15.............عقب ماندگی ایران
Friday, March 14, 2008 at 03:46PM
افشا
داشتم صفحات را مي ديدم برخوردم به نكته اي از عزيزي كه ادعا كرده بود فرهنگ ما غني است. غني بودن فرهنگ ما در كجا تبلور پيدا كرده است ؟ دستاورد اين غني بودن كجاست ؟ ما با اين فرهنگ غني چرا اينگونه فاسد شده ايم ؟ چرا در بن بست اخلاقي قرار گرفته ايم ؟ اين چه سرنوشتي است كه پيدا كرده ايم ؟ چرا فرهنگ غني به كمك ما نيامده است ؟ حتما گير جاي ديگري است ! چنانچه ما بتوانيم فرهنگ را تبرئه كنيم .بقيه عوامل را هم مي توانيم تبرئه كنيم . اينطور نيست ؟ آيا حافظ و سعدي و مولانا سرمايه هاي فرهنگي ما هستند؟ خب ما با اين نجبگان بكجا رسيده ايم ؟ بدنيست كه آموزه هاي اين بزرگان را باهم مرور كنيم . هرچه هست پيش روي ماست . از اين دستاوردها نمي توانيم فرار كنيم . بقول مولوي : گر ز چشمه آمدي چوني تو خشك ؟ گر تو ناف آهويي كو بوي مشك ؟ در صورتي كه بحث اقتضا ء مي كند ميل دارم نظر صاحب نظران را مستندا و مستدلا ببينم . خواهش من اين است كه تمايلات ناسيونايستي يا شونيستي در پاسخ تاثير نگذارد. ما بايد برهنه با خود مواجه بشويم . پنهان كاري نتيجه اش همين است كه ملاحظه مي كنيد.
***************************************
با حرف حق نمي توان مخالفت كرد؛در واقع حافظ و مولوي ما هر كدام يك معجزه هستند ولي ما راه آن ها را ادامه نداده ايم. آنها از زحمت و تلاش به اين جا رسيده اند كه مثلا كتاب مولوي پر فروش ترين كتاب سال در آمريكا شد. اين نتيجه كوشش و كار و نبوعي كه در اثر كار متحول شده است ؛ ميباشد.
ولي ما با كار ضد فرهنگي در بين ايرانيان القا ميكنيم كه حضرت علي بخواب حافظ آمد و به او اين اشعار را ياد داد؛ و مولوي هم در اثر دعا عطار و نبوع فردي بوده است و زحمتي نكشيده است.
*****************************************
خيلي ساده است
عدم وجود فرهنگ شايسته سالاري در فرهنگ ايران اگر همه ما آن موقع كه حكم بهمان ميدادند در وجدان خود ميگفتيم اگر كسي شايسته تر است حكم رابه او بدهم اين همه مشكل نداشتيم
****************************************
با سلام . دنباله بحثي كه داشتيم و در پاسخ به پرسشي كه در افكنديم ضمن استفاده ازمطالب عزيران به اين فكر افتادم كه چاره كار ما اين است كه از يك سياست پراگماتيستي دور از خشونت استفاده كنيم و نهادهاي دمكراتيك را در جامعه كيفا و كما گسترش بدهيم. يعني نمي توانيم منتظر يك انقلاب فرهنگي بمعناي واقعي بمانيم كه پنجاه درصد باضافه يك از مردم ما به مفهوم دمكراسي پي ببرند. زمان انقلاب هاي خلق الساعه هم تمام شده است. يعني بشر از دوران اتوپي خارج شده . در عمل ( از طريق تاسيس اين نهادها )بيشتر نتيجه مي گيريم. راه هم براي ارتقاء فرهنگي باز مي شود. پس شعا رما گسترش نهادهاي دمكراتيك در جامعه باشد كه البته لازم است اطلاع رساني حقوقي بصورت گسترده بشود. جبران عقب ماندگي بايد از اين طريق عملي بشود . در عمل هم از نظريه ازمون و خطا استفاده مي كنيم. در اين رابطه چند كتاب را معرفي مي كنم يكي : آزادي هاي نافرجام است . كتاب كم حجمي است اين كتاب شماي كلي از وضع و عوامل عقب ماندگي ماست. ولي خيلي جالب است. ديگري مثنوي زبان معرفت است با تيتر فرعي آسيب شناسي عرفان و در سودمندي حقوق است . اين كتاب ضرورت حقوق را در برابر عرفان حتا عرفان مولوي و حافظ گوشزد مي كند. به ضرورت حقوق و تقدم حقوق در برابر عرفان كه عامل نكث تاريخي است اشاره دارد. و آخري كتاب الفباي آگاهي است. اين كتاب بطور نظري وضع آحاد مردم ما را از نظر سطح آگاهي مورد بررسي قرار داده است. درهمه زمان ها مصداق پيدا مي كند.
***********************************************
Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.