آیا علی کهریزک داشت؟ حشمت اله طبرزدی
Sunday, September 13, 2009 at 03:48AM
افشا

آیا علی کهریزک داشت؟

حشمت اله طبرزدی

آقای خامنه ای، رهبر حکومت دینی حاکم بر ایران، در خطبه های نماز جمعه ی حکومت، ضمن تهدید مخالفین و معترضین، سخنانی ایراد کرد که مورد توجه محافل مخالف و موافق قرار گرفت و هر کس با توجه به شرایط خاص کنونی و دیدگاه های خود، نظراتی پیرامون آن  ابراز داشت. البته در ایران اظهار نظر انتقادی پیرامون گفته های ایشان ممکن نیست و هنوز یک تابو به حساب می آید. برای این که به منتقد فوراً انگ «توهین به رهبر» زده و راهی زندانش می کنند. نگارنده 2 سال حبس از همین بابت گذرانده ام که 15 ماه از آن  را در انفرادی سپری کرده ام. اما بنا ندارم به دلیل ترس از حبس و شکنجه خودم را سانسور کنم و به همین دلیل در این مقاله نظراتم را بیان خواهم کرد.

به راستی شرایط ایران، جنبش سبز و حکومت چگونه است؟ این پرسشی بنیادین در وضعیت کنونی است. اکثریت مردم ایران که برای رسیدن به حقوق حداقلی خود در انتخابات شرکت کرده بودند پس از آن  نزاع هایی که بر سر سلامت یا عدم سلامت انتخابات در گرفت و به ویژه با سرکوب و کشتار و تجاوزی که به دنبال سخنرانی 29 خرداد رهبر حکومت و توسط عوامل رسمی و غیر رسمی حکومت صورت پذیرفت، هنوز در بهت و حیرت به سر برده و منتظر هستند تا ببینند که از کدام ناحیه و توسط کدام فرد و چه گشایشی حاصل خواهد شد. اگر همین امروز قرار باشد انتخابات مجددی با بازتولید شرایط انتخابات 22 خرداد برگزار شود این اکثریت ناراضی و بهت زده در آن  شرکت نخواهند کرد. مگر این که باور کرده باشند که نهادی بی طرف جز شورای نگهبان رهبری ، بر آن  انتخابات نظارت کرده و در آن  تقلبی صورت نخواهد گرفت. پس اولین نتیجه ی انتخابات پرشکوه و 40 ملیونی 22 خرداد،سرخوردگی و بی اعتمادی ملی به دستگاه های حکومتی است.

در غیبت این اکثریت ناراضی و خاموش حتا در شهر ها و روستا ها که به آن  ها امکان بیان نظرات خود از طریق تظاهرات مسالمت امیز داده نمی شود، دو اقلیت را می توان نام برد. اقلیتی که به هر دلیل از شرایط کنونی راضی هستند و به زندگی زیر پرچم ولایت فقیه و ریاست جمهوری احمدی افتخار می کنند. این اقلیت البته شامل آن  بخش از دست اندرکاران و ارتزاق کنندگان از حکومت نیز می شوند. اگر به اطراف خود نیک نظر کنیم این اقلیت نوعاً به نحوی از حکومت بهره مند است. مگر بخش کوچک آن  که در روستا ها یا شهرستان ها است و به اندک کمک از سوی دولت یا اندک وعده دل خوش است و یا بر پایه ی عقیده ی خود دل در گرو این حکومت دارد

اقلیت دوم اما آن بخش از اکثریت ناراضی و مخالف است که هنوز نخواسته است تن به سکوت بدهد و در قالب جنبش سبز به اعتراضات خود ادامه می دهد. پس اگر آقای خامنه ای بخواهد با دیدی واقع بینانه و نه سیاسی و تبلیغی به شرایط کنونی نگاه کند باید بپذیرد که از این مردمی که او مدعی است هنوز به حکومت اعتماد دارند، اقلیتی بیش نمانده و اکثریت، اعم از خاموش ها و معترض ها، نه تنها هیچ اعتمادی به حکومت ندارند بلکه به شدت علیه آن  ها هستند. ای کاش ساز و کاری وجود داشت تا این ادعا ها اعم از ادعای اعتماد مردم به حکومت و ادعای عدم اعتماد به صورت علمی نمایش داده می شد. می پذیریم که در چنین حکومت هایی وجود چنین ساز و کار هایی ممکن نیست. پس به نا چار می بایست از راه های غیر مستقیم برای اثبات ادعای مخالف یا موافق دلیل تراشی کرد.

