منشا و هو یت ژنتیکی ایرانیان57
Wednesday, October 1, 2008 at 02:17AM
افشا

تاریخچه آذرپادگان و مردمان آذربایجان... (داغش کـــن)
30 مرداد 87 - 00:27
تبریزنیوز:سرویس مقاله:سورنا فیروزی – ماهنامه طرح نو شماره 16 تیرماه 1387 :پیرامون تبار مردمان ساكن در آذرپادگان تا كنون سه انگاره‌ى كاملا‌ً متفاوت از هم ارائه شده است.
1 ـ آذربایجانى‌هاى ترك تبار: مطرح كنندگان این انگاره، تجزیه طلبان پان تركیست بوده‌اند.
2ـ آذربایجانى‌هاى آریایى تبار: مطرح كنندگان این انگاره، پژوهشگران ایرانى و برخى از مورخان غربى بوده‌اند.
3ـ آذربایجانى‌هاى قفقازى تبار: بى اعتبارترین دسته از سه انگاره را تشكیل مى‌دهند. زیرا بر طبق اسناد بررسى شده، بومى‌چندانى در طول تاریخ منطقه به غیر از مواردى كه از اسكان ایرانیان ذكر گردید، دیده نشده است.
 
"پژوهش هایى كه در طى سال هاى 2000 تا 2006 میلا‌دى توسط یك تیم تحقیقاتى به سرپرستى یك دانشمند آذرى ایرانى با نام دكتر مازیار اشرافیان بناب از دانشگاه كمبریج صورت گرفت، نشان داد كه نه تنها كلیه‌ى تیره‌هاى ایرانى ( اعم از بلوچ، كرد، لر، پارسى، آذرى و غیره ) از نظر مادرى با هم خویشاوند و از یك تبار مى‌باشند، بلكه حتى مردمان كشور تركیه نیز ترك نژاد نیستند. به عبارت دیگر بر پایه‌ى این پژوهش‌هاى دقیق علمى كه بر پایه‌ى بارزترین دستاوردهاى دانش ژنتیك صورت گرفته است، ثابت مى شود كه مردمان ساكن در كشور كنونى ایران همگى آریایى نژادند و اگر برخى از آنان به زبان‌هاى غیر آریایى، مثل تركى در میان مردمان آذربایجان، صحبت مى‌كنند، به علت سلطه‌ى چند صد ساله‌ى تركان مهاجم بر منطقه‌ى مذكور بوده است. بنابراین زبان هرگز معیار تعریف نژاد یك گروه نیست."
 
اما انگاره‌ى اول را پان تركیست‌ها بر پایه‌ى زبان رایج امروزى مردمان آذربایجان ارائه داده‌اند. آن‌ها این طور اذعان كرده‌اند كه چون این مردمان به زبانى سخن مى‌گویند كه بسیارى از واژه هایش ازاسكلت بندى زبان تركى پیروى مى‌كند، بنابراین باید ترك تبار به حساب آیند!
سواى این كه این نوع طرز فكر یك سفسطه بیش نیست، (زیرا اگر این چنین باشد، باید مردمان غنا یا ساحل عاج را نیز به خاطر تكلم به زبان فرانسه، فرانسوى تبار نامید كه این محال است)، پیش از بررسى درستى هر كدام از این انگاره ها، ابتدا باید اطلا‌عاتى را پیرامون مشخصات وراثتى ونژادى هر یك از نژادهاى مورد بحث (ترك، آریایى، بومى‌غیر ترك ـ غیر آریایى) بیان نماییم.
براى بررسى ویژگى‌هاى نژادى تركان، باید ابتدا به خاستگاه ابتدایى آنان پى برد. منظور از خاستگاه، سرزمینى است كه نیاكان این گروه نژادى براى هزاران سال در آن جا اقامت گزیده بودند و از این جهت دچار تغییرات و در نتیجه كسب صفات نژادى عمومى ‌و اختصاصى گشته‌اند.
براى یافتن این سرزمین ابتدایى باید به اسناد تاریخى رجوع نمود. نخستین جایى كه به طور مكتوب از نام ترك(1) سخن به میان آورده شده، یك سند چینى است كه به صورت رسمى در آن دو عنوان توجوئه(2) و گئوك ترك(3) براى یك گروه از مردمان همسایه‌ى ساكن در مناطق باخترى و شمال چین ثبت شده است.
بعدها این مردمان به ‌پنج طایفه‌ى اویغور(4)، قرقیز، اغوز (5)، ترك و تركمن انشعاب یافتند: این اتفاق در سده‌ى هشتم میلا‌دى روى داد.
