با خودیهای غیر خودی شده ولی فقیه چگونه برخورد باید کرد
Sunday, May 4, 2008 at 02:00AM
افشا

 

اندر معجزه های پاسدار و بسيجی بودن - علی فياض


 

"ای کاش من هم يک پاسدار بودم"! امام خمينی

اندر معجزه های پاسدار و بسيجی بودن

علی فياض
alifayyaz1@yahoo.se


پس از جريان روی کار آمدن محمد خاتمي، و سپس به افول رفتن جنبش اصلاحات، و به سرانجام! رسيدن و يا نرسيدن "مسئوليت"های اين برادران و خواهران در اصلاح امور حکومت، برخی از آنان از حول هليم در ديگ رقبا افتادند و گرفتار شدند.
اکبر گنجی با يکی از ولينعمت های پيشين خود به نام اکبر رفسنجانی و اطرافيانش در افتاد و راهی زندان شد تا مثلا تبديل به قهرمان رهايی مردم و اپوزيسيون واقعی که خود روزی زندانبانش بود بشود. ابراهيم نبوی کيف کش سابق آخوند ناطق نوری نيز، با استفاده از موقعيت هايی که در همان حکومت به دست آورده بود و با طنز نويسی و همراهی با کيومرث صابری � که مدتی هم مشاور فرهنگی محمد علی رجايی نخست وزير پيشنهادی و مورد حمايت حزب جمهوری اسلامی بود - در مجله فکاهی گل آقا، ستون نويس روزنامه های اصلاح طلب شده بود، پس از اينکه از "اصلاحات" اصلاح طلبان، به جايی نرسيد، راهی ديار فرنگ شد تا به مخالفان رژيم بگويد که من هم شريکم! به گفته اعراب "حاجی انا شريک"!
محسن سازگارا نيز پس از اينکه به سازمان دهی سپاه مخوف پاسداران رژيم پرداخت و پس از سال ها خدمت به "حکومت اسلامی"، بعدها جزو گردانندگان اصلی روزنامه های اصلاح طلب شد، پس از بن بست رسيدن "جنبش اصلاحات" به غرب روی آورد تا او نيز از قافله اپوزيسيون و "اپوزيسيون سازی" عقب نماند. و جالب توجه اينجاست که همه ی اين برادران که روزی به تبعيت از "امام راحل"، آمريکا را "شيطان بزرگ" می شناختند، اينک در جعبه جادويی رسمی وابسته به دولت آمريکا - "صدای آمريکا"(1) - ژست اپوزيسيون می گيرند و همراه با عليرضا نوری زاده � که خودش نيز فراموش کرده است به کجاها وابسته است - برای مردم ايران طرح و برنامه ارائه می دهند.
کوتوله های ديگری از اين دست کم نيستند. از فرشاد ابراهيمی گرفته تا نيما راشدين، و از ... تا ... همه و همه امروز ادعای مخالفت با رژيمی را دارند که خود سينه چاک آن و امامش بوده اند. و برای حفظ "نظام مقدس اسلامی" از "امام راحل" يک اشاره کافی بوده است تا آنان به سر بدوند!
واقعيت اين است که رژيم از سال ها پيش با انديشه رخنه و نفوذ در اپوزيسيون و مخالفان، به هزار حيل دست اندرکار شد تا اتحاد و همبستگی مخالفان را به هم بريزد. ظاهرا تنش ها و درگيری های درونی رژيم، و جنگ بر سر چگونه اداره کردن حاکميت، اين فرصت را فراهم ساخت، تا اين سناريو به اجرا گذاشته شود. (می بينيم که همين برادران اصلاح طلب نفوذ کرده در "اپوزيسيون" چگونه تشويق می کنند شرکت در انتخابات گوناگون رژيم را!)
