کدامين دين و آيين؟!
فرزاد جاسمی
دو چشمان بسته ای بر روی دنيا، نمی بينی که اهريمن به گاه است
افق گر می درخشد نيم سوزيست، کمی آنسوی تر بنگر سياه است
فريب تا کی و چند اين بد سرشتان، ندارند با من و تو آشنايی
ربایند حاصل رنج تو امروز، ازين بد گوهران مردم تباه است
به چه دلبسته ای اين نانجيب قوم، به جز سرمايه معبودی ندارند
خداشان کو؟ کدامين دين و آيين، چه اعمالی درين فرهنگ گناه است
زنا کارند و جانی و تبهکار، ز خونريزی دمی غافل نگردند
کند ديوی ستمکاری دگر ديو، به معصوميت و پاکيش گواه است
تجاوز بر زن و فرزند مردم، گرفته نام اسلامی تعزير
تو گويی نيست اسلامي، نشان ده، که انسان را در اين دين فر و جاه است
چرا ارعاب و تهديد گر فقيه را، به کفش ريگی نه و دامن بود پاک
جواب دادخواهی ها بود داد، چه حاجت بر بسيج و بر سپاه است
ندارد چاره اين درد غير وحدت، قيام شهری و هر روستايی
ببُر از آسمان اميد و خود باش، ستمکش را ستمکش ها پناه است
نبينيم روز خوش اين مُلک آباد، نگردد تا ابد گر بر نخيزی
بود هر روزمان بدتر ز ديروز، فقط ما را به کف تدبير راه است
خروشان شو بسوزان کاخ دشمن، اگر خواهان بهروزی و دادی
شوند اهريمنان مغلوب آنگاه، که رأی من و تو سلطان گاه است
***
بيست و پنجم شهريور ماه هشتاد و هشت