آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی
نگاهی به کتاب « آسیب شناسی یک شکست » ، نوشته ی علی میرفطروس
بخش دوم
احمد افرادی
در غیبت ِ سنت ِ « نقد و نقادی » واز تبعات ِ بی تفاوتی جامعه ی فرهنگی و روشنفکری ما است ، که « حافظه ی تاریخی» ، به سادگی در معرض دستبرد قرار می گیرد و آب هم از آب تکان نمی خورد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با آنکه بیش از یک قرن از شناخته شدن ژانر « نقد ادبی » در ایران می گذرد ، جای خالی « مکتب نقد و نقادی » ، درعرصه های گوناگون حیات فرهنگی و سیاسی انسان ایرانی خالی است .
تاریخ معاصر ایران ، اگر چه نمونه های ارزشمندی از« نقد ادبی » به خود دیده است . اما ( صرف نظر از چند استثنا ) این نقد ها ، عمومأ از سوی کسانی قلمی شده است که دلمشغولی و فعالیت ادبی شان در زمینه های دیگری جز« نقد ادبی » بود . از این رو ، جریان ، یا جریاناتی پیگیر ، جدی و حرفه ای از ارباب « نقد و نقادی » ، در ایران به وجود نیامده است .
در واقع، در غیبت ِ سنت ِ نقد و نقادی و از تبعات ِ بی تفاوتی جامعه ی فرهنگی و روشنفکری ما است ، که حافظه ی تاریخی ، به سادگی در معرض دستبرد قرار می گیرد و آب هم از آب تکان نمی خورد.
*************
در بخش اول این نوشته گفتم :
در سال های اخیر، بازنگری در تاریخ و شک در روایت های تاریخی بهانه ای شده است ، تا همان نگاه جانبدار ( این بار ، تحت ِ عنوان ِ موجه ِِ افسانه زدایی از رویدادها و شخصیت های تاریی ) مغلطه ی تاریخی دیگری را موجب شود .
می کوشم ( در حوصله ی این نوشته ) نمونه هایی از این « مغلطه » های تاریخی را ( در کتاب ِ « آسیب شناسی یک شکست » ) آقای میرفطروس نشان دهم .
آقای میرفطروس ( در صفحه ی54 کتاب ) می نویسد :
میرفطروس : « گفتنی است که قرارداد معروف « گس ـ گلشائیان » زمانی از طرف دولت ساعد به مجلس ارائه شد که فقط چهار روز از عمر دوره پانزدهم مجلس مانده بود . آیا این مسئله آگاهانه یا عامدانه و ناشی از هوشیاری سیاسی ساعد مراغه ا ی بود؟ آیا او در کشمکش ها و بحث ها و جدل های مرسوم مجلس در باره ی اینگونه قراردادها ، می خواست عمر چهارروزه ی مجلس به پایان رسد ، تا او از فشار دولت انگلیس ، در تحمیل قرارداد گس ـ گلشائیان رهایی یابد ؟ » پایان نقل قول
در حیرتم ، با این مایه از دانش تاریخی ، چه گونه می توان به یکی از بحث انگیزترین رویدادهای تاریخ معاصرایران پرداخت و مدعی انکشاف تاریخی هم بود.
اولا ـ لایحه ی الحاقی قرارداد نفت ( قرارداد ِ « گس ـ گلشائیان» ) در تاریخ 28 تیر 1328 ، از سوی گلشائیان ( وزیر دارایی ِ ساعد ) تقدیم ِ مجلس شد . عمر دوره ی پانزدهم مجلس شورای ملی ، در تاریخ 6 مرداد 1328 سرآمد. بنا براین ، « قرارداد » مورد نظر ، 10 روز پیش از اتمام دوره پانزدهم ، به مجلس داده شد ؛ نه چهار روز ( آن گونه که آقای میرفطروس می گوید ) .
اين مضمون، در کتاب های « روزشمار تاريخ ايران ، عاقلی ، ج ۱ ص ۴۲۳ » ، « خواب آشفته ی نفت ، محمد علی موحد ، جلد ۱، صفحه ۱۱۱ » و « نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر محمد مصدق ، متينی ، صفحه ۱۹۸ » آمده است. از آن جا که ، آقای ميرفطروس ( در بخش« کتابشناسی و منابع » ) از اين کتاب ها به عنوان منابع مطالعاتی خود نام برده اند ، خطای مذکور می تواند سئوال برانگيز باشد .( 1 )
ثانیآ ـ هم ساعد مراغه ای و هم رئیس وقت مجلس ( سردارفاخر حکمت ) همه ی « هوشمندی سیاسی » ! شان مصروف ِ تصویب ِ قرارداد الحاقی و از این رهگذر ، کسب رضایت محمد رضا شاه ( و به طریق اولی) انگیسی ها بود . این معنی را ، در اسناد دست اول تاریخ ملی شدن صنعت نفت، اسناد وزارت امورخارجه ی انگلیس و به خصوص مذاکرات مجلس شورای ملی ، آشکارا می توان دید .
