فرض كنيد داريد يك برنامه علمی تلويزيون را تماشا می كنيد. ناگهان از زبان كارشناس برنامه می شنويد كه زمين، مسطح است و تا به حال بيخود فكر می كرديد كه كروی است! چه حالی به شما دست خواهد داد؟ فكر می كنيد صدها هزار بيننده ديگری كه مثل شما اين حرف را شنيده اند چه عكس العملی نشان خواهند داد؟ حداقلش اينست كه گوشی تلفن را بر می دارند و هر چه از دهانشان در می آيد نثار مسولان صدا و سيما و برنامه سازان "علمی" تلويزيون می كنند. شايد هم آنان را ( SMS ) باران كنند و در جاده ها جوك بر سر اين موضوع ساخته و رد و بدل شود در هر صورت، سناريوی فرضی ما برای اكثر مردم غير قابل تحمل خواهد بود. يعنی امروز يك سری حقايق اثبات شده و جا افتاده علمی وجود دارد كه ديگر نمی توان آنها را به راحتی كنار گذاشت و مجددا خرافات و افسانه های دوران جهل بشر را به جايشان نشاند. حتی در انيميشن های كودكانه هم نمی توان كره زمين را به صفحه ای تخت و مسطح تبديل كرد. تجارب بيشمار علمی و حركات قانونمند فيزيكی، اين واقعيت عينی را به نوع بشر فهمانده است. تا جايی كه پيروان كتب اديان مجبور شده اند تصاوير غير علمی موجود در اين كتاب ها از زمين را جوری تفسير و تاويل كنند كه با كروی بودن آن در تضاد قرار نگيرد!
اما اين شگرد را همه جا نمی توان به كار گرفت. مثلاً، وقتی كه پای علم زيست شناسی و تكامل نوع بشر در ميان باشد. می دانيم كه علم (به ويژه به لطف تئوری راهگشای داروين) اثبات می كند كه انسان، گونهء تكامل يافته و جهش كرده ای از يك زيرـ گونهء معين از ميمون ها است. خب، اگر كسی معتقد به آفرينش آدم و حوا (البته اول آدم و بعد حوا)، حسادت و دسيسهء شيطان، فريب خوردن آن دو، و خروج از بهشت و نزول به زمين باشد، به سختی می تواند با داروين كنار بيايد. هنوز نديده ايم كه يك متخصص و مفسر قرآن تلاش كرده باشد به مبحث آفرينش رنگ و لعاب داروينيسم بزند تا از علم عقب نيفتد. واقعا هم كار دشواری است، زيرا با اين كار خيلی از چيزهای مقدس متزلزل می شود و زير سوال می رود. بنابراين، در جامعهء خودمان با وضعيت متناقضی روبرو هستيم كه علم زيست شناسی و پزشكی با اتكا به پيشرفت ها و دستاوردهايی كه سر منشا آنها داروينيسم است راه خود را می رود، و الهيات و ايدئولوژی حاكم راه خود را. اشتباه نشود! منظورم اين نيست كه اين دو به هم كاری ندارند. پيشرفت علم بدون شك، عرصه را بر هر آنچه غير علمی و خرافی است تنگ می كند. و در مقابل، جهل و خرافه از پای نمی نشيند و تا می تواند در راه پيشرفت علم و تفكر علمی در جامعه سنگ اندازی می كند.
نمونه اش را چندی پيش در جريان يكی از سريال های تلويزيونی كه از شبكه دو سيما پخش می شد ديديم. سريال "پزشك دهكده" را كه حتماً می شناسيد. عنوان اصلی اين سريال، "دكتر كويين" است. ماجرای يك زن جوان پزشك در دههء پايانی قرن نوزدهم در آمريكا، كه عرف و سنت جامعه فقط به علت زن بودن، او را پزشك به حساب نمی آورد. بنابراين مجبور می شود زادگاه خود يعنی شهر "بوستن" را ترك كند و برای طبابت به دهكده ای برود كه بدون پزشك مانده است. ويژگی سريال "پزشك دهكده" اين است كه تضادها و تناقضات جاری در جامعه امروز آمريكا را در قالب داستان هايی كه در 150 سال پيش اتفاق می افتد مطرح می كند و هر بار جايگاه شخصيت های گوناگون داستان را در رويارويی با يكی از اين تضادها مشخص می كند. اين شخصيت ها چند وجهی هستند و نسبت به تضادهای مختلف، رويكردهای متفاوت از خود نشان می دهند. كسانی كه در يك بخش از سريال به روی هم تپانچه می كشند در بخش بعدی بر سر تضادی ديگر با هم متحد می شوند. و جذابيت سريال نيز در همين جابجايی صف ها و نقش جدا كننده و همزمان پيوند دهندهء تضادها است. رويارويی داروينيسم و تعصب مذهبی نيز موضوع محوری يكی از بخش های اين سريال بود.