به جز آرایش نیرو ها در بین توده های مردم ، می بایست نگاهی به وضعیت نخبگان و سیاستمداران و حکومت گران انداخت. نخبگان به ویژه اساتید دانشگاه، هنرمندان، دانشجویان، احزاب و روحانیان نیز در سه ماه گذشته نظرات خود را تا حدودی بیان کرده اند. به جز آن بخش از نخبگان وابسته به حکومت و ایدئولوژ ی حاکم، همگان نارضایتی خود از شرایط پیش امده در جریان انتخابات و پس از آن را بیان کرده اند.در بین این ناراضیان،نقش مراجع تقلید و اصلاح طلبان بسیار برجسته بوده است. به جز مراجع مخالف و اصلاح طلبی چون: منتظری،صانعی و موسوی اردبیلی، نارضایتی کسانی چون: صافی گلپایگانی، تبریزی ،شبیری زنجانی و مکارم شیرازی که حتا حاضر نشده اند برای احمدی پیام تبریک بفرستند قابل توجه است. بنا بر این، در این منازعه مراجع دینی، اعم از مخالف، اصلاح طلب و سنتی به نحوی با ناراضیان و مخالفان هم نظر هستند. اگر نام کسانی چون:ناطق نوری،جوادی املی، امینی، استادی و واعظ طبسی را نیز اضافه کنیم معلوم می شود که چه خبر است. این ها کسانی بودند که در هر حادثه، از جمله 18 تیر 1378، به شدت از موضع خامنه ای و در پشتبانی از نظام به میدان امده و علیه مخالفین بسیج شده و مردم را به حضور در صحنه دعوت می کردند. اما در جریانات اخیر نه تنها حرفی در پشتیبانی از خامنه ای نزدند،بلکه در مواردی سکوت را به نفع نا راضیان شکستند.

این طرف تر که بیاییم، کسانی چون هاشمی رفسنجانی که از پایه گذاران این حکومت هستند عملاً در صف مخالفین قرار گرفته و اگر برای مصلحت خود و حکومت نبود حتماً پرچم مخالفت را در دست می گرفتند. دو تشکل بزرگ روحانی مثل مجمع روحانیون و مجمع محققین و مدرسین که متشکل از علما و روحانیون صاحب نامی است که در پایه گذاری و تثبیت این حکومت ایدئولوژیک که به تعبیر مهدوی کنی به حکومت علمایی معروف است، نقش اصولی داشته اند، در پیشاپیش مخالفین خامنه ای حرکت می کنند و این در حالی است که کسانی چون آیت الله دستغیب، از اعضای خبرگان رهبری، و حسن روحانی و روحانیونی چون بیات زنجانی و موسوی تبریزی، در نزاع اخیر جانب معترضین را گرفته اند. و البته در راس مخالفین کسانی چون کروبی و خاتمی و موسوی از یاران شناخته شده ی آیت الله خمینی هستند. ضمن این که بیت امام و حسن خمینی به شکل های گوناگون پشتیبانی خود از معترضین را بیان کرده اند. فرزند دکتر بهشتی، از پایه گذاران نظام و کسی که خون او موجب تثبیت قدرت روحانیون در 30 سال گذشته شد، در زندان است و خانواده ی باکری ها خون دل خود را آن  چنان بیان کردند و حتا مطهری ها نتوانستند در مقابل شکنجه و سرکوب و تجاوز سکوت کنند.

این در حالی است که گروهی از خودی ها و از کارگزاران جمهوری اسلامی و از خط امامی های معروف در سلول های انفرادی هستند. به راستی آیا با این وضعیت که تنها گوشه ای از آن بیان شد نباید پذیرفت که در 22 خرداد و با اتفاقات پس از آن، این جمهوری اسلامی بود که به محاق توقیف رفت و حکومت جدیدی از درون خاکستر های آن  سر بر آورد؟ این نکته را از آن جهت می گویم که جمهوری اسلامی مشروعیت خود را نه از آرای مردم که از روحانیون و مراجع و پایه گذاران خط امام و نزدیکان به آيت الله خمینی گرفت و آن  ها در شرایط فعلی یا ناراضی اند یا در زندان هستند یا در صف زندان قرار دارند. البته برخی می خواهند بگویند که مشروعیت حکومت آن ها از ناحیه ی ولی فقیه است اما نمی خواهند بپذیرند که ولی فقیه یا ولایت فقیه که در یک فرد تعین نمی یابد. کسانی چون منتظری، بهشتی، رفسنجانی، صدوقی، دستغیب، مطهری، واعظ طبسی، مهدوی کنی، احمد خمینی، موسوی اردبیلی، صانعی، کروبی، موسوی خوئینی، توسلی، هاشمی نژاد و... دست به دست هم دادند و این نهاد را در قانون اساسی مستقر کردند. به راستی آیا کسانی از این افراد که به وجود آورنده ی ولایت فقیه هستند با حکومت فعلی و اعمال ولی فقیه راضی هستند؟ اآا یک نفر می تواند نظرات خود را ملاک مشروعیت حکومت خود بداند حتا اگر بانیان ولایت فقیه نا راضی باشند؟