در كنار این سند، اشاره به نوشته‌هاى ایرانى (به ویژه از دوره‌ى ساسانى) كه از همسایگى تركان در مناطق خاورى سرزمین ایران در دوران شاهنشاهى ساسانى خبر مى‌دهند (با از میان برداشته شدن هپتالیان سكایى تبار، تركان با ایران همسایه شدند) و یا یورش ترك‌هاى غزنوى، سلجوقى و یا دیگر قبایل ترك زبان از نواحى خاورى، نیز موید این مسئله است كه تركان از سرزمین آسیاى شرقى برخاسته‌اند.
در متن چینى یاد شده كه مربوط به دوران میانى تاریخ چین است (552م) به رهبر گئوك ترك‌ها با نام بومین(6) یا تومان خان (7)و یا خاقان(8) اشاره شده كه به كمك پسرانش اولین زمامدارى رسمى، محلى و نیمه مستقل تركان را به سال552 میلا‌دى و در شمال باخترى چین )جایى كه یك صد سال پیش از آن، آتیلا‌ى هون تبار بر آن حكومت مى‌راند( بر پا داشت.
این مكان امروزه منطقه‌ى خودمختار زین جیانگ اویغور ‌چین خوانده مى‌شود. قبیله اى كه این قدرت محلى را با نام گئوك ترك ایجاد نمود، آشیتا نام داشته كه از قبایل آلتایى شناخته مى‌شد.
بنابراین در جمع بندى تمامى ‌این اسناد به یك نتیجه دست مى‌یابیم. تركان از شمال سرزمین چین برخاسته‌اند كه در آن نژاد زرد شمال مى‌زیسته است: مناطق شمال و شمال غربى منچورى.
بنابراین تركان مهاجم نظیر سلجوق ها، تركمن ها، قرقیزها و ترك‌ها بایستى كه دربردارنده‌ى صفات و معیارهاى نژادى زردپوستان شمالى باشند.
اما این معیارها شامل چه پارامترهایى اند و چگونه به وجود آمده‌اند؟
براى بررسى این مورد ابتدا لا‌زم است تا مختصرى از مسیر خروج انسان اندیشمند نوین از آفریقا و مهاجرت وى به شرق آسیا و در نتیجه، تغییراتى را كه در آن مناطق دچار شد، بیان نماییم.
در حدود 100 هزارسال پیش گروهى بزرگ از نخستین انسانهاى اندیشمند نوین (نیاكان امروزى ما كه از نظر ریخت شناسى و آناتومیك كاملا‌ً مشابه ما بوده‌اند)، از مسیر دریاى سرخ و صحراى سینا وارد سرزمین‌هاى آسیاى غربى شدند. این گروه كه همگى سیاه پوست بودند (زیرا شرایط آب و هوایى آفریقا ـ خاستگاه پیدایش انسان ـ به گونه اى بوده كه نخستین انسان اندیشمند نوین ایجاد شده به صورت سیاه پوست باشد تا از اثرات مخرب و سرطان زاى تابش شدید آفتاب در قاره‌ى مذكور در امان باشد)، وارد فلا‌ت ایران شده و براى مدتى در آن ساكن شدند. سپس دسته اى از این مردمان فلا‌ت ایران را ترك گفته و از مسیر هند به مناطق آسیاى جنوب خاورى رهسپار شدند.
آن گروه نیز كه در فلا‌ت ایران باقى ماندند به دو دسته تقسیم شدند:
1ـ یك دسته در حدود ‌چهار هزار سال قبل از طریق منطقه‌ى آناتولى و تنكه‌ى داردانل به سوى اروپا رهسپار شد.
2ـ دسته‌ى دیگر نیز به سمت مناطق آسیاى مركزى، واقع در شمال خاورى فلا‌ت ایران حركت نمود.
در كنار دو دسته اى كه توضیح داده شد، گروهى را كه از طریق دریاى سرخ وارد شبه جزیره‌ى عربستان شدند و نیز آن دسته انسان هایى را كه در آفریقا باقى ماندند نباید فراموش كرد.
اما گروهى كه به سمت سرزمین‌هاى جنوب شرق آسیا حركت نمود، خود نیز به دو دسته تقسیم شد:
1 ـ گروهى كه وارد جزایر قاره‌ى اقیانوسیه ( نظیر استرالیا، تاسمانى و زلا‌ندنو ) شدند.
