من بار دیگر لازم میدانم یاد آوری کنم که علم زیست شناسی و ژنتیک تعریفی برای نژاد انسانی ندارد و کاربرد کلمه نژاد در مورد انسانها فقط کاربردی غیر علمی و مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی است و عقاید نژاد پرستانه یکسره غیرعلمی و ضد انسانی است.در زیر بنوشته زیر هم نگاهی داشته باشید
********************************************************************
نژاد به بزرگترین گونههای انسانگفته میشود. نژادهای انسان به عنوان گروههای جمعیتی بزرگی تعریف میشوند که گنجینه ژنیآنها از یکدیگر متفاوت است.
در سده نوزدهم، نژادهای جهان را بر اساس ویژگیهای ظاهری به چهار دسته بزرگ سفیدپوست، سیاهپوست، زردپوستو سرخپوستبخش میکردند و برخی نژاد سرخپوست را جزئی از نژاد زردپوست به شمار میآوردند. برخی از مردم شناسان نژاد استرالیاییرا نیز به عنوان چهارمین گروه (و با احتساب سرخپوستان پنجمین گروه) ذکر کرده بودند.
امروزه دیگر ویژگیهای ظاهری مانند رنگ پوست، ریخت اندام، رنگ چشم و مو و جنس مو سند معتبری برای بازشناسی نژادهای گوناگون نیست، به این دلیل که هیچگاه مرزهای قاطعی گروههای نژادی پیش گفته را از یکدیگر جدا نمیکند. افزون بر آن، به رغم برخی تفاوتها، همانندی های بسیاری میان افراد بشر وجود دارد، و افراد هر یک از گروههای نژادی طبقه بندی شده در سده نوزدهم نیز ممکن است با یکدیگر تفاوتهای زیادی داشته باشند.
اما هر یک از گروههای نژادی ذکر شده دارای ویژگیهایی هستند که این ویژگی ها معمولاً تابع شرایط زیست محیطیاند. برای نمونه، رنگ تیره اقوام آفریقایی بر اثر تراکم ملانینهادر پوست آنان ایجاد شده تا پوست در برابر تابش شدید آفتاب مقاومت داشته باشد. این صفات اکتسابی با گذشت زمان و زاده شدن چندین نسل، به صفات ژنتیکی تبدیل می شوند و بدین ترتیب افراد یک گروه نژادی این صفات ژنتیکی را طی مدت زمان بسیار طولانی در میان خود انتشار میدهند.
اطلاعات بالا بنظر علمی نمیرسد.نژاد در انسان تعریف علمی ندارد و با توجه به این که نوع انسان 60 تا یکصد هزار سال قبل از افریقا بیرون آمده است تا در جهان پخش شود و این زمان در مقیاس زمین شناسی خیلی کوچک است فرصت کافی برای ایجاد نژادهای انسانی نبوده است و اگر بر اساس ظاهر فقط نژادها را در نوع انسان تعریف کنیم حتی ما میتوانیم اختلاف ظاهر را در بین اهالی دو شهر و استان و کشور و ...پیدا کنیم.وجود اختلاف ظاهر نشانه نژاد مختلف انسانی نیست.بلکه کاربرد کلمه نژاد در مورد انسان کاربردی نه علمی و زیست شناسانه بلکه اجتماعی و سیاسی و نژاد پرستانه است.در زیر به مقاله ای در این مورد نظر میکنیم:
آیا تعریف نژاد های انسانی علمی است؟
در زیر بمقاله ای در این مورد میخوانیم
دکتر شاپور رواسانی
اتحادیه مردم شرق
