما چند جمله ای با نهادهای مدافع حقوق بشر دارم.

دنيايی که شما حقوق بشري‌ها مي‌بينيد با دنيای رجايی شهر کاملا متفاوت است، شما حرف از حقوق بشر مي‌زنيد، اينجا حتی به اندازه ی يک حيوان هم زندانی ها حقوقی ندارند، شما صحبت از امکانات بهداشتی مي‌کنيد ولی اينجا زندانی واژه ی بهداشت را همچون خيالی تصور مي‌کند، و آنچنان غريب است که به راحتی بدترين مريضی های خطرناک را به يکديگر انتقال مي‌دهند. شما در حالی از کمبود ميوه و سبزی در زندان حرف مي‌زنيد که زندانی در به در دنبال تکه نانی در ظرف های آشغال است.

شما از نارسايی خدمات درمانی سخن مي‌گوييد ولی اينجا زندانی واژه ی بهداری را فراموش کرده است. شما دلتان از اعدام زندانی به درد مي‌آيد دردی که حاصل فضای روشنفکری و جوامع متمدن است، اينجا حتی تمام امکانات خودکشی را هم از زندانيان گرفته‌اند که مبادا با خودکشي، کسی از درد و رنج رهايی يابد و يا باعث رسوايی بيشتر رژيم گردد.

تمام دلهره ی شما اين است که مبادا رژيم زنی را سنگسار کند، اينجا سنگسار دل کسی را به درد نمي‌آورد، چون زندانيان هر روز صدها بار سنگسار مي‌شوند، به خدا درد خيلی است، تخيل شما از درد واقعی زندان خيلی کوچکتر از آن چيزيست که من مي‌بينم، اگر کسی زندان رجايی شهر را تجربه کرده باشد، به من اعتراض مي‌کند که چرا نتوانستم در اين چند جمله يک هزارم از آنها را بگوييم. من پيشاپيش از او پوزش مي‌طلبم که حق با ايشان است.

اما چند سوال که هميشه ذهن مرا با خود مشغول کرده است که جواب آن‌ها شايد راهگشايی برای خيلی از دردهای من باشد اين است ، آيا کهريزک و رجايی شهرها در حکومت فعلی اصلاح می شوند؟ آيا رژيم بدون اين زندان های مخوف امکان بقا دارد؟ کی و چگونه؟ کهريزک تبديل به گلستان مي‌شود و کهريزک و رجايی شهرها حاصل کدام افکار هستند؟

صالح کهندل بند 4 زندان رجايی شهر کرج
20 مرداد ماه 1389


ارسال شده توسط کمپين صالح کهندل

اين نامه به سازمان‌های زير ارسال گرديد
بان کی مون ( دبيرکل سازمان ملل متحد)
ناوی پيلای(رئيس کميسيون حقوق بشر)
کميساريای عالی حقوق بشر
کميسيون حقوق بشر اتحاديه اروپا
سازمان عفو بين الملل
سازمان ديدبان حقوق بشر

29 مرداد 1389    11:22

Balatarin

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.