آیا مغز برای مذهب برنامه ریزی شده است؟
Tuesday, April 20, 2010 at 05:37PM
افشا

از افشا

ما بجز عقل و تفکر راه شناخت دیگری نداریم.وحی و الهامات دیگر ساختگی است

دو مقاله زیر را بخوانید تا با نحوه احساسات مذهبی که پایه مادی دارد آشنا بشوید

 


_____________

هوش هیجانی یعنی داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجان های خود و دیگران و استفاده از این هیجان ها به بهترین نحو برای برقراری ارتباط با خود و دیگران.

بیش از یكصد سال،بهره هوشی یا هوش بهره

(IQ)

  به عنوان معیاری برای سنجش هوش فردی محسوب می شد.

آزمون بهره هوشی تنها شاخصی بود كه نمایانگر توانایی یادگیری افراد محسوب می شد، شاید به همین خاطر است كه تعداد زیادی از والدین، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن، نگران كیفیت یادگیری فرزند خود و مدرسه ای كه قرار است او در آن درس بخواند، هستند.

غافل از اینكه در سال های اخیر تحقیقات علمی نشان داده كه تنها داشتن هوش عقلانی (شناختی) زیاد برای كسب موفقیت كافی نیست و علاوه بر

 IQ

 ، كیفیات دیگری نیز لازم است.

بسیاری از افراد در زمینه علمی به خاطر بهره هوشی بالا در موسسات آموزشی و دانشگاه ها به مدارج بالایی نائل می شوند، اما بعضی از همین افراد در محیط كار و خانواده چندان موفق نیستند و برعكس آنها افرادی بوده اند كه بهره هوشی پایینی دارند، ولی در محیط خانواده و كار افرادی موفق و سازگار به شمار می روند كه علتش می تواند به سطح هوش هیجانی

(EI)

یا توانایی هدایت هیجان های شخصی در تعاملات فردی ارتباط پیدا كند.

هوش هیجانی پیش بینی كننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با
استرس هاست.

▪اهمیت هوش هیجانی

روان شناسان عقیده دارند می توان هوش هیجانی را در
كودكان و حتی افراد بالغ افزایش داد. ممكن است این سؤال مطرح شود كه چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟

۱ - ایجاد حس مسئولیت پذیری: هوش هیجانی به ما كمك می كند كه فرد مسئولیت پذیری در جامعه باشیم، برای رسیدن به این مرحله باید به كودكان آموزش های لازم را بدهیم. ابتدا با آموزش كودكان، به آنان یاد دهیم به جای آنكه دیگران احساسات شان را در دست گیرند، مسئولیت احساسات و
هیجان های خود را بپذیرند؛ به عنوان مثال، به جای اینكه بگوید شما باعث خوشحالی من شدید از جمله من احساس خوشحالی می كنم استفاده كند.

همچنین به آنها بیاموزیم در مقابل احساسات خود حق انتخاب دارند، انتخاب هایی چون استفاده از مهارت های كلامی و غیركلامی، تغییر دادن، اقدام كردن و... همه ما می توانیم بر هیجان های خود تسلط داشته باشیم و آن را تحت كنترل خود بگیریم و این امر با تقویت هوش هیجانی میسر می شود. وقتی هیجان ها و احساسات ما كنترل شود، رفتار مناسب تری را هم تجربه خواهیم كرد و این رفتار خوب باعث ایجاد احساس خوب و بالا رفتن اعتماد به نفس و تقویت ارتباط اجتماعی می شود.

۲ - ایجاد زندگی شاد و بانشاط:
تحقیقات نشان داده است هر چه افراد شاد و خوشحال باشند از سلامت بیشتری برخوردارند و هر چه از هوش هیجانی بیشتری برخوردار باشند، افرادی مسئولیت پذیر و اجتماعی تر هستند و بالا بودن هوش هیجانی به آنان كمك می كند كه شادتر باشند و غم و اندوه را از خود دور كنند.