2ـ گروهى كه در آسیاى جنوب شرق باقى ماندند.
دسته‌ى اخیر (ساكنان جنوب آسیاى خاورى) با گذر زمان چند ده هزارساله به علت برخورد با آب و هوایى تقریباً متفاوت با شرایط نخستین خود در آفریقا، جهت سازگارى با محیط جدید خود دچار تغییراتى گشتند كه به این صورت بود:
رنگ پوست آن‌ها روشن‌تر شد. اما از آنجایى كه ویژگى‌هاى سیاهپوستى آنان تفاوت هایى كرده و دیگر از نوع آفریقایى تبار نبود، بلكه مبدل به صفات جدیدى با عنوان بومیان سیاهپوست شرقى شده بود ( مثل پر مو شدن بدن و بلند شدن ریش.) این روشن شدن رنگ پوست به جاى حركت به سمت رنگ سفید، به سمت حالت تیره ترى رفت كه از آن به عنوان رنگ پوست زرد نام مى‌برند.
پس از مدتى گروهى از مردمان زرد پوست آسیاى جنوب شرقى، به نواحى شمالى تر(مركز و شرق چین كنونى) مهاجرت نمودند. در نتیجه با گذر زمان چندین هزارساله، متحمل تغییرات دیگرى نیز شدند كه عبارت بود از:
روشن‌تر شدن رنگ پوست به علت كاهش زاویه‌ى تابش آفتاب، صاف‌تر شدن حالت مو( نسبت به حالت موى فر دار سیاه پوستان ونیمه صاف زردپوستان جنوب.) و كم مو شدن سطح پوست بدن.
در كنار این تغییرات، دگرگونى دیگرى نیز در این مردمان به وجود آمده بود كه ریشه در زمانى داشت كه هنوز در سرزمین‌هاى جنوب شرقى آسیا مى‌زیستند. تغذیه این مردمان نسبت به آنچه كه در آفریقا مصرف مى‌نمودند تفاوت كرده بود. در سرزمین نوین این مردمان از موادى تغذیه مى‌كردند كه تا حد زیادى سخت و سفت بوده و در نتیجه با گذر زمان و پیدایش چندین نسل، نیروى انتخاب طبیعى و فشار تكامل جهت سازگارى این مردمان با شرایط جدید موجب شد تا استخوان‌هاى گونه این افراد رشد كند. و بنابراین فرمى‌ازجمجمه را به وجود آوردند كه امروزه آن را در افراد زردپوست مشاهده مى‌كنیم: گونه‌هاى برجسته.
تغییر دیگرى كه در مهاجرین مذكور روى داد، تغییر شكل ابعاد جمجمه بود. فرم جمجمه سیاه پوستان مزوسفال و میان سرى است. این مسئله را مى‌توان از طریق فرمول زیر به دست آورد: 100 * طول سر / عرض سر
چنانچه عدد حاصل بیشتر از 60/80‌ به دست آید، فرد یا نژاد مورد نظر پهن سر(براكى سفالیك)، بین 78‌ تا 6/80‌ میان سر و كمتر از 9/75‌ باریك سر یا دلیكو سفالیك خواهد بود.
با پیدایش نژاد زرد جنوبى از مهاجرین سیاه پوست شرقى، شكل جمجمه به صورت براكى سفال یا پهن سر درآمد. این ویژگى همچنان در زردپوستان مهاجر به مناطق مركزى نیز باقى ماند.
اما مهاجرت دوباره گروهى از زردپوستان مركزى به نواحى شمالى تر (منچورى) باعث شد تا این مردمان در شرایط كاملا‌ً متفاوتى از نظر اقلیمى قرار گیرند. زیستن در آب و هواى سخت بیابانى و پیچیده‌ى ناحیه‌ى ذكر شده باعث شد تا مرز جمجمه‌ى این مردمان به علت كاركرد بیشتر مغز جهت سازگار شدن با محیط و دوام در آن، به شكل مزو سفال و گهگاه در موارد اندك، دلیكو سفال درآید.
از میزان برجستگى لب‌ها كاسته شده و موها كاملا‌ً صاف‌تر گردید. همچنین جهت حفاظت چشم‌ها در برابر وزش بادهاى پر از شن در تابستان و نیز انعكاس نور خورشید در اثر برخورد با برف و یخ در زمستان این منطقه‌ى بیابانى موجب شد تا طبیعت و قانون فشار تكامل حاكم بر آن، چین پلك بالا‌یى این مردمان رشد كند و به این صورت، اپى كانتوس یا آنچه اصطلا‌حاً چشم بادامى‌خوانده مى‌شود، ایجاد گردد.