برای آن که عرایضم را مستند کنم ( تا آن جا که این نوشته ، بیش از این به درازا نکشد ) به موضوع می پردازم :
1ـ ساعد مراغه ای ، « قرارداد 1933 نفت » را کاملآ به رسمیت می شناخت و در مصاحبه ای با خبرگزاری رویتر، این معنی را آشکارا بیان کرد .
2ـ سخنان ساعد ( در حمایت از قرارداد 1933 نفت ) منجر به استیضاح عباس اسکندری ، از دولت او شد . ( 2 )
مضمون سخنرانی اسکندری ، در زمینه ی کوتاهی دولت در استیفای حق ایران ، از نفت جنوب بود . در جریان همین مباحثات بود، که اسکندری، قرارداد نفت 1933 را تحمیلی وبی اعتبار خواند .
3ـ متعاقب ِ سخنرانی اسکندری ( در استیضاح ساعد ) و انعکاس آن در داخل و خارج مجلس بود که تقی زاده ( به تقاصای اسکندری) مجبورشد ، طی آن نطق تاریخی ( مجلس شورای ملی ـ تاریخ 7 بهمن 1327) پرده از ماجرای تمدید قرارداد 1933 نفت بردارد و با اعتراف به این واقعیت که ( او و دیگر دولتمردان دخیل در ماجرای تمدید قرارداد ، در مقابل اراده ی رضاشاه ،" آلت فعل " هایی بیش نبودند )اعتبار « قرارداد 1933 نفت » را زیر سئوال ببرد .
4 ـ استیضاح ِ دولت ( که با اقبال بسیاری از نمایندگان مجلس رو به رو شده بود) ساعد را در موقعیت شکننده ای قرارداد . اگر جریان سوء قصد ( 15 بهمن 1327 ) به محمدرضاشاه و حوادت بعدی ( اقدامات شدید دولت ساعد علیه مخالفان ، ممنوعیت فعالیت حزب توده ، برقراری حکومت نظامی ، محکومیت بسیاری از روزنامه نگاران به حبس های طویل المدت ، تبعید آیت الله کاشانی و ...) پیش نمی آمد، سقوط دولت ساعد حتمی بود . ساعد ، با بهره بردن از فرصت پیش آمده ، از مجلس ترس خورده ( با اکثریت 90 رآی سفید، در مقابل 5 رآی کبود و 1 رآی ممتنع ، از کل 96 رآی ) رآی اعتماد مجدد گرفت . ( 3 )
برخلاف ادعای آقای میرفطروس ، ساعد ، در همین زمان ( که نمایندگان ترس خورده ی مجلس، به دلیل پیش رو بودن انتخابات مجلس شانزدهم ، هرگونه مخالفت با دولت راموجب از دست رفتن شانس انتخاب مجدد خود می دیدند 4 ) آگاهانه ، قرارداد ِ « گس ـ گلشائیان » را به مجلس داد و همه ی توانش را ، در جهت تصویب آن به کار برد .
در واقع، « دولت ِ [ ساعد] با بهره برداری از تمایل نمایندگان به پرهیز از بحث وجدالِ ِ دوران قبل از انتخابات،سعی کرد تا قرار الحاقی کس ـ گلشائیان را ...به تصویب مجلس برساند » . 5
ساعد مراغه ای ، در راستای تحقق این هدف ، سردارفاخر حکمت ( رئیس وقت مجلس شورای ملی ) را نیز در کنار خود داشت .
« وقتی قرارداد الحاقی [ قرارداد گس ـ گلشائیان ] به مجلس تقدیم شد ، چون در جلسه ی خصوصی مجلس [ در مورد محدودکردن مدت نطق نمایندگان اقلیت به نتیجه نرسیدند ] ناچار در جلسه ی عمومی ، سردارفاخر حکمت ( رئیس مجلس ) با استفاده از ماده ی 31 تلاش کرد که نطق حسین مکی را محدود کرده و قرارداد نفت را از تصویب بگذراند » ( 6 )
یکی از ترفندهای نمایندگان اکثریت آن بود که « با تغییر نام مقاوله نامه به موافقت نامه »، جلوی نطق حسین مکی را بگیرند و قرارداد را به تصویب برسانند .
برای روشن تر شدن قضایا ، گوشه ای از تلاش ِ « هوشمندانه ی » ! سردارفاخرحکمت ( به منظور سرعت بخشیدن به کار تصویب قرار داد الحاقی ) را از نظر می گذرانیم :
رئیس مجلس ( سردار فاخر حکمت ) : « بنا براین چون نظرشخص من قاطع است و من تشخیص دادم این لایحه قرارداد نیست و موافقت نامه است و نباید به کمیسیون برود و به طریق اولی چون مبلغی به درآمد کشور اضافه نمی کند به کمسیون بودجه هم نباید برود . چون فواید آن به سازمان برنامه هم داده می شود .