۳ - برخورد با موقعیت های خطرناك: تحقیقات نشان می دهد كودكانی كه از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند، زودتر موقعیت های خطرناك را تشخیص داده و عكس العمل نشان می دهند و در دوران حساس
نوجوانی كمتر امكان دچار شدن به انحرافات اخلاقی را دارند و كمتر جذب دوستان ناباب می شوند.

۴ - ایجاد روحیه همكاری و كمك به دیگران: كودكانی كه از هوش هیجانی بالاتری برخوردار باشند از احساسات دیگران آگاهی كامل دارند و در گروه سعی می كنند عضو سازنده باشند و نیازهای دیگران را درك می كنند و حداقل با همدلی به آنان كمك می كنند. با پرورش هوش هیجانی كودكان پی می برند وقتی احساس بهتری نسبت به زندگی دارند كه با یكدیگر همكاری داشته و به هم كمك كنند.

تحقیقات نشان داده كودكانی كه از نظر هوش هیجانی در سطح بالاتری هستند ویژگی های زیر را دارند: یادگیرندگان بهتری هستند، مشكلات رفتاری كمتری دارند، هیجان های خود را به خوبی بیان می كنند، به حرف های دیگران خوب گوش می كنند، از خود خشونت كمتری نشان می دهند، دوستان زیادی پیدا می كنند، خوشحال و بانشاط هستند، اگر در زندگی آنان مشكلی پیش آید، در حل مشكل خوب عمل می كنند و تحمل مشكلات در این كودكان بیشتر است، بیشتر از دیگران هیجان ها و تكانه های خود را كنترل می كنند، درباره اطرافیان خود احساس خوبی دارند.

▪چگونه هوش هیجانی كودكان را افزایش دهیم؟
بیشتر مهارت ها بر اثر تعلیم و تربیت توسعه می یابد. هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت های هیجانی قابل رشد و توسعه است. هوش هیجانی مفهومی، قابل یادگیری است. برخلاف بهره هوشی كه در طول زندگی سطح آن تقریباً ثابت است، هوش هیجانی را می توان افزایش داد.

▪ قبل از هر چیز والدین باید درباره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتری پیدا كنند و درباره انواع هیجان مثل شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و... اطلاعات سازنده ای داشته باشند.

▪ با ایجاد یك محیط امن عاطفی كودكان می توانند با آزادی درباره احساساتشان با والدین گفت وگو كنند.

▪ مهلت های هوش هیجانی با تعامل خوب والدین و كودك آغاز می شود. والدین به كودكان یاد می دهند كه هیجان های خود را تشخیص دهند و آنها را نامگذاری كنند. به عنوان مثال: احساس ناامیدی می كنم، احساس شادی می كنم، الان عصبانی هستم و... پس وقتی از رفتار دوستش شكایت می كند و می گوید من اصلاً او را دوست ندارم، می توان جمله او را به این صورت تصحیح كرد: به نظر می رسد از دست دوستت عصبانی هستی، با بیان این جمله، هم نشان داده اید احساس فرزندتان را درك كرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.

▪ به جای نامگذاری روی فرزندان با صفاتی چون دست و پا چلفتی، بی عرضه، ترسو، كودن و... احساسات آنها را نامگذاری كنید. مثلاً: (الان احساس خجالت می كنی، به نظر می آید احساس ترس می كنی و...).

▪ به حرف های فرزندان خود با دقت گوش دهید و همزمان از زبان بدن (حالات و حركات اعضای بدن و صورت) استفاده كنید. این روش به شما كمك می كند ارتباط بهتری با فرزندتان برقرار كنید و او را بهتر بشناسید.

متخصصان باور دارند كه آموزش طبیعی هیجانی كه همراه با هنرهای آزاد است از اهمیت بیشتر برخوردار است. در درس هایی كه داستان های مهیج وجود دارد، كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می كنند و خود را به جای قهرمان داستان می گذارند وبا نحوه برخورد یا مقابله با احساساتی چون خشم، ترس، شادی، غم و... آشنا می شوند.