رنگ پوست این گروه مهاجر نیز به علت كاهش زاویه‌ى تابش آفتاب، روشن‌تر شده و به صورت زرد كم رنگ(گاه رویه كبودى) و یا حتى متمایل به سفید پیدایش یابد.
بر این اساس و با توجه به اسناد ذكرشده پیرامون خاستگاه ابتدایى تركان، این مردمان بایستى چهرههایى مشابه مغولان داشته باشند. این مسئله را تمامى یافتههاى باستانشناسى نیز تائید مىكند. نظیر تندیسها و نقاشىهاى یافته شده از تركان اویغور و سلجوق و نیز مشاهده چهره مردمان قرقیز و تركمن امروزى كه همگى دربردارنده صفات نژاد زرد شمالى مىباشند.
اما حال ببینیم كه ویژكى‌هاى نژاد آریایى (نظیر مردمان ساكن در منطقه‌ى آذرپادگان تا پیش از یورش تیره‌هاى زردپوست مغول، تاتار و ترك) چگونه است.
پیشتر بیان شد كه گروهى از مهاجرین وارد شده به فلا‌ت ایران به سمت سرزمین‌هاى آسیاى مركزى حركت نمودند. این رخداد كه در حدود بازه زمانى 7000- 4000 سال پیش به وقوع پیوست، موجب شد تا این مردمان در شرایطى از آب و هوا قرار بگیرند كه كاملا‌ً با آنچه بر گروه مهاجر به شرق تحمیل شده بود تفاوت داشت. از جمله آنكه سرزمین جدید مهاجرین آسیاى میانه در فصل تابستان دربردارنده‌ى چراگاه‌هاى خرم و مراتع سرسبز بود و این در حالى بود كه در زمستان تمامى‌این سرزمین‌ها زیر پوشش برف مى‌رفت.
كاهش زاویه‌ى آفتاب نسبت به مناطق سابق موجب شد تا رنگ پوست این مردمان به شدت روشن شود و از آن جا كه صفات نخستین این مردمان، سیاه آفریقایى یا غربى ( عدم تغییر به سیاه شرقى) بود، این پدیده‌ى روشن شدن به صورتى پیش رفت كه امروزه از آن با عنوان سفید پوستى یاد مى‌كنیم. به عبارت دیگر كاهش رنگیزه‌هاى ملا‌نینى پوست به علت شدت كم تابش آفتاب به حدى بود كه پس از گذر چندهزار سال رنگ پوست این افراد به بى رنگى متمایل گردید و در نتیجه نمایان شدن برخى پارامترها و ویژگى‌هاى بدن نظیر رنگ خون موجود در سرخرگ ها، این پوست متمایل به رنگ صورتى یا در واقع سفید صورتى رنگ شد. (روشن‌ترین حالت ممكن در پوست كه داراى كمترین میزان رنگیزه‌هاى ملا‌نینى در حالت طبیعى بدن است.)
همچنین اسكان طولا‌نى مدت این مردمان در منطقه‌ى مزبور سبب شد تا از میزان رنگیزه‌هاى مو و چشم نیز كاسته شود و بنابراین هر دو صفت یاد شده در نژاد در حال تشكیل مورد بحث، روشن گردند.