دکتر بقایی ـ مگر سازمان برنامه مال این دولت و مملکت نیست ؟
رئیس ـ آقا ماده 31 صراحت دارد که در صورت تردید، نظر رئیس مجلس قاطع است و من وقتی اکثریت حاصل شد ، در مورد نطق آقای حسین مکی هم رأی می گیرم چون معتقدم که نیم ساعت بیشتر نباید باشد.
حسین مکی ـ من تا صحبتم را تمام نکنم از تریبون پایین نمی روم مگر نعش مرا ببرند.
رئیس ـ اگر مجلس رأی داد خواهند برد....» پایان نقل قول (7 )
بر خلاف خواست و انتظارِ ساعد ، « نطق های مکی آنقدر به درازا کشید ، تا دوره ی پانزدهم مجلس ، در 6 مرداد ماه 1328 رسمأ خاتمه یافت. تحول فوق به منزله ی ناکامی دولت و بیشتر شکست انگلیسی ها بود .» ( 8 )
« گلشائیان در نامه ی مورخ 26تیرماه 1328، یعنی همان روز امضای قرارداد الحاقی ، به دوست خود قاسم غنی می نویسد :
« با وضع فعلی و ضعف ما در مقابل دنیا و احتیاج مبرمی که به کمک داریم و اقدامات شدید سیاسی حضرات ِ [ نماییدگان شرکت نفت ] و فشار اعلیحضرت همایونی ، خیال می کنم که وظیفه ی وجدانی خود را انجام داده باشم . ولی یک نکته را باید به شما محرمانه بگویم : آگر مداخلات آقا ی نخست وزیر [ ساعد] و شخص اعلیحضرت همایونی نبود ، من به بیش از این امیدوار بودم . افسوس که ملاحظات آقایان و توجه به نظرات سیاسی ، از آن آزادی که در ماه های اولیه داشتم دیگر نبود و حضرات [ انگلیسی ها ] فهمیده بودند که من یکه و تنها شدم ...والا از این مبلغ ها بالا تر می رفت ». ( 9)
گلشائیان ، در بخش دیگری از همان نامه می نویسد :
« من در باره ی قرارداد الحاقی تمام سعی و کوشش خود را نمودم و صریحآ در مجلس شورا و نامه هایی که در پرونده ی نفت موجود است نوشتم که من راضی نبودم و قرارداد را کافی برای استیفای حقوق ملت ایران نمی دانستم » (10)
مطلب از این قراراست :
مذاکرات گلشائیان با نوبل گس ( نماینده ی شرکت نفت ) ، کار را به آن جا می کشاند که نوبل گس ، اصل پنجاه ـ پنجاه را می پذیرد و در گزارشی به فریزر( رئیس هئت مدیره ی شرکت نفت ) می گوید که « اصل پنجاه ـ پنجاه را باید به نحوی قبول کرد. حصول توافق، بدون پذیرش این اصل غیر ممکن است. ». ( 11)
. اما ، ویلیام فریزر که ( در 15 اوریل 1949) به تهران بر می گردد ، وضع را به نفع شرکت نفت می بیند. در واقع ، « مداخله ی [ محمدرضا ] شاه سبب شد ه بود که طرف ایرانی مذاکره [ گلشائیان ] از اصرار در باره ی اصل پنجاه ـ پنجاه دست بر دارد . نخست وزیر [ساعد] زیر فشار شاه عجله داشت که کار[ تصویب لایحه ی الحاقی ] را تمام کند. فری یر مورخ رسمی کمپانی می نویسد که شاه " سوء ظن داشت که شرکت نفت به کاشانی و سید ضیاء رشوه می پردازد تا بر ضد او اقدام کنند " . مقصود شاه البته این بود که شرکت نفت مخالفان او را تحریک می کند و به آنان دلگرمی می دهد. به نوشته ی همین مورخ ، نوبل گس در شرفیابی مورخ 17 اکتبر 1948 ( 25 مهر 1327) به این پنداشت شاه اعتراض کرده و گفته بود " به نفع شرکت نیست که دست به چنین کارهایی بزند . یعنی شرکت برسر آن نیست که رقیبی برای شاه بتراشد " .» ( 12)
مصطفی فاتح نیزبر آن است که « دولت [ ساعد] در صدد بوده است مجلس پانزدهم را غافلگیر کرده و [ قرارداد الحاقی را ] به تصویب رساند ». (13)
کوتاه کنم:
برخلاف ادعای قابل فهم آقای میرفطروس، ساعد مراغه ای ، همه ی توان و « هوشمندی سیاسی » ! اش را ، در راستای تصویب قرارداد گس ـ گلشائیان و از این رهگذر ، کسب رضایت محمد رضا شاه ( و به طریق اولی) انگیسی ها به کار گرفت .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میرفطروس : « رزم آرا ... در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس ، به دنبال نیروی سومی ( آمریکا) بود ». ( صفحه 56 ) پایان نقل قول
ببینیم ، چه اتفاقی افتاد که آقای میرفطروس ، چنین دسته گلی به آب داد.