آموزش مهارت های اجتماعی از راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش شامل برنامه كنترل خشم و عصبانیت، همدلی، پی بردن به تفاوت ها و شباهت های مردم، حل مسائل و مشكلات، برقراری ارتباط موثر، ارزیابی خطرات،
تصمیم گیری، تقویت روحیه افراد گروه، ابتكار و مدیریت تغییر، استفاده از روش های گوناگون برای متقاعد كردن دیگران و... است .

**********

هوش معنوی یا

SQ

را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد.


این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد.

هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم.


با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم.


یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای

SQ

ارائه داد.

در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می تواند پرورش یافته و توسعه یابد.

به عبارتی

SQ

قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم.

▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند:

- قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها
- بالا بودن خودآگاهی در این افراد
- حسی که این افراد را هدایت درونی می کند
- درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
- از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن
- توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم
- گفتن «چرا؟»
- پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
- توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
- برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا

برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با

PQ

نمایش می دهند.

این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد در واقع

PQ

آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود.

قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی

IQ

است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد.

پس از

IQ

سطح دیگری است که به

EQ

اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد و از این بابت مهم تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است.


آخرین لا یه

SQ

است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملا یمت و مهربانی را شامل می شود.

IQ

به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم

IQ

قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهیم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جای می دهد میزان

EQ

در ماست.

EQ و SQ

به هم مرتبطند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند.

بهره مندی از حداقل

EQ

می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی، هوش معنوی خود می تواند در رشد

EQ

نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد.


از طرف دیگر رشد

EQ

نیز می تواند در رشد و ارتقای

SQ

موثر باشد. در واقع

EQ و SQ

تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می شود.

باید دانست که کامپیوترها (لابد منظور نویسنده هوش مصنوعی است که در برنامه های کامپیوتری میگذارند )  نیز از میزان 

IQ

بالا یی برخوردارند و اغلب حیوانات دارای

EQ

بالا یی هستند اما این تنها انسان است که از هوش معنوی

SQ

برخوردار است، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلا ق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولا ت اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

نویسنده : ناهید ابراهیمی
روزنامه مردم سالاری

_____________________

________________

منبع

http://www.aftabgardoon.com/index.php?topic=8500.0;wap2

یک روز عادی برای ساول

(Saul)

در سال 36 بعد از هجری بود. او قصد داشت پیروان مردی که ادعا کرده بود مسیح موعود می باشد را قتل عام کند و برای این منظور در مسیر حرکتش به سمت دمشق بود. در این مسیر بود که نوری اطراف ساول را روشن کرد. او به زمین افتاد و صدایی شنید که از جانب عیسی بود. صدا به او گفت که به مسیر خود به شهر ادامه دهد. وقتی بیدار شد تا سه روز جایی را نمی دید تا اینکه یکی از پیروان به نام آنانیاس

(Ananias)

دستش را بر روی چشمان او گذاشت. بینایی ساول برگشت و او تعمید داده شد. بعد از این تجربه ساول یک واعظ معروف و قدرتمند برای عیسی شد. امروز او را به نام سنت پاول

(St. Paul)

می شناسند.

داستان سنت پاول و مسیحی شدن وی نه فقط از لحاظ مذهبی بلکه برای دانشمندان عصب شناسی مورد توجه است. بعضی دانشمندان معتقدند که این تغییرات در او که در کتابی موسوم به

Acts

آورده شده، شامل مدارکی است که سنت پاول صرع گیجگاهی داشته است. نور چراغ، صداها و افتادن روی زمین نشانه حمله صرع می باشد. هرچند عده ای دیگر از دانشمندان می گویند که نمی توان صرع را در مورد شخصی که مدت ها پیش زندگی می کرده است را تشخیص داد.