تعریف : نژاد در اصطلاح زیست شناسی جمعیتی از یک نوع است که در فراوانی یک یا چند ژن از جمعیتهای دیگر همان نوع، متفاوت است . اما مفهوم نژادهای انسانی برای فهم اختلافات انسانی به جهت عدم انطباق کامل با تعریف نزاد در زیست شناسی نادرست است. در حقیقت، دانشمندان اولیه انسانشناسی، زیرنوعهای مختلف نوع انسان را ، نژاد نامیدند. در گذشته انسان شناسان زیستی ، انسانها را بر پایه پراکندگی جغرافیایی و خصوصیات ظاهری و فیزیکی مثل رنگ پوست ، اندازه بدن، شکل سر و ترکیب مو به چندین دسته تقسیم می کردند. در این طبقه بندیها برخی افراد یک منطقه یا یک جمعیت در طبقه يا نژاد خاصی قرار میگرفتند؛در حالیکه افراد همان منطقه یا جمعیت ممکن بود در همان طبقه یا نژاد قرار نگیرند ، مانند روشن پوستان آفریقایی یا اروپاییهای سیاه پوست ، سياحان قرن های 15 و 16 میلادی نخستین طبقهبندیهاي نژادی را ارائه کردند. در اولین طبقهبندیهای نژادی ، انسان به 4 دسته انسان اروپایی ، آسيایی ، آفریقایی و امریکایی تقسیم میشد پس از آن، دانشمندان بر پایه رنگ پوست، ترکیب مو و شکل سر، و پراکندگیهای جغرافیایی تقسیم بندیهای دیگری را ارائه کردند. انواع طبقهبندیها: در این قسمت، خلاصه وار طبقهبندیهای صورت گرفته از سال 1749 تا 1965 میآید. 1) طبقهبندی بوفون (1749): لاپ ـ تاتار ـ جنوب آسیا ـ اروپاـ آمریکا. 2) طبقهبندی بلومنباخ (1781) سفید پوست ـ زردپوست ـ مالی (مالزیایی) ـ اتیوپی (سیاه) ـ آمریکا. 3) طبقهبندی لینه (1785): انسان اروپایی ـ انسان آسیایی ـ انسان افریقایی ـ انسان آمریکایی. 4) طبقهبندی هیلیر (1861): سفید پوست ـ زردپوست ـ اتیوپی (سیاه ) ـ هوتنتو. 5) طبقهبندی هاکسلی (1870): سیاه پوست ـ استرالیایی ـ زرد پوست ـ بلوند (با تقسیمات هر یک از اینها). 6) طبقهبندی دنیکر (1900): موی وزوزی با بینی پهن ـ موی فر یا تابدار ـ موی تابدار قهوه ای و سیاه با چشم سیاه ـ رنگ پوست روشن با موی تابدار یا صاف و چشم روشن ـ موی صاف ـ موی صاف یا تابدار تیره با چشم سیاه . ( با تقسیمات هریک از اینها). 7) طبقهبندی هوتون (1946): زیر نژادهای اولیه سفید ـ سیاه ـ زرد ، با تقسیمات هریک همراه با نژادهای ترکیبی ، زیر نژادهای ترکیبی ، زیر نژادهای ترکیبي اولیه، زیرنژادهای ثانویه و جزئیات هر یک از آنها . 8) طبقهبندی گارن (1965) : نژادهای جغرافیایی (مجموع جمعیتهای نژادی که از جمعیت های دیگر با مرزهای جغرافیای خاص جدا شده باشند) ـ نژادهای محلی ( جمعیت درون همسر که با فشارهای محلی سازگاری یافته و بوسیله مرزهای طبیعی یا اجتماعی از سایر جمعیتها دور نگه داشته شدهاند.) طبقهبندیهای فوق تا سال 1960 ادامه یافت . اما چون این تقسیمبندیها با ایدئولوژی و سیاست در آمیخت و ابزار دست حاکمان و کشور گشایان شد و مقدمات بروز نژادپرستی را به وجود آورد گروههای مختلف انسان شناسان به رد این تقسیمبندیها و شبه علم (نژاد شناسی و طبقهبندی نژادی ) کوشیدند. از سوی انسان شناسان اشکالات فراوانی بر طبقه بندیهای رایج نژادی وارد است . مانند تصنعی بودن این طبقهبندیها ، غیر قابل اثبات بودن و زبانرسان بودن آنها و ... در سال 1966، انجمن انسان شناسی فیزیکی آمریکا تعریفی از نژاد ارائه داد که بعدها یونسکو آن را در جزوهای چاپ و منتشر کرد . بر این اساس: «تمام ابنای بشر هموزئوس