در کتاب « مصدق و مبارزه برای قدرت ، محمد علی همایون کاتوزیان » می خوانیم :
« شاه ، از دولت ساعد، که نسبت به انگلیس روشی دوستانه داشت و در تقلب انتخاباتی نیز دخیل بود حمایت می کرد. اما از رزم آرا ، بیش از مصدق هراس داشت . علاوه بر این او [ شاه ] آماده ی حرف شنوی از آمریکا هم بود وامید داشت که پای آمریکا را هم به سیاست ایران باز کند تا هم تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی پدید آورد و هم این که از کمک های خارجی آن دولت بهره مند شود» پایان نقل قول ( 14 )
آقای میر فطروس ( که مصادره ی پژوهش های دیگران ، عادتش شده است ) توجه ندارد که منظور آقای کاتوزیان از ضمیر « او » ،محمد رضا شاه است ( که بر آن بود ، تا با رویکرد به آمریکا ، تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی به وجود آورد ) نه رزم آرا !
از این رو ، عبارت ِ « او ... امید داشت که پای آمریکا را هم به سیاست ایران باز کند تا ... تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی پدید آورد » را ، به رزم آرا نسبت می دهد و به عنوان کشف تاریخی ! خود می نویسد :
میرفطروس : « رزم آرا ... در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس ، به دنبال نیروی سومی ( آمریکا) بود ».
*******
بحث تاریخی در مورد نادرستی فرمایش آقای میرفطروس :
اسناد تاریخی ، آشکارا نشان می دهند که انتخاب رزم آرا به نخست وزیری ، ناشی از توافق و تفاهم بین انگلیس و آمریکا بود ( 15 ) .آن گونه که لیست کابینه ی رزم آرا، قبل از انتصابش به نخست وزیری ، « با مشورت سفارتخانه های انگلیس و آمریکا تنظیم شده بود ». ( 16)
در آن روزها ، دغدغه ی انگلیس ، تصویب « لایحه گس ـ گاشائیان» بود . دولت انگلیس ، که از حل مشکل نفت توسط علی منصور( نخست وزیر وقت ) نا امید شده بود، به دنبال دست قدرتمندی می گشت که لایحه ی الحاقی را از تصویب مجلس بگذراند . در واقع ، انگلیسی ها رزم آرا را ، برای حل مشکل نفت و تصویب لایحه ی الحاقی کاندید نخست وزیری کرده بودند . او هم « قول داده بود که این کار را خواهد کرد » 17. البته « این تنها رزم آرا نبود ، بلکه در آن روزگار، دو پهلوان دیگر[ یعنی] قوام السلطنه و سید ضیاء الدین [ طباطبایی ] نیز از این قول ها می دادند و بر آن بودند که از کار نفت نردبامی برای دستیابی به قدرت بسازند» . 18
از سوی دیگر ، آمریکایی ها ( که نگران نفوذ شوروی ، در کشورهایی همچون ایران بودند ) راه بستن نفوذ کمونیسم ( در این کشورها ) را در گرو اصلاحات می دیدند .« آمریکایی ها فکر می کردند که رزم آرا با در دست داشتن ارتش، از بهترین موقعیت برای اجرای اصلاحات برخوردار است » . ( 19) رزم آرا هم ، آن ها را از این بابت مطمئن کرده بود .
فخرالدین عظیمی ، در صفحه ی 305 کتاب « بحران دموکراسی در ایران » می نویسد :
« هنگامی که وزارت خارجه ی آمریکا شروع به نشان دادن علاقه به بهبود اوضاع اقتصادی ایران کرد و تصمصم گرفت هنری گریدی سفیر آن کشور در یونان را ، به جای جان وایلی به تهران بفرستد تا رهبری یک هیئت اقتصادی را نیز در کشور به عهده بگیرد ، به نظر می رسید رزم آرا مناسب ترین و امیدبخش ترین نامزد نخست وزیری است که می تواند موفقیت هیئت اقتصادی مورد نظر را تضمین نماید. بنابراین وزارت خارجه ی آمریکا به انگلیسی ها اطلاع داد که « انتصاب رزم آرا به جای منصور یک پیشرفت مشخص خواهد بود و او باید قادر باشد یک دولت با ثبات تر ومؤثر تر تشکیل بدهد » .
انگلیسی ها ( در آغاز ماجرا ) در رزم آرا « مردی صاحب عزم و جوان و فعال و با تدبیر » می دیدند و بر این باور بودند که او « واجد تمام اوصاف و توانایی هاست و می تواند از عهده ی نخست وزیری در چنان موقعیت خطیری برآید» . 20
اما ، از سوی دیگر ، « جفری ویلر ، رایزن شرقی سفارت انگلیس ، او را " ترسناک ترین و در عین حال منفور ترین مرد ایران امروز " توصیف کرده بود. ویلر همچنین ... [ از رزم آرا ، به عنوان ] فردی جاه طلب و توطئه گر ( که " از هر طرف باد بوزد ، او بادش می دهد ") یا " ماجراجوی بی پرنسیپ" » یاد کرده بود . ( 21 )
رزم آرا، در همان حال ، سیاست نزدیکی با روس ها را نیز در پیش گرفته بود. بدین منظور روابط سیاسی و تجاری با شوروی را توسعه داد. از اواسط مرداد 1329 مذاکرات محرمانه ای بین نخست وزیر ( که به زبان روسی آشنایی داشت ) با سادچیکف ، سفیر دولت اتحاد جماهیر شوروی ، پیرامون مسائل مرزی و مطالبات ایران صورت گرفت. مورد دیگر( از تلاش رزم آرا ، برای به دست آوردن دل روس ها ) به فرار سران حزب توده از زندان مربوط می شود ، که خود حکایت دراز دامنی است .
