۵/۹،۶/۱۸،۸/۷۸،۵/۱۰۷،۴/۱۶۰،۲/۳۶۸ براى موشكافى وكنجكاوى بيشترنگاه كنيد به
۱/۱۰،۳/۳۷، ۱/۴۱،۱/۴۸،۱/۵۴،۳/۷۶،۶/۸۱،۷/۸۷،۱/۱۳۷،۱/۱۷۹،۴/۱۹۴،۱/۲۰۱،۱/۲۰۸،۱/۲۴۷،۱/۲۷۹،۴/۳۰۷،۲/۳۴۴،۱/۳۴۷،۶/۳۵۳،۲/۳۶۳،۱/۳۶۶،۶/۳۸۳،۴/۴۸۳ ونيزنگاه كنيد به
۱/۵۴،۵/۶۵،۸/۱۷۱،۸/۱۹۴،۲/۳۶۳،۵/۳۷۲، ۱/۴۰۷،۴/۴۵۸،۱۲/۴۸۰ و . . .). هنگام خواندن ديوان حافظ بايد به شيوه ى بيان رندانه ى حافظ نيزتوجه داشته باشيم زيرا اوبا وام گرفتن ازواژه هاى ديني، قراني، صوفيانه و ديگرمكتب هاى خرافى نه تنها آن ها را تأييد نمى كند بلكه با كنايه و طنز به باد ريشخند وانتقاد مى گيرد. 
۵/۱۳۶،۴/۲۶۹،۶/۳۵۳ و . . .) گاهى نيزازاين واژگان چشم يا ضميرآدمى مراد است؛ نگاه كنيد به
۶/۳۴،۶/۸۱،۷/۲۶۷،۲/۳۷۴،۳/۴۰۵ و . . .). حافظ به چشم وخرد انسان بسياربها مى دهد وبازى او با واژگان? اهل نظر?،? علم نظر?،? باغ نظر?،? شيوه ى نظر? و. . . ويا? نظر بازى ? ونيز بازى هاى او با واژه هاى?چشم?،? ديده?،? نگاه?،? ديدن?،? ببين? و مانند اين ها در ديوانش در همين راستا است. 
۵/۷۵،۴/۱۰۱،۱۰/۱۱۶،۸/۱۱۷،۹/۱۶۳،۵/۳۳۷،۵/۳۴۳، ۶/۳۹۸،۴/۳۹۹،۲/۴۲۱،۳/۴۲۵ و. . .) او در جستجوى يارى و دستگيرى? لطف تهمتن?(۵/۳۳۷) بوده وشيوه ى زندگى وانديشيدن مغان را ستوده است
۳/۱،۳/۲،۳/۹،۲/۱۰،۶/۱۷،۹/۱۷،۱/۲۳،۸/۲۶ و . . . براى حافظ ميكده كانونى است كه جايگاه تداوم اين شيوه ى زندگى و انديشيدن مى باشد. 
۳/۱،۳/۲،۲/۱۰،۹/۱۷،۱/۲۳، ?ازآستان پيرمغان سرچرا كشم۴/۴۰? و۱/۵۴، ۹/۷۰،۸/۷۵،۷/۸۷ و?مشكل خويش برپيرمغان بردم دوش۳/۱۳۶?و۴/۱۵۰،۸/۱۹۴، . . . ?دولت پير مغان باد كه باقى سهل است۶/۲۴۵?و?زكوى مغان رخ مگردان كه آنجا ـ فروشند مفتاح مشكل گشايي۴/۴۸۳?و. . .). اونه تنها دراين غزل بلكه درتمام ديوان وتا پايان زندگى خود، سرسختانه با زاهد، فقيه، صوفى وهرگونه خرافه بافى مبارزه مى كند. سرانجام نيز بنا به نوشته ى محمد گلندام سرخويش را نيزدرهمين راه از دست مى دهد. گلندام درمقدمه ى جامع ديوان، حافظ را شهيد وازاوچنين ياد مى كند:? . . . مولا نا الاعظم السعيد المرحوم الشهيد . . .?. جايى درباره ى اين كه چرا ديوان اشعارش را حافظ خود تدوين نكرده است، محمد گلندام، از سوى حافظ به مرگ زايى اين كاراشاره مى كند:?. . . وآنجناب حوالت رفع ترفيع اين بنا برناراستى روزگاركردى وبغـَدراهل عصرعذرآوردى . . .? 
۹/۴۰،۸/۸۹،۴/۱۲۰،۴/۱۲۵،۹/۱۶۳ و . . .). فرهنگ معين در بخش سه درباره ى ظلمات مى گويد:? بعقيده ى قدما قسمتى ازسرزمين شمال كره ى زمين كه دائماً آنجا شب باشد وچشمه ى آب حيات(آب زندگانى) (← آب حيات) بدانجاست و بزمين آن گوهرپراكنده است . . .?. حافظ ازبكاربردن اين واژه، تاريكى را درنظر داشته است ومى خواسته بگويد كه درآنجا راه را ازچاه نمى توان شناخت. واژه ى? ظلمات? نيزمانند?خضر? براى حافظ خرافه آميز نيست:? فرق است ازآب خضركه ظلمات جاى اوست ـ تا آب ما كه منبعش الله اكبراست۹/۴۰?. 
۱/۷،۲/۷،۱/۱۰۱،۱/۱۵۵،۲/۱۵۵، ۳/۱۶۵،۶/۲۳۷،۸/۲۷۲،۱۲/۴۸۰،۴/۴۵۸و. . . ). 
۴/۷۵،۷/۱۱۹،۳/۲۶۲،۸/۲۸۸،۶/۳۵۹،۷/۴۰۵). به كسانى كه دانسته يا ندانسته ازدكان دين نان مى خورند، آرزوى بيهوده ى بهشت را در سردارند، مى گويدازاين داستان ودعوى بيهوده شرم كنيد.همانگونه كه در بالا گفتيم واژه ى?حافظ? روى به ما وشما يعنى نوع انسان دارد. او به مردم شهرمى گويد؛ شما براى خوشبختى هم نوعان خود چه كرده ايد كه ادعاى سرورى وبرترى مردم را دراين جهان ونيزبهشت را، درآن جهان، آزمندانه ، يك جا طلب مى كنيد.