هستند و از جد مشترکی به وجود آمدهاند و به گونه و نوع یکسانی تعلق دارند. اغلب تغییرات فیزیکی و ظاهری ناشی از تغذیه ، روش زندگی ، عوامل محیطی و به طور کلی تطور زیستی است . بنابراین اطلاق واژه نژاد کاملاً غیر علمی است و تقسیم بندیهای ارائه شده درباره نژاد گمراه کننده است. کاربرد واژه نژاد در جهت مشخص کردن ملیتها و مذاهب ساکنان مناطق جغرافیایی خاص ، زبانها یا گروههای قومی نیز کاملاً نامناسب است . همچنین نباید از این واژه به عنوان معیاری زیستی برای تقسیم بندی ذهنی ـ روانی،هوش ، نوع شخصیت و خلق و خوی افراد استفاده کرد». سرانجام تلاش های فرانتس بوآس و شاگردانش روث بندیکت و مارگارت مید در ابتدای سده بیستم سبب شد نظریهای علیه مرزبندیهای زیست شناختی و اختلافات موجود نژادی نظیر زبان و فرهنگ به وجود آید . بوآس در 1965 پیشنهاد کرد به جای نژاد از اصطلاح تیپ محیطی استفاده شود. چرا که وی نقش و تاثیر محیط را عامل اساسی تفاوتهای موجود در انسانها می دانست . او و شاگردانش به هیچگونه ارتباطی میان ساختار اجتماعی و فرهنگی با نژاد و طبقهبندیهای آن قائل نیستند.
دکتر شاپور رواسانی علاوه بر لیسانس علوم طبیعی از دانشگاه تهران و لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه برن ، دارای دکتری علوم سیاسی از دانشگاه هانوفر آلمان است. وی از سال 1972 تا 1998 اسناد تمام کرسی «اقتصاد اجتماعی کشورهای درحال رشد» در دانشگاه اولدنبورگ بود. رساله وی با عنوان نهضت جنگل ، کتاب مرجع کتابخانه مرکزی دانشگاه مسکو و چند دانشگاه دیگر اروپایی است . در سال 1983 نام وی در فهرست مشاهیر عملی جهان و در سال 1990 در تقویم دانشمندان آلمان و انگلستان ثبت گردید.
شما یکی از معدود دانشمندانی هستید که غیر علمی بودن فرضیههای نژادی را در ایران مطرح و معرفی گردید . لطفا در این مورد توضیح دهید؟ بحث نژاد برای اولین بار در علوم طبیعی و گیاه شناسی مطرح شد و سپس به عالم جانوری راه یافت . این موضوع همزمانی داشت با ورود اروپائیان به آفریقا و مطرح شدن مسائلی چون رنگین پوستی و به تبع آن رشد فرضیههای نژادی همسو با توسعه اقتصادی اروپا در آفریقا. زیادهروی اروپاییها تا حدی شد که حتی معتقد بودند آفریقائیان به جای مو ، پشم دارند يا نژاد آنها حاصل نزدیکی دختران آفریقایی با میمونهاي آدم نماست ! حتی آنها با وجود اعتقاد به آدم و حوا ، اجداد خود را از آدم و حوای دیگری که از هیمالیا بودهاند، میدانستند و جالب آن که آن آدم و حوا به زبان آلمانی سخن میگفتند! آنها آبی بودن چشم را مراد از آسمان، سفید بودن پوست را مراد از مهتاب و زرد بودن مو را مراد از خورشید میخواندند. (نژاد آریایی). اما با پیشرفت علم ژنتیک و زیست شناسی و نیز انسان شناسی زیستی ، دانشمندان متوجه شدند اختلاف کرموزومی مردمان دو محله متفاوت شهر پاریس بیشتر از اختلاف کرومزومی مردمان این شهر با یک شهر آفریقایی است و بدین سان کم کم سست بودن و غیر علمی بودن فرضیههای نژادی طی سالهای آتی به اثبات رسید تا آنکه به کلی مردود اعلام شد.
