آقای احمدی نژاد وجايگاه "چاقو و قمه" در حکومت اسلامی، مسعود نقره کار
Tuesday, December 9, 2008 at 02:52AM
افشا

 

 

رئيس "جمهور"حکومت اسلامی آقای دکتر احمدی نژاد روز چهارشنبه ۲۹ آبان در زنجان گفتند, ملت ايران, يعنی امت حزب الله, با " چاقو " دست و پای بد خواهان به حقوق ملت ايران , و مخالفان , را قطع خواهد کرد. تهديد آقای " دکتر" با چاقوی خوش جنس و خوش دست زنجان , آنهم درکشوری با دستگاه های عريض وطويل امنيتی و نظامی و نيروهای آزموده و با تجربه و سلاح های مدرن - که بمب اتمی هم به آن اضافه خواهد شد- و نيز معرفی امت شان به عنوان ملتی "چاقو کش " , تعجب و اعتراض عده ای را برانگيخت . اين برانگيختگی ی تعجب و اعتراض پيرامون بيانات آقای رييس جمهور حکومت اسلامی , متاسفانه نشان از بی اطلاعی برانگيخته شدگان از جايگاه چاقو و قمه در ذهنيت و فرهنگ حکومت اسلامی ( که قمه زنی يکی از بارقه های چنين ذهنيت و فرهنگی است ) , و رابطه ی تاريخی و حسنه مسلمين و رهبرانی چون آقای احمدی نژاد با اين آلات قتاله دارد. چاقو و قمه ," لتوت و لشوش متدين " , ايجاد رعب ووحشت و آزار بارگی عناصر تاريخ ساز حکومت اسلامی هستند.
برای اينکه اين رابطه و عناصر " تاريخساز" نشان داده شود به چند نمونه , آنهم نه از دور دست های تاريخ , از صفويه به اين سو اشاره می کنم :
در دوران صفويه چاقوکشان و قمه کشان و اوباشان شيعه، نه فقط در مقام رهبری و در ميان درباريان , در برخی از نيروهای مسلمان بيرون از حکومت از" بازوان مسلح" حضرات بودند. تاريخ صفويه تاريخ خنجرودشنه وسرهای بريده و شکم های دريده نيز بود. "تولائيان و تبراييان" , بويژه تبراييان , قمه زنان و قمه کشان متبحری بودند که "عمرسوزان و قمه زنی و دسته راه انداختن و ايذا و آزار و غارت منازل مخالفان عقيدتی و سياسی" کارشان , و همراه با قزلباشان سربريدن سنی ها و ديگر اقليت های مذهبی وظيفه شرعی شان بود. اين دو گروه، و گروه های ديگر فشار و کشتار را, برخی از روحانيون و "ظل الله"ها شکل داده و رهبری و تقويت می کردند. ظل الله هايی که برای روکم کنی دشمنان و مخالفان سرها و دست ها و پا های بريده رد و بدل می کردند .! در کشتار های سنی کشی تبريز دريدن شکم زن های حامله با قمه و چاقوو خنجر از افتحارات و ثواب آلات قمه کشان و چاقو کشان صفويه بود . گروه ها ی قمه کش و چاقو کش به اشکال و انواع مختلف، برخی با پول و امکانات و مقام، برخی با تهييج و تحريک احساسات وطن پرستانه و کيش شخصيت و جماعتی نيز با تحريکات و وعده های مذهبی ی آن جهانی، به فشار و کشتار دست می زدند .
در دوران قاجاريه, که دوران سر بريدن و پوست کندن وبويژه کور کردن نيز بود , گروه های متعدد " چاقوکشان و قمه کشان و اوباشان و لوطيان " يا گروه های "لتوت و لشوش" فعال بودند , به ويژه در جريان جنبش مشروطه، که برخی را پادشاهان و حکومتی يان و برخی را روحانيون سر و سامان می دادند. نمونه اند "استرداران و شترداران نتراشيده دژآگاه و اوباشان سنگلج و چاله ميدان و..." که به مجلس و مجلسيان حمله می کردند و يا چاقو کشان و قمه کشان و "... کلاه نمدی های محلات و اشرار" در ميدان توپخانه شعار می دادند:
"ما چای و پلو خواهيم
مشروطه نمی خواهيم"
و عده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرارمی دادند ومی کشتند.