خب، لابد تعجب می كنيد كه اين بخش از سريال چطور از سيمای جمهوری اسلامی پخش شد؟ مسولان سيما با تضاد و تناقضی كه بالاتر اشاره كردم چه كردند؟ آيا اين بار كوتاه آمدند و محض گل روی "دكتر كويين" جانب داروين را گرفتند و مساله را زير سبيلی رد كردند؟ نه جانم! اينقدر ساده دل نباشيد! خلاقيت های تلويزيون اسلامی را هم دست كم نگيريد. همين جاهاست كه صنعت دوبله می تواند قابليت هايش را به رخ بكشد. مدير دوبله و مترجم و دوبلورها، البته به فرمان مسؤلان، آستين بالا زدند كه جناب داروين را كلاً از سناريوی فيلم حذف كردند! باور نكردنی به نظر می رسد ولی بارها و بارها ديده ايم كه جمهوری اسلامی سرزمين باور نكردنی هاست.
برای اين كه واقعا درك كنيد سلاخان صنعت دوبله چه خلاقيتی از خود بروز داده اند و در اين كار چه رنج ها كشيده اند، بهتر است فيلم را سكانس به سكانس برايتان تعريف كنم. مطمئنم حوصله شما سر نخواهد رفت. چه بسا برای بعضی هايش قهقهه بزنيد و يا از عصبانيت فرياد بكشيد. ضمنا دوست داشتم سناريست و كارگردان اين فيلم و البته زيست شناسان و دانشمندان كشورهای مختلف هم می توانستند اين نوشته را بخوانند. واكنش آنان می توانست خيلی تماشايی باشد. البته قبل از شروع اين را هم بگويم كه احتمالا بعضی صحنه ها و به ويژه "اينسرت" های فيلم سانسور شده است تا هيچ نشانی از داروين باقی نماند.
سكانس اول: كشيش دهكده، كه در ضمن معلم تنها مدرسه محل هم هست، دچار دندان درد شديد می شود و تا معالجه نشود نمی تواند به تدريس ادامه دهد. دكتر كويين پيشنهاد می كند كه موقتاً جايگزين كشيش شود. كتاب اصلی كشيش در كلاس درس، طبيعتاً انجيل است. اما دكتر كويين، كتاب مورد علاقه خود يعنی "منشاء انواع" داروين را سر كلاس می برد. البته قيچی تلويزيون ايران ما تا پايين فيلم حتی يك بار هم به ما اجازه نمی دهد كه از عنوان كتابی كه در دست دكتر كويين است با خبر شويم. دكتر كويين به شاگردانش، كه جمع مختلطی از دختران و پسران كودك و نوجوان است، می گويد كه به زيست شناسی علاقمند است. ما چهرهء شاد شاگردان را می بينيم كه از دكتر می خواهند در همين زمينه به آنان درس بدهد. اما حتی يك كلمه از درس های دكتر كويين را نمی شنويم! ضمناً، در زمينهء تصوير پشت سر او به روی تخته سياه، نام گاليله و كوپرنيك قابل تشخيص است. معلوم می شود كه دكتر كويين، در مورد اثبات علمی كروی بودن زمين و سرنوشت و جايگاه دانشمندان پيشرو در اين كار برای بچه ها حرف زده است. البته بيننده مجبور است همهء اينها را حدس بزند! می بينيد كه دست اندركاران سيما نه فقط خود ذهن خلاقی دارند بلكه ما را هم وا می دارند ذهنيت فعالی داشته باشيم! داستان از اينجا به بعد، مهيج می شود. شاگردان به خانه برمی گردند و برای والدين خود درس های دكتر كويين در مورد منشاء انسان را تعريف می كنند. والدين كه ذهنيتی مذهبی و متعصبانه دارند برآشفته می شوند. خبر در دهكده می پيچد؛ و ما اصلاً اين چيزها را از روی دوبله فيلم نمی فهميم. فقط از روی چپ چپ نگاه كردن های مردم دهكده به دكتر كويين در خيابان بايد از خود بپرسيم كه چه اتفاقی ممكنست افتاده باشد؟
سكانس دوم: دكتر كويين و همسرش وارد تلگرافخانه می شوند. تلگرافچی و مغازه دار دندان گرد دهكده و رئيس شورای ده هم آنجا هستند. مغازه دار بی مقدمه (البته بی مقدمه برای بيننده بخت برگشته ايرانی) از دكتر می پرسد كه نظر شما در مورد اين بحث های جديد بر سر ميمون و انسان چيست؟ و دوبلور با خشم و عصبانيت روی حركت لب های دكتر كويين می گويد: مزخرفه!!!! سپس دوبلور مرد، عين همين حرف را در دهان همسر دكتر كويين می گذارد!
