در زیر به مقاله یا قسمتی از یک مقاله که در اعتراض به مصاحبه اول دکتر مازیار اشرفیان با خبرگزاری ایسنا بوده است میپردازیم:
بحث ژنتیک
تاریخچهء علم «ژنتیک» با نام «گریگور مندل» و از سال 1865 آغاز میشود. «کروموزومها» برای اوّلین بار در 1903 کشف شدند، در 1956 کروموزومهای انسانی به طور صحیح شماره گذاری شد و در سال 2003 «پروژهء ژنوم انسانی» با دقت 99/99 درصد تکمیل گردید. به این ترتیب، روشن است که ژنتیک (خصوصا ژنتیک انسانی) علمی نوپاست، هنوز در مرحلهء «فرضیه»پردازی قرار دارد و صحبت از «نظریه» و «دکترین» و «پارادایم» برای آن بسیار زودهنگام است. هرچند همین فرضیه های معدود ژنتیک نیز با انتقادات متعدد مواجهند، اما به طور کلی در برههء کنونی، سه «علامت ژنتیکی» مورد بررسی متخصصان این علم قرار میگیرد:
الف) میتوکوندریال DNA که از مادر به ارث میرسد و شامل گروههای زیر است:
1) هاپلوگروپ های(3) اروپائی H, I, J, K, T, U, V, W و X ؛
2) هاپلوگروپ های آسیائی A, B, C, D, F, G, M و Z ؛
3) هاپلوگروپ های آفریقائی L1, L2 و L3 .
ب) کروموزوم Y که از پدر به ارث میرسد و از گروههای آفریقائی I ، II و III و گروههای آسیائی VI تا X تشکیل میشود؛ دودمانهای اروپائی همگی واریاسیونهائی از این گروهها هستند(همین نکتهء به ظاهر کوچک، تا دهها سال مخالفت گروههای نژادپرست و نئونازی غربی برخواهد انگیخت). [ هاپلوگروپ های اروپائی 1،2،3،9،21،22 و 25؛ هاپلوگروپ های آسیائی 4،10،12،16 و 28؛ و هاپلوگروپ های آفریقائی 6،7 و 8]
ج) کروموزومهای غیرجنسی یا Autosome.
در بین سه علامت ژنتیکی فوق، نه تنها کروموزومهای غیرجنسی به دلیل جامعیّت از اعتبار بیشتری برخوردارند، بلکه میتوکوندریال DNA و کروموزوم Y نیز خود خالی از اشکال نیستند. به نظر «اندرو ج. کلارک»، استاد بیولوژی دانشگاه پنسیلوانیا، «ژنهای روی ژنوم میتوکوندریال یا کروموزوم Y آشکارا به شما اجازه نمیدهند که تاریخچهء جمعیت را استخراج کنید»(4). حال معلوم نیست که چرا «مازیار اشرفیان بناب»، زحمت بررسی این علامت ژنتیکی مهم را به خود نداده (شاید به این دلیل بوده که فرضیهء او را تائید نمی کرده است).
لازم به ذکر است که در علم ژنتیک، فاکتورهائی مثل «گروههای خونی» غیرقابل اعتماد دانسته میشوند. همچنین در این مقاله به مبحث «خوشه های ژنتیکی» نمیپردازیم.
مشاهده میشود که علائم ژنتیکی میتوکوندریال DNA و کروموزوم Y ، جوامع انسانی را در سه گروه اصلی آسیائی، اروپائی و آفریقائی طبقه بندی میکنند و هر یک از گروههای اصلی، به گروههای فرعی جدا میشوند که مشخصهء آنها حروف و اعداد لاتین است. پس اگر بخواهیم در فلات ایران نیز گروهی از انسانها را مشخص کنیم، باید از همان علامتگذاری ژنتیک دربارهء گروههای اصلی و فرعی استفاده کنیم و به عبارت دیگر، در تقسیم بندی ژنتیک چیزی به اسم «ژن ایرانی» وجود ندارد (چه برسد به «نژاد آریائی»، «نژاد پارس»، یا حتی «نژاد تورک»).