دوری و نزديکی اين افراد با برخی از عناصر مدعی اپوزيسيون نشان می دهد که اين پاسداران سابق و "اپوزيسيون" امروز، با چشمانی باز و افکاری متمرکز، و البته با جسارت و شهامتی تحسين! برانگيز به جاهايی پا گذاشته اند که افراد حاضر در آن، روزی روزگاری خود را دشمن قسم خورده رژيم و کارگزارانش می دانستند! جسارت اين کارگزاران و پاسداران سابق حکومت در حضور يافتن در چنين محيطی و پيوستگی آنان به بخشی از اين مدعيان به راستی که مثال زدنی است!
اما گروهی که اينها را به زير پر و بال خود می گيرند و هيچگاه نيز از آنان نمی پرسند که شما در دهه 60 خورشيدی به چه کاری مشغول بوديد و چه نقشی در آن کشتارها، اعدام ها، دستگيری ها، زندان ها و شکنجه ها داشتيد، خود نه در دهه 60 در ميدان مبارزه حضور داشته اند و نه عليه آن همه جنايت اقدامی جدی انجام داده اند، که در مواردی مشوق آن نيز بوده اند. اين است که اين برادران، با خاطری آسوده از اين همه استقبال و تشويق، يکی پس از ديگری راهی فرنگستان می شوند، تا مشکل دموکراسی و "جمهوريت" ايران را حل کنند. يکی از اين آقايان "مانيفست جمهوری خواهی"(2) می نويسد، تا عده ای که لابد تا به حال نمی دانستند، "جمهوری" يعنی چه، برايش دست افشانی و پای کوبی کنند، ديگری از راه نرسيده، به تحليل ايرانيان خارج می نشيند و آنها را دسته بندی می کند (3)، ديگری...
جالب اينجاست که طبق ضرب المثل "کبوتر با کبوتر باز با باز"، بيشتر اينان يا به ساواکی ها و سلطنت طلب ها نزديک می شوند و يا به جريانات ديگری که آنها نيز تا سال ها زير بيرق ضد امپرياليستی امام خميني، سينه می زدند! اينان در رنگ عوض کردن چنان ماهر شده اند که يک شبه از پاسدار و حزب اللهی و خط امامی بودن، به لاييک و سکولار تبديل می شوند و فاصله ناطق نوری تا فرح پهلوی را با سرعت نور می پيمايند تا در اينجا نيز برای خود پايگاهی مستحکم بيابند.
می خواستم بگويم که پاسدار و کارگزار حکومت بودن، بر عکس نقطه نظرات برخی از نيروهای جدی و سازش ناپذير اپوزيسيون، چندان هم بی فايده و منفی نيست. و اينکه امام اينان فرمود که "ای کاش من هم يک پاسدار بودم"، نشان از "درايت"، "دورانديشی" و "نبوغ" سياسی ايشان داشت!
حال بگذاريد خاصيت های پاسدار بودن را با هم مرور کنيم؛
- سمبل ايثار و سرباز گمنام امام زمان بودن
- از کليه مزايای "شرعی" برخوردار بودن و مقرب درگاه ولی فقيه و شرکاء واقع شدن
- داشتن سهميه های ويژه و دسترسی به تمام امکانات مثبت و مفيد!
- برو بيا داشتن و هر کاری را با زور و ارعاب انجام دادن
- برخورداری از سهميه دانشگاه و مدارس عالی
- بدون مطالعات شبانه روزی - و حتی در صورت شاگرد کودن بودن - ناگهان تبديل به دکتر و مهندس شدن
- طی کردن مدارج عالی سياسی و از سرپاسداری و سرداري، با يک چشم به هم زدن رييس جمهور و شهردار شدن
- به تدريج تغيير ماهيت دادن و از پاسداری به اعتدال و اصلاح طلبی کشيده شدن و به به و چه چه شنيدن که ببينيد طرف از کجا به کجا کشيده شده است!
- به "اپوزيسيون" تمايل پيدا کردن و آماده شدن برای دريافت مدال های افتخار
- دريافت جوايز متعدد به پاس سال ها! "مبارزه"، زندانی شدن و "دفاع از دموکراسی و حقوق بشر"!
- و بالاخره تبديل شدن به چهره شناخته "اپوزيسيون" و ديدار با مقامات و شخصيت های شناخته غربی