اما نكته اى كه اینجا وجود دارد این است كه اگر اسكان طولا‌نى مدت در یك سرزمین كم تابش، علا‌وه بر روشن شدن پوست، منجر به روشن شدن رنگ موها و چشمان افراد مى‌شود، چرا این اتفاق براى زردپوستان شمالى نیفتاد؟ یا اینكه اگر چنین است، چرا اسكیموها اینگونه نیستند؟ و یا آنكه بر اساس این قانون اگر یك فرد به مناطق كم تابش مهاجرت كند و براى مدت طولا‌نى آن جا بماند، بایستى كه صفات یاد شده در وى دچار تغییر شود. پس چرا آن را مشاهده نمى‌كنیم؟
پاسخ در این است كه:
نخست: تغییر رنگ پوست براى حفظ بقاى انسان حیاتى است زیرا اگر با محیط و شرایط آن سازگار نگردد، موجب بروز مشكلا‌ت مرگزا خواهد شد. براى آن كه مسئله را كمى روشن‌تر كنیم به دو مثال زیر توجه نمایید:
1ـنور خورشید در آن دوران به عنوان مهمترین منبع تأمین ویتامین بدن بود. ویتامین مذكور نقش بسیار مهمى در تأمین كلسیم بدن به عهده دارد. در نتیجه اگر قرار بود تا نسل‌هاى متمادى انسان‌هاى سیاه پوست براى مدت طولا‌نى در یك منطقه‌ى كم تابش زندگى كنند و طى گذر زمان هیچ دگرگونى اى در میزان رنگیزه‌هاى آنان رخ ندهد، میزان نور ورودى از طریق گذر از پوست تیره‌ى آنان در آن ناحیه‌ى كم تابش، بسیار كم بوده و این مسئله منجر به پیدایش نسلى در آینده مى‌گشت كه دچار مشكلا‌ت استخوان بندى و در نتیجه عدم استحكام لا‌زم برابر خطرات طبیعت و در انتها مرگ وانقراض مى‌شد. در نتیجه كاهش میزان نور منجر شد تا فشار تكامل و قانون انتخاب طبیعى طورى پیش برود كه در اثر این كاهش سلول‌هاى پوست در ساخت رنگیزه‌هاى مذكور كمتر تحریك شوند. در نتیجه این عمل خود به خود منجر به پیدایش پوستى مناسب جهت دریافت میزان كافى از نور خورشید گشت.
2ـاگر بر عكس این حالت را نگاه كنیم، درمى‌یابیم كه خلا‌ف این حالت در آفریقا بود و اگر پوست افراد آفریقایى در برابر آن شدت نور آفتاب، تیره نبود، احتمال بروز سرطان آن‌ها را از پاى درمى‌آورد.
اما دومین مسئله جهت پاسخ به پرسش‌هاى ذكر شده این نكته است كه طبق موارد ذكر شده، تغییر رنگ پوست بسیار براى حفظ بقاى انسان بسیار حیاتى و ضرورى بوده. اما براى نجات جان وى دگرگونى رنگ مو‌ها وچشم‌ها لزومى‌نداشت و صرفاً در اثر كاهش تحریك سلول‌ها در تولید رنگیزه‌هاى ملا‌نینى رخ داد. بنابراین مدت زمان لا‌زم براى بروز تغییر رنگ پوست بسیار كوتاه‌تر از مو و چشم بوده (در حدود 3000 تا 4000 سال)، در صورتى كه این مدت زمان براى دگرگونى رنگ موها و چشمان نیازمند چندین ده هزارسال است. به همین دلیل است كه جابهجایى یك فرد در مدت زمان كوتاه زندگانى خود، منجر به تغییر رنگ موها و چشمان روشن نشده است. این مسئله براى زردپوستان شمالى نیز كه تنها چند هزار سال (كمتر از30000سال) در ناحیه‌ى منچورى ساكن بوده‌اند، نیز صدق مى‌كند. هر چند كه پیشتر نیز بیان گردید كه گهگاه افرادى از این نژاد را مشاهده مى‌كنیم كه داراى درجاتى از رنگ‌هاى روشن مو، چشم و حتى پوست (سفید نه سفید متمایل به صورتى) مى‌باشند.
اما حال كه به مشخصات و صفات اختصاصى در نژاد ترك و از گروه زردپوستان شمالى، و آریایى (از گروه سفیدپوستان) اشاره كردیم، باید به مسئله‌ى زمان مهاجرت آریایى‌ها و تركان به سرزمین‌هاى فلا‌ت ایران و به ویژه منطقه‌ى آذرپادگان اشاره نماییم.
امروزه بر پایه‌ى انگاره‌هاى مطرح شده از سوى مورّخان كه پایه‌ى همه‌ى آن‌ها ریشه در دكترین دولت ماركسیست شوروى سابق دارد، زمان مهاجرت آریایى‌ها را بین 2000پ.م تا 1500پ.م عنوان مى‌كنند. بنابراین با پذیرش این طرز تفكّر، این نتیجه حاصل مى‌شود كه آریایى‌ها نخستین مردمان ساكن فلا‌ت ایران نبوده و پیش از آن ها، بومیان دیگرى چون ایلا‌مى‌ها و یا سایر گروه ها نظیر اورارتویى ها، هورى‌ها یا لولوبى ها، حقّ آب و گل داشته‌اند.
به عبارت دیگر این آریایى تبارها بوده‌اند كه نقش مهاجمان را بازى كرده و باعث بیرون راندن ساكنان بومى‌منطقه‌ى آذرپادگان و دیگر نواحى فلا‌ت ایران شده‌اند. (مشابه آنچه انگاره سوم پیرامون تبار مردمان آذرپادگان با عنوان قفقاز تبارهاى آذربایجانى بیان مى‌كنند.)