برای آن که رشته ی کلام از دست نرود ، یک بار دیگر ، فرمایش آقای میرفطروس ( در مورد رزم آرا )را باز نویسی می کنم و سپس، با پیش رو نهادن شاهد تاریخی دیگر ، این بخش ازنوشته را به پایان می برم .
میرفطروس : « رزم آرا ... در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس ، به دنبال نیروی سومی ( آمریکا) بود» . پایان نقل قول
محمد علی موحد در صفحه 143 کتاب « خواب آشفته ی نفت» می نویسد :
« آمریکایی ها ... در روی کار آوردن رزم آرا دخیل بودند ، ولی رزم آرا در جریان حکومت خود می کوشید که از آن ها فاصله بگیرد . وی پخش برنامه ی صدای آمریکا را از رادیو تهران متوقف ساخت و محدودیت هایی در کار مستشاران آمریکایی ایجاد کرد ... او همچنین عکس برداری نظامی آمریکا از شمال ایران را ممنوع کرد ، تا شوروی ها را به بی طرفی کامل خود در مقابله با آمریکا قانع سازد و از ماکس تورنبرگ ، کارشناس آمریکایی وارد در مسائل نفتی که به عنوان مشاور در سازمان برنامه کار می کرد ، خواست تا ایران را ترک کند ...» .
ـــــــــــــــــــــ
میرفطروس : رزم آرا « با اجرای اصلاحات گسترده ی اداری و اجتماعی ( از جمله مبارزه با فسادهای مالی مقامات دولتی ، افزایش مالیات ثروتمندان وخصوصآ تقسیم اراضی دولتی بین روستائیان و تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی مندرج در قانون اساسی مشروطیت ) ... » .( ص 56) پایان نقل قول
1ـ من نمی دانم ، این فرمایشات متین ! آقای محقق را به حساب بی اطلاعی ایشان از تاریخ معاصر ایران بگذارم ، یا تلاش قابل فهم شان در دگرگون جلوه دادن واقعیت های تاریخی ؟
همین قدر بگویم که (صرف نظر از « دو " رفرم " مشهور ِ [ رزم آرا] در زمان نخست وزیریش ، [ یعنی ] جمع کردن دستفروشان دورِ بازار ِ تهران و تعیین جریمه برای کسان که با پیژاما و لباس های غیر رسمی در انظار ظاهر شوند ، هیچ اصلاحی در دوره ی رزم آرا اجرا نشد. » ( 22)
« رزم آرا ، در همان چهارماه اولیه ی نخست وزیری ناگزیر شد از اجرای برنامه های بلند پروازانه ی خود ، نظیر عدم تمرکز اداری ، بهبود وضع اقتصادی مردم چشم بپوشد و... » . ( 23)
در ربط با همین واقعیت است ، که « رزم آرا ( در آذر 1329) به سفیر انگلیس شکایت برد که هیچ یک از 130 لایحه ای که دولت او به مجلس تقدیم کرده ، به تصویب نرسیده است» . ( 24)
از آقای میرفطروس باید پرسید ، لوایح ای که به تصویب مجلس نرسیده اند ، چه گونه می توانند به اجرا در آیند ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای میرفطروس ، در صفحه ی 56 کتاب می نویسد:
میرفطروس : « در مسئله ی نفت نیز، [ رزم آرا] ضمن درخواست نصفانصف ( 50 ـ 50 ) سود ِ حاصله از درآمد نفت ، بر آموزش ده ساله ایرانیان در امورفنی صنعت نفت وکاهش تعداد کارکنان انگلیسی و هندی شرکت نفت تأکید ورزید . این طرح ... [ که ] بر اساس آن برای اولین بار ایران اجازه می یافت تا دفاتر شرکت نفت را بازرسی کنند و صادرات شرکت نفت انگلییس را در بنادر ایران زیر نظر داشته باشد . این طرح مقدور و ممکن ( نه مطلوب ) و توصیه های دلسوزانه ی رزم آرا ، متأسفانه در هیاهو ها و جدال های نمایندگان مجلس و روزنامه های وابسته به آن تحقق نیافت » . پایان نقل قول
اولآ ـ این پیشنهادات تازگی نداشت . بخشی از خواسته های هیئت ایرانی مذاکره کننده ی با شرکت نفت ( در زمان رضاشده ) در کلیات همین ها بود ( افزایش کارکنان ایرانی ، به طوری که تدریجآ جای کارکنان خارجی را بگیرند ـ توسعه ی فروش فرآوررده های نفتی به قیمت های ارزان ... فاتح ، ص 300 ) . به علاوه ، یکی از ایرادات قرارداد 1933 آن بود که ( به رغم درخواست هیئت ایرانی مذاکره کننده ) ، « شرکت ِ [ نفت] به هیچ وجه به دولت [ ایران ] اجازه ی مراجعه به دفاتر و حساب های شرکت را نمی داد . موضوع انتصاب دو مدیر به هیأت میدیره ی شرکت نیز ، که در ضمن مذاکره ی تیمورتاش با کد من مورد موافقت قرارگفته بود ...مسکوت گذاشته شده بود » . ( 25)