ارتباط بین صرع و حالتهای عرفانی همیشه مورد توجه بوده است. در یک تحقیق معلوم شد که چگونه بعضی کلمات مشخص در افراد دارای صرع تاثیر می گذارد در حالی که در دیگران چنین تاثیری ندارد. کلمات به سه دسته تقسیم شدند: کلمات خنثی، مانند "میز"، کلمات عاطفی و کلمات مذهبی مانند "خدا". در آنهایی که صرع نداشتند کلمات عاطفی بیشترین تغییرات شیمیایی را در بدن ایجاد می کرد در حالی که در افراد دارای صرع کلمات مذهبی تاثیرات احساسی شدید ایجاد می کرد و کلمات عاطفی کمترین میزان تاثیر را داشت. [1]
این تحقیق نشان داد که ناحیه گیجگاهی مغز ارتباطی نزدیک با احساسات مذهبی دارد.

این تحقیقات منجر به پیدایش گرایش جدید در علم به نام نوروتئولوژی

(Neorotheology)

شد. هدف نوروتئولوژی شناخت این بود که در تجربیات مذهبی چه اتفاقی در مغز می افتد. هرچند این گرایش تا حدی بحث برانگیز بود. اما نتایج تحقیقات دانشمندان نشان داد که ارتباطی بین سلول های خاکستری و مسایل مذهبی وجود دارد. پس آیا بهشت همه آن در مغز ما است؟ آیا ما فقط به سیگنال های مغز خود پاسخ می دهیم وقتی که یک شنبه ها صبح به سمت کلیسا می رویم؟

مغز در هنگام تجربه مذهبی
به علت ارتباط بین صرع و تجربیات روحی، دانشمندان در گذشته تصور می کردند که فقط ناحیه گیجگاهی مغزبا احساسات مذهبی درگیر است اما در تحقیقات اخیر مشخص شد قسمتهای زیادی از مغز در مسایل مذهبی فعال می شوند. دکتر اندرو نیوبرگ

(Andrew Newberg)

از دانشگاه پنسیلوانیا از پیشگامان این تحقیقات است. نیوبرگ از یک روش تصویربرداری به نام

SPECT (Single Photon Emission Computed Tomography)

برای گرفتن تصاویر مغز موقع فعالیت های مذهبی استفاده کرد.

SPECT

تصویری از جریان خون در مغز را در زمان مورد نظر نشان می داد جریان خون بیشتر نشان دهنده فعالیت آن قسمت مغز می باشد.

یکی از تحقیقات وی بر روی راهبان بودایی وقتی که در حال عبادت بودند انجام شد. راهبان هنگام شروع عبادت یک رشته نخ را می کشیدند. در آن لحظه نیوبرگ یک رنگ رادیواکتیو را در سیاهرگ تزریق می کرد و از مغز تصویربرداری می کرد. نیوبرگ متوجه افزایش فعالیت ناحیه جلوی مغز شد که با تمرکز در ارتباط می باشد که البته راهبان در این هنگام بر کار خود تمرکز می کردند[2]
نیوبرگ همچنین متوجه کاهش شدید فعالیت قسمت های بالای مغز شد. از کارهای این ناحیه مشخص نمودن وضعیت سه بعدی شخص در فضا می باشد. در واقع این ناحیه به شما کمک می کند تا موقعیت خود از اشیا را تشخیص دهید. نیوبرگ این فرض را گذاشت که کاهش این فعالیت باعث می شود که راهبان هنگام عبادت توانایی خود برای تشخیص اینکه کجا چیزی به پایان می رسد را از دست بدهند به عبارت دیگر آنها خود را یکی در دنیا حس می کنند وضعیتی که به آن تعالی می گویند. [3]
و سپس روشن شد که فعالیت مذهبی صرف نظر از اینکه به چه سمتی پیش می رود فعالیت مشابهی در مغز ایجاد می کند. برای مثال در مغز راهبان مسیحی نیز هنگام دعا هرچند که مانند راهبان بودایی به حالت خلسه نمی رفتند اما مانند آنان فعالیت جلوی مغزشان زیاد شده و از فعالیت ناحیه بالای مغز کاسته می شد که این باعث می شد که راهبان رابطه خود با دنیای واقعی را از دست بدهند و خود را نزد خدا حس کنند.[4]