احمد کسروی درباره اوباشان و چاقو کشانی که برای نمونه "... در مقام عربده و حرکات وحشيانه برآمدند و (علی آقا صراف) و (اسمعيل خياط) را بی موجبی مجروح سخت و (عنايت الله) مظلوم را مقتول و آويزه درخت کردند" می نويسد:
«چون بايستی سردستگان اوباشان گرفته شوند و صنيع حضرت و مقتدر نظام و ديگران پنهان شده بودند، تنها حاجی معصوم نامی از آنان دستگير گرديد. بدينسان آشوب توپخانه پايان پذيرفت. ليکن اين زمان يک گرفتاری ديگری پديد آمد، و آن اين که اوباشان که گريزان و نهان می بودند، شب ها بيرون آمده و هر که را می يافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پيرامونيان او گرم می بود و مجلل السلطان پيشخدمت شاه نگهداری و پشتيبانی از آنان دريغ نمی گفت، بی باکانه به هر سياه کاری برمی خاستند. چنان که بهاالواعظين را که يکی از نمايندگان مجلس می بود کتک زده سر و رويش را بخستند، و در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (۳ ذيحجه) هشت تن از آنان به خانه فريدون زردشتی که يکی از بازرگانان می بود رفته و آن بيچاره را بيدار گردانيده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند. پيدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند. از آن سوی شيخ محمود به ورامين رفته در آن جا آسوده می زيست. روی هم رفته ديده می شد که دربار به کيفر دادن اوباشان گردن نگزارده، و پيمان او در اين باره جز فريب نمی بوده. از
شهرها در اين باره تلگراف می رسيد و در مجلس نيز گفتگو می رفت، ولی نتيجه نمی داد.»
و چندی بعد چاقو و قمه ی مورد علاقه مسلمين در دست اوباشان " متدين " , نواب صفوی و برادران امامی , ابتدا زخم بر پيکر احمد کسروی نشاند و سرانجام جان او و دستيارش را گرفت.
اين چاقو و قمه, حتی در دستان مريدان آيت الله کاشانی و اعضای فداييان اسلام , مثل" شعبان جعفری", نيز همان چاقو و قمه ی مورد علاقه مسلمين اوباش بود که پس از کودتای بيست و هشت مرداد دکتر فا طمی را " کاردی " کرد, و در دستان مريدان آيت الله خمينی , طيب حاج رضايی ( غلوم فاطمه زهرا ونوکر امام حسين ) و " حسين آقامهدی " در ميدان بار فروش ها ی تهران با مهارت " تيزی کش ها" ی " نابغه " نفس کش می طلبيد و اين و آن را کاردی می کرد . نه فقط شعبان جعفری , ساير مريدان و همراهان آيت الله کاشانی هم بهتر از " شعبون بی مخ" نبودند ," شعبون خان" روايت می کند :
".......ما گفتيم که " آقا حال شما خوبه ؟" ( آيت الله کاشانی) گفت:" خفه شو پدر سوخته!" حالا نگو من که ديروزاونجا مثلا" گفته بودم آقا رو فلان.....يه چيزی از دهنم پريده و اين ناراحت شده ! سيد ممد اومد گفت : " چه مزخرفی گفتی به آقا ديروز؟" , گفتم : من که ميدونی نوکر آقام. من آقا رو دوست دارم. مدتيه دنبال ايشون هستم, چقدر بالای ايشون مبارزه کردم, من که چيزی نگفتم ... خسته بودم!" هيچی....درد سرتون ندم , روز بد نبينی, ريختن سر ما. اول تو خونه يه عده ای ريختن سر ما . با اينا بزن بزن کرديم. منم اونوقت يوقور بودم.تا کارمون کشيد تو پامنار. يه گزن زدن تو پای من ,...با گزن کفاشی ...يه گزنم زدن تو دستم, يه درفشم فرو کردن توی سفيد رونم که از همه زخما کاری تر بود, درفش فوری می کشه. خلاصه با سيخ نونوايی و هر چی دم دستشون رسيده بود اومده بودن......"