به منظور روشن شدن موضوع ، به مأخذی که آقای میرفطروس، گزاره بالا را از آن جا برداشته ( و بدون ذکر آن مأخذ ، به شکلی مغلوط بازنویسی کرده و در جهت وارونه خوانی تاریخ به کار گرفته است ) رجوع می کنیم :
محمد علی موحد ، در کتاب « خواب آشفته نفت » می نویسد :
« در 21 سپتامر 1950 مک گی ( معاورن وزارت امورخارجه ی آمریکا ) به لندن رفت و کوشید انگلسی ها را به نرمشی در برابر رزم آرا وادارد. رزم آرا چیز زیادی نخواسته بود. توقعات او در چهار مطلب خلاصه می شد :
اول آن که برنامه ای برای سپرده شدن اداره ی نفت به دست ایرانیان ( تا ده سال دیگر ) در نظر گرفته شود . دوم آن که ایرانیان حق مراجعه به دفاتر شرکت را داشته باشند . سوم آن که نفت موردِ نیاز مصرف داخلی ، به قیمت نازلی عرضه گردد و نیز اطلاعات لازم راجع به نحوه ی معامله با خریداران نفت صادراتی ایران در اختیار دولت قرار گیرد و چهارم آن که مقداری پول علی الحساب و براساس موافقت نامه ی الحاقی به دولت بپردازند تا در اجرای برنامه ی هفت ساله دست دولت باز باشد ... [ اما] برینانیایی ها گفتند که آنان ایرانی ها را بهتر می شناسند . هرچه در برابر ایرانیان کوتاه بیایند برتوقعات آنان خواهد افزود. ایران نمی تواند حقی بیش از سهامداران معمولی دیگر، برای مراجعه به دفاتر را داشته باشد . ایرانیان واجد صلاحیت برای تصدی امور اجرایی و تخصصی هم نیستند . مک گی گفت : رزم ارا با کمک بریتانیا و آمریکا این مسئولیت را پذیرفته است ... اما کوشش های مک گی بر آهن سرد کوبیدن بود » .( 26)
می دانیم که خواست ِ انگلیسی ها ، تصویب قرارداد الحاقی بود. رزم آرا هم همه ی توانش را ، در تحقق این خواست ِ انگلیسی ها به کار گرفت . اما موفق نشد. از این رو بر آن شد ، تا از انگلیسی ها امتیازاتی بگیرد وبا عَلَم کردن این امتیازات ، زمینه ی جلب رضایت نمایندگان مجلس و تصویب قرارداد الحاقی را فراهم کند. اما ( همان گونه که در سطور بالا خوانده ایم ) درخواست ِ رزم آرا ، از سوی انگلیسی ها ( به تندی و تلخی ) رد شد . از این رو، زمینه طرح آن ، در مجلس فراهم نشد ، تا ( به ادعای آقای میرفطروس ) « نمایندگان مجلس و روزنامه های وابسته [ !] » ، با « هیاهوی و جدال ها » ، مانع تحقق اش شوند !
ثالثأ ـ موضوع تنصیف در آمد نفت ، هرگز از سوی رزم آرا ( حتی در کمسیون تحقیق مجلس نیز ) مطرح نشد ، تا « با مخالفت ِ « نمایندگان مجلس و روزنامه های وابسته » ! رو به رو شود . ( 27)
فؤاد روحانی ، در این مورد می نویسد :
« در این هنگام ، روشن نبودن ِ روش ِ رزم آرا و به خصوص خودداری او از افشای موضوع پنجاه ـ پنجاه ، سفیر انگلیس و نمایندگان شرکت [ نفت ] را نگران کرده بود که مبادا او در باطن به فکر ملی کردن نفت گرویده باشد . روز 12 اسفند[ 1329 ] سفیر انگلیس به اتفاق نماینده ی شرکت نزد رزم آرا رفت و از او توضیح خواست . جواب رزم ارا ، بر طبق گزارشی که نور ثکرافت ، به لندن فرستاد
این بود که او [ رزم آرا] قصد دارد از کمسیون نفت اجازه ی تجدید مذاکره با شرکت را بگیرد ، ولی مصلحت نمی داند که زمینه ی مذاکراتی را که به عمل می آورد ، در کمسیون [ نفت ] افشاء کند ... جمله ی آخر نورثکرافت به لندن این است : " سفیر عقیده دارد که اگر ما بیش از این به نخست وزیر فشار بیاوریم که موضوع پنجاه ـ پنجاه را به کمیسیون اعلام کند و بعد از این ترتیب هم ، مردود شناخته شود ، در آن صورت ممکن است مسئولیت چنین شکستی متوجه ی ما شود » . ( 28)
و چهار روز بعد ( یعنی در تاریخ 16 اسفند ) رزم آرا ترور شد.