هرچند در یک نوع فعالیت مذهبی خاص به نام پنتکاستل

(Pentecostol)

(

مسیحیانی که موقع غسل تعمید چیزهایی بر زبان می آورند و می گویند که این حرفها از طرف خداست

)

فرق کوچکی مشاهده شد. در این نوع مراسم قسمت جلوی مغز فرد با کاهش فعالیت مواجه می شد. آنها برخلاف بوداییان و راهبان به جای تمرکز بر آنچه که در دستشان انجام می دادند در حقیقت توجهی به آن نمی کردند [5] و نیز هر چند آنها در این هنگام سخن می گفتند اما مرکز زبان در مغز آنها غیر فعال بود. [6] این نوع فعالیت مغزی با آنچه که آنها اظهار می کردند مطابق بود – یعنی از دست دادن کنترل خود و در نتیجه خدا از طریق آنان صحبت می کرد.

در حالی که کارهای نیوبرگ بعدا توسط دانشمندان دیگر مورد تایید قرار گرفت عده ای دیگر به طور کلی این تحقیقات را قبول نداشتند. مثلا عده ای می گفتند که رفتارهای مذهبی فقط در دعا و یا حالت خلسه نیست [7] برای مثال در مغز کسانی که در انجمن های خیریه برای مردم فقیر تلاش می کنند چه اتفاقی می افتد؟ وقتی که شخصی بر اساس اخلاقیات تصمیمی می گیرد در مغز وی چه اتفاقی می افتد؟

بعضی دیگر بیشتر نگران معنی این نوع تحقیقات بودند. اگر مذهب فقط یک نوع فعالیت مغزی خاص باشد آیا این به آن معنی است که خدا فقط در ذهن ما وجود دارد؟ اما این چیزی نبود که دانشمندان به دنبال اثبات یا رد آن باشند. در نهایت، اگر ما برای اعتقاد به خدا برنامه ریزی شده باشیم پس این تحقیقات نمی تواند اعتقاد به اینکه خدا همان کسی است که ما را اینگونه برنامه ریزی کرده را نقض کند. اما اگر ما چنین ساختاری داریم، آیا راهی هست که آنرا بهبود بخشیم به نحوی که همیشه این تجربه عرفانی را داشته باشیم؟ و آیا مزیتی برای این نوع ساختار مغزی وجود دارد؟

کلاه ایمنی خدایی
همچنان که چیزهایی درباره آنچه در مغز موقع فعالیتهای مذهبی اتفاق می افتد را یاد می گیریم آیا ممکن است که بتوانیم روزی آنها را خودمان ایجاد کنیم؟ آیا می توانیم کلیدی را بزنیم و سپس صورت خدا را مشاهده کنیم؟ بدون هیچ دعا، عبادت و یا روزه گرفتن؟ دانشمندی به نام مایکل پرسینگر

(Michael Persinger)

می گوید که این ممکن است.
پرسینگر تحقیقات خود را به نام کلاه ایمنی خدایی نام گذاری کرد زیرا آن این القا را در شخص بوجود می آورد که خود را در مقابل خدا حس می کرد. این کلاه ایمنی شامل اکترود هایی بود که پرسینگر برای تغییر میدان اکترومغناطیس در ناحیه گیجگاهی مغز استفاده می کرد. پرسینگر ادعا کرد که او می تواند یک تجربه مذهبی را با برهم زدن پالسهای مغزی برای هر کسی بوجود آورد. با این کار ناحیه گیجگاهی سمت چپ فعالیتی را در ناحیه سمت راست به شکل یک شخصیت حس شده نشان می دهد. این شخصیت هر کسی می تواند باشد. در ازمایشات وی که به اشخاص مورد آزمایش چیزی در این مورد گفته نشده بود حدود 80 درصد افراد گزارش دادند که احساس کسی مانند خدا در نزدیک خود داشتند.[8]