خوب با اين تفاصيل آيا به راستی بد است مبارزه را از پاسدار بودن آغاز کردن؟ در خط امام بودن، ديگران را سرکوب کردن و سپس به افتخار آزادی خواهی نايل شدن؟
البته ممکن است برخی از دوستان بسيار دموکرات، آزاد انديش و مبارز ما که شعارشان اين است که "می بخشيم اما فراموش نمی کنيم"، بر ما خرده بگيرند که شما خيلی "انقلابی"، راديکال، و بی گذشت هستيد و به همين دليل نمی توانيد بر گذشته ديگران چشم بپوشيد، و نمی توانيد بفهميد که انسان ها تغيير می يابند! اما در پاسخ بايد گفت که در همين جوامع دموکراتيک، اگر انسانی جرمی مرتکب شود و سپس پشيمان شود، آيا پشيمانی بعد از عملش � البته به نوع عمل هم ارتباط تنگاتنگ دارد � به معنای چشم پوشی از جرمش می باشد؟ آيا اگر فردی مرتکب قتل عمد شود و سپس در شرايط ديگری انسانی را از مرگ نجات دهد، از جرم قبلی اش چشم پوشی می کنند؟ بدون شک هرگز! ممکن است تخفيفی برايش قايل شوند، اما مطمئنا او را تبرئه نخواهند کرد. نجات انسان ها يک وظيفه اخلاقی و انسانی است، اما قتل انسان ها چطور؟
حال بياييد از منظر ديگری به جرم و جنايت بنگريم؛ گاه کسی گلوله را به سوی کسی شليک می کند و او را می کشد، گاهی فرمان قتل را صادر می کند و گاهی در مجموعه اداری طرح ريزی کننده حاکم نقشی بر عهده دارد. بسيار ابلهانه است که اگر ما فقط کسی که گلوله را شليک می کند، تنها مسئول کشت و کشتار بدانيم. بگذاريد مثال ساده تری بزنيم؛ من هيچ شکی ندارم که فردی به نام خميني، مخالفان حاکميت را با دست های خود به قتل نرسانده است! من ترديدی ندارم که محمدرضا پهلوی با دست های خود گلوله خلاص را به زنده ياد دکتر حسين فاطمي، يا حنيف نژاد نزده است! من ترديدی ندارم که رضا خان ميرپنج (پهلوی)، فرخی يزدی را با دست های خود نکشته است! و همينطور همه می دانيم که ناصرالدين شاه، با دست های همايونی خود، امير کبير را به قتل نرسانده است. اما همه نيز می دانيم که در يک مجموعه و ساختار سياسی و يا سازماني، تمامی عناصر و عوامل وابسته در زنجيره ای از ساختار قدرت سهيم و شريک هستند! قانون، و موارد حقوقی نمی تواند از هيچکدام از عاملين چشم پوشی کند. توبه يا ابراز پشيمانی نيز هنگامی قابل ارزيابی است که فردی � آن هم در رده پايين � بر اساس جهل و نا آگاهی تبديل به ابزار اجرای جرم شده باشد. در مورد اين برادران اما، همه آنها از مدعيان و عناصر مرتبط با گردانندگان اصلی حاکميت بوده اند. يعنی هيچکدام از اين آقايان، پاسدار يا بسيجی ساده لوح و نا آگاه نبوده اند!پس، نتيجه می گيريم که عامل و عمل، در اين گونه موارد، شامل حالت اضطرار و يا جهالت نمی شوند!
از آن گذشته، به راستی کداميک از اين آقايان از جنايات دهه 60 سخن گفته اند؟ کدام راز را برملا کرده اند؟ و چه کسی از همانهايی که برايشان کرسی وعظ و خطابه می گذارند و ميکروفن ها و دوربين هايشان را بی دريغ در اختيار اينها قرار می دهند، از آنها پرسيده است که آقای اکبر گنجي، آقای ابراهيم نبوي، آقای محسن سازگارا، آقای ... شما در سال های سياه شصت تا وزيدن "نسيم باد خردادی" � و نه به گفته حافظ شيراز؛ "نسيم باد نوروزی" � چه مسئوليت هايی داشتيد؟ در سپاه پاسداران، در وزارت کشور، در دفتر آخوندهای مهوع و نکبت آور ريز و درشت، چه می کرديد؟ در سال های خشونت آلودی که شما طرفداران و نگهبانان رژيم، يک طرف خندق قرار داشتيد و نيروهای اپوزيسيون و مخالفان شما در سوی ديگر آن، شما به رتق و فتق چه اموری مشغول بوديد؟ چند مجاهد و مبارز را کتک زده ايد؟ (نمی گويم شکنجه که دوستانشان برآشفته نشوند). در دستگيری های وسيع و سراسري، در به زندان انداختن چه تعداد از مبارزان و مجاهدان و نهايتا اعدام و سر به نيست شدن آنها نقش داشته ايد؟ در تحکيم پايه های سياسی و اعتقادی اين رژيم شما عهده دار چه مسئوليتی بوده ايد؟ هنگام عربده کشی های دادستان های ريز و درشت خمينی از قبيل موسوی خوئينی ها، يوسف صانعی ها، موسوی تبريزی ها و ... در بريدن سر مخالفان بی محاکمه و "بی جرم و بی جنايت" - که از خوب و بد زمانه هر سه ی اينان امروز به اصلاح طلبان تعلق دارند � شما ها مجری چه اوامری از سوی "امام راحل" و "ولی فقيه" و ديگر دادستان های ريز و درشت "گرانقدر" بوده ايد؟
و امروز چگونه گذشته خويش را به "محاکمه" � و نه نقد � می کشيد؟
آيا آمدن به غرب و محکوم کردن اين رژيم برای اثبات اينکه "کی بود، کی بود، من نبودم"، کافی است؟
جالب است بدانيم که در سايت های اين آقايان از سوابق مشعشعانه شان هيچ نمی بينيد! برای نمونه در سايت منتسب به اکبر گنجی نوشته شده است: "اکبر گنجی نويسنده و روزنامه‌نگار منتقد حكومت ايران ، پس از تحمل ٦ سال زندان ، ساعات پايانى جمعه ۲۶ اسفند به آغوش خانواده‌ی خود بازگشت"! اما از اينکه نام برده تا سال های آغازين دهه هفتاد خورشيدی چه می کرده است و چه سر و سری با سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات داشته است، کم ترين سخنی به ميان نمی آيد! مثلا هيچ رد پايی از اينکه اکبر گنجی در بدو تاسيس سپاه پاسداران به آن پيوست، و به خاطر خوش خدمتی های � البته فرهنگی! � چند سالی را در سمت رابط فرهنگی ايران در ترکيه فعاليت داشت و سپس با اعضای اصلی و بنيانگزار وزارت اطلاعات و دفتر نخست وزيری از قبيل سعيد حجاريان رابطه تنگاتنگ و نزديکی داشت، هيچ سخنی به ميان نمی ايد. و اينکه ايشان تا سال های آغازين دهه هفتاد خورشيدی همچنان مدافع رژيم سرکوب گر جمهوری اسلامی بوده اند!
با اين تفاصيل آيا بهتر نيست که آرزو کرد "ای کاش من هم يک پاسدار بودم"؟ چرا که می بينيد که با آخوند همراه بودن و ابزار سرکوب آن شدن، و سپس به نام اصلاح طلبی انتقاد کردن و زندانی شدن و ... چنان نتايج درخشانی با خود همراه دارد که ما را به ياد آن ضرب المثل معروف "ره صد ساله را يک شبه پيمودن"، می اندازد.(4)
اكبر گنجی ، نويسنده و روزنامه‌نگار منتقد حكومت ايران ، پس از تحمل ٦ سال زندان ، سرانجام در ساعات پايانى جمعه ۲۶ اسفند به آغوش خانواده‌ی خود با