حال ، بخش ِ آخر ِ فرمایشات آقای میرفطروس را( مجددأ) با هم بخوانیم :
میرفطروس : «... این طرح مقدور و ممکن ( نه مطلوب ) و توصیه های دلسوزانه ی رزم آرا ، متأسفانه در هیاهو ها و جدال های نمایندگان مجلس و روزنامه های وابسته به آن تحقق نیافت » .پایان نقل قول
ـــــــــــــــــــ
میرفطروس : « جبهه ملی ... نگران بود که مبادا رزم آرا با طرح خود [ اصل تنصیف = اصل پنجاه ـ پنجاه منافع نفت] پیش دستی کرده و عرصه را از چنگ عناصر جبهه ی ملی به در آرد تا خودـ به عنوان پیشگام حل مسئله ی نفت ـ دارای وجاهت سیاسی گردد » . ( صفحه 57) پایان نقل قول
انگار( از نگاه آقای محقق تاریخ ! ) « حقیقت گویی و حقیقت جویی » ، در وارونه نویسی واقعیت های تاریخی معنی می یابد .
همان گونه که پیشتر گفته شد، همه ی همّ و غم رزم آرا ، تصویب قرارداد الحاقی بود ، نه تحقق اصل تنصیف در آمد نفت . رزم آرا ( به تصریح همه ی اسناد معتبر تاریخ ملی شدن نفت) موضوع اصل تنصیف را ( که در روزهای آخر حکومتش ، از سوی انگلیس به او پیشنهاد شده بود 29 ) هرگز در مجلس مطرح نکرد . ( 30 )
به کتاب « خواب آشفته ی نفت » ( که ظاهرأ ، سخت مورد عنایت! آقای میرفطروس است) رجوع می کنیم ، تا با « وارونه نویسی تاریخ » ( البته ، از سوی ایشان ) بیشتر آشنا شویم :
محمد علی موحد : « در آن ایام ، دست یافتن به مبنای تنصیف منافع ، حداکثری بود که جبهه ی ملی توقع آن را داشت و رزم آرا می خواست این افتخار را نصیب خود کند. مهندس حسیبی در یادداشت مورخ 10 بهمن 1328 خود ، از مذاکراتی که با احمد امینی داشت سخن می گوید :
" با [ احمد امینی ] شاخ صحبت باز شد و او طبق معمول خود حرف های قاطی پاطی و درهمی کرد و قدری در صدد تنقید ما [ جبهه ی ملی ] راجع به اقدامات مربوط به نفت در آمده [ و سپس ] گفت : نظر شما چیست ؟ من [ مهندس حسیبی ] گفتم : اصل نصف و نصف » . ( 31)
به خاطر بیاوریم که ، فرمان نخست وزیری رزم آرا ، در تاریخ 5 تیرماه 1329 ( یعنی 6 ماه بعد از گفتگوی مهندس حسیبی با احمد امینی ) از سوی محمد رضاشاه صادر شد . ( 32)
ادامه دارد
http://ahmadafradi.blogfa.com/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ارجاعات :
1 ـ ( روزشمار تاریخ ایران ، عاقلی ، ج 1 ص 423 ) ، ( موحد ، صص 111 : موافقتنامه ی الحاقی ، که به قید یک فوریت به مجلس داده شده بود، با شتابزدگی مطرح گردید . در آن تاریخ ، ده روز بیش تر تا انقضای دوره ی پانزدهم مجلس باقی نبود . ) ، ( متینی ، ص 198 : « در این هنگام از عمر مجلس پانزدهم ، ده روزی باقی نمانده بود .)
2ـ ( اطلاعات 22 دی 1324 ) به نقل ازبحران دموکراسی در ایران ، فخرالدین عظیمی ، ص 273
« ساعد از آغاز دوره دوم نخست وزیری ، حتی بیش از پیشینان خود در برابر مسئله ی نفت آسیب پذیر بود.اظهاراتی که او طی مصاحبه با خبرگزاری رویتر بیان داشت ، به منزله ی به رسمیت شناختن آشکار قرارداد 1933 نفت بود ، قراردادی که به نحو فزاینده ای مورد منازعه بود.سخنان مزبور به استیضاح اسکندری از دولت انجامید » .