همچنین، مهمترین نکتهء فرضیهء «مازیار اشرفیان بناب» آن است که وی، فقدان «تمایز ژنتیکی» بین ساکنین فلات ایران را نفی کنندهء وجود «اقوام» فارس و آذري [تورک] و لر و بلوچ و توركمن میداند. سوال اینجاست که اساساً «ژنها» چقدر در تعریف «قومیت» دخالت دارند، تا فرض یکی بودن آنها بتواند به نفی وجود اقوام بیانجامد؟ مهمترین پارامترهای مشخص کنندهء «قومیت» عبارتند از:
1) زبان
2) دین
3) تاریخ
4) آداب و رسوم
5) نژاد
از پنج فاکتور فوق، چهار فاکتور در علوم انسانی (زبانشناسی، جامعه شناسی و تاریخ) مورد بحث قرار میگیرند و فقط فاکتور «نژاد» است که با علوم تجربی سر و کار دارد. اثبات احتمالی فرضیهء «مازیار اشرفیان بناب» هیچ تاثیری در نفی یا اثبات چهار فاکتور اول قومیت ندارد و نمیتواند هم داشته باشد، چون اساساً ماهیت تحقیقات وی با ماهیت چهار فاکتور اول متفاوت است. یعنی اگر کسی نتیجهء فرضیهء «مازیار اشرفیان بناب» را در علوم انسانی موثر بداند، «مثل آنست که بخواهد لیتر و متر را باهم جمع کند!» (5)
تنها در بررسی فاکتور پنجم یعنی «نژاد» است که فرضیهء «مازیار اشرفیان بناب» محلّی از اعراب می یابد. بارها گفته ایم که از دیدگاه نژادی و بر اساس نظریهء جامع «بلومباخ» (6)، گروههای انسانی از نظر نژاد به پنج دسته تقسیم میشوند:
1) نژاد سفید قفقازی
2) نژاد زرد
3) نژاد سیاه
4) نژاد آمریکن
5) نژاد مالائی
واضح است که در جغرافیای مورد نظر «مازیار اشرفیان بناب» یعنی «فلات ایران» و نواحی متصل به آن، تنها سه نژاد سفید و زرد و سیاه وجود دارند، پس موارد 4 و 5 را کنار میگذاریم.
حال اگر تقسیم بندی نژادی (سفید، سیاه و زرد) بلومباخ را با تقسیم بندی ژنتیکی (اروپائی، آفریقائی و آسیائی) مقایسه کنیم، مشاهده میشود که باز هم پان فارسیستها نمیتوانند(یا نمیخواهند) درک کنند که «گروههای نژادی (و ژنتیک) بر گروههای زبانی (و قومی) منطبق نیستند». آنان «تورک بودن» را مطلقاً معادل با «زرد بودن» میدانند و غافلند از اینکه که همانطوریکه حوضهء تاثیر زبان فارسی تاجیکهای «زرد» را در بر دارد، حوضهء نفوذ زبان تورکی هم میتواند آذربایجانیان «سفید» را شامل شود.
علت دیگر جذابیّت این فرضیه برای پان فارسیستها در یک جمله از «مازیار اشرفیان بناب» نهفته است: «جمعيت آذري زبان ساكن در فلات ايران ريشه ژنتيكي مشتركي با اقوام ترك زبان ساكن در كشور تركيه و اروپاي شرقي ندارند».
پان فارسیستها میپندارند که با این «کشف»، پیوند تورکان ایران با تورکان تورکیه فاقد وجاهت خواهد شد. علیرغم اینکه اختلاف نژادی بین تورکان آذربایجان و تورکیه (حتی به فرض وجود) مربوط به گروههای فرعی ژنتیک و زیر گروههای نژادی خواهد بود، نه گروههای اصلی، چهار فاکتور دیگر قومیّت نیز برای همیشه به قوّت خود باقی اند و از آنجائیکه در حوضهء علوم انسانی قرار دارند، نفی آنها برای پان فارسیستها عملاً غیر ممکن خواهد بود.(7)
منابع و توضیحات
1) رجوع کنید به: «دادنامهء آذربایجان»، علیرضا اردبیلی، سایت تریبون؛ و یا «موج جدید بحثهای «نژادی»، رسول همدانلی، سایت دورنا
2) رجوع کنید به http://www.Polyglot.az
3) «هاپلوتیپ» عبارتست از ساختار ژنتیکی یک کروموزوم منفرد. «هاپلوگروپ»ها گروههای بزرگی از «هاپلوتیپ»ها هستند که میتوانند برای تعریف اجتماعات ژنتیکی به کار روند و معمولا جهت گیری جغرافیائی دارند.
4) http://www.sitesled.com/members/racialreality/genetics.html
5) این تعبیر را از نوشتهء استاد محترم دکتر ضیاء صدرالاشرافی به امانت گرفته ام؛ به نقل از «جنبش دانشجوئی آذربایجان»، ویژه نامهء نشریهء آراز، دانشگاه تبریز.