پس باید دگردیسی اخیر را باور کرد. تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی یا حکومت فردی. این چیزی است که با کمک نیرو های نظامی انجام گرفت و از آن  به کودتای نرم تعبیر کرده اند.

حال آقای خامنه ای که به شیوه ی حضرت علی در برخورد با مخالفین و معترضین تمسک می جوید، ابتدا باید به این پرسش جواب بدهد که آیا صف بلند مخالفین و معترضینی که همگان از روحانیون بلند مرتبه و مراجع دینی و بلکه پایه گذاران ولایت فقیه می باشند در کدام گروه یا دسته بندی های زمان علی قرار خواهند گرفت؟ آیا علی در بین مهاجرین و انصار پیامبر این همه مخالف و ناراضی داشت؟ در حالی که اکثریت یاران خمینی، در صف مخالفین ایشان قرار دارند. اگر بپذیریم که جمهوری اسلامی را آيت الله خمینی با کمک یاران روحانی خود تشکیل داد و آن  یاران اینک در صف مخالفین و معترضین به شرایط فعلی هستند پس باید این را نیز قبول کنیم که این خامنه ای است که از خط امام و جمهوری اسلامی منحرف شده و نه صانعی و هاشمی و اردبیلی و توسلی و خوئینی و حسن خمینی و صدوقی و حتا واعظ طبسی و دیگران. حتا خمینی، منتظری را طرد نکرد و خواست که جامعه از فقه او بهره مند شود اما در زمان حکومت خامنه ای به او حمله کردند و حسین شریعتمدار هر گونه خواست به او توهین کرد.

از این مسئله که بگذریم پرسش دیگر سر بر خواهد آورد. آقای خامنه ای از روش علی در برخورد با مخالفین یاد می کند. در حالی که اولاً مخالفین علی که در سه گروه یعنی قاسطین، مارقین و ناکثین دسته بندی شده اند همگی بر روی علی شمشیر کشیدند. آیا تظاهرات کنندگان در روز 30 خرداد نیز بر روی حکومت خامنه ای شمشیر کشیده بودند؟ آیا کسانی که با دست خالی و با راهپیمایی سکوت فقط خواهان اعتراض به نتیجه ی انتخابات بودند با شمشیر به دستان در جنگ جمل و صفین و نهروان قابل مقایسه هستند؟ تازه اگر چنین است آیا خامنه ای از این بردباری که در مورد علی گفته با آن  ها برخورد کرد؟ یا به محض انجام چند راهپیمایی ملیونی و آرام دستور سرکوب داد و نیرو های تحت امر در روز 30 خرداد با وحشی گری هر چه تمام تر و با استفاده از تفتگ و باتوم و شمشیر و چاقو با مردم برخورد نمودند؟ آیا علی کهریزک داشت؟ آیا در کهریزک علی کسانی چون روح الامینی زیر شکنجه کشته شدند؟ ایا در کهریزک علی به پسران و شیعیان علی تجاوز شد؟ آیا پیروان علی کسانی چون ندا و سهراب را کشتند؟ آیا به کسانی چون ترانه ی موسوی تجاوز کرده، جسد او را سوزانده و پس از آن برای از بین بردن آثار جنایت دست به سناریو سازی زدند؟ آیا پیروان علی نیز باور داشتند که برای حفظ قدرت هر کاری می شود انجام داد؟