زمینه فرهنگی این فرضیهها کجا بود؟ تفاخر قومی نه تنها در غرب بلکه در شرق هم سابقه دارد. اما فرق شرق با غرب این بود که در شرق این گونه تفکرات و تعصبات به نژادپرستی منتهی نمیشد. به طوری که مثلاً یک برده سیاه يا یک غلام ممکن بود به مقام اربابی و حتی پادشاهی برسد و تصور این امر غیرممکن نبود، از طرفی برخلاف غرب ، سعی نمیشد بر چنین فرضیاتی ارزشگذاری علمی (کاذب ) صورت پذیرد . غربیها معمولا در پیشبرد اهداف سیاسی خود و جنبه علمی بخشیدن به آن به دو روش عمل میکنند: 1)آنچه در مورد علوم و فنون و ادبیات کشف شود، به خود نسبت دهند و منکر هرگونه ریشه تاریخی آنها شوند؛2)دست به تحریف فرهنگهای مستعمراتی زنند و روشنفکران بومی را از شناخت جامعه خود بازدارند . مثلاً از زمانی که ایران با کشورهای اروپایی رابطه برقرار کرد ، این آنها بودند که برای ما تاریخ نوشتند،تاریخی که در آن تحریف واقعیات کم نبود.
ظاهرا ناسیونالیسم نژادی هنوز در ایران رنگ و بو دارد؟ ناسیونالیسم یک واژه سیاسی است نه یک مفهوم فرهنگی. پیدایش آن در اروپا همزمان با رشد سرمایهداری و ایجاد مرزهایی بود که طبقات سرمایهدار برای خود ترسیم میکردند. برای همین بروز تضادها و جنگها اجتنابناپذیر بود . برای اينکه بتوان توده مردم را تجهیز کرد نیاز به یک آرمان بود،مسلماً این آرمان نمیتوانست سود یا مسائل مالی باشد . اما مسائل نژادی ، برتری نژادی و ماموریت برای تربیت سایرین ( با بهانههای زمینی و فرازمینی) آن هم در راه ایدهآل بزرگ یعنی «وطن» و فداکاری در راه آن ، همه و همه می توانست به عنوان یک آرمان والا مطرح شود. در ایران نیز چنین سیاست بازیهایی را در تفکرات پان ترکیسم یا پان عربیسم و غیره میبینیم که همگی در یک راستا (ابزارهای سیاسی و اجتماعی برای تجزیه) حرکت میکنند.
در این کتاب علاوه بر موارد فوق چه راهکارهایی پیشنهاد دادهاید؟ متاسفانه در هیچیک از دانشگاههای ایران کرسی و بخشی برای بررسی تاریخ مبارزات اجتماعی ایران نداریم. در یک بررسی دقیق متوجه میشویم یک اشتراک فرهنگی وسیع بین گروههای انسانی شرق دیده میشود و هیچگونه مرز جسمانی و فیزیکی آنها را جدا نمیکند. در واقع برای معرفی فرهنگ مشترک چند هزار ساله ، اختلافات لهجه ، گویش ، زبان و رنگ پوست ، هیچ سدی ایجاد نمیکند و هرچه بیشتر به عقب میرویم ، ریشه اشتراکات را محکمتر میبینیم. آنچه به عمد در سالهای اخیر ارائه(یا ترجمه) میشود مدافع ناسیونالیسم نژادی و سلطنتی است که سعی در ارائه آن به عنوان تاریخ ایران دارند. ما جنگهای سلاطین را میشناسیم اما چیز زیادی از توسعه فرهنگ و ادب در ایران باستان و ایران اسلامی نمیدانیم. هنوز در فضای شاهنامه (جنگ ایران و توران ) هستیم، در حالیکه در 20 سال اخیر در اروپا ، به هیچ وجه مسائلی چون ژرمانیسم و اسلاویسم مطرح نمیشود و تمام تلاش جامعه شناسان و متخصصان علوم تربیتی ، توسعه و تقویت روابط اجتماعی مشترک حتی از سطح کودکستان است . خلاصه آنکه اهداف این کتاب عبارتند از : 1)اثبات باطل بودن فرضیه های نژادی،2) اثبات اشتراك فرهنگی اقوام شرق ،3)کنار نهادن مخاصمات پوچ و عدم تکیه بر آنها.