اما باید این طور اذعان نمود كه نه تنها تمامى‌سندهاى تاریخى، این زمان مهاجرت و این انگاره‌ى سیاسى و بدون پشتوانه‌ى علمى را رد مى‌كند، بلكه یافته‌هاى باستان شناختى و دستاوردهاى علم وراثت و ژنتیك نیز اعتبارى براى این ادعاها باقى نمى‌گذارند.
به علّت آنكه نگارنده، این مسائل را پیشتر در نوشتار دیگرى با عنوان » نژادهاى انسانى، فرایند تكامل و جایگاه نژاد آریایى در میان آن ها« بررسى نموده است، دیگر چندان آن را در این جستار باز نمى‌كند.
اما براى بیان عدم اعتبار انگاره‌ى مذكور تنها به این سند تاریخى اشاره مى‌كنیم كه فرگرد یكم از كتاب وندیداد، پیرامون مهاجرت آریایى ها، خبر از یك سرما و یخبندان طولا‌نى و شدید مى‌دهد كه به موجب آن آریایى ها، سرزمین مادرى خود ایران ویچ را ترك گفته و به سمت جنوب مهاجرت مى‌كنند. طبق دانش اقلیم شناسى و نیز زمین شناسى تنها دورانى كه انسان اندیشمند امروزى توانسته چنین پدیده‌اى را تجربه و نیز آن را گزارش نماید، اواخر آخرین عصر یخبندان تاریخ بوده است، یعنى زمانى در حدود 10000سال پیش. ( و بنابراین آغاز مهاجرت نمى‌توانسته 2000سال پیش از میلا‌د و در نتیجه پس از اسكان مردمان دیگرى چون ایلا‌مى‌و غیره در هزاره‌هاى بعدى باشد.)
همچنین مسیر این مهاجرت به گونه اى در فرگرد یاد شده، ثبت شده است كه بدون هیچ تردیدى به ما این اطمینان را مى‌دهد كه:
1). آن‌ها نخست در آسیاى میانه زندگى مى‌كرده‌اند. (جایى كه امكان رسیدن حوزه‌ى یخبندان مذكور بوده است.)
2) .این مردمان بلا‌فاصله وارد سرزمین‌هاى شمال خاورى و مركزى فلا‌ت ایران و در نتیجه مناطق باخترى آن شده‌اند.
بنابراین آریایى‌ها را باید نخستین ساكنان و در نتیجه ساكنان و بومیان فلا‌ت ایران به شمار آورد . (این مسئله شامل مردمان آذرپادگان نیز مى‌شود.)
 
تاریخچه ى آذرپادگان و مردمان آذربایجان
 
آنچه امروز به وضوح مشاهده مى‌كنیم، این مسئله است كه در میان این افراد (آذربایجانى ها)، هیچ یك از صفات زردپوستان شمالى نظیر چشمان بادامى‌( اپى كانتوس )، پوست زرد روشن، گونه‌هاى برجسته و غیره كه از بارزترین مشخصات تركان بوده است دیده نمى‌شود. مواردى كه تمامى‌آن‌ها در سایر گروه‌هاى ترك تبار و زرد شمالى نظیر قرقیز، قزاق، ازبك، و از همه مهم تر تركمن كه هنوز نام ریشه و تبار خود را به همراه دارند، مشاهده شده است.
اما در مقابل، نه تنها تمام ویژگى‌هاى نژادهاى سفید همانند، چشمان درشت، پوست سفید، سر دلیكو سفال وگونه‌هاى غیر برجسته در آذرى‌ها نظاره مى‌شود، بلكه بسیارى از آنها هنوز و در پى گذراز سالیان متمادى از یورش اعراب ( كه احتمال آلودگى و آمیزش نژادى بین ایرانیان آریایى و اعراب متجاوز بالا‌ بوده است)، هنوز هم بسیارى از صفات خاص نژاد آریایى چون چشم‌ها و موهاى روشن را دارا مى‌باشند.
از طرف دیگر بر پایه‌ى قوانین حاكم بر دانش وراثت و ژنتیك مى‌دانیم كه كلیه‌ى صفات نژاد زرد بر سفید غالب است. این بدان معنا خواهد بود كه اگر یك فرد تركمن با ظاهر مغولى، با یك فرد سفید پوست و روشن موى آریایى آمیزش نماید، فرزند حاصله چهره‌اى متمایل به نژاد زرد را خواهد داشت.