در این منازعه ها شمشیر در دست کیست؟ آیا علی هم باور داشت که قدرت حاکم به صرف حاکم بودن حق است؟ یعنی حق از آن  کسی است که غالب است؟ یا مغلوب هم حقی دارد؟ آیا اگر علی امروز می بود در سلول انفرادی از مخالفین علیه خودشان اعتراف می گرفت؟ آیا او هم دادگاه هایی به سبک استالین تشکیل می داد؟ فراموش نمی کنم که در اوایل انقلاب برخی نیرو های چپ، عدل علی را نشانه ای برای حقانیت عدالت خواهی یا سوسیالیزم اجتماعی خود بر می شمردند اما همان ها اینک ظلم روا شده علیه زندانیان در دادگاه های اخیر را با دوران استالین مقایسه می نمایند. کدام را باید پذیرفت؟

موسوی رنگ سبز در جنبش سبز را نشانه ای برای تمسک به اهل بیت علی می داند اما خامنه ای موسوی و طرفداران او را با مخالفین شمشیر به دست علی قیاس کرده است. آیا خاتمی، موسوی و کروبی که از یاران خمینی و شیعیان علی هستند را می شود به معاویه و طلحه و زبیر یا سران خوارج تشبیه کرد یا فرزند بهشتی ها و باکری ها و مطهری ها که علیه جنایات اخیر فریاد بر آوردند؟

امروز کسانی چون میردامادی در زندان به سر می برند که رهبران دانشجویان خط امام بودند. کسانی چون حجاریان در زندانند که پایه گذار وزارت اطلاعات بودند. کسانی چون بهزاد نبوی در زندانند که از وزیران با اعتبار دوران خمینی و از معتمدین نظام بوده اند. کدام یک از این ها را می شود به دشمنان علی مقایسه کرد؟

آیا اگر علی زنده بود و ملیون ها انسان به صورت مسالمت امیز علیه او یا حکومت او یا سیاست های او دست به اعتراض و تظاهرات می زدند با آن  ها چه می کرد؟ آیا دستور سرکوب می داد؟ آیا با آن  ها سخن گفته و خواسته هایشان را می پذیرفت؟ آیا بر روی آن  ها شمشیر می کشید؟ من با آگاهی که از علی و حکومت او دارم بر این گمان هستم که حتماً به خواسته های آن  ها تن داده و اجازه ی سرکوب آن  ها را نمی داد.

علی اگر مشاهده می کرد که یک جنبش اعتراضی و مسالمت آمیز علیه حکومت او شکل گرفته که در پیشاپیش آن  روحانیون و کارگزاران و اصلاح طلبان هستند و اکثریت مردم نیز از خواسته های به حق آن  ها پشتیبانی می کنند، حتا اگر خواسته ی آن  ها را باور نداشت آن  ها را سرکوب نمی کرد برای این که از عدل او به دور بود.

ضمن این که شرایط کنونی با شرایط 1400 سال پیش قابل مقایسه نیست. مردم تغییر کرده اند. شرایط اجتماعی و خواسته های مردم دگرگون شده است. جامعه ی مدنی و دموکراسی و حقوق انسانی مطرح شده و انتقال آرام قدرت مفهوم یافته است. همه چیز را نمی شود با تهدید و زور شمشیر تغییر داد. باید مسئولیت کار های خود را بپذیریم و نخواهیم از مذهب برای توجیه اقدامات خود استفاده کنیم.

چگونه می شود یک جنبش مدنی و اعتراضی که از طریق تظاهرات آرام خواسته های خود را پی می گیرد با یک قیام کور مسلحانه و خشونت آمیز برابر دانست؟در این زمینه البته باید روحانیون و علمایی سخن بگویند که با استفاده از وجاهت مذهب و در 30 سال پیش این حکومت را بر ما مسلط کردند. باید با مردم سخن بگویند و اجازه ندهند بیش از این از مذهب برای پوشش دادن به سرکوب خشن نظامیان استفاده شود.

باید علیه تجاوز و خشونت و شکنجه سخن گفت. نباید به بهانه ی حفظ آبروی نظام از افشاگری های کروبی جلوگیری کرد. تجاوز و شکنجه همچون دیوی است که در کمین همه ی ما و فرزندان ما نشسته است. چه کسی باور می کرد فرزند روح الامینی زیر شکنجه کشته شود؟ چه کسی باور می کرد فرزند بهشتی امروز به زندان بیفتد؟ چه کسی باور می کرد خط امامی ها به زندان بیفتند؟ در این مملکت و زیر سایه ی این حکومت همه چیز ممکن است. پس باید تجاوز و شکنجه را افشا کرد تا خود گرفتار آن نشد.

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.