____________________________
VOA 1)
2) مانيفست جمهوری خواهي، نوشته اکبر گنجی
3) ابراهيم نبوي، در مطلب "حکيمانه" ای زير عنوان تکيلا تاريا درج شده در گويانيوز، تاريخ شنبه 29 ارديبهشت 1386 گستاخی را به حدی رسانده است که ايرانيان تبعيدی و مخالف رژيم را دسته بندی می کند و مخالفين واقعی رژيم را به سخره می گيرد! واين نيز ياد آور ضرب المثل قديمی ديگری است که "اگر به ميهمان رو بدهی صاحب خانه را بيرون می کند"! البته اين آقا در پايان همان مطلب با شجاعت هر چه تمام ضمن دفاع از جمهوری اسلامی و آنکه رژيمی توتاليتر نيست، می نويسد: " و اگر بپرسيد پس چرا به ماندن [در اروپا] ادامه دادی می گويم اشتباه کردم، بايد زودتر برمی گشتم و اگر بپرسيد پس چرا حالا که می دانی بر نمی گردي، می گويم که شش هفت ماهی وقت لازم دارم تا خودم را جمع و جور کنم، همين!" ظاهرا در اين محيط جديد زياد هم بد نمی گذرد!
4) خواهش می کنم به يادمان نياوريد که انسان ها تغيير می کنند! اين را همه می دانيم، اگر چنين بود و با همين جمله همه چيز ختم به خير می شد، در همين جامعه های مدنی اروپايي، نه به دادگاهی نياز بود و نه محاکمه ای و نه مجازاتی! تازه تغيير از چه شرايطی و چگونه؟