بر این اساس، حتى اگر گروه‌هاى تجزیه طلب پان تركیست این ادعا را مطرح نمایند كه در اثر اختلا‌ف نژادى، ویژگى‌هاى ظاهرى دچار دگرگونى شده است، این دگرگونى‌ها باید مشمول مردمان آریایى مى‌شد نه تركان زردپوست چشم بادامى.
بنابراین ترك تبار بودن مردمان آذربایجان از دید صفات نژادى كاملا‌ً مردود بوده و بر عكس كلّیه مدارك و شواهد، دال بر آریایى بودن این مردمان كهن مى‌باشد.
 
تبار مردمان آذربایجان بر پایه‌ى شاخص‌هاى ژنتیكى
 
پژوهش هایى كه در طى سالهاى 2000 تا 2006 میلا‌دى توسط یك تیم تحقیقاتى به سرپرستى یك دانشمند آذرى ایرانى با نام دكتر مازیار اشرافیان بناب از دانشگاه كمبریج صورت گرفت، نشان داد كه نه تنها كلیه‌ى تیره‌هاى ایرانى ( اعم از بلوچ، كرد، لر، پارسى، آذرى و غیره ) از نظر مادرى با هم خویشاوند و از یك تبار مى‌باشند، بلكه حتى مردمان كشور تركیه نیز ترك نژاد نیستند. به عبارت دیگر بر پایه‌ى این پژوهش‌هاى دقیق علمى كه بر پایه‌ى بارزترین دستاوردهاى دانش ژنتیك صورت گرفته است، ثابت مى شود كه مردمان ساكن در كشور كنونى ایران همگى آریایى نژادند و اگر برخى از آنان به زبان‌هاى غیر آریایى، مثل تركى در میان مردمان آذربایجان، صحبت مى‌كنند، به علت سلطه‌ى چند صد ساله‌ى تركان مهاجم بر منطقه‌ى مذكور بوده است. بنابراین زبان هرگز معیار تعریف نژاد یك گروه نیست.
پژوهش‌هاى دكتر اشرافیان بناب نشان داد كه آذرى‌هاى ایران هیچ گونه مشابهت خاصى از نظر ماركرها یا شاخص‌هاى مادرى با تركان ساكن در آناتولى (چند درصد ترك واقعى كشور تركیه) و یا تركان ساكن در اروپا (نظیر گروه هایى از مردمان بلغارستان و مجارستان ) ندارد. بلكه بر عكس صفات ژنتیكى آن‌ها همسان با پارسیان و دیگر تیره‌هاى ایرانى مى‌باشد.
براى این كه كمى بهتر درك كنیم كه چرا تیم پژوهشى دكتر بناب، ژنهاى مادرى را به جاى ژنهاى پدرى مورد بررسى قرار داد، این مسئله است كه در طول تاریخ، هر گاه ارتش یك كشور بر سرزمینى دست مى‌یافت، مردان فاتح بر زنان مغلوب دست درازى مى‌نموده و به این صورت، فرزند حاصل از نظر پدرى، خون بیگانه را دارا مى‌شده اما وراثت مادرى وى همچنان حفظ مى‌گشت. بنابراین اگر شما خط ژنوم مادرى در طى نسل‌ها را دنبال كنید، حتى اگر در طول تاریخ یك ملّت بارها به زنان آن ملت یورش برده شده باشد، باز هم این خطّ وراثت مادرى دست نخورده به فرزند منتقل خواهد شد. بر این اساس مشابهت ژنهاى مادرى مردمان آذرى با سایر تیره‌هاى ایرانى این مسئله را روشن كرد كه آذرى‌ها نیز همانند سایر ایرانیان داراى تبارى آریایى بوده و بنابراین در كنار آن‌ها در تاریخ كهن این سرزمین آریایى مشترك و سهیم هستند.همچنین باید اشاره كرد كه تیم بناب حتى اعلا‌م نمود كه تركمن‌هاى ساكن در ایران نیز از نظر مادرى ایرانى بوده و بنابراین علّت زردپوست بودن چهره‌هاى آنان، آمیختگى نیاكان مادریشان با متجاوزان ترك زردپوست مى‌باشد.