3ـ عاقلی ج 1 ص 422
4 ـ موحد ص 112 : « غرض از تقدیم لایحه ، در پایان دوره ی مجلس آن بود که اولأ وقت زیادی برای بحث در اختیار نمایندگان مخالف نباشد و ثانیأ بسیاری از نمایندگان که در شرایط عادی وضع مشخصی در برابر لایحه ـ به عنوان موافق یا مخالف ) نداشتند، با توجه به این خطر که در صورت مخالفت از تجدید انتخاب آنان جلوگیری خواهد شد ، رویه رضا و تسلیم پیش گیرند .»
5ـ عظیمی ، بحران دموکراسی در ایران، نشر البرز ، تهران، 1372 ، ص 277
6 ـ تاریخ جامع ملی شدن نفت، احمد خلیل مقدم ، ص 32
7 ـ همان جا
8ـ عظیمی ، 277
9ـ موحد ، صفحه 105
11ـ موحد ص 102 . « آخرالامر، گس ( در گزارشی به فریزر) نظر داد که اصل پنجاه ـ پنجاه را باید به نحوی قبول کرد .حصول توافق بدون پذیرش این اصل غیر ممکن است » .
12ـ موحد ص 103 . موحد ، در همین صفحه می نویسد : « در این میان ، [ محمد رضا] شاه جز به تثبیت موقعیت خود به چیز دیگری نمی آندیشید. وی با سوء ظنی که به انگلیسی ها داشت می ترسید که ، اختلاف کمپانی [ نفت ] ودولت بالا بگیرد و به تضعیف نخست وزیران مورد اعتماد او بنجامد... او تازه خود را از شر ِ مخالف مغرور و سمجی چون قوام السلطنه خلاص کرده بود و بیم آن داشت که اگر کار نفت حل نشود، انگلیسی ها باز به سراغ قوام و یا سید ضیاء بروند و این خطری بود که شاه از مواجهه با آن می هراسید و می خواست تا به هر قیمت که شده ، در چنان مخمصه ای درگیر نشود » .
13ـ فاتح ، ص 396 . موحد در صفحه 106 کتاب « خواب آشفته ی نفت » ( با استناد به نامه ی 26 تیرماه 1328 گلشائیان به دکتر قاسم غنی) می نویسد : « تقی زاده در خفا با ساعد کمک می کرده است تا کار نفت را به سامان برساند و این که ، آمدن فریزر در مرحله ی آخر به تهران نتیجه ی فشار ساعد بر استافورد کریپس بود، و این که وزیر داریی [ گلشائیان ] و ساعد و تقی زاده پیش [ محمد رضا] شاه رفته و خواسته اند که او از ملاقات با فریزر بپرهیزد و او [ شاه ] قبول نکرد ودر نتیجه [ ساعد] خود را ملتزم به دادن لایحه به مجلس وسعی در تصویب آن گردانیده و دولت را در بن بست گذاشته ... » .
14 ـ « محمدعلی همایون کاتوزیان ، مصدق ، مبارزه و قدرت ، ص 95 )
15ـ ( موحد ، صص 116و 117) ، ( کاتوزیان، ص 101 )
16ـ ( عظیمی، ص 309)
17ـ موحد ، صفحه 118
8ـ ـ همان منبع، 137
19ـ اهمان منبع، ص 116
20ـ همان منبع، ص 117
21ـ عظیمی 308
22ـ مصدق و مبارزه برای قدرت »، کاتوزیان ، ص 100)
23ـ « مصدق ـ سال های مبارزه و قدرت ،سرهنگ غلامرضا نجاتی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377 ، ج 1 ، ص 192»
24ـ عظیمی، ص 315
25ـ همان منبع، ص 126
26ـ موحد، صص 125
27ـ روحانی ص 144 ، موحد ص 139
28ـ روحانی صص 144 ـ 145 ]
29ـ مصطفی فاتح،پنجاه سال نفت ایران، ص 405 ص روحانی ، ص 139
30ـ فاتح، در صفحه 405 کتاب پنجاه سال نفت ایران می نویسد : « شرکت [ نفت ] جدیت بسیار نمود که [ رزم آرا] پیشنهاد شرکت را دائر به تجدید مذاکرات برای عقد قرارداد روی اصل تنصیف عواید نفت ... برای اطلاع عامه منتشر نماید . ولی سپهبد رزم آرا امتناع نمود و نهایت خفا را ... به کار برد . نتیجه آن شد که مردم ایران از چنان پیشنهادی تا مدت ها بعد از پیشنهاد ملی شدن نفت اطلاعی نداشتند» . کاتوزیان ، ص 115« شرکت نفت به [ رزم آرا ] پیشنهاد " تنصیف عواید " یا قرارداد پنجاه ـ پنجاه ... را داد. اما رزم آرا از آنان خواست این پشنهاد را مخفی نگهدارند و خودش هم آن را اعلام نکرد ـ کاری که موجب حیرت مسئولان شرکت [ نفت ] شد » .
31ـ موحد ، صص 119ـ 120
32ـ روز شمار تاریخ ایران ، جلد اول ، ص 435