11 اردیبهشت 1387    00:42


نظر شما

نام:   یاسمین نونهالی

ای-میل:  

07:27 14 اردیبهشت 1387

درود به آقای فیاض و تشکر از این مطلب بسیار خوب. به قول دوستمان

 سودابه جانا سخن از زبان ما می گویی! رسوا کردن پاسداران و

 چاقوکشان خمینی که امروزه در خارجه جاخوش کرده اند و به عملگی

 بیگانگان مشغولند - البته با حفظ مخفیانه سمت قبلی مزدوری برای

آخوندها -وظیفه خطیری است که هر هنرمندی به این خوبی نمی تواند

از عهده اش بر آید. این مزدوران باید بدانند که بالاخره یک روزی باید

جوابگوی ملت ایران باشند .نقد آقای فیاض مثل همیشه بسیار منطقی و

 کوبنده بود . با تشکر مجدد از ایشان


 

نام:  

ای-میل:  

19:40 12 اردیبهشت 1387

با درود به اقای علی فیاض و مقاله بسیار خوب و قابل تامل شان:

برای اگاهی بعضی ها که فکر میکنند این پاسداران سیاسی و هنری

 و فرهنگی رژیم ازهمان اول و با توطئه امریکا به مزدوری امپریالیسم

 گردن نهادند باید گفت که نه ! : این پاسداران بخاطر ماهیت ضد

 مردمی شان و منافع شخصی و طبقاتی شان اول جزئی از دستگاه

 سر کوب رژیم بودند که چون بعدا منافع شخصی و طبقاتی شان

 با منافع ارتجاع حاکم اندکی ! در تضاد قرار گرفت به خارج امدند

وصاحب ارباب جدیدی دیگری هم بنام امپریالیسم شدند ولی از انجا

 که این پاسداران مزدور نمی توانند از ارباب سابق خود یعنی ارتجاع

داخلی دل بر کنند و همچنین از انجا که ارتجاع و امپریالیسم با هم

 تضاد انچنانی ندارند و ارتجاع در خدمت امپریالیسم عمل میکنند

 بنابراین این پاسداران ضد مردمی با خدمت به ارتجاع و امپریالیسم

 در حقیقت هم ار توبره میخورند وهم از اخور .


 

نام:   سودابه

ای-میل:  

11:01 12 اردیبهشت 1387

جناب فياض با درودي ژرف
گفتار درست و دلنشين شما عزيز مرا بياد ضرب المثل

 ( جانا سخن از زبان ما ميگويي ) انداخت.
ملتي را در ناداني نگهداشتن و اينكه از تاريخ خود بيخبر باشد

 يكي از سياست هاي رزيلانه و پست استعمار واستثمار است

.فرآورده چنين سياستي موجب نتيجه ننگ آور و پر از عفن

 همه پرسي دوازدهم فروردينماه سال 57 ميشود.
برابر گويايش درست سركار بخشش براي كسانيست كه گول

 خوردند و بعد متوجه اشتباه خود شدند وروي برگرداندند اما

نه براي كساني كه با ريا و تزوير موجب كشتار ميهنپرستان

 شدند واينك همانطور كه سركار ميفرماييد اين جانيان بدون

 روشن كرده سابقه و كارهاي ننگين و شرم آور دهه شصت و

 موجب كشتار ميهن دوستان مخالف دو آتشه شده و به گول زدن

 رزيلانه مخالفين راستين پرداخته اند.
( پير ناداني بسوزر ) با عرض ارادت و احترام به جناب علي فياض


 

نام:   خسرو

ای-میل:   http://bikar.wordpress.com

00:16 11 اردیبهشت 1387

ضمن موافقت با کلیت مقاله آقای فیاض باید عرض کنم که

 آمریکا بسیاری از این شخصیت های نامبرده حزب الهی و

 پاسدار و شکنجه گر سابق را برای روز مبادا "خریده" است.