سكانس سوم: زن روزنامه نگار دهكده، در صحبتی خصوصی، دكتر كويين را نصيحت می كند كه از صحبت پيرامون "حقوق كودكان" در كلاس درس دست بردارد؛ چون مردم اين دهكده سنت ها و باورهايی دارند كه بايد به آنها احترام گذاشت! (اگر متوجه نشديد، جمله را دوباره بخوانيد) بله، خلاقيت سيمای جمهوری اسلامی به اوج می رسد. برای اينكه بالاحره فيلم جلو برود و بی سر و ته نشود، چاره ای انديشيده می شود. "حقوق كودكان" جای نظرات داروين را می گيرد. حالا ماجرا از ديد من بيننده مهيج تر می شود. يك فاصله گذاری "برتولد برشت"ی فوق العاده انجام شده است. حالا مايلم ببينم كه دستگاه دوبلاژ ـ سانسور چطور می خواهد آلترناتيوی كه در مقابل نظرات داروين علم كرده را به سناريو بچسباند و ماجرا را به آخر برساند.
سكانس سوم: دكتر كويين به سمت كلينيك محل كارش پيش می رود. در سوی ديگر خيابان، مغازه دار و صاحب رستوران و رئيس شورای دهكده ايستاده اند و با لبخندی او را زير نظر دارند. منتظرند كه دكتر چشمش به تابلوی كلينيك بيفتد. وقتی كه او سرش را بلند می كند می بيند كه با رنگ سفيد، تابلويش را خراب كرده اند. به جای كلمه "پزشكي" ( medical ) نوشته اند: "ميمون" ( monkey ). بنابراين محل كارش را "كلينيك ميمون ها" نامگذاری كرده اند. جمعيت قهقهه می زنند. دكتر كويين سر برمی گرداند و به آنان نگاه می كند. آن سه نفر ادای ميمون ها را می آورند و به دكتر می خندند. كاملاً مشخص است كه اين كار عكس العملی متعصبانه و كينه توزانه به نظرات داروينيستی و علمی دكتر كويين است. اما دوبلورها بدون هيچ شرم و حيايی، سناريوی ديگری را به خورد ما می دهند. يكی از اهالی ده به پسر خوانده دكتر می گويد: "او نبايد از حقوق كودكان حرف می زد. برای همين اين كارها را با او می كنند." و پسر خوانده دكتر به كسانی كه همچنان ادای ميمون در می آورند اشاره می كند و می گويد: "اتفاقاً اينها با حركاتشان نشان می دهند كه كودك هستند و دكتر كويين حق دارد كه از حقوق كودكان حرف می زند"!!!!
سكانس چهارم: دكتر كويين در دهكده منفرد شده است و غير از فرزند خواندگان و همسرش هيچ پشتيبانی ندارد. مدرسه عملاً تعطيل است، چون والدين به فرزندانشان اجازهء حضور در كلاس معلمی كه باورهای كتاب مقدس را به چالش كشيده، نمی دهند. كشيش در گفت و گويی نه چندان دوستانه به كويين می گويد كه الگو و راهنمای من انجيل است و نه آن كتابی كه تو در دست داری و در آن از "حقوق كودكان" صحبت شده است. اين با آموزش های انجيل خوانايی ندارد! (اينجای كار، سيمای جمهوری اسلامی در انجيل هم دست می برد و به جای عيسی برای كودكان تعيين تكليف می كند).
وسط كار داشتم به اين فكر می كردم كه چپاندن ايده "حقوق كودكان" به جای نظريه داروين چطور به مغز سانسورچی ها راه يافته است. جواب اين سوال را در داستان دومی كه هميشه داستان اصلی را در سناريوهای اين سريال همراهی می كند پيدا كردم. از ابتدای فيلم، دختر خردسال و هميشه مريض و خواب آلودی را می بينيم كه نامنظم سر كلاس های درس می آيد و اكثراً غايب است. او يتيمی است كه مردی تنها به فرزندی قبولش كرده و در مزرعه از او وحشيانه كار می كشد و استثمارش می كند. خانوادهء دكتر كويين از ماجرا با خبر می شوند و تلاش می كنند دختر را از قيموميت آن مرد بيرحم خارج كنند. اما فقط شورای ده می تواند در اين مورد تصميم گيری كند. مرد آن چنان دختر را تحت فشار گذاشته و نسبت به سلامت وی بی اعتنا است كه به شدت بيمار می شود و واقعا جانش به خطر می افتد.