آیا این برای همه کار می کرد؟ ریچارد داوکینز

(Richard Dawkins)

که به عنوان یک منتقد مذهب معروف می باشد نیز این آزمایش را انجام داد. وی بعد از این آزمایش گزارش داد که کمی سرگیجه و انقباض عضلانی در پاهایش داشته است. [9] پرسینگر می گوید که بعضی مردم ممکن است برای این حس استعداد بیشتری داشته باشند و آنها ممکن است نیازی به این دستگاه برای دریافت چنین حسی نداشته باشند. [10] طبق تحقیقات پرسینگر، میدان های مغناطیسی طبیعی نیز می توانند باعث این نوع تجربیات شوند مخصوصا در کسانی که مستعد آن هستند. برای مثال، بارش شهابی* شدیدی که در زمان جوزف اسمیت (Joseph Smith) بنیان گذار کلیسای

Latter Day Saints

اتفاق افتاد و او ادعا کرده است که فرشته ای به نام مورونی

(Moroni)

بر او ظاهر گشته است

[11]
اما آیا مزیتی برای اینکه به صورت ژنتیکی مستعد چنین حسی باشیم هست؟ دانشمندان سعی دارند دلیلی تکاملی برای اینکه چرا مغز ما پذیرنده تجربیات مذهبی می باشد را بیابند. آنها می گویند مذهب ممکن است یک نتیجه از توسعه مغزی باشد، به این ترتیب که مغز ما نیاز دارد که راهی برای توصیف آنچه که در اطراف ما است بیابد، پس یک سیستم عقیدتی در خود بوجود آورده است که به عنوان یک نقطه پیش فرض برای جواب سوالها می باشد. برای انسان های اولیه ممکن است برای توضیح مسایلی که دلیل آنرا نمی دانسته عمل می کرده است و در زمان ما نیز برای حرکت به سمت آینده استفاده می شود. آیا مذهب امروز از بین رفته است؟

منکران وجود خدا می گویند بله. اما انسان شناسان اظهار می کنند که حتی این منکران نیز وقتی در یک هواپیما که در آشفتگی می باشد دست خود را به دعا برمی دارند. این نشان دهنده این است که مغز ما همیشه به دنبال یک امید عرفانی و تعالی تر می باشد، حتی اگر اسم آن خدا نباشد [12] و بعضی زیست شناسان تکاملی بحث می کنند که مزیت های مهم و مشخصی در بین افراد مذهبی وجود دارد. [13] افرادی که به شخصی بزرگتر و فراتر از خود معتقدند که آنها را زیر نظر دارد، در سازگاری تکاملی** خود در زندگی تصمیمات بهتری می گیرند. آنها کمتر تمایل به نوشیدن مشروبات الکلی و یا شرکت در رفتارهای خطرناک دارند. اما بزرگترین مزیت آن ممکن است به داروین گرایان

(Darwinism)

– کسانی که معتقد به فرضیه تکامل داروین هستند – برگردد که آن حرکت در جهت نجات و زنده ماندن همه گروه است***. در تحقیات مشخص شد که گروه هایی که با ایدئولوژی سکولار هستند چهار برابر بیشتر امکان گسستن آنها وجود دارد. اما در گروه های مذهبی بیشترین میزان همکاری و بخشش بین افراد وجود دارد. افرادی که در این گروه ها فعالیت می کنند بیشتر منابع مورد دسترس خود را به اشتراک می گذارند که این باعث ادامه حیات آن گروه می شود. [14]

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.