حاج مهدی عراقی از بنيان گذاران "فدائيان اسلام" و "هيئت های مؤتلفه اسلامی" در خاطرات خود که با عنوان "ناگفته ها" چاپ شده است، گفتنی ها در باره "چاقو کشان و قمه کشان " اسلام را با "افتخار" می گويد:
«... نواب صفوی به اين فکر می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را برای مبارزه به وجود آورد. اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسايش محلات بوده اند. مثل اوباش ها، گردن کلفت ها, لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند...» .
حاج عراقی ماجرای حمله به روزنامه ساعد را که کاريکاتور نواب صفوی را چاپ کرده بود را نيز شرح می دهد:
«... رفيقمان گفت برويم سر پاچنار من يک مشت از اين لات و لوت ها را جمع می کنم... رفتيم زورخانه و ديديم يک مشت جاهل های کوتاه و بلند، خلاصه يا علی يا علی دارند ورزش می کنند. گفت بيائيد برويم، راه افتادند آمدند اول خيابان فردوسی... گفتيم حمله به چاپخانه... همه چاپخانه را اين بچه ها پذيرايی کردند. جعبه هايی که تويش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حياط. دو سه تا از اين بچه ها با چوب افتادند به جان ماشين می خواستند با چوب، ماشين را بشکنند، گفتم بابا اين که با اين شکسته نمی شود، يک دست زديم خلاصه اش اين ديس از زير ماشين آمد بيرون و حروف ها ريخت زمين... رفتيم تو قسمت حروف چينی، ديديم کليشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کليشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم ، همه را به هم زدند.»
حاج عراقی درباره طيب و ناصر جيگرکی و رمضون يخی و... نقش آن ها در خرداد ۴۲ می گويد:
«... منزل آقا (خمينی) بوديم آن جا اسم طيب خان وسط آمد... آقا درآمد گفت که اينها علاقمند به اسلام هستند... نوکر امام حسين هستند... خلاصه رفتيم خانه طيب خان... طيب صد تومان داد به پسرش اصفر گفت می دوی عکس آقا خمينی را می خری می بری تو تکيه... ناصر جگرکی، از گردن کلفت های باغ فردوس و چهارراه مولوی بود، هنوز ما از ساعت حرکتمان قدری مانده بود که خبر آوردند اين فرد با تعدادی نزديک به ۲۰۰ الی ۳۰۰ تن از الوات های آن جا به قول خودش، ازين تيغ کش ها دارند می آيند.»
محسن رفيقدوست, از" تيزی کش " خيابان لرزاده و خيابان خراسان ,در سال ۱۳۴۲ شاهد يک درگيری ميان آخوندها و مأمورين بود، که مأموری آخوندی را با چوب می زند. سال ها بعد با شخصی مواجه می شود که شبيه آن مأمور بود. رفيقدوست با سه نفر از علما، منجمله مهدوی کنی مشورت می کند. حضرات فتوی می دهند که آن شخص مهدورالدم است، رفيقدوست اين بار چاقو وقمه بکار نمی برد و به تجربه ديگری روی می آورد , او " با يک چماق کلفت مردک بيچاره را شبی در حال رفتن به منزلش در سه راه سوسکی غافلگير کرده و با ضربه ای چماق به کله اش او را به زمين می اندازد و با هفت هشت ضربه محکم او را به قتل می رساند، و در پايان ضمن شرح اين واقعه افاضه می فرمايند که انشاالله خداوند قبول فرمايند."
در حکومت اسلامی نه فقط رهبران و سازمانگران "الواط و اشرار و عوام های بازاری"، خود الواط و اشرار و عوام های بازاری هم بخشی از حکومت شدند.