این مورد نیز به مفهوم این بود كه اگر مردمان آذرى (چه آذرپادگان ایران چه جمهورى آذربایجان) و چه حتى مردمان تركیه، به راستى ترك نژاد بوده‌اند، بایستى همانند ترك‌هاى ایرانى، داراى چهره‌اى زردپوستى مى‌شدند، اما چنین نیست و بنابراین هیچ یك از آنان ترك نژاد نیستند.
نتایج تیم پژوهشى كمبریج در كنار موارد ذكر شده پیرامون خصوصیات نژادى، ثابت نمودند كه كلّیه‌ى مردمان آذرپادگان از تبارى آریایى برخوردار بوده و بنابراین تمامى‌ادعاهاى جریان‌هاى تجزیه طلب و غیر علمى پان تركیست پیرامون هم تبار بودن آذرى‌ها با تركان پوچ است.
نكته‌ى جالب اینجاست كه حتى داعیان این جریان‌هاى فكرى، خود ترك تبار نیستند، و چه بسا با انجام آزمایش‌هاى مشابه گروه بناب ( اگر خصوصیات ظاهرى آنان نظیر چشم‌ها و موهاى روشن، این مسئله را ثابت نكند) آریایى مى‌باشند، اما به طور پیوسته و با شور عجیبى دم از اتحاد ترك تبارها مى‌زنند!!!
از طرف دیگر پژوهش هایى كه موسسه‌ى ژنتیك عمومى‌ فافیلوف از آكادمى ‌علمى روسیه انجام داد، مشخص نمود كه مردمان آذرپادگان به دو نظر توزیع فراوانى و همچنین بیوشیمیایى كاملا‌ً مشابه وضعیت موجود در پارسیان، كردها، اوستى‌ها و تاجیك‌ها هستند كه این مورد نیز به نوبه‌ى خود روشن گر یكسانى تبار تمامى‌تیره‌هاى نامبرده شده و در نتیجه آریایى بودن آنان مى‌باشد.
از طرف دیگر اگر هم پایه دعاوى گروه‌هاى پان تركیست، بر یكسانى زبان تكلم و یا نام‌هاى رایج میان مردمان ترك زبان باشد و نه نژاد یكسان، باید چنین اذعان كرد كه كلّیه كاوش‌هاى باستان شناسى انجام گرفته در منطقه‌ى آذرپادگان، منتج به یافته شدن آثار آریایى شده است. آثارى كه دست كم چند هزارسال از ورود نخستین دستجات ترك سلجوق به منطقه‌ى یاد شده كهن ترند.
همچنین ما هنوز اسناد بى شمارى داریم مبنى بر آنكه تا همین چند سده‌ى قبل، زبان برخى نقاط آذرپادگان هنوز پهلوى بوده و على رغم فشارهاى وارده، مردمان متمدن آریایى آذرى، همچنان زبان با اصالت خودشان را حفظ نموده بودند. (نظیر اظهارات اولیا چلبى، پژوهشگر دولت عثمانى در سده‌ى هفدهم میلا‌دى كه از رواج زبان پهلوى در میان مردمان مراغه و نخجوان یاد كرده بود.)
همچنین گزارش‌هاى متنوع و متعدد مورخان كهن نظیر استرابو، استخرى، مقدّسى، مسعودى، ابن ندیم، تبرى، یعقوبى و دیگران پیرامون رواج زبان‌هاى آریایى مثل پارسى در میان مردمان آذرى به دوره‌ى خود از دیگر مدارك غیر قابل انكار پیرامون زبان شایع میان آذرى‌هاى آریایى تبار در سده‌هاى دور مى‌باشند.
در كنار موارد ذكر شده مشاهده‌ى بسیارى از مناطقى كه هنوز نام هایى با ریشه‌ى زبان پارسى دارند( همانند: گنجه، باكو، تبریز و یا حتى اردبیل ) همگى دال بر رواج زبان پارسى در سده‌هاى پیش در این منطقه مى‌باشند.
و یا آنكه كلّیه فرهیختگان آذرى نظیر شمس تبریزى، قطران تبریزى، نظامى‌گنجوى و یا خاقانى خسروانى همگى آثار خود را چه در دوران پیش از یورش تركان و چه در دوران استیلا‌ى متجاوزان زردپوست یاد شده به زبان فارسى نگاشته‌اند.
تمامى‌این موارد نشان دهنده‌ى وجود تبار و فرهنگ آریایى میان مردمان كهن و متمدن آذرى مى‌باشد كه باید از آنها در جهت دفاع از ارزش‌هاى ملّى به طور پیوسته یاد كرد.
پی نوشت ها:
ادامه در پست بعدی

Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.