همانطور که مجاهدین را البته خیلی مفت خرید. دیگر مثل سابق

 نیست که مخالفت تنها با رژیم برای کسی هویت دمکراتیک و

 آزادیخواه همراه داشته باشد. تنها کسانی که از موضع مستقل با

 رژیم مبارزه می کنند قابل اعتماد هستند. تمام آنهایی که به نحوی

 سر سفره جهانخواران بین المللی به کاسه لیسی مشغولند از قماش

 خود رژیم هستند. همه شان علیه مردم ما می باشند

*********************************

:از افشا

من به  رفراندم جمهوری اسلامی رای منفی دادم.زیرا آخوند ها را نمیشناختم و سیاست آنان را نمیدانستم.
خمینی میگفت به دمکراسی معتقد است و حتی کمونیستها هم حق فعالیت سیاسی خواهند داشت.ولی در عمل دیدیم که او آدم فریب و دروغ گو بود.میگویند که گفته است خدعه کرده است در واقع با این کارش سند نابودی اسلام و بویژه اسلام ولایت فقیهی را در ایران امضا کرده است.
برای من بعنوان نمونه تا سال 1362 طول کشید تا بدانم که رژیم آخوندی بر ضد مردم و نوکر منافع غرب است و بخود گفتم:
(خرم آن روز کزین منزل ویران بروم)
راحت جان طلبم از پی ریگان بروم
(ریگان رئیس جمهور آمریکا بود)
(دلم از وحشت زندان خمینی بگرفت)
شده است نوکریش فاش هراسان بروم
ینگه دنیا غم شرقی نخورد نسل فرنگ است
شرقیان را غم خود نیست پریشان بروم

باید پذیرفت که هر کدام از ما میتواند بنا به اندوخته ها و تجاربش گول خمینی را خورده باشد مثلا بنده پنج سال گول خورده بودم.در مورد این مخالفان پاسدار هم میتواند کسانی واقعا مخالف و گول خورده باشند.البته هر کس قتل و جنایتی انجام داده است و شاکی خصوصی دارد باید محاکمه و بسزای اعمالش برسد.چه مخالف خمینی و چه موافق وی.
این که ممکن است ملایان بعضی از این افراد را مامور کرده و برای نفوذ به میان اپوزیسیون بفرستند دور از ذهن نیست و از رژیمی که بمب در بارگاه امامش (امام رضا )بگذارد و یا کشیشان را بکشد و به دیگران منتسب کند و ....هر گونه عملی ممکن است و طرف داران این رژیم دیگر نباید ریش دار و مذهبی هم باشند و حتی عده ای را با ظاهر سوسولی و غیره هم در کادر خود هم دارد.
ولی این که بگوییم همه پاسداران اولیه مامورند پذیرفتنی نیست.ما لازم است بر اساس عقل نتیجه گیری کنیم نه کینه و احساسات.البته این پاسداران اولیه هم لازم است بوضوح و روشنی همه فعالیت خود را بپیشگاه ملت ایران و آزادیخواهان اعتراف کنند اگر آنان از گذشته خود چشم بپوشند البته دیگران چشم پوشی نخواهند کرد.در ضمن مهم افراد نباید باشد مهم باید برنامه و هدف درست باشد.هدفی که با عقلی که ماموریتش کشف حقیقت و منافع انسانیت امروز و فرداست و هدفی که ضدیتی با حقوق بشر نداشته باشداین اهداف از دهن هر کسی هم شنیده شود درست است.باید دید این پاسداران سابق بر ضد عقل موصوف و عدالت که حداقلش حقوق بشر است هستند یا نه.اگر بر ضد عقل و عدالتند اهدافشان هم بر ضد مردم و کشور خواهد بود

 

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.