مهدی عراقی – که خمينی او را برادر خوب و فرزند عزيزش می دانست – عسگراولادی , " دکتر" مهدی عبد خدايی ( ضارب دکتر فاطمی و نماينده مجلس شورای اسلامی ) ,محسن رفيقدوست , لاجوردی , هادی غفاری , خلخالی و... از همان فردای پيروزی انقلاب بهمن آشکارا به سازمان دهی امثال طيب ها و ناصر جيگرکی ها و رمضون يخی ها و امير مو بور ها و باقر کچل ها و مرتضی تکيه ها ی پير و جوان و مسلمان نما تر پرداختند، و دست در دست اينان آزار و کشتار دگرانديشان و دگررفتاران را آشکار و نهان آغاز کردند، و ده ها گروه فشار (چماق دار) و کشتار، و "چاقوکشان و قمه کشان محفلی" در تهران و شهرهای مختلف شکل دادند.
اين جماعت و گروهها برای اولين بار در جريان تظاهرات ميليونی مردم در تهران در تاسوعا و عاشورای سال ٥٧ به طور سازمان يافته و با شعارهايی نظير "مرگ بر کمونيست که ميگه خدا نيست" و "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله" , " حزبشون حزب هچل , رهبرشون لنين کچل " , با حمله به صفوف نيرو های چپ و دموکرات حضور خود را اعلام کردند. بسياری از افراد اين گروه شناخته شده بودند ,چاقو کشها و لاتهای محلاتی نظير ميدان مولوی و دروازه غار و دروازه قزوين, که در محله های خود به باج گيری، دزدی وجاکشی معروف بودند , جماعتی که بتدريج در کميته ها و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و بسيج , و يا در مقام بازجويان و شکنجه گران در زندان ها بکار گمارده شدند.
حمله چاقو کشان و قمه کشان و چماقداران به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها، حمله اينان به دفتر روزنامه ها، حمله به گردهمايی های سياسی و فرهنگی، حمله به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفين حکومت در تهران، کرمان، ترکمن صحرا، کردستان, قائم شهر، بندر انزلی، جهرم , کرمانشاه و... نمونه هايی از اعمال و جنايات همين "لتوت و لشوش" است. نعره های " چاقو کشان و قمه کشان " حکومت اسلامی هرگز از گوش و هوش تاريخ ميهنمان محوشدنی نيست:
"ما همه سرباز توئيم خمينی
گوش به فرمان توئيم خمينی
خمينی ی عزيزم
بگو تا خون بريزم"
و نسل بعد از شعبان جعفری ها و طيب حاج رضايی ها و ناصر سوسکی ها و مهدی قصاب ها و حسين آقا مهدی ها وعسگراولادی ها و رفيقدوست ها و لاجوردی ها و هادی غفاری ها و خلخالی ها و...، يعنی زهرا خانوم ها و فاطمه کماندو ها و ده نمکی ها و الله کرم ها و سعيد عسکرها و سعيد امامی ها و ازغدی ها و حاجی بخشی ها... و گروه هايی همچون "انصار حزب الله" و "فدائيان اسلامی ناب محمدی"، "سپاه سربلند محمد" و... هزاران سرباز گمنام خمينی سيمای واقعی خمينيسم را با برافراشتن چاقو و قمه و چماق نشان داده اند, گروه هايی که حتی بازداشتگاه ها , شکنجه گاه ها و قتلگاه های مخفی دارند.

نگاهی به چند نمونه از قتل های سياسی ی زنجيره ای و خارج کشور, که چاقو کشان و قمه کشان حکومت اسلامی مرتکب شدند , نشان از جايگاه پر اهميت و محبوبيت اين آلات قتاله در ميان اين جماعت , و بالطبع رييس جمهور محبوب شان آقای احمدی نژاد دارد:
- قتل دکتر کاظم سامی , با ضربات متعدد چاقو وقمه بر سر و صورت او.