http://www.amirkabir.net/pages-217.html
امثال هیتلر ها فکر میکردند که مردم آلمان از یک نژاد خالص هستند و این مردم حق زندگی بیشتری نسبت بگروه های دیگر مردم دارند(ایدئولوژی غیر عقلانی نازیسم).اما این فقط نشانه حماقت آنان بود.تحقیقات ژنتیک نشان میدهد که ملت آلمان و یا هر ملت دیگری از یک گروه مردمان یک دست ساخته نشده اند؛ بلکه از گروه های مختلف ژنتیکی (هاپلو گروه های مختلف کروموزوم وای Y , یا گروه های مختلف خط مادری مربوط به ژنهای داخل میتوکندریها ) هستند.این یافته ها پس از 1980 است و علم زمان هیتلر از آن اطلاعی نداشته است.نژاد پرستان انسانهایی کم عقل و با اشتهای فراوان سیاسی و اقتصادی و حکومتی مانند هیتلر هستند که ماشینهای سرمایه داری آنان را بخدمت خود میگیرند. برای یافتن اطلاعات در مورد منشا و هویت ژنتیکی ایرانیان بوبلاگ زیر مراحعه فرمائید:
http://efsha.squarespace.com/blog/
اروپائیان که در پنج قرن اخیر بر قسمتهای بزرگی از کره زمین حاکم شدند برتری خود را از علم خود میدانستند و با تکیه بر آن علم اندک ولی بدون مخالف از سوی مردمان دیگر قاره ها چرندیات نژاد پرستانه ای را پس دادند که این تولیدات ضد علمی و ضد بشری آنان فقط نمایان گر حماقت آنان و سو استفاده از علم برای پوشش حقیقت و تحمیل حقارت بدیگران بود.
آنان و بویژه بعضی از انسان شناسان نژاد پرست آنان خود را فراتر از انسانهای دیگر میدیدند و تصور میکردند که فقط برای رهبری جهان آفریده شده اند. آنان در مورد انسانهای دیگر بعنوان محکومینی که لازم است زیر سلطه و رهبری اروپاییان باشد میاندیشدند.مثلا مردمان شرق آسیا را مناسب کار های دستی و تکراری مدانستند و اروپاییان مناسب رهبری و حل مسایل بشریت مینامیدند
این طرز اندیشه فقط نشانه ساده اندیشی اروپاییان آن زمان تا اواخر قرن بیستم بود.اگر در اثر رویدادهایی که اصلا به نژاد و ژنتیک ربطی ندارد اروپاییان توانستند سروری دنیا را پیدا کنندتوجیه این پیشرفت بر پایه ژنتیک فقط نشانه حماقت و ضد علمی بودن بود.از این افکار هم قبلا در سر فاتحان عرب و مغول و...دیده شده بود که دیگر ملیت ها و نژاد ها را بهیچ میگرفتند.چیزی که شاید در دامن ارزشهای مذهبی دنیای قدیم پرورش یافته باشد که مثلا مسیحیان فقط خودشان را رستگار میدانستند و مسلمین که تا امروز فقط اسلام را تنها راه نجات میداندو یا یهودان هم بهم چنین.
اروپاییان قبل از انتشار این عقاید سخیف نژاد پرستی هر ملتش فکر میکرد که تمام ساختمان ژنتیک آنان منحصر بفرد و متعلق به آن ملت است چیزی در این حد که مثلا تمام آلمانها فقط از یک هاپلوگروه باشند که تنها مشخصه آلمانی است و ملت آلمان یک دست و بهم شبیه است و ملت آلمان در خون خود چیزی دارد که ملل دیگر آن را ندارند!!!! و اصلا در مخیله آنان نمیگنجید که هاپلو گروه های غیر اروپایی در بین آنان دیده شود.
هیتلر هم یکی از این احمقان نژاد پرست و نادان بودو احمق تر از او ایرانیانی بودند که هیتلر را تحسین میکردند و خود را بر تر از دیگر ملل میدانستند و آریا بازی و کورش بازی و نژاد آریایی ساختن را براه انداخته بودند.آنان حزب نازیسم در ایران ساخته بودند و در اهداف آن حزب یهود کشی و برتر بودن «زاد آریایی ایرانیان را قبول داشتند.