سكانس پنجم: دكتر كويين شورای ده را فرا می خواند، و با توجه به مخالفت بقيهء اعضای شورا با نظراتش و نارضايتی اهالی دهكده، از حرف هايی كه در كلاس درس زده، اميد چندانی به نتيجه رأی گيری ندارد. طبق قانون، مسئوليت دختر يتيم با مرد قيم است و او حق دارد هر كار كه می خواهد با او بكند. از طرف ديگر، در قوانين آمريكا كه از قانون مدنی و جزايی بريتانيا نشأت گرفته مقوله ای تحت عنوان "عطف به ماسبق" وجود دارد. يعنی اگر حتی فقط برای يك بار در يك دادگاه، به نفع كيفر خواستی رای مثبت صادر شده باشد، می شود با استناد به همان يك رای، موارد مشابه را نيز به رای گذاشت و در محاكمه پيروز شد. سابقه پس گرفتن فرزند خوانده از قيم در قانون وجود ندارد، ولی سال قبل شورای ده در مورد گرفتن اسبی كه زير شلاق صاحبش به حال مرگ افتاده از دست وی، رأی مثبت صادر كرده است. حالا دكتر كويين می خواهد با تأكيد بر اينكه اين دختر يتيم هم يك حيوان ناطق است، شورا را قانع كند كه مثل همان مورد اسب شلاق خورده عمل كنند و او را از دست مرد قيم نجات دهند. (باور كنيد واقعاً به مغزم فشار آوردم تا همه اين ماجرا را از پشت دوبله های رد گم كن و بی معنی، و تصويرهای قيچی شده، بيرون كشيدم!! وگرنه در سراسر صحنه های منتهی به تشكيل شورا و خود رای گيری، هيچ حرفی از حيوان ناطق نبود. فقط از اسب و دختر و عطف به ماسبق و "حقوق كودكان" حرف می زدند؛ و دكتر كويين تمام مدت كتاب ضالهء داروين را كه بيننده حق نداشت بداند چه كتابی است در دست داشت و در شورای ده به سوی اين و آن تكان می داد!)
حضور دختر بچه با آن حالت رقت انگيز در جلسه شورا باعث می شود كه دل اكثر حضار به درد آيد و ورق برگردد. نمايندگان شورای ده با وجود اين كه همچنان مخالف عقايد دكتر كويين و نظريهء داروين هستند، برای نجات دختر از خطر مرگ قبول می كنند كه با همين عطف به ماسبق، او را از قيم بيرحم بگيرند. كشيش، دكتر كويين را به كناری می كشد و می گويد: "فكر نكن من عقايدم را عوض كردم. من اين رأی را فقط به خاطر نجات جان دخترك دادم". اگر بخواهيم بر مبنای دستكاری های دستگاه سانسور جلو برويم، حرف كشيش اينست كه: "فكر نكن من با حقوق كودكان موافقم، من اين رأی را فقط به خاطر حقوق كودكان دادم!"
بدين ترتيب اين بخش از سريال "پزشك دهكده" به خوبی و خوشی و بدون اينكه به هيچ خرافه ای بر بخورد، با مسكوت گذاشتن مرحوم داروين به پايان می رسد.
بد نيست بدانيد كه درست در همين لحظه، در آن سوی دنيا، سياست سركوب و سانسور علم و حقيقت با همين مضمونی كه در ايران می بينيم از سوی محافل تاريك انديش حاكم بر آمريكا و مذهبيون متحدش به پيش برده می شود. در آن كشور، مقامات دينی و مرتجعان و متعصبان حاكم قبل از شروع قرن بيستم، داروين و داروينيست ها را تكفير می كردند. سپس در مقابل موج قدرتمند شناخت و تحقيقات علمی و پيشرفت ها و دستاوردهای ناشی از آن مجبور به عقب نشينی شدند. حال چند سالی است كه موج جديدی از تاريك انديشی و ارتجاع به پا خاسته، تلاش دارد چرخ زمان را به عقب برگرداند و نظريهء داروين را نيز به مثابه بخشی از فرايند عمومی پيشرفت و ترقی نوع بشر سركوب كند.
در اين راه، مرتجعان حاكم بر آمريكا متحدی بهتر و نزديكتر از دستگاه تبليغاتی حاكمان ايران ندارند. در آمريكا می گويند تئوری تكامل هم يك تئوری است همپا و هم ارزش با داستان آدم و حوا. هيچ رجحانی بر آن افسانه ندارد. پس اگر قرار است در مدارس، داروين درس داده شود به موازاتش بايد آدم و حوا و دنده چپ و شيطان و سيب خوردن و برگ انجير و ... را هم درس داد. در ايران می گويند، كدام تئوری تكامل؟ شتر ديدی نديدی! شايد هم در نسخه آيندهء "پزشك دهكده"، دكتر مايكلا كويين اصلاً اسلام آورده باشد و به بچه های مدرسه درس قرآن بدهد. در جمهوری اسلامی هيچ چيز بعيد نيست.