- قتل داريوش و پروانه فروهر با ضربات متعدد چاقو و قمه. گفته شده است :
«فروهر را با ۲۶ ضربه چاقو در طبقه پايين خانه‌اش کشته بودند و پروانه همسرش را دقايقی بعد با ۲۵ ضربه. آنها هر دو بيمار بودند. فروهر از درد پا می‌ناليد و چندی پيش تحت يک عمل جراحی قرار گرفته بود و همسر ۶۰ساله‌اش هنگامی که ضربه‌های چاقو را دريافت می‌کرد سخت گرفتار آنفلوآنزا بود."
- قتل منوچهر صانعی و فيروزه کلانتری با ضربات متعدد چاقو و قمه
- قتل حميد حاجی زاده و پسر ۹ ساله اش با ۳۷ ضربه چاقو وقمه.
- قتل ابراهيم زال زاده با ضربات چاقو و قمه
- قتل مهندس جواد امامی ( کارشناس دادگستری ) و همسرش سونيا آل ياسين با ضربات چاقو و قمه
- قتل کشيش هاپيک هوسپيان , با ضربات چاقو و قمه
- قتل فيض الله مخوباد (۷۷ساله , عضو جمعيت يهوديان ) , که بعد از کشتن او چشم های اش را از کاسه در آورده بودند ( به گزارش سازمان عفو بين الملل) .
- قتل حاج محمد ضيايی ( از رهبران اقليت سنی ) با ضربات چاقو و قمه ( سر جسد از بدن جدا شده بود. )
- قتل فريدون فرخزاد با ضربات متعدد چاقو و قمه .
- قتل عبدالرحمن برومند با ضربات متعدد چاقو
- قتل دکتر شاپور بحتيار و دستيارش با ضربات چاقو
و ده ها نمونه ديگر.......................................
***

برخی از منابع مقاله:
* آزاربارگی – ساديسم ( وام گرفته از داريوش آشوری )
۱- ناصر زرافشان، تبارشناسی چماقداری، مروری بر پيشينه و ريشه های تاريخی چماقداری در ايران، نشريه حقوق بشر، شماره ۵۲، بهار ۱۳۸۲.
۲- احمد کسروی، تاريخ مشروطه ايران، چاپ شانزدهم، صفحه ۵۲۸.
۳-محمد ارسی، نخستين حلقه های قتل های زنجيره ای، انتشارات دهخدا، ۱۳۷۹.
۴- ناصر امينی، ماهنامه ايرانيان (نيويورک ).
۵- حسين بروجردی، پشت پرده های انقلاب اسلامی، بهرام چوبينه، نشر نيما، آلمان.
۶- هادی غفاری که مقرش "مسجدالهادی" در خيابان "تهران نو" – دماوند- بود، جدا از سازمان دادن گروه های فشار و کشتار( چاقو کشان و قمه کشان )، اموال مردم را نيز به غارت می برد و با شرکت های خارجی نيز زد و بند داشت، تا آن حد که "دادگاه ويژه روحانيت" نيز صدايش درآمد، و اعلام کرد: «هادی غفاری يک بار در مهر ماه ۱۳۶۸ به مدت يک هفته و مرتبه دوم در شهريور ماه ۱۳۶۹ همراه با خانواده به مدت چند هفته به دعوت شرکت ژاپنی "ان. ئی. س" به ژاپن رفته است».
۷- گفت و گو شهروند با امير فرشاد ابراهيمی، شماره ۵۴۰، سال ۱۳۸۰.( ر.ک به سايت امير فرشاد ابراهيمی)
۸- محمدحسن ضيائی فر، دبير کميسيون حقوق بشر اسلامی، همشهری، شماره دوشنبه ۲۹ تير ماه ۱۳۷۷.)، شماره ۴۴، آذر ۱۳۷۷
۹- هما سرشار , شعبان جعفری , نشر ناب , ۱۳۸۱, لس آنجلس
__________________
نجات ایران در دموکراسی متکی بر خرد جمعی و حقوق بشر بعلاوه خود کفایی علمی و اقتصادی است


Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.